طرح مسأله
ابلیس یکی از ملائکه بارگاه احدی بود که به علت سرپیچی از فرمان الهی مبنی برسجده به آدم از درگاه خداوند رانده شد. قرآن کریم چهره پلیدی از او ارائه می دهد. در مقابلاز فرشتگان چهره مثبتی را به تصویر می کشد. از سوی دیگر موجوداتی به نام جن در اینکتاب آسمانی حد وسط معرفی شده اند. یعنی هم قادرند عصیان ورزند و هم راه اطاعت وعبادت پیش گیرند. این تصویر در کنار آیه ای که ابلیس را از زمره جنیان به حساب می آورد.
(1)-عضو هیأت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه پیام نور. moc. oohay@1829 rehaT
(2)-کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث.
ذهن انسان را به آن سو می کشاند که او از جنس فرشتگان نمی تواند باشد. غلط بودن اینبرداشت زمانی روشن می شود که ما به معنای لغوی جن و فرهنگ مخاطبان اولیه قرآن کریمتوجه کنیم. باید دانست خطاکار بودن ابلیس دلیل بر تفاوت ماهوی او با فرشتگان نیست.
ضرورت تحقیق
امروزه کنجکاوی بشر در خصوص علوم ماوراء طبیعت رو به افزایش گذاشته است. ازسوی دیگر گرایش های فاسد و خرافی که برگرفته از تصورات غلط انسان از جهان غیباست، علاوه بر فرد جوامع را نیز با مشکلاتی مواجه می کند. خسارات ناشی از اینانحرافات تا حد زیادی غیر قابل جبران است. به عنوان مثال فرقه ضاله شیطان پرستان نهتنها خود را در گنداب فساد و تباهی غرق می کنند، بلکه جامعه را نیز دچار ناامنی وناامیدی می نمایند.
رفتار هر انسانی ناشی از نحوه جهان بینی اوست؛ یعنی تصوری که او از خود و جهاندارد. با این توضیح، اگر فرد به اطلاعات صحیحی از جهان دست یابد و این اطلاعات در اونهادینه شود، می توان امیدوار بود که احتمال انحراف در وی نزدیک به صفر خواهد بود. ازآن جا که دست یابی به اطلاعات جهان نادیده جز از طریق منابع معتبر دینی امکان پذیرنیست، لذا وظیفه تبیین و آگاه سازی اقشار جامعه بر عهده علماء و محققان علوم دینی است تابا فرهنگ سازی مناسب جلوی خسارات جبران ناپذیر بعدی را بگیرند. البته این مهم کمتر ازحد نیاز مورد توجه صاحب نظران قرار گرفته و به ندرت می توان نوشته مستقلی در اینموضوع یافت. نظر علمای صاحب نظر را نیز تنها می توان از لابه لای تفاسیر آنان بیرون کشید.
اسامی ابلیس
قرآن کریم در اغلب موارد از این روح شریر با عنوان «شیطان» یاد کرده است. اینکلمه به صورت مفرد هفتاد بار و به صورت جمع (شیاطین )هجده بار در قرآن مجید آمده است(المعجم المفهرس). شیطان به معنای موجودی سراپا شراست و به همین جهت ابلیسرا بدان نامیده اند(طباطبایی، 55/1).
بنابراین شیطان وصف است نه اسم خاص آن روح شریر و به مناسبت دوری از خیر ورحمت حق تعالی، این وصفت بر او اطلاق شده است(قرشی، 33/4). به همین دلیل اینواژه در قرآن کریم به جن و انس و سایر جانداران اطلاق شده است. این کلمه عبری وسریانی(مصطفوی؛ التحقیق، 61/6) و ریشه «شطن » گرفته شده که به معنای دوری (راغب، 454)یا ریسمان بلند تابیده شده(فراهیدی، 236/6)است.
برخی اصل آن را از شاط یشیط دانسته اند که به معنی هلاکت یا شدت غضب است؛ ولی محققان این قول را قبول ندارند(قرشی، 33 /4).
گاه گروهی از مفسران «طاغوت» را نیز معادل شیطان دانسته اند(طبرسی، 333/3؛ بانوی اصفهانی، 113/4). می توان گفت در کاربرد هریک از این دو لفظ خصوصیتی منظوراست. شیطان از لحاظ بعد از مقام رحمت و لطف الهی و حالت اعوجاج و طاغوت از لحاظطغیان و تجاوز از اعتدال اطلاق می شود(مصطفوی؛ تفسیر روشن، 81/6).
قرآن کریم در یازده محل از این روح شریر به لفظ «ابلیس » یاد کرده است(المعجمالمفهرس). ابلاس اندوهی است که از شدت سختی ناشی شود(راغب، 143)و آن مرتبه ایشدید و کامل از یأس است (مصطفوی؛ التحقیق، 331/1). ابلیس بدان دلیل چنین نامیده شد که از رحمت خدا نومید گردید (ابن منظور، 30/6).
از حضرت رضا(ع)نقل شده است که نامش «حارث» بود(فیض کاشانی، 116/1). ناماو به عبری «عزازیل» و کنیه اش «ابو مره» است. او را پدر جن دانسته اند (طریحی، 53 /4).
مبدأ خلقت ابلیس
قرآن کریم او را از «جن» معرفی می کند «الکهف، 50). جن هر آن چیزی است که ازحواس پوشیده باشد، برخلاف انس(راغب، 203). به قلب جنان گویند که در میان بدن پوشیده است؛ به سپر مجن و مجنه گویند که صاحب سپر را می پوشاند؛ بچه را از آن جنینگویند که شکم مادر او را پوشانده است (قرشی، 61/2). پس با توجه به معنای لغوی اینلفظ، ملائکه را نیز می توان از زمره جنیان به حساب آورد؛ یعنی این که هر ملکی جن است، اما هر جنی ملک نیست (راغب، 203).
اعراب جاهلی ملائکه را به جهت پوشیدگی از نظر جن می نامیدند (ابن منظور، 97/13؛ طریحی، 266/6). قرآن کریم نیز متناسب با فرهنگ مخاطبین اولیه خود گاه ازملائکه با لفظ جن تعبیر آورده است. به عنوان نمونه آن جا که می فرماید: «و جعلوا بینه وبین الجنّه نسبا» (الصافات، 37)اشاره به زعم عرب جاهلی دارد که ملائکه را دختران خدامی دانستند (زمخشری، 64/4). برخی این تفسیر را اعتقاد اکثر مفسران معرفی کرده اند(قرطبی، 134/16؛ شوکانی، 475/4). به این خرافه جاهلی در آیات زیادی اشاره شدهاست(نک: الانعام، 100؛ النحل، 57؛ الصافات، 149).
بنابر آیات، مبدأ تکون جن از آتش است(نک: الحجر، 27؛ الرحمن، 15)؛ همانطورکه مبدأ تکون انس از خاک(نک: المؤمنون، 12). در آتش حرارت نور، لطافت، جریان، نفوذ و قدرت است و اگر این حرارت و نیرو آرام شود، آن خاک خواهد بود و هر آن چه کهاز خاک متفرع می شود. پس خاک به خلاف آتش مقتضی سکون، محدودیت و محجوبیتاست(مصطفوی؛ التحقیق، 25/2 با تلخیص ). با این توضیح که ملائکه از نور خلق شده اندمی توان پذیرفت که نار و نور حقیقت واحدی هستند(مظهری، 56 /1) پس ابلیسمی بایست از خواص مشترکی با ملائکه برخوردار باشد.
می دانیم یکی از توانایی های ملائکه قدرت ابلاغ وحی است. وجود این نیرو در قرآنصراحتا برای شیاطین-که قطعا ابلیس یکی از آن هاست -مورد تأیید قرار گرفته است(نک، الانعام، 121). این استعداد ممکن است از حالت لطافت و قدرت نفوذ ماده اولیه ومنشأ خلقت این موجودات به دست آمده باشد. جن معروف-که در واقع طایفه ای ازجنیان پوشیده از نظر می باشند-در سابق می توانست در محل هایی جهت شنیدن اخبار آسمانی حضور یابد و سپس از آن منع شد(نک، الجن، 9). یعنی همچون ملائکه تواناییدستیابی به اخبار آسمانی را داشت اما به هر دلیل از آن منع شد.
یکی دیگر از وجوه مشترک میان جن و ملک، تجسیم و به صورت بشر در آمدن هردو گروه است. تجسیم ملک در قرآن مجید صریح است مثل تجسم ملک بر مریم(س)(نک: مریم، 17)و آمدن فرشتگان نزد ابراهیم (ع)و بشارت وی به اسحاق و إخبارش بهعذاب قوم لوط(نک: الذاریات، 24 به بعد).
درباره تجسیم جن صراحتی در قرآن دیده نمی شود جز آن که بگوئیم در قصه حضرتسلیمان کار و غواصی اجنه برای او ظهور در تجسیم دارد(نک: الانبیاء، 82). اما در لساناخبار به طور قطع جن مجسم و دیده می شود. در حدیث آمده که سعد اسکاف آن ها را بهشکل مردانی زاهد دید و امام باقر (ع)فرمود: اینان جنیان هستند. همچنین ابن جبل آنان رابه صورت هندی ها و دیگران به صور دیگر دیده اند و در این باره روایات و نقل ها زیاد است(کلینی، 394/1).
این اشتراکات همگی در قالب ماهیت وجودی است. اما به لحاظ مرتبه وجودی، همهجنیان (با عنایت به معنای لغوی کلمه)در یک سطح قرار نمی گیرند. با همین دیدگاه یکیاز علما عالم ملکوت را به دو شعبه تقسیم کرده است: شعبه عالی، و شعبه دانی. گروهی راکه در شعبه عالی قرار می گیرند ملک نامند که خود نیز با توجه به اختلاف منازل ووظائفشان از اختلاف مراتب و طبقات برخور دارند. اما گروه دانی و پست را اصطلاحجن نامند. آن ها محدودیت هایی دارند که طبقه عالی ندارند(نک: الجن، 8). اینمحدودیت ها موجب بروز طغیان و عصیانی در آن ها می شود که ملائکه را در آن راهینیست(نک: الجن، 11)(مصطفوی؛ التحقیق، 63/6).
بنابراین به لحاظ مبدأ خلقت، ابلیس از جنس فرشتگان بود. مفسران بزرگی همچونطوسی(نک: طوسی، 148/1)، رشید رضا(نک: رشید رضا، 265 /1)، بغوی (نک: مراغی، 88/1)و مظهری(نک: مظهری، 56/1)ابلیس را از ملائکه برشمرده اند. رشید رضا می نویسد: «دلیلی نداریم که میان ملائکه و جنّ اختلاف ذاتی هست فقط اختلاف صنفی ووصفی دارند، چنانکه آیات نشان می دهند، ظاهر آن است که جنّ صنفی از ملائکه است» (رشید رضا، همانجا ).
صاحب قاموس در این رابطه کلامی مشابه کلام مفسر مذکور دارد و می افزاید: «اشکالی ندارد که صنف جن از ملائکه اهل گناه باشند» (قرشی، 34/4). اما وی بعدا ازنظر خود برمی گردد و نقدی بر آن وارد می کند. برخی دیگر همچون شیخ مفید و رمانی نیزبا طرح اشکالاتی این نظریه را مردود می شمرند که ما در این جا به نقل این اشکالات وپاسخ آن ها می پردازیم.
اشکالاتی بر نظریه ملک بودن ابلیس
این اشکالات را که اکثرا شیخ طوسی و طبرسی آن ها را نقل قول نموده اند می توانفهرست وار چنین خلاصه کرد:
1-خداوند در قرآن ابلیس را از جن معرفی کرده (نک: الکهف، 50)و هر کجا نامیاز جن به میان آورده منظور همان جن معروف است؛
2-آیه 6 سوره تحریم ملائکه را از نافرمانی امر خدا مبری می داند(طوسی، 151/1)و راجع به ملائکه ابدا ذکر گناهی در قرآن نیست(قرشی، 287/6)؛
3-برای ابلیس ذریه و نسل است (نک: الکهف، همان)، درحالی که ملائکه روحانی اندو توالد و تناسل ندارند؛
4-مطابق آیه 1 سوره فاطر ملائکه فرستادگان خداوند هستند؛ اگر بر آنان فسقی رواباشد، دروغ نیز رواست؛ در این صورت نمی توانند فرستاده قرار گیرند(طوسی، 152/1)؛
5-امر خدا در سجده به آدم (نک: الاعراف، 11)خطاب به ملائکه و جنیان هر دوبوده است، اما به دلیل کثرت ملائکه در مقایسه با جنیان به لفظ ملائکه اکتفا شده و یا شایداستثناء از نوع منقطع بوده است (طبرسی، 190/1)؛
6-ممکن است منتقد به این حدیث امام صادق(ع)متوسل شود که نقل شده: «جمیل بن دراج از آن حضرت پرسید: آیا ابلیس از ملائکه بود یا کاری از آسمان رابر عهده داشت؟فرمود: از ملائکه نبود و کاری از آسمان را مباشرت نداشت. از جن بو درمیان ملائکه. فرشتگان چنین می پنداشتند که او از آن هاست؛ چون به سجده مأمور شد، ازاو واقع شد آن چه واقع شد » (عیاشی، 34/1).
پاسخ اشکالات
1-گفته شد جن به معنای پوشیده اس و از این لحاظ اطلاق جن بر ملائکه بلامانعاست؛ همانطور که در فرهنگ عرب جاهلی نیز این امر معمول بود. هیچ دلیلی مبنی براین که در قرآن هر کجا نامی از جن آمده حتما منظور همان جن به معنای معروف استوجود ندارد.
2-خود شیخ اشکال دوم را چنین پاسخ می دهد که آیه 6 سوره تحریم تنها صفتملائکه موکل بر آتش را گوشزد کرده است نه صفت تمامی ملائکه را بدون استثناء(طوسی، 152/1).
در پاسخ به ایراد صاحب قاموس، کلام خود ایشان قابل تأمل است که می فرمایند: «ازآیات «یفعلون ما یؤمرون» (النحل، 50)و «لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون» (الانبیاء، 27)مستفاد آن است که ملائکه قادر به گناهند ولی نمی کنند؛ مخصوصا به قرنهآیه «و من یقل منهم إنیّ إلاه مّن دونه» (الانبیاء، 29)که اگر کسی از آن ها ادعایمعبودیت کند مورد عذاب است، این می رساند که قدرت این ادعا را دارند و نیز آیاتشامل عموم ملائکه است» (قرشی، 283/6).
بغوی، از مفسران قرن ششم هجری نیز معتقد است: «وصف ملائکه به عدم عصیاندلیل بر عدم تصور عصیان از آن ها نمی شود و اگر چنین نبود به این خصوصیت مدحنمی شدند؛ بلکه اطاعت مورد طبع آن ها بوده و عصیان تکلیفی است بر آنان؛ یعنی طبعشان خلاف طبع بشر است. این امر دلیل بر آن نیست که بین ملائکه و جن تفاوت جوهری باشدکه یکی بر دیگری امتیاز داشته باشد، بلکه تنها در اوصاف متفاوتند» (مراغی، 88/1).
از ابن عباس نقل شده: «همه ملائکه معصوم نیستند بلکه غالب آنان معصومند؛ همچنان که بعضی از انسان ها معصومند و غالب آنان معصوم نیستند» (مظهری، 56/1).
پس در خصوص ملائکه امکان گناه خارج از تصور نیست. کافی است به اظهارات نقلشده مضمون حدیثی را بیفزائیم که در خصوص عصیان یکی از فرشتگان در کتب معتبرحدیثی نقل گردیده است. در این حدیث از فرشته ای به نام فطرس یاد می کند که از حاملانعرش الهی بود. خداوند به جرم سستی فطرس در به جا آوردن امر الهی بالش را شکست واو را در جزیره ای از زمین گرفتار ساخت (ابن بابویه، 137 و 138؛ ابن قولویه، 66).
با این بیانات مبرهن گردید تصور عصمت مطلق ملائکه تصوری غلط بوده بامستندات عقلی و نقلی ناسازگار است.
3-نظر دادن درباره نحوه زندگی و تکثیر فرشتگان نوعی رجما بالغیب است. کسیچه می داند؟!شاید میان این مخلوقات نوعی توالد و تناسل متناسب با ماهیت وجودیشانباشد که ما به دلیل محدودیت علم از انکار یا حتی پذیرش آن معذوریم. قرآن کریم نیز دراین باره سکوت اختیار کرده و سکوت قرآن نشانه عدم امکان وجود تناسل میان این صنفمخلوقات نمی تواند باشد.
از طرف دیگر نر و مادگی در تمام اشیساء عمومیت دارد. این مطلب به صراحت در آیه «و من کلّ ت شیء خلقنا زوجین» (الذاریات، 49)بیان گردیده است. این آیه به طور حتمشامل فرشتگان نیز می شود. حال آیا جایی که زوجیتی متصور است به راستی نمی توانتوالدی متصور شد؟!آیا نمی توان گفت «لم یلد و لم یولد» (الاخلاص، 3)صفتاختصاصی ذات سرمدی است؟!
4-آیه 1 سوره فاطر آیه عامی است که با آیه «اللّه یصطفی من الملئکه رسلا و منالنّاس» (الحج، 75)تخصیص خورده است. به اعتقاد شیخ «من» در این آیه برای تبعیض است؛ بدین معنی که خداوند برخی از ملائکه را جهت ارسال برمی گزیند نه همگی را (طوسی، 153/1).
5-در آیه 11 سوره اعراف، در صورتی استثناء صحیح است که ابلیس از ملائکه باشد(مظهری، 56/1)، و اگر او از ملائکه نبود به دلیل عدم سجده مورد توبیخ قرار نمی گرفت. علاوه بر این ادعای کثرت ملائکه نسبت به جنیان رجما بالغیب دیگری است که هیچ پایه واساس علمی ندارد و هیچ کس تاکنون جنیان و ملائکه را سرشماری ننموده تا کثرت یا قلتآنان را به دست آورد!
ادعای منقطع بودن استثناء در این آیه نیز مستلزم اثبات این عقیده است که ابلیس ازجنس ملائکه نبود. در غیر این صورت دور پیش می آید. یعنی علت همجنس نبودن ابلیسبا ملائکه می شود منقطع بودن استثناء، و علت منقطع بودن استثناء می شود همجنس نبودنابلیس با ملائکه و دور باطل است.
6-حدیث منسوب به امام صادق(ع)از نظر متن دارای اشکالی بزرگی است کهپذیرش و انتساب آن را به معصوم ناممکن می سازد. توضیح این که ملائکه از عالم ملکوت وجزء مجرداتند. یعنی از طرفی تک بعدی اند و از طرف دیگر حجابی که مانع دید حقیقتباشد در آنان وجود ندارد. جاعل این حدیث گویا عالم مجردات را به شکل عالممحسوسات متصور شده و گمان برده ملائکه نیز همچون انسان ها دارای چند بعد بوده و ازبعد باطنی یکدیگر بی خبرند.
به علاوه این حدیث با سخن حضرت علی(ع)در نهج البلاغه که مسلما از درجهاعتبار بسار بالاتری برخوردار است در تعارض می باشد. ایشان در خطبه قاصعه ابلیس راملک نامیده اند با این بیان: کلاّ ما کان اللّه سبحانه لیدخل الجنّة بشرا بأمر أخرج به منهاملکا» (سید رضی، خ 192).
در پایان این مبحث لازم به ذکر است صوفیه و فلاسفه تفسیر دیگری از شیطان وملک دارند و آن این که ملک همان داعی به سوی نیکی هاست با قوای عقلانی و شیطان داعی به سوی بدی هاست با نیروی شهوت و غضب(فخر الدین رازی، 187/5). یعنیملائکه و شیاطین ارواح متصل به ارواح و نفوس انسان ها هستند. هرگاه انسان همتبه کاری می کند در نفس او نزاعی میان دو نیروی خیر و شر صورت می گیرد. یکی گویدچنین کن، دیگری گوید نکن؛ تا سرانجام یکی بر دیگری پیروز می شود(مراغی، 86 /1 و 87).
میزان تسلط ابلیس بر انسان ها
آیه 275 سوره بقره اظهار می دارد: «آن کسانی که ربا خورند[از قبر در قیامت]برنخیزند جز به مانند آن که به وسوسه شیطان مخبّط و دیوانه شده » . (ترجمه الهی قمشه ای).
مفسران درباره این آیه و این که آیا به راستی ابلیس می تواند انسان را دچار دیوانگینماید دچار تشتت آراء شده اند. برخی معتقدند زعم عرب آن بود که انسان دیوانه و مصروعدر اثر مس جن دچار چنین حالتی شده است و جن زدگی از خرافات عرب جاهلی بود(زمخشری، 320/1). این دسته از مفسران معتقدند که قرآن کریم این اصطلاح را مجردتشبیه و تقریب به ذهن عرب به کار برده است تا حال رباخوار در قیامت برای ایشانمکشوف و ملموس گردد(مغنیه، 436/1).
این بود نظر اکثر مفسران. اما علامه طباطبایی نظر دیگری دارد. ایشان به طور قاطعمعتقد است آیه شریفه دلالت دارد بر این که بعضی از دیوانگی ها در اثر مس شیطان رخمی دهد و در توضیح نظریه خویش می نویسد: «هرچند این آیه دلالت ندارد بر این که مسنامبرده به وسیله خود ابلیس انجام می شود؛ چون کلمه شیطان به معنای ابلیس نیست، بلکهبه معنای شرور است، چه از جن باشد و چه از انس؛ ولیکن این مقدار دلالت دارد کهبعضی از دیوانگی ها در اثر مس جن که ابلیس هم فردی از جن است رخ می دهد» (طباطبایی، 412/2). ایشان در اثبات این نظر کلام مبسوطی دارند که قابل توجه است. (نک، همانجا).
یکی دیگر از بزرگان مکتب تفسیر تأثیر شیطان را در انسان از دو طریق برمی شمرد، یکی ازراه وسوسه و دیگری از راه تأثیر بر تن آدمی با تمسک به آیه مذکور و نیز آیهدیگری که از قول حضرت ایوب(ع)می فرماید: «أنیّ مسّنی الشّیطان بنصب و عذاب» (ص، 41)(رشید الدین میبدی، 748/1 و 749).
این در حالی است که در آیه دیگری از جمله «أنیّ مسّنی الضّرّ» (الانبیاء، 83)استفاده می کند. یعنی در قرآن «الشّیطان» معادل «الضّرّ» به کار رفته که به معنای بیماریو رنج سخت است(نک: ترجمه الهی قمشه ای ). یکی دیگر از مفسران نیزبا توجه بهاین آیات حدوث مرض به مس شیطان را با کمک کتاب و سنت ثابت شده می داند(مظهری، 394/1).
حقیقت این است که مطابق نص آیات، ابلیس را بر بندگان صالح خدا و مؤمنانتسلطی نیست(نک: النحل، 99؛ الاسراء، 65). او تنها بر کسانی مسلط می شود که دعوت اورا لبیک گفته(نک: ابراهیم، 22)، او را پیروی کنند (نک: الحجر، 42)و در جرگه مشرکاندرآیند(نک: النحل، 100). همان طور که در روز احد گناهانی که مسلمانان از پیشمرتکب شده بودند موجب تسلط شیطان بر آنان و به لغزش درآمدنشان شد(طباطبایی، 51 /4 ذیل آل عمران، 155).
حال با در نظر گرفتن جمیع مطالب و آیات مذکور، اگر بخواهیم نظر مفسران اخیر رادر رابطه با داستان ایوب(ع)بپذیریم ناچاریم یکی از این دو احتمال را متصور شویم: یکی این که با توجه به عصمت انبیاء تنها می توان گفت شاید ترک اولایی از آن حضرتسرزده که ایشان را مستحق تسلط شیطان بر جسم خود نموده است و احتمال دیگر این کهشاید خداوند در مرحله آزمایش الهی هم، علاوه بر عصیان بنده، به شیطان اجازه تسلطمی دهد. اما هردو احتمال در حد فرضیه قابل طرح بوده و نیازمند وقت و جایگاهیمقتضی جهت تحقیق و بررسی است.
تصور عرب جاهلی از ابلیس
عرب جاهلی منشأ همه شرور و خبائث را ابلیس می شمرد و لفظ شیطان که گفتیم درواقع عنوانی توصیفی است را به جای نام او به کار می برد. مانند این که درباره شخصزیبارو در قالب استعاره مصرحه گفته شود او خود ماه است. این صفت(شیطان)نیز در زبانمردم کم کم به جای نام ابلیس قرار گرفت. عرب جاهلی هر چیز قبیح و ناخوشایند را بهشیطان منسوب می ساخت. در حدیثی آمده: «الحسد شیطان و الغضب شیطان» (راغب، 454). معصوم(ع)این دو خلق نکوهیده را شیطان نامیده است.
قرآن کریم میوه درخت جهنمی زقوم را به سرهای شیاطین شبیه دانسته است(الصافات، 65). عادت مردم این بود که هر چیز زشتی را به شیطان اضافه و تشبیهمی کردند(فخر الدین رازی، 76/7).
البرماله در کتاب تاریخ ملل شرق و یونان می گوید: «مردم کلده شیاطین را باصورت های زشت تصور می نمودند و به آن ها تنه انسان و سر و پای حیوان می دادند» (طالقانی، 247/1).
در تبیین آیه اخیر گفته اند عرب گونه ای از مار را شیطان می نامید که بسیار بدمنظر وزشت بود؛ یا «رءوس الشّیاطین » نام گیاهی بود بسیار قبیح(ابن منظور، 238/13). جالباست بدانید در کیش ثنویت ایران قدیم، اهریمن خالق مطلق بدی ها و شرور و آفات وموجودات زیان آور از قبیل مار، عقرب و غیره است(قرشی، 34/4).
لفظ «جان » در قرآن هفت بار آمده است؛ دو دفعه درباره عصای موسی(ع)و پنج باردر مقابل انسان و انس(المعجم المفهرس). لغویون جان را ابو ا لجن یا خود جن دانسته اند(ابن منظور، 96/13 ). نکته قابل تأمل این است که علاوه بر این، گونه ای مار نیز معنی شدهاست(همان، 97).
قرآن کریم در داستان حضرت موسی(ع)، عصای آن حضرت را یک بار به حیّه تشبیهکرده (نک: طه، 20)که به معنای مار است(قرشیس، 73/2)، یک بار به جان(نک: النمل،
10 )که معنای آن گذشت، و بار دیگر به ثعبان(نک: الاعراف، 107)تشبیه نموده که بهمعنای مار بزرگ است(طریحی، 17/2). پس عرب هم جن و هم مار را جان می نامید.
کشف ارتباط میان جن و مار زمانی جالب تر می شود که بدانیم کتاب مقدس(عهدعتیق)، اغواگر آدم و حوا را مار معرفی کرده و در توصیف او می گوید: «و مار از تمامیجانوران صحرا حلیه سازتر بود که خداوند خدا آفریده بود» (کتاب مقدس، سفر تکوین، فصل سوم، آیه 1، ص 6). بنابراین تورات مار را معادل ابلیس به کار برده است. همان طورکه می دانید در شبه جزیره عربستان یهودیان در مجاورت سایر اعراب زندگی می کردند. شاید همین اعتقاد یهودی روی فرهنگ و زبان عرب و حتی به طریقی روی اعتقاداتایرانیان باستان تأثیرگذار بوده است.
نتایج مقاله
-شیطان صفتی است به معنای موجودی سراپا شر. این صفت به شکل نام خاصبرای ابلیس که به عنوان مظهر شرارت شناخت می شود، درآمده است.
-از آن جا که قرآن کریم ابلیس را از جن معرفی می کند و جن به معنای موجودیاست غیر محسوس و پوشیده از نظر، بنابراین ابلیس و سایر شیاطین از ذریه او، ملائکه وهمه موجوداتی که به نام جن نامبر دارند از آن جهت که پوشیده از حواسند هریک گروهیاز دسته جنیان هستند.
-از لحاظ ماهیت وجودی و مبدأ تکوین ابلیس از جنس ملائکه است و همگی ازعالم ملکوتند. تفاوت این دو در رتبه و مقام جودی است.
-گروهی از مفسران جن و ملک را دو ماهیت مجزا به حساب آورده اند که اعتقاداین دسته بنابر دلایل عقلی و نقلی قابل نقد است.
-ابلیس هم بر روح بندگان گنهکار مسلط است، هم بر جسمشان. اما وی را نفوذیبر بندگان صالح خداوند نیست.
-عرب جاهلی ابلیس را مظهر همه شرارت ها می دانست و تحت تأثیر اعتقاداتیهودی، مار را مظهر ابلیس به شمار می آورد.
کتاب شناسی
1-قرآن کریم. ترجمه الهی قمشه ای، مهدی، قم، انتشارات فاطمه الزهراء، 1380 ه ش.
2-ابن بابوبه قمی، ابو جعفر[شیخ صدوق]، امالی الصدوق، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400 ه ق.
3-ابن قولویه قمی، ابو القاسم، کامل الزیارات، نجف، مرتضوی، 1356 ه ق.
4-ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414 ه ق.
5-بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361 ه ش.
6-راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق، بیروت، الدار الشامیه، دار العلم، 1412 ه ق.
7-رشید الدین میبدی، احمد بن ابی سعد، کشف الاسرار و عدّه الابرار، تحقیق علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، 1371 ه ش.
8-رشید رضا، سید محمد، تفسیر القرآن الحکیم[الشهیر بتفسیر المنار]، بیروت، دار المعرفه، چاپدوم، [بی تا].
9-زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و. . . بیروت، دار الکتاب العربی، چاپسوم، 1407 ه ق.
10-سید رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، مؤسسه دار الهجره، [بی تا].
11-شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دمشق، بیروت، دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، 1414 ه ق.
12 -طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعهمدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417 ه ق.
13-طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1362 ه ش.
14-طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه محمد جواد بلاغی، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، 1414 ه ق.
15 -طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، تهران، کتاب فروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375 ه ش.
16-طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه شیخ آقا بزرگ تهرانی و تحقیقاحمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
17-عبد الباقی، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، تهران، اسلامی، چاپ ششم، 1384 ه ش.
18-عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، چاپخانهعلمیه، 1380 ه ق.
19-فخر الدین رازی، ابو عبد اللّه محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپسوم، 1420 ه ق.
20 -فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم؛ انتشارات هجرت، چاپ دوم، 1410 ه ق.
21-فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، انتشارات الصدر، چاپدوم، 1415 ه ق.
22 -قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم، 1371 ه ش.
23-قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لا حکام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1364 ه ش.
24-کتاب مقدس(عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، انتشارات اساطیر، 1380.
25-کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1362 ه ش.
26-مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
27-مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ه ش.
28-مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380 ه ش.
29-مظهری، محمد ثناء اللّه، التفسیر المظهری، تحقیق غلام نبی تونسی، پاکستان، مکتبه رشدیه، 1412 ه ق.
30-مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1424 ه ق.