ترس از شکست منطقیتر بهنظر میرسد و نامآشناتر از «ترس از موفقیت» است. اما حقیقت این است که این ترسِ تلخ مانند بیدار شدنِ ناگهانی از یک رؤیای شیرین، درست در لحظهای که با موفقیت فاصلهای ندارید، شما را به عقب میکشد و ناگهان موفقیتی را که در چند قدمی آن بودهاید، به یک آرزوی محال تبدیل میکند. برای اینکه افسار موفقیتهایی را که لایق آنها هستید به دست ترس نسپارید، باید به دلایل ترسیدنتان از موفقیت بیندیشید. در این مقاله با انواع ترس از موفقیت و راههای غلبه بر آنها آشنا خواهید شد.
چیزی که بهندرت انتظار دارید از کسی بشنوید این است که بگوید: «من از موفقیت میترسم» این حرف بیهودهای است، حتی دور از انتظار هم بهنظر میرسد. بااینوجود، من بهعنوان راهبر مشاغل کوچک برای زنان و کارآفرینان، این جمله را زیاد شنیدهام. پس شاید شما هم این جمله را شنیده باشید.
حالا چگونه میتوان نشانههای ترس از موفقیت را شناسایی کرد؟ اگر این نشانهها را در رفتار خودتان ببینید، برای غلبه بر آنها چه کاری میتوانید انجام بدهید؟
رفتار کسانی که از موفقیت میترسند:
- پروژههایشان را تمام نمیکنند (فرقی نمیکند مربوط به خانه باشد یا محل کار)؛
- بیشتر از کارهایی حرف میزنند که «میخواهند» انجام بدهند نه کارهایی که واقعا «انجام میدهند»؛
- همزمان روی چندین پروژه بهشدت کار میکنند، به جای اینکه روی هریک از آنها بادقت تمرکز کنند؛
- دیدگاه کنونی آنها نسبت به آینده درست مانند دیدگاه پنج سال پیش است؛
- آنها اغلب از خودشان انتقاد میکنند؛
- حواسپرتی کارشان است؛
- هیچوقت فکر نمیکنند که عملکردشان به اندازهی کافی خوب است؛
- و بزرگترین نشانهی این افراد این است: زمانی که در آستانهی «موفقیت» هستند، همهچیز رفتهرفته برعکس میشود.
چگونه بر ترس از موفقیت غلبه کنیم؟
تمام موارد بالا، نشانههای کلاسیک ترس از موفقیت هستند. موضوع این نیست که شما نمیخواهید موفق شوید یا تلاش نمیکنید که موفق شوید، برعکس، احتمالا سختکوش هستید و زمان زیادی را صرف برنامهریزی و فکر کردن میکنید. واقعیت این است که: اگر موفقیت آسان بهدست نیاید، پس بهصورت ناخودآگاه، بخشی از وجود شما موفقیت را پس میزند و آن را نمیخواهد. جالب است که بدانید ضمیر ناخودآگاه شما 95 درصد اوقات، نیروی محرک شما و تعیینکنندهی کارهایی است که انجام میدهید. پس، بهتر است به این موضوع عمیقتر بنگریم.
3 ترس ناخودآگاه مرتبط با موفقیت و راههای غلبه بر آنها
1. ترس از بیایمان به نظر رسیدن
«رد شدن از سوراخ سوزن برای شتر آسانتر از پا گذاشتن آدمِ مرفه به عبادتگاه است»، «هرچه غنیتر، محتاجتر»، «دستِ دهنده بهتر از دستِ گیرنده است» درست لحظهای که صحبتِ «ترس از بیایمان به نظر رسیدن» میشود، این گفتهها به ذهنم خطور میکنند.
رابطهی بین وسوسهی پول و ایمان همیشه پیچیده بوده است. در واقع، پول بیشتر شبیه یک نماد است، نمادی برای چیزهایی که میخواهیم، چیزهایی که نمیخواهیم، چیزهایی که داریم، چیزهایی که نمیتوانیم داشته باشیم، چیزهایی که میتوانیم ببخشیم، چیزهایی که به جانمان بستهاند، چیزهایی که جانمان را برایشان میدهیم و چیزهایی که عمرا قدمی برای داشتنشان برداریم. خلاصه اینکه پول رابطهی پیچیده و سفتوسختی با ایمان ما دارد.
«پولپرست»، «جاهطلب»، «خودخواه» و «خودشیفته» تنها تعدادی از صفاتی هستند که میترسیم هنگامِ بیایمان به نظر رسیدنمان به ما نسبت بدهند.
چه باید کرد؟
قرار نیست شما به مذاق همه خوش بیایید. فارغ از اینکه چقدر مهربان و دوست داشتنی هستید، نمیتوانید انتظار داشته باشید که همه شما را دوست بدارند. این را بپذیرید! بهتر است روی این موضوع تمرکز کنید که میخواهید به چه کسی خدمت کنید و چرا؟ آیا این کار به خانواده مربوط است یا کسبوکار یا جامعه؟
تکلیف خودتان را روشن کنید که مایلید چه چیزی را از خودتان به دیگران ببخشید. مثلا پرداختن زکات و صدقه دادن از جمله عادات خوب ما مسلمانان است. به جای پول میتوانید وقت و انرژی خودتان را نیز وقف دیگران کنید بدون اینکه توقع دریافت چیزی از آنها را داشته باشید.
به عبارت دیگر، بهتر است ایمان خودتان را با بخشش حفظ کنید و این کار نیکو را به یک عادت تبدیل کنید.
2. ترس از برجسته شدن
ترس از برجسته شدن میتواند شما را به زانو درآورد. خودِ من در گذشته ایدههای نابی داشتم که اگر میتوانستم آنها را عملی کنم، الان فرد برجستهای بودم. شما چطور؟ فکر میکنید دلیل عملی نشدن آن ایدهها چه بود؟ آن زمان توجیه من این بود که از برجسته شدن بدم میآید یا این کار به جانکندنش نمیارزد.
اما بزرگترین حقیقت این بود که من از درخشیدنم در جمع میترسیدم. درحالیکه قاطی شدن با جمع کار آسانی است، چون مجبور نیستید با طرد شدن مواجه شوید یا نگران این باشید که شاید باعث شوید کسی احساس بیکفایتی کند.
چه باید کرد؟
نقلقول زیر را از ماریان ویلیامسون (Marianne Williamson) بخوانید. هر بار که آن را بخوانید، احساس میکنید درس بزرگی گرفتهاید!
«عمیقترین ترس ما این نیست که نکند بیلیاقت باشیم. عمیقترین ترس ما این است که فراتر از حد، قدرتمند باشیم. این روشنایی ماست که بیش از تاریکیمان، ما را میترساند. ما از خودمان میپرسیم: «من که هستم که باهوش، زیبا، بااستعداد یا شگفتانگیز باشم؟ اما، مگر شما که هستید که این ویژگیها را نمیتوانید در خودتان ببینید؟ شما دستپروردهی آفریدگار هستید. کوچک انگاشتن خودتان خدمتی به بشر نمیکند. عقب کشیدن شما برای اینکه اطرافیانتان احساس عدمامنیت نکنند، اصلا روشنفکرانه نیست. درخشیدن تقدیر همهی ماست، همانطور که کودکان میدرخشند. ما به دنیا آمدهایم تا شکوه پروردگار را که در درونمان است، آشکار کنیم و این مختص برخی از ما نیست و همهی ما نمونهای از شکوه خالق خود هستیم. وقتی اجازهی درخشش این نور را بدهیم، ناخودآگاه به دیگران نیز اجازهی درخشیده شدن میدهیم. وقتی از ترسهای خودمان رها شویم، وجودمان بهصورت خودکار، دیگران را رهایی میبخشد.»
انواع زیادی از ترفندهای ذهنی برای غلبه بر ترس از برجسته شدن وجود دارند، خواه این ترس از سخنرانی یا صرفا بیپرده صحبت کردن دربارهی نظراتتان باشد. یکی از کارهای موردعلاقهی من این است که از عباراتی مانند «با اینکه … اما … » استفاده کنم و مثلا به خودم بگویم: «با اینکه من مجبورم جلوی جمع صحبت کنم و دلهره دارم، اما آمادهی یک سخنرانی بی نظیر هستم، طوری که خودم هم لذت ببرم.»
پس فقط باید به خودم اجازهی محشر بودن بدهم!
تغییر، بخشِ طبیعی و ذاتی زندگی است. هیچ چیز همانطور که هست باقی نمیماند، اما مسئله این است که احساسِ عدمتغییر میتواند وجود داشته باشد، بهویژه وقتی صحبت از درون و بیرون زندگی روزمرهی انسانها باشد.
موفقیت درست به خاطر ماهیتی که دارد به این معناست که شما در حال تجربهی چیز متفاوتی هستید، چیزی که قبلا تجربه نکردهاید. مخمصه همان موقعیتی است که به واسطهی آن ما از یک طرف، خواهان تغییر هستیم، اما از طرف دیگر، از آن میترسیم!
موضوع این است که وقتی شکست میخوریم، میدانیم چه انتظاری داشته باشیم. ما به سبک کنونی زندگیمان عادت کردهایم و ترک عادت کار آسانی نیست. از سوی دیگر، موفقیت از این جهت میتواند ترسناک باشد که پای قلمروی ناشناختهای را به زندگی ما باز میکند. تصور کنید تمام عمرتان چاق بودهاید. حالا اگر تغییر کنید و برای اولین بار لاغر شوید، چه احساسی خواهید داشت؟ ورژن لاغر شما چگونه لباس خواهد پوشید؟ چگونه رفتار خواهد کرد؟ با چه کسانی نشستوبرخاست خواهد کرد؟
تغییر درمورد راه اندازی کسبوکاری که پول زیادی را برای شما به ارمغان بیاورد، چطور؟ آنقدر زیاد که تقسیمش با دیگران یا دادنش به دیگران، تصمیم راحتی نباشد. بهبه! چه شَوَد! الان چقدر صرفهجویی میکنید تا بتوانید قبضها را پرداخت کنید، حالا تصور کنید اگر پولدار شوید، چه عادتهایی پیدا میکنید که قبلا نداشتید؟ چگونه پول خرج میکنید؟ آیا یکمرتبه ولخرج میشوید؟ یا مثلا بچههایتان مثل بعضی از بچهپولدارها ناسپاس میشوند؟
تغییر درمورد شروع یا تمام کردن یک رابطه یا جابهجایی منزل چطور؟
تغییر میتواند شگفتانگیز یا ناامیدکننده، رهاییبخش یا ترسناک باشد. تغییر، اغلب یک فرایند خستهکننده، اما شخصیتساز است. همچنین، اجتنابناپذیر است، بنابراین خودمان باید انتخاب کنیم که واقعا بهدنبال چه تغییری هستیم!
چه باید کرد؟
اگر تغییر اجتنابناپذیر باشد (که هست)، پس نخستین کاری که باید انجام بدهید این است که تکلیف خودتان را با تغییر روشن کنید و بدانید که چه میخواهید. دربارهی سبک زندگی دلخواهتان بنویسید، البته بدون قضاوت کردن، فقط هرچه را که در فکرتان است، روی کاغذ بیاورید.
بعد، یک پشتیبان درستوحسابی جور کنید که هوایتان را داشته باشد. مثلا، دیدگاهتان را دربارهی زندگی با کسی که مورد علاقه و اعتمادتان است، مطرح کنید، در شبکههای اجتماعی عضو گروهی شوید که هدفشان مشابه هدف شماست، از یک مربی (Mentor) کمک بگیرید یا یک کتاب مناسب پیدا کنید که زندگی ایدهآل شما را توصیف میکند.
خب، حالا باید چه کار کنید؟
نفس بکشید! عمیق! موفقیت مراحل خودش را دارد. شما همیشه ظرفیت بهتر شدن را دارید و نباید خودتان را به چند موفقیت جزئی محدود کنید. بعد از تنفس عمیق، به چیزهایی فکر کنید که همین حالا دوست دارید آنها را داشته باشید. از بین همهی آنها، دو مورد خوبش را سوا کنید، دو مورد که همین امروز بتوانید به آنها برسید. بعد از این مرحله، فقط کافی است جواز محشر بودن را به خودتان بدهید!
کیست که از موفقیت بدش بیاید؟! فرقی نمیکند این موفقیت چه باشد، کاهش وزن، نواختن گیتار، تند خوانی یا شروع کسبوکار جدید.
برگرفته از: lifehack