ماهان شبکه ایرانیان

ایران در بازار جهانی نشر-۷

ادبیات ایران سرگشته در بازار جهانی کتاب/راهی که به ترکستان می‌رسد

ادبیات ایران در سال‌های گذشته بر خود جز با اندک تلاش‌های شخصی نویسندگانش، صاحب برنامه و راهبردی برای جذب بازار نبوده است و این اتفاق چیزی جز گمگشتگی برای نویسنده و ادبیات ایرانی نداشته است.

ادبیات ایران سرگشته در بازار جهانی کتاب/راهی که به ترکستان می‌رسد

خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: داستان حضور ادبیات داستانی ایران در بلاد فرنگ و ممالک خارجی داستان پرآب چشمی است. داستان فرصت ها و حسرت‌ها. راهی که می‌شد رفت و البته عبرت‌هایی از راه‌های رفته و ادامه پیدا نکرده است.

در بسیاری از مصاحبه‌ها، گفتگوها و حتی جستجوهای میدانی در خارج از کشور، وقتی صحبت از ادبیات ایران به زبان می‌آید، اگر نام و نشانی جهانی حافظ و مولانا و سعدی و خیام را کنار بگذاریم، معدود نویسندگانی هستند که کسی چیزی از آنها شنیده باشد.

در بررسی دقیق‌تر دو مساله خود را در این زمینه به خوبی نشان می‌دهد. نخست آثاری که ترجمه و به دنبال آن توانسته‌اند نام و نشان و برندی را برای خود به ثبت برسانند و دوم آثاری که ترجمه شده اما هنوز در جاده کسب نام و نشان به آبادی اسم و رسم‌داری نرسیده‌اند؛ مسافر بین راه هستند و در تکاپوی رسیدن به مقصد.

وقتی از ادبیات ایران در دنیا صحبت می‌کنیم از چه صحبت می‌کنیم؟

ایران به گواه آمارهای رسمی منتشر شده ایران سالانه نزدیک به 100 هزار عنوان کتاب منتشر می‌کند که بیش از 61 هزار عنوان آنها آثار چاپ نخست یا جدید هستند که از این میزان آثار مکتوب چاپ نخست، سهم ادبیات با نزدیک به 17 درصد بیشترین سهم از آثار منتشر شده است.اما این حجم از آثار ادبی سالانه چه بازخوردی در بازار کتاب جهانی داشته است؟ چرا با وجود آثار متعددی که سالانه در قالب طرح‌های حمایتی و نیز بازار بخش خصوصی از زبان فارسی به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شوند باز نام معدودی از آثار در بازار جهانی به چشم می‌خورد؟

برای پاسخ به این سوال به دنبال رد پای آثاری از ایران رفتیم که در دنیا به نام کشور ما شناخته شده است و برند فعلی ادبیات داستانی ایرانی در کتابخانه‌ها و مراکز ادبی در دنیا به شمار می‌رود.

در صد فهرستی که از این دست آثار می‌توان پیدا کرد بدون شک صادق هدایت و رمان مشهورش «بوف کور» قرار دارد. رمانی که برای نخستین بار در ایران مجال انتشار پیدا نکرد و در هندوستان در سال 1315 منتشر شد. بوف کور یکی از بحث‌برانگیزترین آثار ادبی ایران در تمامی ادوار پس از انتشار خود بوده است و حتی برخی منتقدان بر این باورند که مادر نهله تازه‌ای از ادبیات در ایران به شمار می‌رود.

ادبیات ایران در دنیا با چه آثاری شناخته می‌شود؟

اما بوف کور چگونه به خارج از ایران راه پیدا کرد؟ نخستین تلاش برای ترجمه این اثر را صادق هدایت خود با کمک به ژرژ لسکو سامان داد و حاصلش انتشار ترجمه فرانسوی کتابش دو سال پس از مرگ او بود و پس از آن نیز ترجمه انگلیسی بوف کور نیز  توسط پی. دی. کاستلو با عنوان The Blind Owlدر سال 1958 منتشر شد. در کنار این موضوع محمد علی جمال‌زاده نیز نسخه‌ای از این رمان را که توسط هدایت به او رسیده بود را در اختیار داشت که پس از فوتش و با کمک مصطفی فرزانه در خارج از ایران ترجمه و منتشر می‌کند. این مقدمه‌ای است برای ترجمه این رمان به آلمانی، سوئدی، اسپانیایی، عبری، چکی، مجارستانی، ترکی، ارمنی و کره‌ای است.

پس از هدایت باید از محمدعلی جمال‌زاده از داستان‌نویسان ایرانی یاد کرد که نخستین مجموعه داستانش را در سال 1300 در شهر برلین آلمان و با عنوان«یکی بود یکی نبود» منتشر کرد. جمال‌زاده به واسطه سال‌ها حضور وفعالیت سیاسی و ادبی در خارج از ایران توانست گام‌های بلندی برای معرفی ادبیات ایران در جامعه جهانی بردارد تا جایی که در سال 1965 از سوی ایران برای دریافت جایزه ادبی نوبل نیز به آکادمی این جایزه معرفی می‌شود.

جلال‌آل احمد و همسرش سیمین دانشور نیز در زمره نویسندگان ایرانی بودند که با حضور و سفر در بسیاری از کشورهای دنیا و نگارش سفرنامه‌هایی در این زمینه نام و نشانی از خود در بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات ایران ایجاد کردند. در حالی که آل احمد نویسنده سفرنامه‌های متعددی از سفرهای خارجی خود به کشورهایی چون آمریکا، روسیه، عربستان سعودی و اسرائیل را نوشت اما ترجمه برخی از سفرنامه‌ها و داستان‌های کوتاه آل احمد و ترجمه رمان «سووشون» از دانشور نام آنها را به عنوان نمایندگانی از ادبیات معاصر ایران در دنیا رسمیت بخشیده است.

در میان نویسندگان ایران افرادی چون محمود دولت آبادی و رضا براهنی نیز به واسطه ترجمه و انتشار برخی از آثارشان به زبان‌های فرانسه و آلمانی در مجامع جهانی شناخته شده است کما اینکه این شناخته بودن تنها به واسطه کتاب نبوده است و فعالیت‌های مکمل ادبی این دو نویسنده را نیز باید دلیلی بر این اتفاق دانست. به عنوان مثال فعالیت ادبی براهنی به عنوان رئیس انجمن قلم کانادا و فعالیت او در انجمن جهانی قلم به عنوان یک چهره دانشگاهی و استاد ادبیات در دانشکده‌های مشهور ایالات متحده و کانادا، توجه به آثار او ترجمه آنها را مهیا ساخت و در مورد دولت‌آبادی نیز می‌توان به سابقه فعالیت‌های ادبی و سخنرانی‌های او که به دعوت مجامع ادبی غیر ایرانی صورت گرفته اشاره کرد که منجر به مطرح شدن نام او و ترجمه آثارش به سایر زبان‌ها شد.

در میان نویسندگان نسل جدیدتر در سال‌های پس از انقلاب، شاید موفق‌ترین نویسنده ایرانی در بازارهای جهانی کتاب را باید زویا پیرزاد دانست. او که از پرفروش‌ترین نویسندگان حال حاضر ادبیات ایران نیز به شمار می‌رود در کنار موفقیت خود برای دریافت جایزه ادبی کوریه انترناسیونال در فرانسه این اقبال را به دست آورد که تمامی آثار مکتوب خود را به زبان فرانسوی ترجمه کند و در ادامه نیز دریافت نشان لژیون دونور را نیز باید تسهیل کننده این مسیر دانست. پیرزاد سال‌هاست که از فضاهای رسانه‌ای به دور است اما آثار او به تازگی در قفسه کتابفروشی‌های فرانسه نیز به راحتی قابل دستیابی است.

در کنار او باید از هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده صاحب نام ادبیات کودک و نوجوان ایرانی نیز یاد کرد که دریافت جوایزی چون جایزه جهانی اندرسن در سال 1986 میلادی، جایزه کتاب سال 1994 کودکان و نوجوانان اتریش، عنوان نویسنده برگزیده کشور کاستاریکا و دریافت جایزه خوزه مارتینی (نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) در سال 1995 میلادی نام او را به عنوان نویسنده‌ای سرشناس در دنیای ادبیات بر سرزبان‌ها انداخت و منجر به ترجمه بسیاری از آثارش به زبان‌های دیگر و نامش را به یکی از نمادهای ادبیات کودک و نوجوان شرق در دنیا مبدل کرد.

به این جمع باید نام‌هایی چون سارا سالار که موفق به ترجمه آلمانی آثارش شده است و یا فریبا وفی که سال گذشته جایزه پرمخاطب‌ترین ترجمه به زبان آلمانی را به دست آورد، نسیم مرعشی و برخی دیگر از نویسندگان را نام برد که در این سال‌ها آثاری را ترجمه کرده‌اند که البته درباره سرنوشت عرضه آنها در بازارهای جهانی کتاب و حضور آنها در کتابفروشی‌های غیر ایرانی نمی‌توان به طور دقیق اظهار نظر کرد چون هنوز اطلاعاتی منتشر نشده است.

با این همه می‌توان به این نتیجه رسید که ادبیات ایران در مواردی که توانسته است نام و نشانی از خود در میان مخاطبان غیر ایرانی به دست بیاورد، مرهون زحمت و تلاش شخص نویسنده است. این به معنای آن است که سیستم جاری فرهنگی در ایران در تمامی سالهای گذشته بر آن نتوانسته راهی را برای معرفی ادبیات ایران در دنیا هموار کند و هر آنچه تاکنون وجود داشته حاصل چیزی جز تلاش نویسنده برای معرفی و عرضه خود و آثارش نیست.

ادبیات ایرانی؛ فارغ از داخل و غافل از خارج

حسن محمودی نویسنده و روزنامه نگار در این زمینه چندی پیش به خبرنگار مهر گفت: پاسخ  به این پرسش  که چرا ناشران و فضای نشر ایران خالق نویسندگان و نام‌های ادبی پرفروشی نیستند که بتواند در عرصه بین‌المللی برای ایران شاخصی فرهنگی ایجاد کند گفت: شکی نیست که ناشران ایرانی در این حوزه دچار خطا شده‌اند. به دلایل متعددی موفق نشده‌اند بر نویسنده ایرانی سرمایه گذاری کنند. اگر امروزه نویسنده‌ای می‌فروشد و در دیدارهای مردمی با استقبال رو به رو می‌شوند، کمتر ربطی به سرمایه گذاری ناشران‌شان دارند و بیشتر از همه به تلاش و تقلا و جریان سازی خود نویسندگان برمی‌گردد. در حالی انتظار می‌رود ناشر ایرانی بجای تولید انبوه نویسنده و تن دادن به چاپ اثر هر از راه رسیده‌ای، تمرکزش را بر نویسندگان معدودی بکند و حتم داشته باشید که نتیجه‌اش را هم خواهد دید. اگر از این زاویه نگاه کنیم و تصور کنیم که هر کدام از ناشران فعال در حوزه ادبیات داستانی، یک یا دو نویسنده شاخص و چهره و محبوب در اقبال عمومی داشته باشند، وضعیت ما بسیار خوب خواهد شد. اما چه باید کرد که ناشر ایرانی آماده خور است و با دست درازی به پرفروش‌های جهانی، در نبود قانون کپی رایت، در وهله‌ی اول نویسنده ایرانی را بی قدر می‌کند و او را به حال خودش رها می‌نماید و هزار بار بر سر او این حرف را آوار می‌کند که داستان ایرانی فروش ندارد و فروش 2000 نسخه‌ای رمانی آماده پسند خارجی را چماق می‌کند بر سر نویسنده ایرانی.

معمای ترجمه‌های استاندارد

در همین زمینه افشین شحنه‌تبار ناشر و فعالی عرصه بازار جهانی نشر نیز به خبرنگار مهر می‌گوید: ناشرانی که در این سال ها دست به ترجمه معکوس و حضور در نمایشگاه های بین المللی زده‌اند ناشرانی دولتی هستند که بیشتر آثار را بدون توجه به کیفیت، ترجمه و تولید کرده اند. برخی از آنها مثلا با یک ناشر غیر ایرانی همراه شده‌اند و سعی کردند که دست به ترجمه اثر بزنند وخبر دارم که این تجربه چندان موفق نبوده است. چیزی که ما در این زمینه در کشور کم داریم و از آن غفلت کرده‌ایم این است که هنوز آثار نویسندگان بزرگمان تبدیل به یک اثر با ترجمه استاندارد و قابل قبول و ارائه نشده است. در قدم اول ما باید محصولی استاندارد و قابل ارائه در بازار جهانی داشته باشیم. من با پشتوانه 15 سال حضور در بازارهای جهانی نشر این مطلب را می‌گویم. مهمترین استاندارد برای سرمایه گذاری و فروش اثر در خارج از کشور داشتن یک ترجمه سالم است و متاسفانه در هیچ اثری که ناشران دولتی ما چاپ کرده اند این را نمی‌ بینیم. این آثار متاسفانه دارای مشکلات فاحشی هستند و اصلا قابلیت ارائه و عرضه در یک مارکتینگ جهانی ندارند.

جای خالی نهادهای مدنی

احمد دهقان نویسنده ایرانی نیز در این زمینه چندی قبل به خبرنگار مهر اینگونه پاسخ داد: در تمام دنیا موسسات مردم نهاد و سازمان های مردمی‌ هستند که در تدارک کار ترجمه هستند و جالب اینکه همه دستگاه های دولتی از آن حمایت می‌کنند که با ترجمه ای که در آن سامان می‌ پذیرد فرهنگشان صادر شود، این اتفاق در ایران هیچگاه رخ نداده است. کار دولت باید این باشد که دورادور از این دست حرکت‌ها حمایت کند، حمایتی که در آن نگوییم فلان کتاب باید ترجمه شود و ترجمه‌اش باید بدرخشد. تا اجازه ندهیم بنیادهایی به وجود نیاید که بر اساس وظایفشان برای گسترش ادبیات ما در همه حمایت ویژه نکنند نباید انتظار داشته باشیم که اتفاقی ویژه رخ دهد. در تیم وضعیت شاید نهالی رشد کند اما بسیاری از آنها نیز رشد نمی‌کنند. امروز اتفاقی که رخ داده تنها رویش چند نهال در میان یک سنگلاخ است که اصلا برای رویش فضای مناسبی نیست.

با این همه وضعیت ترجمه و انتقال ادبیات ایران به قول احمد دهقان کماکان به صورت رویش نهالی در سنگلاخ نشر ایران در حال طی طریق است. آثار متعددی در رسانه‌ها به عنوان کتاب ترجمه شده معرفی می‌شوند و هیچ مسافر فرنگ رفته اهل کتابی نمی‌تواند نسخه‌ای از آنها در یک کتابفروشی پیدا کند. ادامه این مسیر و طی طریق در آن به شیوه فعلی و دلخوش کردن به درخشش و تلاش نویسنده بدون تنظیم سازوکاری برای حمایت و کشف سایر قلم‌ها در یک پروسه استاندارد شاید برای آنهایی که مسافربر این راه هستند اندک سود مادی داشته باشد اما بی‌شک ادبیات ایران و نویسنده ایرانی را به جایی و آبادی رهنمون نخواهد ساخت.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان