ماهان شبکه ایرانیان

رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق (۲)

به دنبال شرح و بیان کلام نورانی رسول‌خدا(ص) درباره امیرمؤمنان(ع) که فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» به یکی دیگر از مصادیق مهم «حق» اشاره می‌کنیم.

 رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق (2)

حق و عدل

به دنبال شرح و بیان کلام نورانی رسول‌خدا(ص) درباره امیرمؤمنان(ع) که فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ» به یکی دیگر از مصادیق مهم «حق» اشاره می‌کنیم.

یکی از مهمترین مصادیق حق در قرآن «عدل» است، بنابراین معنای این کلام رسول‌خدا(ص) که فرمود: علی با حق است و حق با اوست، این است که آن حضرت در ظاهر و باطن معیت و همراهی با عدل داشته و عدل نیز در تمام لحظات همراه با ایشان بوده است.

 

عدل پایة، منصب الهی امامت

یکی از مهمترین شرایط مقام عظیم امامت، وجود عدل در اوست؛ یعنی شخص امام باید معیّت همه جانبه ای با عدل داشته باشد، چرا که شخص ظالم و کسی که از عدالت فاصله دارد، هرگز شایستگی رسیدن به این مقام از حق را نخواهد داشت.

از آنجا که عدل با روح و روان و باطن امیرمؤمنان(ع) عجین بود، به همین علت پروردگار بعد از رحلت پیامبراسلام(ص) هدایت بندگانش را بر عهده او گذاشت و او را جانشین پیامبراسلام(ص) قرار داد { اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ }[1] یعنی خدا داناتر است که مقام رسالت خود را کجا قرار دهد.

از منظر قرآن کریم، یکی از کسانی که به مقام رفیع امامت دست یافته است، وجود مبارک قهرمان توحید، حضرت ابراهیم خلیل(ع) است. گرچه امامت امیرمؤمنان(ع) از نظر حقیقت و واقعیت بر امامت حضرت ابراهیم (ع) سبقت دارد، و طبق نقل قرآن کریم، او یکی از بزرگترین درخواست‌هایش این است که در زمرة پیروان و شیعیان امیرمؤمنان(ع) قرار گیرد، ولی از نظر زمانی و تاریخی سال‌ها قبل از واقعه غدیرخم، حضرت ابراهیم(ع) به امامت رسیده است.[2]

این منصب الهی، محصول پیروزی ابراهیم(ع) در آزمایش‌های گوناگون در عرصه‌های مختلف حیات پر فراز و نشیب زندگی او بود.

بعنوان نمونه، قرار گرفتن در آتش نمرودیان، جدایی میان او و خانواده، ذبح اسماعیل(ع) از نمونه‌های آزمایش الهی است که در قرآن کریم بدان اشاره شده است.

حضرت ابراهیم(ع) پس از پیروزی در میدان‌های مختلف آزمایش الهی، توانست بر سکوی پر افتخار رهبری و امامت بایستد. خدای متعال در این باره می‌فرماید:

{ وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما }[3]

« وهنگامى که پروردگار، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود، و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد، خدای متعال فرمود: اینک، من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم»

نکته مورد توجه این است که، پس از بشارت خدای متعال به ابراهیم(ع)، که تو از عهده این آزمایش‌ها پیروز برآمدی در عوض به مقام رفیع امامت رسیده ای، به پروردگار عرض کرد:{ وَمِن ذُرِّیَّتِی }[4]

یعنی آیا مقام امامت در نسل من نیز باقی خواهد ماند؟

خدای متعال به او فرمود:{ لایَنٰالُ عَهْدِی الظّٰالِمین }[5]

یعنی عهد و پیمان من (امامت و رهبری) به ستمگران و ظالمان نمی رسد.

بنابر عبارت «ظالمین» در آیة شریفه فاصله داشتن از میدان عدل، و خارج نبودن از دائرة ظلم، باعث خروج انسان از شایستگی رسیدن به مقام امامت است و مقام امامت به ظالمین نخواهد رسید.

 

ظلم مانع نیل به مقام امامت

خدای متعال، به هیچ‌یک از فرستاده‌های خود ضمانت نداده است که چون تو پیامبر خدا هستی، پس نسل تو تا قیامت، پیامبر خواهند بود.

بعضی از ذریه و فرزندان پیامبران از نظر اعتقادی ظالم و مشرک بودند، چرا که قرآن شرک را از بزرگترین مصادیق ظلم معرفی کرده است؛

لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ }[6]؛ به خدای متعال شرک نورز، چرا که شرک ظلم عظیم و بزرگی است. در این آیه به صراحت شرک، ظلم بزرگ معرفی شده است.

به همین علت پاره‌ای از ذریه و انبیاء شایستگی رسیدن به مقام‌های عظیم الهی را نداشتند.

در نگاه قرآن کسی که در میان ظالمان باشد، نه تنها شایستگی رسیدن به مقامات الهی را ندارد، بلکه اهلیّت خود را نیز از دست خواهد داد. بعنوان نمونه، پسر نوح با اینکه از صُلب و نسل پیامبر بزرگی به نام نوح(ع) بود، به علت اینکه در جمع ظالمان قرار داشت، به تعبیر قرآن حتی از اهل نوح(ع) نیز حساب نمی شود.[7]

یعنی خطر ظلم و جدا شدن از عدل، به قدری عظیم است که ممکن است انسان را از دائرة محبت و روابط پدر و فرزندی نیز خارج نماید.

در تاریخ حیات بشر نیز نمونه هایی زیادی وجود دارد که آنها گرچه از بستگان نزدیک معصومان(ع)بودند، اما به علت قرار گرفتن در جمع ظالمان، از اعتبار و شخصیت افتادند.

جعفر، پسر امام هادی(ع)که به جعفر کذّاب شهرت یافت، از این نمونه است.[8]

به هر روی، برخی از بستگان نزدیک پیامبران و معصومان(ع)نیز از نظر اخلاقی در جمع ظالمان قرار داشتند؛ یعنی به علت حسادت، یا تکبر یا صفات رذیله و ناپسند دیگر از دائرة عدالت خارج شده بودند و از رسیدن به منصب امامت بازماندند.

کلمه«ظالم»در آیة شریفة { لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ } از نظر ادبیات عرب، یک کلمة مشتق است. برخی کلمات در زبان عربی صرف نمی شوند و تغییر نمی کنند و شکل های مختلف نمی گیرند، که به آنها «جامد» می گویند مانند: سنگ، سقف، مداد، خودرو و...؛ اما برخی کلمات، مثل «ظلم»، تغییر می کنند و از آنها واژه‌هایی چون«ظالم»، «ظلمت»، «مظلوم» و... نیز ساخته می‌شود. کلمة ظلم نیز قابل تغییر است؛ از این رو معنای این کلمه نیز تغییر می‌کند.

بنابراین معنای ظالم به علت این ویژگی، فراگیر است، یعنی اینکه خدای متعال به حضرت ابراهیم(ع) فرمود: هرگز عهد من به ظالمان نمی رسد، به این معنا است که ای ابراهیم! اگر در نسل تو، فردی باشد که در تمام عمر، یک مرتبه ظلم کرده باشد، خواه ظلم‌ اعتقادی، اخلاقی باشد و یا عملی، چنین فردی نمی‌تواند به مقام امامت برسد.

 

انواع ظلم

نکته دیگری که در این مبحث مطرح می‌شود این است که به علت فراگیر بودن معنای کلمة ظالم در آیة شریفة، همه ظلم‌ها را هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی دربرمی‌گیرد.

به عنوان مثال، اگر فردی یک لحظه از عمر خود بت پرست شود، از نظر اعتقادی ظالم است، و یا اگر یک بار در امانتی که نزد او گذاشته‌‌اند و در آن خیانت کرد، او از نظر عملی ظالم است و مستحق منصب امامت نیست.

پس کسی که در گذشته، یا در حال ظلم کرده‌باشد، ظالم است و استحقاق دریافت چنین منصب با عظمتی را نخواهد داشت.

دلیل انتخاب حضرت ابراهیم(ع) به مقام امامت این است که خدای متعال پس از امتحان‌ها و آزمایش‌های سنگین، برای همگان روشن کرد که ابراهیم(ع) برای همیشه از دائرة ظلم و ظالمان خارج است، یعنی نه تنها در گذشته هیچ ظلمی نکرده است، بلکه تا آخر عمر نیز ظلمی نخواهدکرد و شایسته احراز منصب الهی امامت است.

امیرمؤمنان(ع) نیز در تمام عمر خود، همراه با عدل بود، و هرگز حتی به اندازه یک چشم بر هم زدنی از دائرة عدل و عدالت خارج نشد.

مرحوم علّامه حلی در کتابی که در قرن هفتم هجری قمری، به نام «الفین»[9] نگاشته شده است، حدود دو هزار دلیل بر امامت امیرمؤمنان ارائه کرده است، که یکی از مهمترین این دلایل معیت حضرت با عدل و جدایی ایشان از ظلم و ستم می‌باشد.

 

خلافت ظالمانه

یکی از مهمترین دلائل عدم رضایت خدای متعال به حکومت غاصبان، همین آیات است که خدای متعال به حضرت ابراهیم(ع) فرمود: منصب امامت به اندازه‌ای قداست دارد که هر کسی نمی‌تواند به این مقام برسد، و تنها کسانی به این مقام دست می‌یابند که ظلمی در کارنامه عملی و اعتقادی زندگی خود نداشته باشند.

بزرگان اهل تسنن می گویند: خلیفه اول با اجماع و شورای امت به خلافت رسید[10].

اولین سوالی که در اینجا ذهن هر انسانی را به خود مشغول می‌کند این است که آیا این مقام، مقامی است که بشر بتواند درنصب و عزل آن دخالت کند؟

یعنی مقام امامت و ولایت، درست مانند مقام نبوت، مقامی نیست که مردم بتوانند در آن دخالت کنند. به عبارت دیگر همانگونه که مردم نمی‌توانند از میان خودشان شخصی را بعنوان پیامبر انتخاب کنند، در انتخاب امام نیز چنین اجازه‌ای ندارند؛ چون تمام انگیزه‌های موجود در ارسال رُسل به صورت کامل در نصب امامت هم وجود دارد و جز با خواست و اراده الهی تثبیت نمی شود.

از این گذشته، سوال دیگری که ذهن هر انسانی را به خود مشغول می‌کند این است که مگر خدای متعال به ابراهیم(ع) نفرمود: { لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ }اما آیا واقعا کسانی‌که پس از رسول‌خدا(ص) این مقام را تصاحب کردند، از دائرة ظلم خارج بودند؟

کدام ظلم بالاتر از شکستن حرمت کسانی که خدای متعال حفظ حرمتشان را بر همگان واجب کرده است؟[11] کدام ظلم بالاتر از شرک و بت‌پرستی در عالم وجود دارد! مگر مورخین بیان نکرده‌اند که غاصبان ولایت علی(ع) پیش از اسلام از سران بت‌پرستی بوده‌اند.[12]

سوال سومی که انسان را به خود مشغول می‌کند این است که: بر فرض مشروعیت اجماع مردم در انتخاب امام، آیا در انتخاب خلیفه بعد از پیامبر واقعا اجماع امت اسلام صورت گرفته‌است؟ مگر همه امت، تنها مردم مدینه بودند؟ و ثانیا آیا افرادی که در سقیفه بنی‌ساعده گرد هم آمدند، همة مردم مدینه بودند؟!

ده ها هزار نفر در مدینه می زیستند؛ اما فقط حدود ده نفر در سقیفه گرد آمدند و ابی‌بکر را به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر برگزیدند، آیا این معنای حقیقی اجماع امت است؟!

این چه اجماعی است که بزرگترین و برجسته ترین یاران رسول‌خدا، مانند امیرمؤمنان، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و... در آن جمع حاضر نبودند؟ پس ادعای اجماع امت، چه معنایی دارد؟

از او که بگذریم، خلیفه دوم نیز با انتصاب خلیفه اول به خلافت رسید، اصلاً شورا و اجماعی درکارنبود، خلیفه سوم هم با شورای شش نفره انتخاب شد، خلفای بعد، از معاویه تا آخرین نفر از خلفای بنی ‌امیه و بنی‌عباس هم به صورت موروثی حکومت را به دست گرفته و برسرکارآمدند، پس کدام اجماع بوده است که به ناحق، تصاحب‌ها را به آن نسبت می‌دهند؟

علی(ع)مظهر عدالت

یکی از آشکارترین نمونه‌های ظلم، عدم توجه به فرامین الهی است، خدای متعال آمرانه از انسان ها خواسته است تا برخی از کارها را انجام دهید و از برخی کارها پرهیز کنید.

روشن است به کارهایی که خدای متعال به صورت امر توصیه کرده‌است «واجب»، و کارهایی که به صورت نهی صادر کرده است«حرام» می گویند.

البته دو دسته دیگر هم مورد توصیه الهی است، که به یک دسته «مستحب» و به دسته دیگر «مکروه» می‌گویند.

مستحبات، توصیه به کارهایی است که انجام آن بهتر، و مکروهات توصیه به کارهایی است که انجام ندادن آن بهتر است.

با توجه به این نکته، کسی که دستورات الهی را با تمام اقسامی که ذکرشد، زیر پا گذاشته و نسبت به انجام آن بی تفاوت باشد، ظالم است، و شخص ظالم قابلیّت رهبری و امامت جامعه را نخواهد داشت.

امیرمؤمنان(ع) و ائمة طاهرین(ع)به تمام معنا، عامل به دستورات الهی بودند، به گونه‌ای که در دائرة عصمت و طهارت مطلقه قرار گرفته و از جمیع کمبودها و نقص‌ها به دور بودند.

محال است در وجود امام(ع)، جای کمالی را خالی و جای عیبی را پر دید، به همین علت، آن بزرگواران شایستگی رهبری و امامت را داشتند؛ بنابراین خدای متعال آنان را به مقام امامت مفتخر نمود و پیروی از آن بزرگواران که جامع همه کمالات انسانی بودند را بر همه مردم واجب کرد.

شناخت امیرمؤمنان از مهمترین واجبات الهی است، چرا که پیامبراسلام(ص) فرمود:«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»

کسی که امام واقعی خودش را نشناسد و بمیرد، مرگ او مانند مرگ بت پرستان روزگار جاهلیت است.[13]

مرگ منهای شناخت امام معصوم، مردن با فرهنگ جاهلیت است. پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود:«یَا عَلِیُّ مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَیْرِی وَ غَیْرُکَ؛ وَ مَا عَرَفَکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ غَیْرُ اللَّهِ وَ غَیْرِی»

علی جان! نشناخت خدای متعال را غیر از من و تو، و کسی غیر از من و خدای متعال، تو را نشناخت.[14]

در روایت زیبایی که « قندوزی حنفی» در « ینابیع المودّه» نقل کرده، آمده است: مردی از اهل کوفه در زمان حکومت خلیفه دوم سراغ سلمان، ابوذر و مقداد آمد و از آنان راهنمایی خواست. در پاسخ او گفتند: ملازم کتاب خدا و علی بن ابیطالب باش که او هرگز از کتاب خدا جدا نمی‌شود. ما از رسول‌خدا(ص) شنیدیم که فرمود:

«إِنَّ عَلِیّاً مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ یَدُورُ کَیْفَمَا دَارَ بِهِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ وَ الْفَارُوقُ بَیْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِل ».[15]

باتوجه به این مطلب، یکی از بالاترین نمونه‌های ظلم، در نگاه قرآن کریم، حمله به عدل محض است.

کدام ظلم به بشریت بالاتر و عظیم تر از ظلم کسانی که باعث خانه‌نشینی عدالت محض شدند؟ به قدری اثر شوم این ظلم برای مردم دنیا سنگین تمام‌شد که از آن روز که ریشه این ظلم گذاشته شد، تا امروز که بیش از چهارده قرن می‌گذرد، کسی نتوانسته است خسارت آن را جبران نماید.

امیرمؤمنان(ع)آنچنان با عدالت معیّت داشت، که گویی عدل همان علی و علی همان عدل است. در طول دوران حکومت کوتاه خود آنچنان در عمل، عدالت را به نمایش گذاشت که پس از شهادت آن حضرت مردم دریافتند که با رفتن حضرت عدالت مرده است.

سوده‌همدانی یکی از زنان برجسته‌ای است که علاقه خاصی به امیرمؤمنان(ع) داشت و در جنگ صفین همراه لشکر امام بود، و مردم را در جنگ علیه باطل تشویق می‌کرد.

پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) نزد معاویه آمد، معاویه ابتدا او را تهدید به مرگ کرد، او نیز از فرصت استفاده کرد و این دو بیت شعر را فی البداهه سرود:

        صَـلَّى الْإِلَهُ عَـلَى رُوحٍ تَضَمَّنَهـَا

                                    قَـبْـرٌ فَـأَصْبَحَ فِیهِ الْعَدْلُ مَـدْفُوناً

درود خدا بر آن پیکری که دربرگرفت آن را قبری که عدل نیز با آن دفن شد.

         قَدْ حَالَفَ الْحَقَّ لَا یَبْغِی بِهِ بَدَلًا

                                      فَـصَـارَ بِالْحَقِّ وَ الْإِیمَانِ مَقْرُونا

آن پیکری که با حق و عدالت هم قسم بود، بی‌مانند بود، و با حق و ایمان همچنان همراه بود.

معاویه پرسید: این شعر را در رثای چه کسی سروده‌ای؟ سوده با کمال شجاعت
گفت: به خدا سوگند، در رثای امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع)[16] و در وصف عدالت و حقانیت او.

آری! بالاترین مصداق ظلم، حمله به امامی است که در دوران کوتاه حکومتش، با تمام مشکلاتی که داشت، جز انعکاس نور عدالت حق نمی‌توان یافت. به همین علت بود که، تا ضربه شمشیر ابن ملجم مرادی بر فرق مبارک حضرت فرود آمد، پس جبرئیل بین آسمان و زمین با صدایى که ، هر بیدارى شنید فریاد زد:

«تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى »

به خدا سوگند ارکان هدایت فرو ریخته شد؛

«وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى »

به خدا سوگند ستارگان آسمان و نشانه هاى هدایت خاموش شدند؛

«وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقى »

و ریسمان محکم الهى پاره شد

«وَ نَادَى جَبْرَئِیلُ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِصَوْتٍ یَسْمَعُهُ کُلُّ مُسْتَیْقِظٍ».

«قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍالْمُصْطَفى » [17]

پسر عموی محمد مصطفی(ص) کشته شد....

 

 

پی نوشت ها:

 

[1]. انعام (6): 124.

  1. صافات (37): آیه 83؛ { وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَإِبْراهیمَ} علامه حلی(م726ق) در کتاب ارزشمند «الفین؛ الفارق بین‌الصدق و المین» می‌نویسد: پس از آنکه خدای متعال ملکوت آسمانها را بر ابراهیم(ع) گشود و آن حضرت عظمت امیرمؤمنان(ع) و خمسه طیبه را دید، این‌چنین از خدای متعال درخواست کرد: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِى مِنْ شِیعَةِ امِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِىِّ بْنِ ابِى طَالِبٍ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ جَعَلْتُکَ مِنْهُم «پرودگارا! مرا نیز از شیعیان امیرمؤمنان على‌بن‌ابى‌طالب(ع) قرار ده! خداى متعال خطاب کرد: تو را نیز از آنها قرار دادم.» الفین: ترجمه وجدانی، 824.

[3] . بقره(2): 124.

[4]. بقره (2): 124.

[5]. بقره (2): 124.

[6]. لقمان (31): 13.

[7]. هود (11): 46.

[8]. کمال‌الدین و تمام النعمه: 476.

[9]. کتاب « الفین » از کتاب‌های مهم کلامی شیعی است که در موضوع امامت نوشته شده است. علامه حلی (متوفای 726 ق) این کتاب را در مسافرت به منطقه خدابنده، در کرمانشاه نوشته است. در مورد این کتاب، علامه‌حلی در عبارتی عجیب می‌فرماید: «لولا الالفین و زیارة الحسین لهلکتنی الفتاوی» اگر کتاب الفین و زیارت امام‌حسین(ع) نبود، فتواها من را به هلاکت می‌انداخت.

[10]. شرح‌المقاصد: 2/298 و 303.

[11]. انساب‌الاشراف بلاذری(279م): 1/587، العقد الفرید: 2/73؛ الامامه و السیاسة ابن قتیبه: 1/30؛ شرح نهج‌البلاغه‌:20، 147؛ فلک‌النجاة فتح‌الدین حنفی: 121.

[12]. تاریخ طبری: 3/844؛ تاریخ کامل‌ابن اثیر ترجمه روحانی: 907؛ تاریخ خلفا سیوطی: 110.

[13]. اصول کافی: 1/376 و 377؛ صحیح مسلم: 3/1478؛ شرح العقائد النسفیه: 232؛ و شرح المقاصد فی علم الکلام: 2/275.

[14]. مناقب ابن شهر آشوب: 3/ 268 و ارشاد القلوب، دیلمی: 2/210.

[15]. ینابیع الموده: 1/195؛ «همانا در هر حالی علی با حق است و حق با اوست، علی اولین کسی است که به خدا ایمان آورد، و اولین کسی است که در روز قیامت با من مصافحه می‌کند، او صدّیق اکبر و جدا کنندة بین حق و باطل است.».

  1. آن حضرت برای اثبات عدالت، و جبران خسارت‌های عظیمی که بر اثر ظلم حاکمان قبل از خود جامعه را تخریب کرده بود، اقدام به چند کار بسیار مهم کرد که هر کدام نمایش واقعی حکومت عدل علی بود:

* عزل زمامداران و استانداران ظالم

* بازگرداندن اموال اختلاس شده به بیت المال

* تقسیم عادلانة بیت المال

* برابری و آزادی

* نظارت دقیق بر کار مدیران و فرمانداران

* صراحت و قاطعیت

نتیجه این سیاست بود که مردم به تصریح حضرت امیر(ع) طعم عدالت اجتماعی را چشیدند آنجا‌که فرمودند: «ما أصْبَحَ بِاْلکُوفَةِ أحَدٌ الاّ ناعِماً، إنَّ أدْناهُمْ مَنْزِلَةً لَیَأکُلُ مِنَ البُرِّ وَ یَجْلِسُ فی الظِّلِّ وَ یَشْرَبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ»، یعنی در کوفه همه زندگی مناسب دارند، صاحبان پایین‌ترین شغل‌ها نان گندم می‌خورند، خانه دارند و از آب سالم فرات می‌نوشند. الحیاة: 6/179 چاپ تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، سنه 1380 به نقل از کتاب فضائل الصحابه احمدبن‌جنبل.

[17]. بحارالانوار: 42/280.

 

رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق (1)

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب: همتایی علی (ع) با حق

نوشته: استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان