اشاره
نویسندهی صاحب نظر، در این مقالهی کوتاه، نکتهی ظریفی را به عنوان پرسش، پیرامون دیدگاه سعدی در مورد سرقت مال وقف مطرح فرمودهاند که ممکن است به ذهن بسیاری از خوانندگان شیخ اجل رسیده باشد. از آنجا که شرح و بیان دیدگاههای سخنوران ادب فارسی پیرامون وقف، از موضوعات مورد علاقهی این مجله است، متن مقالهی ایشان را به همراه پاسخ کوتاه یکی از اعضای تحریریهی مجله به ابهام یادشده میآوریم. امید است که صاحب نظران گرامی، ما را در بسط و بیان نکاتی از این دست یاور باشند.
درآمد سخن
وقف، از «نهاد [1]» های گسترده و بادوام اجتماعی در ایران است، که از دیدگاههای گوناگون، میتواند مورد مطالعه قرار گیرد و بیگمان در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و پیوند خویشاوندی، نهادی منسجمتر و پهناورتر از وقف سراغ نداریم.
آگاهی ما از وقف، یا نهادی مشابه آن، در پیش از اسلام اندک است. وقفهای بعد از اسلام که با نیت و اعتقاد دینی همراه است، با هدف «نگهداشتن و حبس کردن عین ملک و ثروت، در جهت مصرف کردن منفعت سالانهی آن، در راهی که واقف معین کرده، و به هر صورت که باشد، عملی نیکوکارانه و در راه خدا " 2 "» این نهاد را تشکیل میدهد.
وقفهای ایران، زمینهها و موضوعهای پژوهشی گستردهای را در هر شهر استان و منطقه میطلبد، که بیگمان میتواند و روشنگر بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی باشد، که از آن جمله است:
1. مطالعهی زمان وقفها، و اینکه آیا موقعیتهای سیاسی، اجتماعی، جنگها، قحط سالیها و... تأثیری در روند وقف کردنها داشته است؟
2.مکانها: روال وقف در شهرها، استانها و ایالتهای ایران، از هر نظر با یکدیگر متفاوت است. شاید علتها و عاملهای اصلی تفاوتها را بتوان از مطالعهی تاریخی و اجتماعی و اقتصادی منطقهها به دست آورد.
3.مقدار موقوفهها در هر منطقه و مقایسهی آن با درآمد اقتصادی شهر و استان؛
4.آیا میتوان موقعیت اجتماعی و فرهنگی واقفان را در دورههای گذشته مطالعه کرد؟
5.مطالعهی متولیان وقف - که معمولا کس یا کسانی از وارثان خانوادهی واقف میباشند - و اینکه موقوفهها تا چه اندازه توانسته است در انسجام و پیوند اعضای خانواده واقف - که از هدفهای وقف بر اولاد بوده - کارایی داشته باشد؛
6.اینکه متولیان و مسؤولان موقوفهها، تا چه اندازه در عمران و آبادانی وقف و ازدیاد درآمد موقوفه، که اصطلاحا، به آن «غبطهی وقف» گویند، همت گماشتهاند،و یا برعکس تا چه اندازه از آبادانی و رونق کمی و کیفی موقوفهها، کاسته شده است؛
6.و بالاخره مطالعهی همه جانبه دربارهی «مصرف درآمد وقف» در راهی که واقف معین کرده و اینکه، با تغییر نیازمندیهای اجتماعی و اقتصادی زمان، چگونه درآمد موقوفهها، میتواند پاسخگوی هدف واقف باشد؛ مثلا اگر واقف درآمد ملکی را در دورانی که آب لولهکشی در محله وجود نداشته[2] ؛ بر ساختن و نگهداری حمام، آب انبار، در محلهای وقف کرده، و یا مالی را برای برگزاری جشنی که دیگر مرسوم نیست[3] وقف کند، و اصولا در همهی مواردی که امکان هزینه کردن آن در راهی که واقف معین کرده ممکن یا میسور نیست چه باید کرد؟
دلسوزی و نگهداری موقوفه، پرهیز از حیف و میل، پرهیز از سوء استفاده، پرهیز از آمیختن درآمد وقف با درآمد شخصی - حتی مشتی خاک - از توصیههایی است که در شرع و عرف فراوان به آن توجه میشود. میتوان حرمت وقف را یکی از «تابو [4]» ها، ممنوعیتها و پرهیزهای اعتقادی جامعه دانست. کم نیست موردهایی که در قضاوت مردم میشنویم: «اگر فلان شخص یا فلان خانواده فقیر و ناتوان شده، برای این است که مال وقف را حیف و میل کرده است.» و گفتهی حافظ در بیت زیر، برای نشان دادن حرمت پرهیز از مال وقف است:
بیا که خرقهی من گرچه رهن میکدههاست
ز مال وقف نیابی به نام من درمی
پرهیز از مال وقف در همهی کتابها و کنایهها توصیه شده، و تنها در موردی که در وقفنامه اشاره به استفادهی فرزندان و خانواده از درآمد وقف شده باشد، اینان به نام وقف اولاد، خود را سهیم و موقوفه را، به مصداق گفتهی کلیم کاشانی، حق خود میدانند:
بهشت حق بنیآدم است دل خوش دار
که ماند از پدر، این باغ وقف اولاد است
ولی، با همهی این تأکیدها و باورها، در باب دوم گلستان سعدی (در اخلاق درویشان)، داستانی است که در آن «دزدی از مال وقف» به عنوان کار «بد» شمرده نشده، و حاکم، دزد را «حد شرعی» نزده و دست از وی برمیدارد.
این پرسش نگارنده، از چند تن از آگاهان و محققان؛ که آیا «ضابطه» و «قاعده» ای در این باره هست؟ با شگفتی بیپاسخ ماند. باشد که با نقل حکایت، تحلیل و پاسخی به دست آید:
درویشی را ضرورتی پیش آمد. گلیمی از خانه یاری بدزدید. حاکم فرمود دستش ببرند. صاحب گلیم شفاعت کرد، که من او را بحل کردم. حاکم گفت: من به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم. گفت: راست فرمودی، اما، هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطع یدش لازم نیاید، اگر «الفقیر لا یملک»، هر چه درویشان راست، وقف محتاجان است. حاکم دست از وی بداشت...
البته اندرز و نتیجهگیری سعدی از بیان این مطلب چیزی دیگر است و حکایت چنین پایان میپذیرد:
... حاکم دست از وی بداشت و گفت جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الا از خانهی چنین یاری؟ گفت: ای خداوند نشنیدهای که گفتهاند خانهی دوستان بروب، و در دشمنان مکوب.
چون به سختی در بمانی تن به عجز اندر مده
دشمنان را پوست بر کن دوستان را پوستین[5]
پاسخ به یک ابهام در سخن سعدی
اخیرا مقالهای میخواندم با نام «سعدی و راز و رمزش» از دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن در مورد برخی ابهامات در سخن سعدی. نویسندهی محترم در آغاز مقاله آورده بود:
از چهار گویندهی قدر اول زبان فارسی، تنها فردوسی است که با او صریح و روشن روبهروییم. سه تن دیگر؛ مولوی و سعدی و حافظ، هر یک به شیوهی خود، رمز و ابهامی دارند و در آثار خویش سؤالهایی برمیانگیزند. پاسخ به این سؤالها آسان نیست...
. در میان این سه تن، در نظر اول، چنین مینماید که سعدی از دیگران ابهام کمتری داشته باشد، ولی با تعمق بیشتر، او را نیز به همان اندازه شگفتی آفرین و سؤال برانگیز میبینیم. هر گاه این پرسش را پیش آوریم که سعدی چگونه کسی است و چه میخواسته بگوید، نه یک جواب، بلکه با چند جواب روبهرو میشویم و چند مشرف الدین سعدی را در برابر خود میبینیم: سعدی متعبد و مؤمن، آزاداندیش، نصیحتگو و عارف عاشق پیشه و زیباپرست. اکنون در میان آنها سعدی واقعی کدام است؟...
استاد اسلامی ندوشن در ادامهی مقالهی خو[6]یش مواردی از این ابهامات و ایرادهایی را که بر سعدی گرفتهاند، برمیشمارد و آنها را توضیح میدهد که باید آن را خواند و از نثر دلنشین و محتوای ارزندهی آن بهره برد.
نکتهای را که جناب استاد روح الامینی مطرح کردهاند. نیز باید بر فهرست ابهامات سعدی افزود. بیشک تقریر و توضیح این ابهام میتواند در عالم مباحث سعدی شناسانه مفید باشد و نکتهای را از سخن و شخصیت او آشکار سازد.
خلاصهی نکتهای که استاد روح الامینی به آن اشاره کردهاند از این قرار است: سعدی که در شیخوخیت او جای تردید نیست، در یکی از حکایتهای گلستان آورده است: «هر که از مال وقف چیزی بدزد، قطع یدش لازم نیاید.» ممکن است که از این کلام سعدی این گونه برداشت شود که پس دزدیدن مال وقف، با وجود نهی بلیغی که در شرع و عرف از آن شده، در نظر سعدی کار «بد» و «زشتی» شمرده نمیشود. لابد اشکالی هم ندارد!
ایشان از برخی آگاهان و محققان نیز در این مورد تفحص و استفسار فرمودهاند که متأسفانه پاسخی دریافت نکردهاند. حال باید دید که آیا به راستی از عالم و فقیهی چون سعدی که سالهایی از عمر خویش را در نظامیهها و دیگر مجامع علمی و فقهی سپری کرده، شگفتآور نیست که چنین فتوایی دهد؟ و آیا برای معلم بزرگ اخلاقی چون او پسندیده است که غصب مال وقف را بیمحابا مباح جلوه دهد؟ فقیه مدرسهی زمان حافظ که مست بود و فتوا داد: «که می حرام ولی به ز مال اوقاف است» نیز چنین استنباطی نداشته است، تا چه رسد به مذکر و واعظی چون سعدی!
این اشکال و ابهام، ما را به یاد ایراد مشهوری میاندازد که بسیاری بر سعدی گرفتهاند که چرا گفته است: «دروغی مصلحت آمیز، به از راستی فتنه انگیز...»
بد نیست به همین بهانه اشارهای هم به پاسخ این ابهام بکنیم. پاسخ آن است که سعدی نمیخواسته دروغ را - فی حد نفسه - مجاز و مباح بشمرد یا دروغ و راست را - به صورت مطلق - با یکدیگر بسنجد، بلکه «مصلحت» و «فتنه» را با یکدیگر مقایسه کرده است.
اگر سعدی گفته بود: مصلحتجویی بهتر از فتنهانگیزی و مفسده جویی است، سخن او هیچ ایراد و اشکالی نداشت، مشکل از آنجا پیدا شده که «دروغ و مصلحت» از سویی، و «راست و فتنه» از دیگر سو، از لحاظ مصداقی با یکدیگر تلاقی پیدا کرده و کار را مشکل کردهاند. سعدی در حکایتی که نقل کرده یک مصلحت اهم و اساسی، یعنی حفظ خون انسانی بیگناه را با یک مصلحت کوچکتر، یعنی راستگویی، با یکدیگر مقایسه کرده و مثل هر آدم عاقل دیگری اهم را بر مهم رجحان داده است.
نکتهی دقیق آنجاست که سعدی به خاطر مصلحت و خیری که در مصلحت اندیشی و حفظ خون یک انسان بیگناه نهفته، مفسدهی دروغ را - هر چند در مقایسه جزئی مینماید، یکسره نادیده نمیگیرد. او میگوید: دروغ مصلحتآمیز و راست فتنه انگیز، هر دو از لحاظی بدند و مایهی فساد میشوند، یکی از این لحاظ که باعث فتنه میشود و دیگری از این جهت، که دروغ است، اما اگر امر دائر شود که یکی از این دو شر و مفسده را برگزینیم، به نظر سعدی باید دروغ مصلحتآمیز را که نسبت به راست فتنهانگیز مفسدهی کمتری دارد، انتخاب کنیم و در واقع جانب مصلحت بیشتر و زیان کمتر را بگیریم.
این بود منظور سعدی، اما اینکه عدهای بخواهند با دست آویز قرار دادن کلام حکیمانهی او دروغهای حقیرانهی خود را توجیه کنند و به خاطر مصالح شخصی و جزئی خویشتن، راستی و درستی را زیر پا بگذارند، امر دیگری است که ربطی به استاد سخن سعدی ندارد!
حالا برسیم به موضع ما نحن فیه و پرسشی که استاد روح الامینی مطرح کردهاند:
اجمال پاسخ ما این است که سعدی در اینجا در مقام بیان زشتی و زیبایی و حکم اخلاقی سرقت از مال وقف نیست، بلکه یک موضوع فقهی مربوط به «باب حدود» را بیان میکند.
میدانیم که در شریعت اسلامی، حد سرقت، قطع دست دزد است، اما این حد تابع مقررات و شرایطی است که باید احراز شود؛ مثلا مقدار مال ربوده شده باید از حد معینی بیشتر باشد و دزد مال را از محلی که عرفا حرز شناخته میشود - مثلا گاو صندوق - ربوده باشد. دیگر اینکه دزد نباید از سر ناچاری و برای حفظ جان و سد جوع خویش دست به سرقت زده باشد و مباحثی از این دست که به تفصیل در کتب فقهی آمده است.
یک مسألهی محل خلاف، این است که اگر دزد بخت برگشتهای از اموال وقف یا مال زکات و اصطلاحا از «مال الله» دزدی کند با او چه باید کرد؟ آیا حد قطع دست، تنها مربوط به اموال مردم و اشخاص است یا شامل این گونه اموال هم میشود؟
بسیاری از فقها عقیده دارند که دزد در این قبیل موارد، محکوم به بازگرداندن عین مال و تأدیهی خسارت و احیانا دیگر مجازاتهاست، ولی مشمول کیفر قطع ید نمیشود. ظاهر سخن سعدی در گلستان آن است که او نیز همین عقیده و فتوا را دارد.
برای اینکه نظر یکی از فقهای بزرگ معاصر را نیز در این باب بدانیم، نگاهی میافکنیم به مستند تحریر الوسیله:
مسألهی 15: لوکان المسروق وقفا یقطع، لو قلنا بانه ملک للواقف، کما فی بعض الصور، او للموقوف علیه؛ و لو قلنا انه فک ملک... لم یقطع[7]
ترجمهی این عبارت اجمالا از این قرار است:
اگر وقف را دارایی واقف یا موقوف علیه بدانیم، - همان گونه که در برخی از فروض مسألهی این گونه است - باید دست دزد را قطع کرد، اما اگر بگوییم که وقف، رابطهی مالکیت را از میان برمیدارد، این گونه نیست. (در مورد اینکه آیا ماهیت وقف، فک ملک است و یا تملیک موقوف و دیدگاه فقها در این باره رک: «حقیقت وقف» نوشتهی آیت الله معرفت، میراث جاویدان، شماره 18، ص 32 به بعد.).
علی ای حال، فرق زیادی است بین اینکه بگوییم سرقت مال وقف کار بدی نیست، و بین اینکه بگوییم کیفر این کار نکوهیده قطع دست نیست.
نتیجه آنکه سعدی به اعتبار آشنایی عمیق با مبانی فقه اسلامی، نمیتوانسته است فتوا به جواز سرقت هیچ مالی - بخصوص مال مقدس وقف - بدهد، اصولا محتوای سخن سعدی در عبارت گلستان یک مضمون فقهی است، نه یک مضمون اخلاقی پیرامون حسن و قبح عملی خاص. مؤید سخن ما حکایت دیگری است که سعدی در همان باب از کتاب گلستان در مورد مال وقف آورده است:
یکی از علمای راسخ را پرسیدند: «چه گویی در نان وقف؟»
گفت: «اگر نان از بهر جمعیت ستانند، حلال است و اگر جمع از بهر نان مینشینند، حرام».
نان از برای کنج عبادت گرفتهاند
صاحبدلان، نه کج عبادت برای نان [8]
برای تتمیم فایده، سخن را با بیانی از رسالهی بدایت هدایت از امام محمد غزالی، فقیه شافعی دیگری که استاد مع الواسطهی سعدی در نطامیهی بغداد بوده، به پایان میبریم:
از جملهی آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند، نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس میگیرد، حرام است و آن کس که مرتکب معصیتی شود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند، آنچه را به رسم صوفیه - از وقف یا جز آن - ستاند حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علوم الدین یاد کردهایم[9]
پىنوشت
[1] نهاد اجتماعی عبارت است از سازمان یا تشکل سازمان یافتهای که دارای ویژگیهای حقوقی است و نقش اجتماعی بر عهده داشته و مستقل از ارادهی فرد یا افراد دوام مییابد
[2] وقفنامهی گنجعلی خان، به کوشش دکتر باستانی پاریزی، انتشارات اساطیر، چ 1362، 2
[3] نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی، محمود روح الامینی، نشر آگاه، 1375، بخش سوم «تحلیل یک وقفنامه - وقفی بر خمسهی مسترقه»، ص 247
[4] این واژه از قبیلههای پلی نزی گرفته و در بیشتر زبانها راه یافته، تابو به معنی ممنوع مذهبی و معادل مفهوم اعتقادی «حرام» و «لازم الاجتناب» است
[5] گلستان، باب دوم «در اخلاق درویشان»، حکایت سیزدهم
[6] محمد علی اسلامی ندوشن «سعدی و راز و رمزش»، فصلنامهی گلستان، سال اول، شمارهی 2، تابستان 1376، ص 125 (به نقل از ماهنامهی هستی)
[7] احمد المطهری، مستند تحریر الوسیله (امام خمینی - ره -)، انتشارات استاد مطهری، ج 7، کتاب الحدود، 1408 ه ق، ص 259
[9] به نقل از عبدالحسین زرینکوب، با کاروان اندیشه، امیرکبیر، چ 2، ص 163