روزنامه شرق: از میان آن 53 نفری که به اتهام مرام اشتراکی دستگیر و از 11 تا 22 آبان سال 1317 محاکمه شدند، الان فقط یک نفر در قید حیات است؛ انور خامهای 102 ساله متولد 29 اسفند 1295 که در آن زمان جوانترین عضو 53 نفر محسوب میشد. او هماکنون ساکن کرج است و با دخترش زندگی میکند.
53 نفر تیر سال1316 دستگیر و بعد از 16 ماه بازجویی، 48 نفر از این 53 نفر پای میز محاکمه رفتند. نکته درخور تأمل اما این است که 53 نفر از همان ابتدا خودشان را با این عدد نمیشناختند.
بخش عمدهای از آنها عضو یک حلقه فکری بودند که اطراف دکتر تقی ارانی و مجله دنیا گرد آمده بود و تعدادی از آنها هم سابقه عضویت، فعالیت و ارتباط با احزاب کمونیستی را داشتند.
بااینحال حلقه اصلی بیش از اینکه دنبال فعالیت سیاسی باشد، کار فکری میکردند؛ ترجمه میکردند و مینوشتند. همه این جمعی که بعدها به 53 نفر معروف شد نیز لزوما یکبهیک همدیگر را نمیشناختند و پیش از بازداشت لزوما ارتباط تشکیلاتی مرتب و هماهنگی با یکدیگر نداشتند، اما همگی باوری مشترک داشتند که پس از دستگیری آنان را زیر یک پرچم گردهم آورد و آن هم اعتقاد به مرام اشتراکی بود.
بیشترشان روشنفکرانی بودند که در پایتخت زندگی میکردند. 42 نفرشان ساکن تهران بودند، سه نفر ساکن مازندران، دو نفر آبادان و دو نفر اصفهان.
به لحاظ شغلی، گروه شامل دو استاد دانشگاه، چهار پزشک، سه حقوقدان، یک مهندس، سه مدیر دبیرستان، چهار معلم دبیرستان، 11 کارمند دولت، 11 دانشجو، هشت کارگر و یک کشاورز میشد. میانگین سنی روشنفکران جمع فقط 37 سال بود.
چهرههای مهم و اصلی 53 نفر، بهجز دکتر تقی ارانی، عبارت بودند از: دکتر مرتضی یزدی، ایرج اسکندری -برادرزاده سلیمان اسکندری و از خاندان اشرافی قاجار- دکتر رضا رادمنش اهل گیلان و استاد فیزیک دانشگاه تهران، بزرگ علوی که آن زمان دیگر از نویسندگان پیشرو در حوزه نثر فارسی شمرده میشد، احسان طبری، انور خامهای، خلیل ملکی، نورالدین الموتی و رضا روستا، پدر هما روستا.
دکتر تقی ارانی سال 1301 از دانشگاه فارغالتحصیل شد و به برلین رفت تا شیمی بخواند. آنجا با نظریات سوسیالیستی آشنا شد و سه کتاب درباره فرهنگ ایران نوشت.
سال 1309، زمانی که برگشت، دیگر مارکسیستی پروپاقرص بود و مصمم به اینکه مارکسیسم را در ایران معرفی و فراگیر کند. با وجود این، چون قانون سال 1310 ممنوعیت تبلیغ مرام اشتراکی را تصویب کرده بود، مجله «دنیا» را راه انداخت.
مجله «دنیا»، بهعنوان پایگاه اجتماعی- فرهنگی این گروه، در بهمن 1312 شروع به کار کرد و بعد از 12 شماره، در خرداد 1314، به علت بخشنامه وزارت فرهنگ، دایر به منع کارمندان دولت از انتشار مجله و جراید، ناگزیر تعطیل شد.
سلسله مقالاتی با عناوین «ماتریالیسم تاریخی»، «عرفان و اصول مادی»، «مفهوم ماتریالیستی انسانیت»، «زنان و ماتریالیسم» و «مبنای ماتریالیستی حیات و تفکر» و همچنین جزوههایی با عناوین اصول شیمی، اصول زیستشناسی، اصول فیزیک و اصول ماده، بهخوبی بنیانهای نظری این گروه را نشان میدهند.
ارانی در «مفهوم ماتریالیستی انسانیت»، صریحترین اثر سیاسیاش، چکیده منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت اثر انگلس را ارائه داد و تأکید کرد ساختار اقتصادی جامعه روبنای نهادی، عقیدتی، فرهنگی و سیاسی آن را تعیین میکند.
درباره تفکر سیاسی اعضای این گروه باید کمی تأمل کرد. کسانی مانند ارانی، اسکندری، ملکی و بزرگ علوی در زمینه عمکرد سیاسی قائل به روشهای سوسیالدمکراسی بودند. آنها اگرچه در مبانی نظری با چپهای پیشین (حزب کمونیست) همسانی داشتند، اما رویکردهای رادیکالی آنها در مبارزه سیاسی را برنمیتابیدند. در مقابل، افرادی مانند عبدالصمد کامبخش، محمد شورشیان و رضا رادمنش بیشتر گرایش کمونیستی داشته و با سلوک گروه پیشین نسبت چندانی نداشتند.
سال 1316 متعاقب اعتصابی دانشجویی در دانشکده فنی تهران، پلیس دارودسته ارانی را کشف و او و 52 نفر دیگر از همقطارانش را دستگیر کرد. اگرچه سرنخ دستگیریهای زنجیرهای که به عدد 53 نفر رسید، به فردی با نام شورشیان بازمیگشت، اما ضربه اصلی به 53 نفر را که منجر به صدور حکمهای سنگین شد، عبدالصمد کامبخش زد.
گروه 53 نفر با استناد به قانون منع تبلیغ مرام اشتراکی، 11 آبان سال 1317 محاکمه شدند و در کیفرخواستشان اتهام عضویت در سازمانی کمونیستی آمده بود. در ادامه کیفرخواست، درباره اغلبشان به تبلیغ ایدئولوژیای اشاره شده بود «کمونیستی»، «سوسیالیستی»، «ماتریالیستی» و حتی «ملحدانه».
چند نفر نیز به ارتباط با کمونیستهای در تبعید، سازماندهی اعتصابات دانشجویی در تهران و توطئهچینی برای ایجاد اخلال در کارخانههای نساجی اصفهان متهم شدند. چند نفر از متهمان پذیرفتند که به مارکسیسم علاقه دارند و بسیاری از آنها اعتراف کردند سوسیالیستاند، اما هیچکدام زیر بار اتهام کمونیستبودن نرفتند. ارانی در بخشی از دفاعیه خود استدلال آورد که نمیشود سوسیالیسم و کمونیسم را ممنوع کرد، چون بخشی از تمدن غرباند و ایران هم چارهای ندارد جز اینکه خودش را غربی کند.
هیچ حرفی از قضیه اشتراک پیش کشیده نشد. ماجرا از این قرار بود که محمود بقراطی و علی صادقپور، دو نفری که ازقضا در حلقه ارانی هم رفتوآمد داشتند، برای تحصیل در «دانشگاه کمونیستی شرق» به مسکو رفته بودند. این دانشگاه که برای تربیت نیروهای خارجی آماده شده بود، پس از مدتی منحل شد و دو دانشجوی یادشده قصد داشتند به ایران برگردند.
«محمد شورشیان» که وظیفه نقلوانتقال آنها را بر عهده داشت، در باکو با دانشجویان همراه شد. او سه دست لباس نظامی شوروی را با این استدلال تهیه کرده بود که بتوانند با پوشیدن آنها تا مرز پیش بروند؛ ولی به دلیل اینکه پس از عبور از مرز هم لباسها را همچنان به تن داشتند، ژاندارمهای یک روستا آن سه را دستگیر کرده و در اتاقی زندانی میکنند.
آنها موفق میشوند با رشوهدادن به نگهبان فرار کنند؛ ولی تمامی مدارک خود را جا میگذارند که در نتیجه شهربانی به نام و هویت آنها پی میبرد. شورشیان به دورترین نقطه ممکن یعنی آبادان و نزد «شاندرمنی» از دیگر اعضای گروه ارانی میگریزند.
در آبادان سرگرم فعالیت فرهنگی میشود. این فعالیت فرهنگی شامل تشکیل گروه تئاتر بود و روی اعلان اولین نمایش آن نوشته شده بود «شاهکاری هنری به کارگردانی محمد شورشیان».
آنجا بود که شورشیان دستگیر میشود. او در 13 برگ اعترافنامه همه کسانی را که میشناخت، معرفی میکند. ارانی، الموتی، بهرامی، آذری،... و شخص مرموزی که ظاهرا با نام مستعار «تنبورک» شناخته میشد. روز 16 اردیبهشت 1316 این چهار نفر به دام میافتند و شهربانی به جستوجو ادامه میدهد.
سه روز بعد عبدالصمد کامبخش که نفر پنجم بود، به کمک سوابقش دستگیر میشود. بلافاصله پس از او در 21 اردیبهشت تعداد دستگیرشدگان به 40 نفر و در 23 اردیبهشت به 53 نفر میرسد.
انور خامهای، یکی از آن 53 نفر، در خاطراتش مینویسد: «پرونده 53 نفر کلا یعنی بازجوییهای شهربانی، بازجوییهای دادسرا، صورتجلسات دادگاه، دفاع وکلای مدافع و آخرین دفاع متهمان در همان زمان جنگ یعنی حداکثر پیش از سال 1324 مفقود و از این پروندههای چند هزار صفحهای هیچ اثری جز متن دفاع دکتر ارانی در دست نماند. احتمالا این پروندهها توسط جاسوسان شوروی یا انگلیس و آمریکا یا... به سرقت رفتهاند».
با اینحال بهمن فرزانه بر مبنای همان دفاعیات ارانی و برخی برگههای بازجویی بهجامانده از دیگران کتابی با عنوان پرونده 53 نفر نگاشت. برخی اسناد منتشرشده که در کتاب فرزانه هم آمده، حاکی از این است که کامبخش متهم به جاسوسی بود؛ اما برای خوشخدمتی و جان سالم بهدربردن از اتهام داستانسرایی کرد و پروندهای آنچنانی برای جمعی ساخت و بیشترین اعترافات را هم علیه ارانی کرد و نظمیه او را سازماندهنده حزبی کمونیستی تلقی کرد؛ حزبی که در واقعیت وجود خارجی نداشت.
ستوان دوم اخراجی عبدالصمد کامبخش، شازدهای از تبار قاجار و شوهرخواهر کیانوری بود، در واپسین دهه زمامداری پهلوی اول، ساز مارکسیسم کوک کرد و به طریق کمونیسم گرایش پیدا کرد. نتیجه اعترافات نهچندان واقعی کامبخش باعث شد که اداره تأمینات رضاشاهی پروندهای قطور برای 53 نفر دستوپا کند. کامبخش هم در بازجوییها و هم بعدها در زندان آنچنان علیه ارانی سمپاشی کرده بود که تقریبا همه 53 نفر متقاعد شده بودند عامل دستگیری و لورفتن آنها تقی ارانی بوده است.
دکتر تقی ارانی 16 ماه بعد از محاکمه در زندان مُرد. یارانش مسئولان زندان را مقصر مرگ او دانستند؛ مسئولانی که نگذاشته بودند او تحت معالجات پزشکی لازم و کافی قرار بگیرد؛ اما مقامهای حکومتی ادعا کردند او بر اثر حصبهای یکباره و علاجناپذیر مُرده است. هرچند اسناد بعدی نشان داد که او به دنبال ابتلا به تیفوس و معالجهنشدن جان باخته است. تعداد کمی همان زمان آزاد شدند؛ اما تعداد زیادی حکمهای چندساله گرفتند؛ از سه تا هفت سال.
در دوران حبس همه همدیگر را به خیانت متهم میکنند. کامبخش که بلافاصله پس از او دستگیری گستردهای اتفاق افتاد، بیشتر از همه در معرض اتهام بود. مدتی پیش از برگزاری دادگاه متن اعترافات گروه 53 نفر را برای تمام اعضای گروه قرائت میکنند. در اینجا مشخص میشود که «شورشیان» پنج، شش نفر و کامبخش بقیه را لو دادهاند؛ درحالیکه ارانی بیشتر از بقیه مقاومت نشان داده است.
انور خامهای یکی از 53 نفر است که ماجرای دستگیری و حوادث زندان را به تفصیل ذکر کرده و مینویسد: «در یک تشکیلات مخفی رابطهها باید مخفیانه باشد؛ درحالیکه در 53 نفر همه همدیگر را میشناختیم. مثلا من خودم 27 نفر را دقیقا میشناختم و کسی مثل شورشیان که کارش قاچاق آدم در مرز شوروی بود، شش نفر از اعضای شورای مرکزی را میشناخت».
سرانجام از میان گروه 53 نفر پنج نفرشان آزاد شدند. سه نفر به تبعید، 10 نفر به حبسهای دو تا چهار سال، هفت نفر به پنج سال، هشت نفر به شش تا هشت سال و 10 نفر به حبس 10 سال محکوم شدند. یک روایت میگوید 28 شهریور 1320 اسکندری، رادمنش و یزدی که سهچهارم زندان خود را گذرانده بودند و چند ماه بعد انور خامهای و تعدادی دیگر آزاد شدند و کمتر از یک سال بعد لایحهای تصویب شد که براساسآن همه کسانی که به استناد قانون علیه سلطنت اقدام کردهاند، اساسا بیگناه بوده و اساس محکومیت آنان منتفی است.
بهاینصورت بقیه 53 نفر باقیمانده هم آزاد شدند. روایت دیگری هم میگوید روز 27 شهریور 1320، فقط دو روز بعد از استعفای رضاشاه، 27 نفر از «53 نفر» آزاد شدند. جمعی از این آزادشدگان جزء بنیانگذاران بعدی حزب توده شدند. 18 نفر از آنها نیز هیچ آینده سیاسی مشخصی پیدا نکرده و محو شدند.
ازجمله دستگیرشدگانی که بعدا جزء بنیانگذاران حزب توده شدند، عبدالصمد کامبخش بود. کامبخش در آبان 1320 پس از آزادی از زندان، گزارشی درباره ارزیابی امکانات بهرهبرداری از تواناییهای فردی اعضای 53 نفر به سود کمونیسم روسی نوشت و توسط پ.م فتین، مشاور امور امنیتی ژوزف استالین، رهبر وقت شوروی، برای بینالملل کمونیست ارسال کرد.
خسرو شاکری، پژوهشگر تاریخ چپ، مینویسد: «گزارش کامبخش به نحوی تنظیم شده بود که نویسنده تنها به نزد قاضی برود و هیچیک از 52 نفر دیگر امکان رد تحریفهای او را در آن زمان نداشتند و سران حزب توده نیز در اظهارات علنی خود هرگز به آن که در برخی محافل درونی خویش چون «خیانت» به کامبخش نسبت میدادند، اشارهای نمیبردند. گویی دستگیری، محاکمه و مجازات گروه و قتل ارانی در زندان مانند یک تصادف عادی رخ داده بود. البته در آغاز تأسیس حزب توده، نزدیکان ارانی مانند ایرج اسکندری، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی و برخی دیگر نخست تقاضای عضویت کامبخش در حزب را رد کردند؛ اما کوتاهمدتی پس از آن بر اثر توصیه یا فشار مشاور کنسولی سفارت شوروی، علی علیاف (مسئول وقت کا.گ.ب در ایران) او را به عضویت پذیرفتند».
شاکری مینویسد: «کامبخش در گزارش مفصل خود برخوردی دوگانه دارد؛ بهویژه درباره تقی ارانی که از یک طرف او را «ضد کمونیست»ی معرفی میکند که در زندان «فتنهانگیزی» میکرد و از طرف دیگر پیشنهاد میکند که نام او را بهعنوان فردی که زندگیاش را در راه انقلاب کبیر از دست داده، به پرچمی برای توسعه کمونیسم روسی در ایران تبدیل کنند! او در گزارش خود تعابیر جالبی درباره اعضای گروه به کار میبرد؛ مثلا آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجسته سالهای بعد حزب توده ایران میرسد، از او با عنوان چهرهای «شهرتپرست» یاد میکند، احسان طبری را «کماراده» و «ناپایدار» میداند، بزرگ علوی را «ترسو» میخواند، نصرتالله جهانشاهلو را «دارای گرایشهای فاشیستی» معرفی میکند و از خلیل ملکی بهعنوان فردی «عصبی» نام میبرد. «کمونیستنبودن» مرتضی یزدی، «سادگی» انور خامهای، «شرافتمندی» نورالدین الموتی و «بهدردبخور»بودن رضا رادمنش هم از دیگر مسائلی است که در گزارش کامبخش به رفقای روس دیده میشود».