ماهان شبکه ایرانیان

افق طلوع هدایت‏

کتاب : تفسیر حکیم    ج ۲         

افق طلوع هدایت‏

 

منابع:

کتاب : تفسیر حکیم    ج 2         

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

خورشید هدایت که حقیقتى مافوق عقل و علم و سامان دهنده هر دو در مرحله تعقّل و بکارگیرى است و هیچ چیز در زندگى انسان جاى آن را نمى گیرد به صورت وحى از قلب پیامبران الهى که صدق نبوّتشان را پرونده حیاتشان و روحیات و اخلاقشان و به ویژه معجزاتشان ثابت مینماید و برهانى میکند طلوع مینماید تا به قول قرآن مجید و بخشى از دعاى کمیل و جملاتى از نهج البلاغه و قطعاتى از روایات براى هیچ انسانى در هیچ زمینهاى عذرى در ناقص ماندن و عاجز ماندن و گمراه ماندن و به بیراهه افتادنش نمانده قرآن مجید با بیانى رسا و منطقى و محکم و حکیمانه در این زمینه میفرماید:

در برابر خدا پس از فرستاده شدن پیامبران عذر و بهانه و حجتى نباشد و خدا همواره تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.

این حقیقت براى هر صاحب نظرى و براى هر خردمندى و براى هر مطالعهکنندهاى و براى هر صاحب انصافى مسلم و یقینى است که: «هرمخلوقى براى کارى که آفریده شده به وسیله هدایت و وحى آفریدگار به آن کار گماشته میشود، و اگر هدایت و وحى ویژه به او به آن دلالتش نکند در جایگاهى که در عرصه حیات دارد سرگردان و متحیر و بى حرکت و بى کار میماند.»

در پهن دشت هستى هم آفریدن و هم توجیه و راهنمائى از خداست:

أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ: «1»

آگاه باشید آفریدن و فرمان نافذ نسبت به همه موجودات که در کارى که باید قرار گیرند ویژه پروردگار است همیشه سودمند و با برکت است مالک و مربى جهانیان.

رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى : «2»

پروردگار ما کسى است که به هر موجودى آفرینش ویژه او را به او عطا کرد سپس به کارى که باید و به کمالى که لایق اوست هدایتش نمود.

وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها: «3»

و در هر آسمانى کار مربوط به آن را وحى کرد.

وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ.

ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ: «4»

و پروردگارت به زنبور عسل وحى کرد که: از کوهها و درختان و از داربستهائى که مردم برپا میکنند براى خود خانههائى انتخاب کن.

سپس از همه محصولات و میوهها بخور پس در راه هاى پروردگارت که براى تو هموار شده به سوى کندو برو، از شکم آنها پس از راهنمائى و وحى خدا شهدى نوشیدنى با رنگ هاى گوناگون بیرون میآید که در آن درمانى براى مردم است، قطعاً در جریان کار زنبور عسل و نظم زندگى و محصول غذائى بى نظیرش که همه و همه نتیجه وحى به اوست نشانهاى بر قدرت، لطف و رحمت خداست براى مردمى که میاندیشند.

آرى چنین نیست که خداوند فقط بیافریند و به وجود آورد و حرکات منسوب و مرتبط به خود موجودات بدون تصرف و توجیه و هدایت الهى باشد، بلکه کوچک ترین عمل و حرکت به فرمان و به وحى و هدایت آفریدگار است، این فرمان و وحى که از مبدء هستى صادر میشود و نسبت به هر نوعى ازموجودات کیفیت خاص دارد بدون تخلف اجرا میشود، در جمادات بدون قصد و اراده و منحصراً در همان راهى که به وسیله هدایت تکوینى تعیین شده و به کیفیتى و وحیکننده خواسته است انجام مییابد.

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ: «5»

آنگاه آهنگ آفرینش آسمان کرد در حالى که به صورت دود بود پس به آسمان و زمین گفت خواه ناخواه به صورتى که من میخواهم و با شکل و اندازه و حجم و فاصله معین از یکدیگر وجود بگیرید و بیائید نهایتاً آن دو به زبان حال گفتند فرمانبردار آمدیم.

احتمالًا کرات آسمانى نمى دانند چرا میچرخند و در مدار معین به خودشان در حرکت اند، خورشید از حرارت و نور بخشى خود ناآگاه است و ماه خبر ندارد که براى چه نور خورشید را گرفته منعکس مینماید، زمین نیز اطلاعى از حرکت وضعى انتقالیاش پیدا نمى کند ولى نتیجه همه این اعمال پدید آمدن شب و روز و فصول چهارگانه و اینجاد جانداران نباتى و حیوانى و ادامه بقاء و حیات آنهاست.

نبات فعالیت بیشترى دارد: تغذیه، نمو، تولید مثل و چون پاى بند زمین است طبیعت خوراکش را در پیش پایش مینهد و بر سرش میریزد، کوشش ها، و چاره روزیهائى که براى بقاء و رشد و تکثیر نسلش میکند، وسایل دفاعى که در برابر دشمنانش بکار میبرد موجب بهت و حیرت گیاه شناسان گردیده است ولى با همه این تدابیر ملتفت و آگاه نیست که این گل هاى زیبا و میوه هاى گوناگون خوش طعم را براى که میسازد و میرساند و این بوهاى خوش را چرا میپراکند و چه موجودى از چوبش و برگش و محصولش و سایهاش و تنفسش سود میبرد.

مطالعه درحیات حیوانات مختلف از زمینى و دریائى و خزنده و پرنده و به ویژه حشرات و غرائز آنها آدمى را به عجز و ضعف و جهل خود واقف ساخته شمهاى و گوشهاى عظمت و حکمت بى منتهاى آفریدگار را به او مینمایاند و غرق در اعجاب و تحسین و تحیرش میسازد.

باز چه موجودى است که بیشتر از همه جانداران دیگر از زیبائى و رنگ آمیزى هاى شگفت آنگیز و آواز دلربا و از سوارى شان و حمل اسباب و اثقالش بر آنها و از گوشت و پوست و شیر و تخم و پشم و پر و موى و کرک آنها بهره مند میگردد و از مطالعه وجودشان و ساختمان شگفت انگیزشان و حرکاتش معرفت میآموزد؟!

بدیهى است که بهره گیرنده از همه اینها یعنى آسمانها و خورشید و ماه و زمین و شب و روز و گیاهان و حیوانات گوناگون انسان است و انسان، ولى شگفت آور اینجاست که همین انسانى که فرمانرواى گیتى و مسلط بر خشکى و

دریا و آسمان و زمین و جماد و نبات وحیوان است و از عموم جانداران از نعمت جهان بهره مندتر است از همه آنها نادان تر و موذى تر و متجاوزتر است.

مؤلف کتاب آئینه داستانى درباره کاشف سیاره نبتون در رابطه با وضع انسان ساخته که بسیار خواندى و شنیدنى است، میگوید: این دانشمند فرانسوى مایل شد که برود از سیاره نامبرده خبرى بگیرد، درحالى که در گوشه اطاقش نشسته بر بال اندیشه سوار و به یک چشم بهم زدن وارد آن شده به گردش میپردازد تا به انجمنى میرسد که یکى از دانشمندان هیأت و نجوم آنجا کنفرانس میدهد.

ناطق ضمن بحث در احوال کرات دیگر در شرح حال جانوران خشکى و آبى وطن ما زمین داد سخن میدهد تا به انسان میرسد و چنین میگوید:

در میان جانداران بسیار این کره موجود فوق العاده عجیبى به نام انسان است که درست مانند خیکى است که چهار دسته دارد، دو تا از آنها که کوچک ترند خوردنى به درون خیک میریزند، و دو تاى دیگر خیک را به این طرف و آن طرف حمل میکنند، در میان دو دسته کوچک تر غده پشم آلودى است که هفت سوراخ براى ورود و خروج کثافات خیک دارد. همه کارهاى این جانور عجیب با سایر هم جنسانش فرق دارد.

آنها عموماً به جامهاى که طبیعت به آنان بخشیده قناعت میکنند ولى او پارچه هاى رنگارنگ بر خود میآویزد و خویش را در انظار عموم مسخره میکند، و نیز سایر حیوانات به خوراکى که طبیعت براى آنها معین کرده میسازند ولى او خوراکیها را درهم میآمیزد و در آنها تصرفات بیجا مینماید و خود را بیمار میکند و دسترنجش را به دارو و طبیب میدهد تا بهبود یابد.

هر حیوانى و جاندارى جائى، پناهى لانهاى و مسکنى متناسب با خود دارد ولى این جانور مساحت وسیعى را اشغال میکند که چندین برابر میزان نیازش میباشد و هریک سعى دارد هر چه بتواند به وسعت مسکنش بیفزاید، از این کار چنین به نظر میآید که او جاى فراخ را دوست دارد ولى باز میبینیم که او بیابان هاى وسیع و خوش آب و هوا را رها کرده دریک محل به نام شهر ازدحام نموده براى یکدیگر مزاحمت به وجود میآورند و از سر و کول هم بالا میروند درعین حال هر کدام میکوشد مسکن دیگرى را به تصرف آورد، گویا اینها از محرومیت هم نوع لذت میبرند و ... در هر حال از مجموع رفتار و کردار این جانور چنین مینماید که خالى از یک نوع جنون خاص نمى باشد. «6» درعین حالى که هیچ جاندارى به اندازه انسان مسلط بر جهان و بهره مند از نعمت هاى متنوع آن نیست هیچ موجودى مانند او نادان و متجاوز نمى باشد، نوزاد آدمى هنگام ولادت هیچ نمى داند، همه چیز و همه کار حتى پستان به دهن گرفتن و راه رفتن را باید به وى بیاموزد، در غذا خوردن و جامه پوشیدن حتى قضاى حاجت نیازمند کمک است، باید مواظبتش کنند تا در آتش نسوزد و در آب خفه نشود و از جائى و در چاهى نیفتد، جانوارن دیگر میدانند چه غذائى و چه مقدار باید بخورند، چگونه و چه موقع باید جفت گیرى نمایند تا نوزادانشان را بتوانند حفظ کنند و طعمه دهند و بپرورانند، ولى انسان در خوردن و آشامیدن اسراف میکند، بیش از مقدار لازم و از خوردنیها و آشامیدنى هاى زیانبار میخورد و بیمار میشود، با مواد مسکر و مخدّر خود را مسموم میکند و چه بسیار کسانى که این اسراف موجب هلاکتشان شده است، هم چنین کار افراط و تجاوز از حدّ انسان در اعمال غریزه جنسى به جائى میرسد که به نوامیس دیگران حتى به هم جنس خود تجاوز مینماید، و علاوه بر ضعف و پیرى زودرس و بیمارى هاى تناسلى که گریبانگیرش میشود مفاسد بسیار دیگرى را به وجود میآورد و چه بسا بسیار اتفاق افتاده که براى وصول به مقصود کسى یا کسانى را کشته و یا خود را به کشتن داده است، مراجعه به پرونده هاى جنائى میزان جنایاتى را که از این راه به وقوع پیوسته معلوم میدارد.

حرص شدید به جمع آورى مالى که از میزان احتیاج خود و هفت پشتش اضافه است و عمر را تباه کردن و سلب آسایش از خود نمودن و احیاناً جان بر سر این کارگذاشتن از اشتباهات دیگر این موجود عجیب است.

در موجودات اجتماعى دیگر مانند مورچه و زنبور عسل هر فردى هر دستهاى بدون کوچک ترین تخلف و تمرد کار و وظیفه مربوط را با کمال صداقت و صمیمیت انجام میدهند اما این اشرف مخلوقات چه میکند؟

هرکس میخواهد از زیربار وظیفه شانه خالى کند، کارش را بر دیگرى تحمیل نماید، تقلب، تزویر، فریب و خیانت از امور رایج و معمول جامعه بشرى است، هر فردى میکوشد حق دیگرى را غصب کند و مقام دیگرى را اشغال نماید، مال دیگرى را ببرد و اگر یکى از کارهاى خودش را دیگرى بخواهد دربارهاش انجام دهد بانگ و فریاد برمى آورد، بر اثر این افکار و اعمال کشمکش و نزاعها و بالاخره کشتارها و جنگ هاى منطقهاى و جهانى به وجود آمده و میلیونها بلکه میلیاردها خانواده از هستى ساقط شده اند.

به راستى که بهترین معرفى براى انسان همان است که زبان وحى از او فرموده است

إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا:

بى تردید انسان «به علّت ادا نکردن حق امانت که تکلیف و مسئولیت الهى و انسانى است» بسیار ستمکار و نسبت به فرجام خیانت در امانت بسیار نادان است.

در میان جانوارن گوناگون تنومندتر، باهوش تر، شنواتر، بیناتر، و خلاصه قوى تر از انسان در همه چیز حتى در رشته هاى علمى و فنى فراوانند، مترلینگ در میزبان ناشناس، ص 141 میگوید: «در میان حشرات، معماران، مهندسان، علماى ریاضى، فیزیک، شیمى، هندسه، طب جراحى و بافندگى بزرگى وجود دارند که از همکاران خود درمیان نسل بشر بسیار کامل تر و پیشرفته ترند» و شواهد روشن و فراوانى میآورد.

اما در خصوص ضعف جسمانى انسان نویسنده نامبرده در کتاب راز بزرگ، ص 278 مینویسد: ما در میان جانوران دنیا موجود ضعیفى هستیم و بدون اغراق میتوان گفت که در طبیعت جانورى ناتوان تر و بى حفاظ تر و نازک تر از ما وجود ندارد.

مثلًا به تصور ما ضعیف ترین جانوران حشراتاند در صورتى که دهها برابر از ما مجهزتر و در برابر دشمنان محفوظ ترند، این مورچه ضعیفى که زیر پاى شماست به قدرى قوى است که میتواند دو هزار برابر وزن خود بار حمل کند و زره ضخیمى که بدنش را پوشانده با توجه به تناسب، از زره چهارصد میلى مترى نبرد ناوهاى ما ضخیم تر، محکم تر، و پایدارتر است ولى ما نصف وزن خود را نمى توانیم حمل کنیم، حفاظى از نیش پشه و زنبور نداریم، اعضاى بدن ما با مقایسه با جانوران دیگرمانند علقه و مضغه است و شباهت به ژلاتین یا شیر دارد، محکم ترین اعضاء بدن ما استخوان است که گویا براى طفل شیر خوار ساخته شده است.

ستون فقرات ما با کمترین فشار غیرعادى میشکند ولى مار میتواند هزار برابر وزن خود را حمل کند، براى ضعف انسان مثال هاى فراوانى میتوان زد و شواهد بسیار آورد ولى براى بیان مقصود ما همین مقدار کافى است که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:

«مسکین ابن آدم، مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقّه، وتقتله الشرقه، وتنته العرقه:» «7»

بیچاره و زمین گیر فرزند آدم، زمان مرگش پنهان، بیمارى هایش پوشیده، کردارش نزد خدا براى محاسبه درقیامت محفوظ است، پشهاى او را به درد میآورد، جرعهاى گلوگیر او را نابود میکند، و عرق وى را بدبو میسازد، اینها همه شرح یک جمله قرآن است که فرماید:

خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً: «8»

انسان ناتوان آفریده شده است.

با آنچه از نادانى و ناتوانى و ستمکارى بشر گفته شد آیا مؤاخذه از او و عقاب و کیفرش با عدل خدا سازگار است؟

چون هر کار خلاف و ارتکاب گناهى که از کسى صادر میشود یا بخاطر این است که نمى داند و تشخیص نمى دهد یا به سبب این است که مقصود خود را از راه راست و طریق صحیح نمى تواند انجام دهد ناچار به بیراهه میرود و کژ روى میکند چنان که در دعاى عرفه حضرت حسین آمده است:

«وانما یعجل من یخاب الموت وانما یحتاج الى الظلم الضعیف:»

فقط کسى که میترسد کار از دستش بدر رود شتاب میکند و منحصراً انسان ضعیف نیازمند به ستم نمودن میشود.

و گناه خواه کبیره و خواه صغیره حتى شرک نوع ستم است یا ستم به خود یا ستم به غیر و به عبارت روشن تر چون ظلم است گناه است، حال کسى که غریزه جنسى او را دیوانه کرده و عشق به مال و جاه کورش نموده و از راه مشروع نمى تواند یا مشکل است به مقصود برسد بناچار دست به تجاوز میزند چرا باید مجازات شود و محکوم به ورود به دوزخ و کشیدن عذاب گردد؟

بالاتر از این مکلف بودن انسان به ایمان غیب است که مقدم به همه تکالیف و مهم تر از جمیع وظایف دینى است، بشر بیچارهاى که به اندازه یک حشره پست علم و آگاهى در امور محسوس زندگى ندارد و از تشخیص مصلحتش حتى در امر خوراکش ناتوان است و نمى داند چه چیز و چه اندازه باید بخورد چگونه مکلف میگردد به پروردگار، فرشتگان و عوالم غیب ایمان بیاورد؟

پاسخ این همه ایراد و اعتراض را حضرت حق در پایان آیهاى که در سطور گذشته عنوان مطلب بود داده است:

لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ: «9»

مردم را پس از آمدن پیامبران و ابلاغ وحى و بیان تکالیف و وظائف و رساندن هدایت حق در همه امور بر خدا حجت و عذر و بهانه قابل قبولى نیست.

اگر پیامبران معبوث به رسالت نشده بودند، و وحى که حاوى همه نقشه هاى سعادت دنیا و آخرت مردم است از افق قلب آنان تجلى نکرده بود اعتراض و ایراد فوق وارد بود و کیفر و عذاب خلق اگر عذابى را مستحق بودند برخلاف عدالت صورت میگرفت ولى خدا عزیز و حکیم و تواناى درست تدبیر و درستکار اولًا انسان را بر فطرت توحیدى و دینى آفریده است ثانیا برهر قومى و در هر زمانى پیامبرى مبعوث فرموده است تا هم عقاید حقه لازم و صالح و ناصالح اعمال و اخلاق را به آنان بیاموزد، و از همه مهم تر راه تسلط برنفس سرکش و غرائز بى مهار و خواسته هاى بى در و دروازه را به آنان نشان دهد.

بى تردید چنان که فرهیختگان شرق و غرب اقرار دارند هیچ عقل و علمى و نیروئى جز وحى و هدایت الهى نمى تواند بشر را به راه راست و طریق تکامل راهنمائى کند و نیز در تفاوت میان علم و دین گفتهاند که علم ما را بر طبیعت تسلط میبخشد ولى دین ما را بر خویشتن مسلّط و فرمانروا میسازد.

پس آنچه از جهل و ضعف و عقل و علم محدود آدمى گفته شد با غریزه دینى و بعثت پیامبران جبران شده، و در سایه این حقیقت انسانى دانا و توانا «10» و عادل و صادق و خیرخواه و نیک اندیش و آبادکننده دنیا و آخرت به وجود خواهد آمد، چنان که تاریخ حیات بر به وجود آمدن چنین انسان هاى والائى گواهى صادق و شاهدى راستین است.

امیرالمؤمنین (ع) در خطبه اول نهج البلاغه به جایگاه والاى پیامبران در زندگى انسان و این که در سایه تعالیم آنان خوشبختى واقعى انسان تأمین میشود میفرماید:

پس خداوند پیامبرانش را در میان مردم برانگیخت و انبیاى خود را با فاصله هاى معین به سوى آنان فرستاد، تا از آنان عمل براساس پیمان فطریشان را بخواهند و نعمت هاى فراموش شده خدا را به یادشان آورند و با تبلیغ وحى که مجموعه فرمان هاى خدا و خواسته هاى او به مصلحت زندگى آنان است حجت را بر آنان تمام کنند و گنجینههاى عقول را بر آنان برانگیزانند و نشانههاى حق را در همه هستى به آنان بنمایانند: از این بلند آسمان که بر بالاى سرشان افراشته و زمین که گهواره زیر پایشان نهاده، و معیشتهائى که آنان را زنده میدارد، و اجلهائى که ایشان را به دست مرگ میسپارد، و ناگواریهائى که آنان را به پیرى مینشاند و حوادثى که به دنبال هم بر آنان هجوم میآورد.

خداى سبحان بندگانش را بدون پیامبر یا کتاب آسمانى یا حجتى لازم، یا نشان دادن راه روشن رها نساخت، پیامبرانى که کمى عدد نشان و کثرت تکذیب کنندگانشان آنان را از رساندن پیام حق و ابلاغ وحى باز نداشت.

بعثت پیامبران و طلوع وحى از افق قلبشان براى تربیت واقعى انسان بهترین و استوارترین دلیل بر این است که عقل و زائیده او علم توانائى تربیت و کنترل بشر را ندارد، و بدون پیامبران و بدون وحى جامعه بشرى هر چند از عقل و علم برخوردار باشد زندگى سالم و درست و حیات حکیمانهاى نخواهد داشت، بلکه عقل و علم در دست او بدون هدایت الهى چون چراغ روشنى است که در دست دزد ماهرى قرارد داد.

در مقدمه کتاب وحى و نبوت آمده: خواننده گرامى همین قدر که سر عناد و لجاج نداشته و تا اندازهاى حق طلب و حقیقتپذیر باشد خواه به کلى بیدین و خواه سست عقیده و یا در شک و تردید و تحیر که بدترین حالات است، هر کدام میخواهد باشد، به برکت قرآن که در پرتوش راه یافتهایم و به برکت آیات کریمهاى که در این کتاب تفسیر و تشریح شده است به روشنى حقانیت ادیان و شرایع الهى و صدق انبیأ را بفهمد و بپذیرد و نزول وحى و وقوع معجزات را به آسانى تصدیق کند و برایش مسلم و قطعى و بدیهى شود که نجات بشر از این همه مهالک و مفاسد و جنایات هولناک و شیوع فشحا و منکرات که زندگى را چنان بر همگى سخت و تلخ کرده که حتى در ممالک مترقى و متمدن بیماریهاى روانى شایع و مصرف مواد مخدره در ازدیاد و اشحار روز افزون است، خلاصه نجات بشر عصر فضا از این جهنم سوزانى که به راهنمائى عقل و علم و به کمک صنعت و ماشین بر افروخته، جز با پناه بردن به سایه دین ممکن و میّسر نیست و فقط در پرتو دین خواهد توانست به سعادت حقیقى برسد.

انسان با آن که از جانوارن ضعیف و فاقد اسلحه طبیعى بود، با نیروى عقل در میدان تنازع بقاء بر حیوانات نیرومندتر از خود و بر طبیعت پیروز گشته همه را استخدام کرد، از این پس نوبت به مبارزه و مجاهده با نفس میرسد که پیغمبر جهاد اکبرش نامید و در این پیکار نه تنها از عقل و از علم نیز کارى ساخته نیست بلکه اگر این دشمن خطرناک غالب شود عقل و علم را نیز ابزار کار خود ساخته در راه فساد و جنایت به کار خواهد برد، در این هنگام انسان عاقل عالم به صورت دیوانهاى از بند رسته و درندهاى زنجیرگسسته در خواهد آمد که همه روز اخبارشان را در روزنامهها میخوانیم و از رادیوها میشنویم، و تنها با نیروى ایمان و دیانت و سلاح تقوا میتوان بر نفس پیروز و مسلّط گردید، این است که گفتهاند علم ما را بر طبیعت مسلط میکند و تنها دین است که ما را بر خویشتن تسلّط میبخشد و با این تسلّط و پیروزى است که میتوان از همه عوامل و نیروهاى طبیعت و از قوا و غرائز و مواهب خویش حداکثر استفاده را نمود، و همه را در راه خیر و صلاح همگانى به کار برد و در مسیر تکامل گام نهاد و پیش رفت، چون فقط در نوع انسان است که تکامل در مرحله تکامل جسمى متوقف نمى ماند بلکه پس از آن نوبت به تکامل روحى و تعالى روانى میرسد و در حققت خود تکامل در انسان تکامل مییابد، ولى در این مرحله مانند مرحله نخستین تکامل طبیعى و قهرى نیست بلکه ارادى و اختیارى است که باید آن را بخواهد و بکوشد و مجاهده کنند، در این مسیرانبیاء رهبر و راهنماى جوامع بشرند و هریک معرّف آخرین مرحله تکامل انسان تا زمان خویش اند، و امروز دین حق موجود و کتاب وحى محفوظ جز اسلام و قرآن نیست، و خاتم پیامبران به قول مطلق، انسان کامل به تمام معنى کلمه میباشند و منحصراً با قبول این دین و اطاعت از این کتاب و پیروى از این پیغمبر است که جامعه بشر به سعادت خواهد رسید و همه افراد منشأ خیر و برکت و رحمت و هدایت براى یکدیگر خواهند بود.

گرچه نیاز شدید جهان امروز به اسلام و قرآن ریشه در علل مختلف و زمینه هاى گوناگون دارد ولى براى این که این بخش یعنى تفسیر هدایت خدائى طولانى تر نشود به یک علّت از میان همه علل که به نظر میرسد مهم تر باشد اشاره میکنم و سعى میکنم علاوه بر بیان اعتقاد خود امهات مطالب را از نوشته یکى از دانشمندان بزرگ و دلسوز معاصر نقل کنم.

از علل احتیاج شدید جهان به تعالیم اسلام و به عبارت دیگر هدایت الهى که متجلى در وحى و نبوت است، قدرت پى پایان و تسلّط روز افزون شهوات است.

اینک در برابر دیدگان شما اروپاى متمدن است که در گرداب عمیق شهوات پلید حیوانى فرورفته و نیروى خلاصى از آن را ندارد.

مى گویند علم در اروپا ترقى و تقدم یافته، البته این حقیقت قابل انکار نیست ولى نکته قابل دقت و جالب توجه این است که بشریت از این ترقى و تقدم بهره و نصیبى شایسته نبرده است، زیرا هیچ گاه ممکن و متصور نیست که بشریت با اسارت شهوات راه ترقى را بپیماید.

شک نیست که اکتشافات علمى و اختراعات صنعتى غرب بعضى از مردم نزدیک بین و سطحى را شیفته و مفتون خود ساخته است زیرا این عده هواپیماهاى سبک پر و بمب اتم و دستگاه رادیو و تلویزیون و پیشرفت هاى عظیم الکترونیکى و پدیدآمدن رشته مختلف و پیچیده علمى و سفر به کرات آسمانى و امثال آن را مقیاس و میزان ترقى و تقدم پنداشته اند، ولى جاى تردید نیست که این مقیاس و میزان ناقص و نارساست و مقیاس صحیح و خطا ناپذیر در ترقى مقدار قدرت و تسلّطى است که انسان بر هواى نفس و خواهشها و خواسته هاى بى مهار دل خود داشته باشد و ما وقتى با این میزان صحیح بشریت کنونى را بسنجیم به خوبى خواهیم دید تا کجا دچار هبوط و سقوط شده است.

باید در نظر داشت که این مقیاس و میزان که به آن اشاره شد یک موضوع ساختگى و تحمیلى نیست که ادیان یا علم اخلاق بدون مبناى واقعى و اساس عقلى وضع کرده باشد. بلکه این تنها میزانى است که نظام دقیق طبیعت، وزن و ارزش کلیه اقوام و ملل گذشته را به وسیله آن تعیین کرده است و صورت و سیاهه آن را با دقت تمام به نام تاریخ ثبت و ضبط نموده و به همین دلیل است که شما در طول تاریخ بشرى هیچ قوم و ملّتى را نخواهید یافت که نیرومند و پایدار مانده و در راه خیر و صلاح و تقدم و ترقى بشر گام زده باشد در صورتى که افراد آن قوم به کامرانى و شهوت پرستى اشتغال داشته باشند.

کدام علت و موجب بود که مجد و شکوه یونان قدیم را در هم شکست؟ روم قدیم را نابود کرد، دولت ساسانى را به دست فنا و زوال سپرد؟

کدام علت بود که خلافت را در پایان عصر بنى العباس تار و مار کرد و بالاخره چه موجب شد که ملت عیاش و شهوت ران فرانسه در جنگ دوم جهانى در برابر اولین ضربت به زانو در آید و خوار و زبون شود و قدرت و سیادت خود را از دست بدهد؟

آیا جز براى این است که ملت فرانسه ملّتى عیاش و شهوت ران است و سرگرمى به لذت هاى بهیمى و افراط در انواع شهوت رانى نیروى مادى و معنوى او را فرو کاسته و قدرت مقاومت و دفاع را از او سلب کرده و کار پستى و دون همتى او را به جائى رسانده که از ترس خراب شدن کاخها و رقاص خانه هاى پاریس در زیر بمب هاى مخرب شرف و حیثیت تاریخى خود را فدا میکند و در واقع آبرو و مجد تاریخى خود را سپر دفاع کابارهها و مراکز فسق و فجور قرار میدهد؟!

ممکن است مردم غافل و شهوت پرست براى معارضه با حجت هاى قوى و براهین نیرومندى که در سراسر تاریخ جهان براى اثبات این حقیقت وجود دارد، کشور و ملت آمریکا را مستند خود قرار دهند و بگویند: اینک ملت و کشور آمریکاست که در بحبوحه شهوت رانى و آلودگى هاى حیوانى بسر میرد و با وجود این مسئله نیروى سرشار خود را حفظ کرده و از جهت قدرت سیاسى و صنعتى و انتاج مادى در رأس کلیه اقوام و ملل جهان قرار دارد.

جواب این شبهه این است که اولا این قدرت و نیروى سرشار را که اکنون در اختیار آمریکاست مربوط به وضع حاضر آن کشور نیست، بلکه حاصل دسترنج و زحمت مردان صابر و زاهدى مانند «توماس ادیسون» است که روزهاى متوالى را در آزمایشگاه خود مانند زاهدى صومعه نشین بسر میبرد و با اکتفا و قناعت به چند پاره نان خشک و چند جرعه آب هم چنان مطالعات عملى و تجربیات صنعتى خود را ادامه میداد و حتى در شب عروسى از مجلس جشن و شادى خود فرار میکرد و بى اختیار و دیوانه وار به آزمایشگاه خود پناه میبرد و به کار بحث و تحقیق خود ادامه میداد.

آرى اینگونه مردان صابر و قانع و زاهد بودند که تمدن صنعتى و قدرت علمى و مادى آمریکا را پایه گذارى کردند و به این درجه از عظمت و ثروت ارتقاء دادند.

ثانیاً: کسانى که به قدرت و ثروت آمریکا و عیاشى و شهوت پرستى سکنه آن قاره استناد میکنند نمى دانند یا نمى خواهند بدانند که ملت آمریکا ملتى جوان است که از هر جهت چه از حیث روحى و چه از حیث جسمى و مادى در عنفوان جوانى بسر میبرد و بنیه و مزاج جوان همیشه بر تحمل بیماریها قدرت و توان فراوانى دارد و آثار مرض کمتر در وجودش پدیدار میشود ولى درعین حال شخص بصیر و خبیر در همان اوج نشاط و بحبوحه جوانى به خوبى میتواند عوارض مرض را از پشت پرده فریبنده و نشاط ظاهرى ببیند.

ثالثاً: تولید و تثمیر عظیم و سرشار در آمریکا منحصربه بخش تولیدات مادى است، به این معنا که ملت آمریکا با وجود ثروت فراوان و جوانى و نشاط و نیروهاى عظیم طبیعى و بشرى که دارد، در عالم معارف و فضیلت و معانى عالیه انسانى و تولید و انتاج قابل ذکرى ندارد زیرا شهوت رانیها و عیش و نوشها مجال این گونه امور را از او سلب کرده و شبیه آلات و ابزار یک ماشین ساخته است، چنان که با اندکى دقت و مطالعه در طرز رفتار این ملت با سیاه پوستان آن سرزمین به غیربلاهاى عظیمى که بر سر سرخپوستان تا نابودى نسل آنان درآورد، براى نشان دادن سطح اخلاق و طرز روحیه آمریکائى که بالاخره سبب فنا و زوال او خواهد شد کافى است و این وضعى که در عیاشى و شهوت رانى و رفتار با اقوام دیگر در آمریکا حاکم است دلیل بارز دیگرى است بر این که هیچ قوم و ملّتى از رهگذر سقوط وهبوط در درّه وحشت زا و هولناک شهوت رانى به قلّه فضیلت اخلاقى و انسانیت صعود نخواهد کرد و به همین جهت دنیاى امروز که در سراشیبى هلاکت و لبه پرتگاه خسارت است هم چنان مانند دنیاى هزار و پانصد سال قبل که عصر ظهور اسلام بود جدّاً نیازمند به اجابت دعوت اسلام و تربیت این آئین پاک و سعادتبخش است تا او را از قید بندگى شهوات رها سازد و نیروهاى سرشار و عظیمش را در راه بالابردن سطح زندگى روحى و اخلاقى و انجام اعمال خیر به کار برد و او را براى کرامت و شرف انسانیت شایسته و سزاوار سازد.

ممکن است برخى کوته بینان تصور کنند که رسیدن به این مقصد عالى براى بشریت آرزوئى بیش نیست و جامعه انسانى با گرفتارى هاى فراوانى که از نظر غرائز و رذایل اخلاقى دارد نخواهد توانست خود را براى صعود به این قله و رسیدن به این مقام عالى و شامخ آماده و مجهز سازد، ولى جواب این شبهه این است که مدتها پیش از این جامعه انسانى در طى تجربهاى نشان داده است که میتواند به این اوج و ارتفاع صعود کند و هر امرى که یک بار صورت وقوع گرفت و جامه عمل پوشید میتواند بار دیگر نیز واقع شود زیرا مردم همان مردماند و طبایع بشرى نیز همان طبایع است.

بشریت در روزگار قبل از اسلام در پرتگاهى نظیر همین پرتگاه سقوط کرده و مانند همین وضع کنونى در قید و بند شهوات اسیر و گرفتار شده بود و شهرهاى عظیم در امپراتورى روم قدیم از جهت عیاشى و فسق و فجور پاى کمى از پاریس و لندن و سایر پایتخت هاى بزرگ دنیاى کنوى نداشت و شهرهاى ساسانیان در هرج و مرج و سقوط اخلاقى و معنوى نظیر همین هرج و مرج و سقوط اخلاقى که در کشورهاى غربى و شرقى امروز رائج است واقع شده بود، ولى با وجود این اسلام همگى این مفاسد را اصلاح کرد و زندگانى فاسد و منحط آن عصر را به حیاتى عالى و توأم با فضیلت و آمیخته با نشاط و حرکت و کوشاى در خیر و آبادى تبدیل کرد و انسانیت را چه در شرق و چه در غرب در راه تقدّم فکرى و روحى پیش برد و با آن که شرور و مفاسد سراسر دنیاى آن عصر را فراگرفته بود، جنبش اصلاحى اسلام از دفع آن همه شر و فساد عاجز نماند.

عالم اسلامى از تاریخ آغاز دعوت و جنبش اصلاحى اسلام تا مدت درازى هم چنان در سراسر جهان مصدر نور و خیر و تقدم بود و هیچ گاه در خلال این مدت دراز براى تحصیل نیروى مادى و تقدم علمى و فکرى، خود را به ابتذال و شهوت رانى و هرج و مرج اخلاقى نیازمند ندید، و این قدرت و سطوت هم چنان ادامه داشت و به عنوان نمونه کامل و مثل اعلا در کلیه مظاهر اجتماعى و سیاسى و اقتصادى یاد میشد، تا آنگاه که بر اثر اوج انحراف حکومت هاى حاکم بر مسلمانان که بدون تردید ریشه در سقیفه داشت اخلاق عمومى رو به هبوط و انحطاط نهاد و شهوات بهیمى مردم را در اسارت و بندگى خود کشید و سنت قطعى الهى دائر بر سقوط و ذلت و زبونى شهوت رانان درباره ایشان نفوذ و جریان یافت. ولى به خواست خدا بیدارى و جنبشى که اکنون در سراسر عالم اسلامى دیده میشود جنبش مهیب و عظیمى است که از نیروهاى اندوخته گذشته و قواى موجود استفاده خواهد کرد و آینده جهان را در اختیار خواهد گرفت و با استمداد از این عوامل مهم رشد و نما، معجزهاى را که اسلام در مرحله نخستین به ظهور رسانید بار دیگر ظاهر خواهد ساخت و با قدرت و قوت آسمانى خود، جامع بشریت را از حضیض شهوت به اوج شرف و عزت خواهد رساند و اجتماعى پدید خواهد آورد که نیروى خود را از آسمان هدایت الهى بیندوزد و در راه آبادى دنیا و آخرت بکار گیرد. «11»

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- اعراف، آیه 54.

(2)- طه، آیه 50.

(3)- فصلت، آیه 12.

(4)- نحل، آیات 69- 68.

(5)- فصلت، آیه 11.

(6)- پاورقى وحى و نبوت، 112.

(7)- نهج البلاغه، حکمت 419.

(8)- نساء، آیه 28.

(9)- نساء، آیه 165.

(10)- وحى و نبوت، 110.

(11)- برهان قرآن، 29.

 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان