ارتداد و تفسیر آیه «لا اکراه فی الدّین»

ارتداد مسأله روز است. از یک طرف قرآن می فرماید: (لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ)[۱] و از طرف دیگر، فقها می گویند «مرتد فطری» کشته می شود و «مرتد ملی» حبس می شود و اگر توبه نکند کشته می گردد

ارتداد مسأله روز است. از یک طرف قرآن می فرماید: (لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ)[1] و از طرف دیگر، فقها می گویند «مرتد فطری» کشته می شود و «مرتد ملی» حبس می شود و اگر توبه نکند کشته می گردد. مرتد فطری یعنی فردی که حین انعقاد نطفه، یکی از والدین او مسلمان باشد؛ مرتد ملی یعنی فردی که در حین انعقاد نطفه، پدر یا مادر او کافر بوده اما او اسلام آورده، و سپس مرتد گردد. گاهی هم می گویند دولت جمهوری اسلامی ایران، اعلامیه جهانی حقوق بشر را امضا کرده، و در آن اعلامیه آمده است هرکس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود و در ضمن می تواند تغییر مذهب و یا عقیده دهد، پس این مطلب چگونه با حکم مرتد سازگار است؟ معنی آیه «لا اکراه فی الدین» روشن است آیه می خواهد بگوید: دین اکراه پذیر نیست. می دانیم که بعضی چیزها اکراه پذیر است؛ مثل نحوه آرایش مو یا مدل لباس و غیره؛ اما مذهب یک امر وجدانی و عقیدتی است. معنای آیه این است که با اکراه نمی شود کسی را معتقد به مذهب کرد. اگر مرتد کشته می شود نه به خاطر این است که گفته می شود اسلام بیاور وگر نه کشته می شوی! بلکه به خاطر عللی است که بعداً گفته می شود.

شأن نزول آیه

شأن نزول آیه دو گونه نقل شده است:

1.یکی از غلامان انصار به نام صبیح مسلمان نبود ولی انصاری او را به اسلام مجبور می ساخت این آیه نازل شد که (لا اکراه فی الدین).

2.یکی از انصار به نام ابوالحصین دارای دو پسر بود. بازرگانان شامی به مدینه آمدند و کالاهای خود را فروختند. آنگاه که از مدینه به شام باز می گشتند با فرزندان او تماس گرفتند و هر دو را به دین مسیحیت درآوردند. پدر از تغییر دین فرزندان خود آگاه شد و برای کسب تکلیف به نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد.[2]

سپس این آیه (لا اکراه فی الدین) نازل شد و فرمود: دین، اکراه پذیر نیست.[3] اعتقاد و ایمان از اموری است که تا مبادی آن موجود نباشد محال است کسی به آن معتقد ساخت. اگر شما به فردی هزاران وعده بدهید یا هزاران تهدید کنید، که مؤمن شو! قلب او آرام نمی شود. پس آنگاه آرام می شود که مبادی اعتقاد حاصل شود. الآن اگر بگویند یک میلیارد به شما پول می دهیم و در عوض، معتقد باشید که چهار در چهار می شود چهل! محال است شما این عقیده را پیدا کنید.

مطلب بعدی، اعلامیه حقوق بشر است که خودشان هم عمل نمی کنند! می گویند انسان در شغل آزاد است، حالا اگر کسی مواد مخدر هم در واشنگتن بفروشد آیا آزاد است؟ شما گفتید افراد در مسکن آزادند. حالا من می خواهم در کنار پادگان نظامی، خانه بسازم آیا می شود؟! یا می گویند انسان در انتخاب احزاب آزاد است. می پرسیم آیا حزب نازی که دعوت به نژاد پرستی و ادعای نژاد برتر دارد و می خواهد بر دنیا حکومت کند آیا این حزب آزاد است؟!

می گویند همچنان در آرایش مو که انسان آزاد است، در مذهب هم باید آزاد باشد در حالی که آرایش مو یک مسئله فردی است و سعادت و شقاوت بشر به موی او بستگی ندارد! درحالی که سعادت بشر در دنیا و آخرت به مذهب او بستگی دارد. پس عطف این دو (آزادی در آرایش مو و آزادی دینی) بی جاست:

گنه کرد در بلخ آهنگری *** به شوشتر زدند گردن مسگری!

مطلب بعدی اینکه اگر می گویید مذهب لازم نیست. در این صورت با شما حرفی نداریم؛ اما اگر مذهب را لازم می دانید نمی توانید بگویید بشر آزاد است هر مذهبی را انتخاب کند گرچه بر ضد سعادت او باشد! انتخاب آزادِ دین از اموری است که استعمارگران برای عدّه ای درست کرده اند تا بتوانند امور دیگری را بر کشورهای اسلامی تحمیل کنند و کارهایی انجام بدهند که در سرانجام به براندازی نظامهای اسلامی می انجامد.اکنون می خواهیم بررسی کنیم که چگونه مجازات مرتد با آیه (لا اکراه فی الدین) تطبیق می کند؟ برای نتیجه گیری ابتدا پنج مقدمه ذکر می شود، تا به وسیله آنها پاسخ ها روشن شود:

مقدّمه اول: در اسلام، آزادی فراوان است.

اگر فقه اسلامی را از کتاب طهارت تا آخر دیات مطالعه کنید، خواهید دید که اسلام برای مسلمان و غیر مسلمان آزادی های فراوانی قائل است مانند: آزادی در کسب و پیشه، آزادی در انواع بیع و اجاره ها، آزادی در نکاح و طلاق، آزادی در هبه و غیرهبه(هدیه). با اینکه فقه اسلامی تحت قانون هست آدمی در بسیاری از موارد مختار است. بنابراین اگر اسلام، بشر را تحت قانون درآورد، این به معنی سلب اختیار نیست. در تمام دنیا بشر تحت قانون است. مثلاً در فرانسه که می گویند مهد آزادی است -که البته دروغ است- بشر در آنجا هم تحت قانون است. با اینکه همه قوانین در اسلام محترم است؛ اما بشر در زندگانی خود اختیار دارد، نهایتاً اسلام از محرّماتی جلوگیری کرده است؛ مثلاً شراب را ممنوع کرده، چون عقل را از میان می برد یا قمار را ممنوع کرده چون سبب عداوت و دشمنی است، یا غیبت را حرام کرده است، به جهت اینکه آبروی طرف ریخته می شود. بنابراین سخن کسانی را که حمله می کنند و می گویند «اسلام آزادی ها را سلب کرده است» نباید پذیرفت؛ بلکه اسلام، آزادی در گناه را سلب کرده و همه این موارد، گناه و با سعادت بشر در تضاد هستند.

مقدّمه دوّم: امور ظاهری تسلیم پذیر و قابل اجبارند؛ اما امور باطنی قابل اجبار نیستند.

در امور ظاهری انسان تسلیم می شود؛ مثلاً اگر پلیس بگوید حتما از این راه برو! یا از آن راه نرو! تسلیم می شویم؛ اما در امور عقیدتی مثل پذیرش دین، اجباری در کار نیست. اگر کسی را الزام کنیم دین را بپذیر! این امکان پذیر نیست؛ چون پذیرش عقیده است، عقیده، تصدیق است و تصدیق به یک رشته مقدمات، بستگی دارد که تا فراهم نشود انسان نمی تواند نتیجه را بپذیرد. از طرف دیگر، انبیا و اولیا، عقلای عالمند و با توجه به روایت «ما بعث الله نبیاً ولا رسولاً حتی یستَکمل له العقل و یکون عَقلُه أفضل مِن عُقُولِ جَمیعِ امّته»[4]آمده اند عقل را تکمیل کنند و خود انبیا هم أعقلِ عقلایند و معنا ندارد که اعقلِ عقلا کسی را وادار کند و فشار بیاورد که دین را بپذیرد. بنابراین، جهاد نیز برای تحمیل دین نیست؛ بلکه برای رفع موانع است. با جهـاد، موانع را برمی داریم تا آزادی فراهم شود و مردم بتوانند آزادانه منطق اسلام را بشنوند:(وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیکفُرْ).[5]

مقدمه سوم. ابزار پیشرفت اسلام تبلیغ بوده است.

اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنیم می بینیم سبب پیشرفت آن، قدرت منطق و استدلال بوده است. گرچه این درست است که هم جهاد ابتدایی و هم جهاد دفاعی داشته ایم؛ اما جهاد غالباً بلکه دائماً برای رفع موانع بوده است. بنابراین، اسلام منطقی قوی دارد که مطابق فطرت است و لذا در جهان منتشر شده است. یک سرباز اسلامی به پاکستان یا هند نرفته تا اسلام را صادر کند. بله، شاهان اسلامی مانند نادر و غیر او جنگ هایی داشتند ولی آن ها جنگ شان بر سر اسلام آوردن مردم نبود. این همه مسلمانی که آنجا هست اثر تبلیغ بازرگانان مسلمان بوده است. گسترش اسلام در اندونزی در حالی که بیش از صد میلیون مسلمان دارد و مالزی و بسیاری جاها، بر اثر همان منطق بوده است. البته منطق همه جا کارساز نیست و باید دشمن که مانع تبلیغ است کنار رفته و محیط آزاد شود تا مبلغ بتواند مطلب خودش را بیان کند. اساس پیشرفت اسلام این آیه است: (ادْعُ إِلی سَبیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّک هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین).[6] «با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن، پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گمراه شده است، و او به هدایت یافتگان داناتر است». جذابیت اسلام فوق العاده مؤثر بوده است و چون این جذابیت، عین فطرت و مطابق آن است سبب می شد مردم زیادی به این آیین گرایش پیدا کنند: (وَ رَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً) [7] «و می بینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند». قرآن می فرماید: (وَ قالُوا لَنْ یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاری تِلْک أَمانِیهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکمْ إِنْ کنْتُمْ صادِقینَ)[8] «آنها گفتند: هیچ کس جز یهود یا نصاری هرگز داخل بهشت نخواهند شد این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می گویید دلیل خود را بیاورید!». این آیه اثبات می کند که پذیرش دین اجباری نیست؛ زیرا اگر واقعاً در پذیرش دین الزامی بوده، معنا ندارد بگوید: ( هاتوا بُرهانکم) پس اینکه می گوید برهانتان را بیاورید، معلوم می شود که دین بر اساس برهان و دلیل است. سوره حمد سراسر برهان است: (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ) ؛ یعنی حمد برای خداست. چرا که او رَب و پرورنده و صاحب جهانیان است. بعداً هم صفاتی را می آورد که همه دلیل «الحمد» است. مثلِ ( الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ) یعنی او بر دنیا و آخرت، رحم دارد. پس حمد، مال خداست و تمامی این صفات برهان هستند.

مقدمه چهارم. تفتیش عقاید در اسلام ممنوع است.

در اسلام اگر یک نفر «لا اله الا الله» گفت و شهادتین بر زبان جاری کرد ما باید بپذیریم و حق تفتیش عقاید نداریم که آیا به صورت جدّی می گوید یاسخن او صوری و ظاهری است؟ تفتیش عقاید (انگیزیسیون) فقط در غرب بوده و توسط پاپ ها در مقابل تجدد طلب ها پدید آمد. مردم را زیر سؤال می بردند تا آنکه هزاران نفر طعمه آتش شدند. روایتی در سنن ابو داوود هست که به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عرض می کنند، فردی که «لا اله الا الله» می گوید و تصدیق به رسالت شما دارد جدی نمی گوید، شما وی را آزمایش کنید! حضرت فرمود: من مأمورِ به شکافتن قلبها نیستم تا ببینم در قلب این آدم ایمان هست یا نیست. پیامبر تا این حد، اهل تسامح و تساهل بودند.[9]

بنابراین، جوانانی که خیال می کنند حکم مرتد (یعنی قتل) از همان آثار تفتیش عقاید است، بدانند بین تفتیش عقاید و مرتد از زمین تا آسمان فرق است؛ چراکه اسلام تفتیش عقاید را ممنوع کرده است. در فقه نیز قاعده ای به نام «اصالة الصحة» داریم که طبق آن فعل مؤمن را باید حمل بر صحت کرد؛ مگر اینکه دلیل قاطع برخلافش باشد. ما نمی توانیم از این اصول و قواعد مسلّم عدول کنیم، البته پاپ ها این کار را کردند و ضررهای آن را دیدند و انقلاب کبیر فرانسه برای کسب آزادی در مقابل تفتیش عقاید و علیه نظام پاپ ها اتفاق افتاد.

مقدمه پنجم: هیچ نظامی توطئه را نمی پذیرد.

نظام ها بر دو نوع هستند: الحادی و یا مبتنی بر عقیده؛ در هر دو نوع آن ها قانون وجود دارد. نظام الحادی کاری با دین ندارد و نظام هایی که الآن در غرب هستند؛ مثل آلمان، فرانسه و آمریکا چنین اند. در این گونه نظام ها نیز طبق قانون اساسی اگر در داخل کشور کسانی بخواهند علیه نظام توطئه کنند، در برابر او ساکت نمی نشینند. الآن در ترکیه با اینکه غلبه با مسلمان ها است؛ اما ارتش اگر بداند جمعیتی هستند که می خواهند علیه نظام لائیک قیام کنند فوراً همه را دستگیر و مجازات می کند.

نوع دوم نظام ها، مثل نظام اسلامی است که آزادی هم دارد؛ اما توطئه در آن ممنوع است. در نظام اسلامی نیز نباید آزادی را در آن حدی اجازه داد که حتی علیه خود نظام قیام کنند و آن را از بین ببرند. پس هیچ نظام عاقلی اعم از الحادی وعقیدتی، آزادی مطلق را قبول نمی کند. حتی لیبرال ترین کشورها نیز براندازی و توطئه را پذیرا نیستند. اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. اسلام بر اساس کتاب، سنت و وابستگی به عالم غیب استوار است. مردم هر کار می خواهند بکنند اما اگر کسانی علیه نظام توطئه کنند تا نظام را تضعیف کنند، قابل قبول نیست. آیا انسان عاقل حاضر است به فرزندش در آن حد آزادی دهد که حتی خود وی را بکشد؟ قطعاً چنین نیست.

مقدمه ششم: نتیجه در بحث ارتداد

اول: ارتداد نوعی توطئه علیه نظام اسلامی است؛ اما در نظام های الحادی، ارتداد، کوچک ترین اثری ندارد. در نظام الحادی هر مسلمانی کافر بشود، به نظام الحادی صدمه ای نمی زند، چه تظاهر بکند یا نکند، چرا که اساس نظام بر دین و مذهب نیست؛ بلکه اساس نظام خواسته مردم است و مردم الحاد را خواسته اند.

اما اگر نظامی بر اساس دین و مذهب شکل بگیرد و مثل جمهوری اسلامی ایران که بیش از 98 درصد مردم به آن رأی داده اند باشد، در این نظام اگر فردی مرتد شد دو حالت دارد: در صورتی که سکوت کند کسی به او کاری ندارد؛ حتی اگر هم مذاکره کرد و تظاهر نکرد باز هم کسی به او کار ندارد؛ اما اگر بخواهد تبلیغ کند، در واقع تبلیغ علیه نظام کرده است و این ممنوع است.

نباید مسأله ارتداد را ساده پنداشت! مرتدی که در خانه خودش بگوید: «لا خبرٌ جاء و لا وحی نزل»[10]کسی به او کاری ندارد، ولی اگر سفره دل باز کند، قلم دست بگیرد و تبلیغ بکند عقاید باطل او مثل یک ویروس تکثیر شده و به اعتقادات جامعه آسیب می زند. اگر تبلیغ این مرتد به گوش دادستان اسلام برسد، او را احضار می کند چون ارتداد او توطئه بر علیه نظام است. طبق مقدمه پنجم گفتیم که در تمام جهان و حتی لیبرال ترین نظام ها، قیام بر علیه حکومت را برنمی تابند، نظام اسلامی نیز وجود این آدم را برنمی تابد.

ما درباره همه دنیا یکسان حرف می زنیم و می گوییم در تمام دنیا هر نوع اجتماعی و هر نوع فعل و انفعالی که موجب تضعیف نظام گردد مورد قبول نیست و معتقدیم ارتداد در نظام های اسلامی توطئه علیه نظام است؛ پس هرگز قابل پذیرش نیست. اگر مسلمانی، شغلش را تغییر دهد مثلاً صرّاف شود، دین را نشانه نگرفته است، یا فردی زنش را طلاق بدهد یا خانه اش را عوض کند، دین را نشانه نمی گیرد؛ اما اگر عقیده را عوض کرد و ساکت ننشست و تبلیغ کرد، نظام اسلامی و حیثیت اعتقادی آن را نشانه گرفته است.

دوم: فساد دنیا غالباً از یهود است.

ارتداد در زمان پیغمبر، برنامه یهود بود. آن ها بچه های یهودی را آموزش می دادند، که بروید و نزد پیغمبر «لا اله الا الله» بگویید که ما از کلیمی بودن برگشتیم. مدتی با پیغمبر نماز بخوانید و بعد از یکی دوماه بگویید نه، ما نپسندیدیم پس برگردید و شعار ضد دین بدهید تا دیگران(مسلمانان) هم برگردند:

(وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ).[11]«و جمعی از اهل کتاب(از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید، و در پایان روز کافر شوید، شاید آنها (از آیین) خود باز گردند». این ترفندها در زمان پیغمبر و پس از او هم بود و الان هم همین را تعقیب می کنند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) جلوی آن را گرفت: (وَ مَنْ یرْتَدِدْ مِنْکمْ عَنْ دینِهِ فَیمُت وَهُوَ کافرٌ فَأُولئِک حَبِطَتْ أَعْمالَهُمْ فِی الدُّنْیا والآخِرَةِ وَأُولئِک أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ).[12]«کسی که از آئینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او، در دنیا و آخرت، بر باد می رود، و آنان اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود».

و فرمود: «مَنْ بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ[13] این حدیثی است که اهل سنت نیز نقل کرده اند. اگر پیغمبر اکرم جلوی این فتنه را نگرفته بود، قطعا در دل سادهْ مسلمانان اثر سوء می گذاشت. یعنی وقتی دیدند صد تا جوان یهودی پشت سر پیغمبر نماز خواندند و شعار اسلامی دادند و بعد از چند روز، شعار ضد اسلامی سردادند و گفتند دین شما دین سستی است، قطعاً در دیگر جوانان انصار و مهاجر هم اثر می گذاشت.

سوم: ارتداد برخلاف آزادی است و یک نوع تجاوز به حقوق عمومی به شمار می رود.

در نتیجه اول، گفته شد که ارتداد نوعی توطئه علیه نظام است، در اینجا می گوییم ارتداد نوعی تجاوز به حقوق عمومی است؛ زیرا عموم جامعه، نظام اسلامی را پذیرفته و به جمهوری اسلامی ـ نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم ـ رأی داده اند، حال اگر آدمی مرتد بشود و ارتداد را تبلیغ بکند، او در حقیقت می خواهد افکار و خواست عمومی را تضعیف کند و حق عموم را از بین ببرد. در تمام جهان، حقوق عمومی معتبر بوده و افراد در حدود آن آزاد هستند. اسلام نیز می گوید: هم حقوق عمومی معتبر است و هم حقوق فردی؛ اما به شرط اینکه به سعادت خودش لطمه نزند. پس تفاوتی که ما با غرب داریم این است که غرب برای آزادی فقط یک شرط قائل است و می گوید آزادید به شرط اینکه به حقوق عمومی تجاوز نکنید؛ اما ما می گوییم آزادید به شرط آن که به حقوق عمومی و حقوق شخصی خود هم تجاوز نکنید. مثلاً خودکشی و شراب خواری حرام است؛ زیرا تجاوز از سعادت فرد است.

چهارم: مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است.

در تمام جهان می گویند مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است و این یک مسئله عمومی است. در کشور ما کم وبیش این قانون مطرح است. مثلاً شهر به توسعه نیاز دارد و لذا احتیاج به خیابان کشی دارد. مصلحت فرد می گوید این خانه، مال من است، چرا خرابش می کنید؟ ولی مصلحت جامعه اقتضای خراب کردن خانه را دارد! لذا دولت، جمعِ بین دو حق می کند و مبلغ خانه را به قیمت روز پرداخت می کند؛ زیرا مصالح جمع بر مصالح فرد مقدم است.

حکمِ ارتداد و مرتد در کشورهایی با دیدگاه اعتقادی مانند حکم جاسوس در کشورهای الحادی است.

جاسوس در تمامی کشورها به اشد مجازات محکوم است و هیچکس هم اعتراضی نمی کند و احدی هم اجازه ندارد درباره جاسوس شفاعت کند. چرا؟ زیرا زشتی آن به قدری روشن است که جای شفاعت ندارد. اگر هم بخواهند شفاعت کنند از راه های دیگری وارد می شوند و مثلاً می گویند نادان و بچه است یا او را تحریک کرده اند.

در کشور ما مرتد نیز حکمِ همان جاسوس را دارد. مرتد در حقیقت با تبلیغ خود برای دشمن یار گیری می کند. پس اشدِّ مجازاتی که درباره جاسوس هست درباره مرتد مطرح می باشد.

پنجم: ارتداد نوعی واپس گرایی است.

مرتد اگر دنبال یک دین اکمل برود، حرفی نیست؛ ولی مرتد می رود زرتشتی می شود و مثلاً به آتش احترام می گذارد و سجده می کند! رجوع به مسیحیت نیز واپس گرایی است. مسیحی می گوید خدا در ژانویه متولد شد و مسیحِ متولدشده، خداست! مسیح از نظر آن ها پیغمبر نیست. در المنجد نوشته که «المسیح هو الله المتجسّد» خدا اگر خداست تولدش چه معنی دارد؟! اسلام یک چنین وا پس گرایی را تجویز نمی کند.

ششم: ارتدادهای کنونی ارتدادهای سیاسی و به تعبیری دلاری و ریالی است.

جوانان عزیز! اساتید و دانشجویان محترم! امروزه ارتدادها سیاسی هستند. شبکه های استعماری پول می دهند که جوان ها مرتد شوند تا بعداً از اینها بهره برداری سیاسی کنند. پس ارتداد واقعی نیست؛ بلکه سیاسی است. همین شبکه ها گاهی اوقات مسائل جنسی را که بسیار اغواگر هستند، ابزار خود می سازند تا بتوانند در داخل کشور، یک هسته مخالف درست کنند. تمام اینها سیاسی است. این ارتدادها ارتداد واقعی نیستند؛ بلکه شبیه همان ارتداد یهود در زمان پیامبرند. البته آن ها ارتداد اولشان سیاسی و دومی واقعی بود؛ اما اینها از همان ابتدا سیاسی است.

پی نوشت ها


[1] بقره/256، « در قبول دین اکراهى نیست » .

[2] مجمع البیان، ج1،ص630 در تفسیر آیه « لا اکراه فى الدین »

[3] مجمع البیان / ج 1

[4] اصول کافى، کتاب العقل والجهل، حدیث11.

[5] کهف/29.

[6] نحل/125.

[7] نصر/2.

[8] بقره/111.

[9] سنن أبى داود، ج1، ص591، حَدَّثنا أسامة بن زید، قال: بعثنا رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) سریة إلى الحرقات، فنذروا بنا، فهربوا، فأدرکنا رجلا، فلما غشیناه قال: لا إله إلا الله، فضربناه حتى قتلناه، فذکرته للنبى (صلى الله علیه وآله وسلم) فقال: « من لک بلا إله إلا الله یوم القیامة؟ » فقلت: یا رسول الله، إنما قالها مخافة السلاح، قال:- - « أفلا شققت عن قلبه حتى تعلم من أجل ذلک قالها أم لا؟ من لک بلا إله إلا الله یوم القیامة؟ » فما زال یقولها حتى وددت أنى لم أسلم إلا یومئذ.

[10] طبرى، محمد بن جریر; تاریخ الطبرى، ج 8 ص 188; ابن کثیر; البدایة والنهایة، دار إحیاء التراث العربى، بیروت، 1408ق،ج 8 ص 246 (این سخن از یزید بن معاویه نقل شده است).

[11] آل، عمران/72.

[12] بقره/217.

[13] مستدرک الوسائل، چاپ مؤسسه آل البیت (علیهم السلام) ، قم، ج18، ص163.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان