وبسایت یک پزشک - علیرضا مجیدی: 54 سال پیش در روز 17 ژانویۀ 1961 بین ساعت 21 و 40 دقیقه و 21 و 43 دقیقه پاتریس لومومبا، تنها نخستوزیری که با رأی آزاد مردم کنگو برگزیده شده بود، توسط ژاندارمها، افراد پلیس و وزرای کاتانگایی و در حضور یک درجهدار و سه افسر پلیس بلژیکی به قتل رسید.
در ماههای نخست حکومت، لومومبا از نفوذ بلژیک در کاتانگا باخبر بود و برای همین دستور اخراج و خلع ید مستشاران بلژیکی را صادر کرد. اما فرمان لومومبا توسط مقامات بلژیکی که پشتیبان موسی چومبه در کاتانگا بودند نادیده گرفته شد. لومومبا که از برقراری نظم توسط نیروهای سازمان ملل ناامید شده بود این بار از مسکو (پایتخت اتحاد جماهیر شوروی) درخواست کمک کرد، درخواستی که برای آمریکا و متحدانش عبور لومومبا از خط قرمز محسوب میشد. در اوج جنگ سرد میان شوروی و آمریکا، درخواست کمک از شوروی گناهی نابخشودنی محسوب میشد. حتی سفیر آمریکا در مکاتباتش از واژه لومومباویچ (طعنه به تمایلات چپگرایانه لومومبا) استفاده میکرد.
لومومبا که در مقر نخست وزیری محبوس شده بود توانست به کمک خدمتکارانش شبانه از محاصره خارج و به سوی استنلیویل (در شمال شرق) روانه شود تا شاید در آنجا به کمک هوادارانش دوباره بتواند قدرت را در دست بگیرد. اما نیروهای وفادار به ژنرال موبوتو او را در حاشیه رودخانه سانکورو متوقف کردند. وی پس از مدتها انتقال به زندانهای مختلف در کنگو و شکنجه به دست افسران بلژیکی، به ایالت خودمختار کاتانگا برده شد و تحویل یکی از دشمنان قدیمی خود یعنی «موسی چمبه» شد. پس از شکنجههای مداوم به دست نیروهای بلژیکی، تصمیم گرفته شد لومومبا و دو وزیر وفادارش تیرباران شوند.
به گفته ایندارجیت رایکه، فرمانده نیروهای وقت سازمان ملل متحد در کنگو لومومبا در حالی که «موهایش بهم ریخته بود و عینک بر چشم نداشت» به پایتخت بازگردانده شد و در مقابل چشم روزنامه نگاران و ماموران سازمان ملل متحد و «در حالی که در عقب یک وانت زنجیر شده بود با حالتی خوار وخفیف» به بازداشتگاه منتقل شد.
17 ژانویه 1961 پاتریس لومومبا و به همراه دو وزیرش با تصمیم موسی چمبه و با حمایت نیروهای بلژیک، به دسته جوخه اعدام متشکل از افسران بلژیکی سپرده شده و تیرباران شدند.
پس از به خاک سپرده شدن اجساد، دو بار محل دفن لومومبا و وزرایش نبش قبر شد و اجساد آنها به نقاط دیگری منتقل شد. نهایتا «ژرار سئورت» افسر پلیس بلژیک اعتراف کرد وی و برادرش پس از دومین نبش قبر، اجساد لومومبا و دو تن دیگر را قطعهقطعه کرده و در اسید سولفوریک حل کردهاند. به اعتراف این دو نظامی بلژیکی، از جسد این سه تن، تنها تعدادی از دندانها، بخشی از استخوانها و گلولههایی که در جمجه آنها وجود داشت باقی ماند که آنها را به عنوان «یادگاری» نزد خود نگهداشتند.
دولت بلژیک پس از این جنایت وحشتناک، کوچکترین واکنشی در جهت تأیید یا تقبیح آن از خود نشان نداد و توضیحی از حکومت شورشی کاتانگا که مورد تأییدش بود نخواست. جسد او را در مخزن بزرگی از اسید انداختند تا محل دفن او به زیارتگاه مردم تبدیل نشود.
مرگ لومومبا به عنوان نخستین قربانی به نام مستعار نو، مدرک انکارناپذیری بر این امر بود که نظام استعمارگر حتی پس از استقلال یک کشور، چگونه تمام شگردهای خود را به شکلهای گوناگون به کار میبندد تا از پایگرفتن کشوری مستقل در صحنۀ بینالمللی جلوگیری به عمل آورد و در این راستا از هیچ جنایتی رویگردان نیست. جلادان بلژیکی با یاری مأموران سیا، این میهندوست بزرگ و این فرزند راستین کنگو را به قتل رساندند تا منافع شرکتهای بزرگی مانند یونیون مینییر (Union Miniere) و فورمینیر (Forminiere) حفظ شود.
آمریکاییان از مدتها پیش از این رویداد، به شکلهای گوناگون مانند شرکتهای صنعتی برای استخراج اورانیوم، پژوهش در علوم پزشکی یا برای آزمایش واکسنهای جدید و بهویژه به صورت هیأتهای مذهبی در کنگو حضور داشتند، در حالیکه مأموران ویژۀ آنها در بروکسل و کینشازا به یاری دوستان بلژیکی خود سرگرم انتخاب رهبران سرسپردۀ آینده کشور بودند…
اگرچه در آغاز استقلال کنگو، آمریکا خود را از لحاظ اصولی موافق آن نشان داده بود، ولی به محض اعلام مخالفت لومومبا با دایرکردن شعبههای شرکتهای بزرگ آمریکایی در کنگو، به کارزار ضد لومومبا پیوست. پارهای از اسناد طبقهبندیشده که اکنون در اختیار عموم قرار گرفته، مشخص میکند که پرزیدنت دوایت آیزنهاور طی نشستی با مشاورانش در ماه اوت 1960 بر نقشۀ قتل پاتریس لومومبا صحه گذاشته بود (این مطلب را یکی از منشیهای کاخ سفید به نام رابرت جانسون طی مصاحبهای در سال 1975 برملا کرد. شوک وارده بر اثر اعلام این خبر به مدت 15 ثانیه خبرنگاران حاضر در جلسۀ مصاحبه را به سکوت کشاند). آلن دالس، رییس وقت سیا که لومومبا را «سگ دیوانه» میخواند، چندین مأمور خود را در این رابطه به آفریقا فرستاد. یکی از این مأموران به نام فرانک کارلوچی (Franck Carlu cci)، حتی چند ماه پیش از مرگ لومومبا تلاش کرده بود تا اعتماد او را به خود جلب کند و روابط دوستانهای با وی برقرار کند. این فرد در سال 1975 سفیر آمریکا در پرتقال شد و نقش ویژهای در مبارزه با «انقلاب میخکهای» پرتقال ایفا کرد. وی سپس مأمور ویژۀ آمریکا در نیکاراگوئه و سپس مأمور امنیتی پرزیدنت ریگان شد.
سپس سیا یکی دیگر از افراد خود را به نام دکتر گوتلیب (Gottlieb) مأمور کرد تا خمیردندان آلوده به زهر کشندهای را در حمام پاتریس لومومبا جای دهد و در صورت شکست این نقشه، داروهای مورد استفادۀ او را با مواد کشندۀ دیگری تعویض کند.
اما این تلاشهای مأموران سیا بیسرانجام ماند و آمریکاییان برای حذف لومومبا با مقامات بلژیکی تماس گرفتند. بلژیکیها روش ظریفتری را پیشنهاد کردند: لومومبا را به دست دشمنان خونی وی یعنی شورشیان کاتانگا که سوگند یاد کرده بودند او را به قتل برسانند، بسپارند. فرمان قتل لومومبا در واقع اندکی پس از 30 ژوئن 1960 پس از سخنرانی وی در برابر شاه وقت بلژیک -بودوئن اول- صادر شده بود.
با آزادشدن برخی از اسناد طبقهبندیشده نقش بودئن اول -که تا کمی پیش کوشش شده بود تصویری قدیسگونه از وی برجای بماند- در کشتن لومومبا مشخص شده است . در روز 30 ژوئن 1960، وی با شرکت در مراسمی که جهت پذیرایی از لومومبا برگزار شده بود، با طمطراق، تکبر و تحقیر ویژه و حیرتانگیزی به تعریف و تمجید از استعمار پرداخت. وی با سپاس از پدرش لئوپولد دوم -همان شاهی که در زمان جنگ دوم جهانی با هیتلر همکاری میکرد و پس از پایان جنگ، بلژیک را تا لبۀ جنگ داخلی بین طرفداران و مخالفان سلطنت وی پیش برد- از وی به نام «ناجی» کنگو نام برد و از کنگوییها خواست تا به گونهای رفتار کنند که شایستۀ چنین «هدیه»ای باشند. چه زیبا و باشهامت پاتریس لومومبا، با زیر پا گذاردن رسوم دیپلماتیک و بدون آوردن نام شاه در آغاز سخنرانیاش پاسخ او را داد. شاه از شدت خشم، جلسۀ سخنرانی را ترک گفت و کمی بعد حکم کشتنش را تأیید کرد.
با مرگ لومومبا، امید مردم تازهرسته از یوغ استعمار که میتوانست سرچشمۀ گامهای دیگری برای آفریقای سیاه باشد، به یأس تبدیل شد. مرگ وی پیروزی تاریکی بر روشنایی یا شاید بهتر بتوان گفت ادامۀ تاریکی بود. زیرا از زمان پادشاهی لئوپولد دوم و اعمال استعمار خشن بلژیک، تاریکی خونینی بر کنگو حکمفرما شده بود. چه دستهای نازنین کودکانی که برای به زانودرآوردن والدینشان یا برای زهر چشم گرفتن از دیگران بریده نشد. و چه اشکهایی که از تضییقات واردآمده به بستگان یا یک دوست ریخته نشد. این شاهان و این ستمگران برای در اختیار گرفتن منابع طبیعی و انسانی کنگو به سود شمار اندکی از اهالی بلژیک، کشوری که هزاران کیلومتر دورتر از کنگو قرار دارد، برای کشیدن خط آهنی که حاصل استخراج معادن را به سوی بنادر آن کشور حمل میکرد، باعث مرگ ملیونها کنگویی شدند و به خلق بلژیک که از این فاصله نمیتوانست فریاد کودکان مثلهشدۀ کنگویی را بشنود یا شاهد جنایتهایی باشد که استعمارگران به نام «تمدن» به آنجا انجام میدهند، دروغ گفتند، واقعیتها را انکار کردند، افکار عمومی را به بازی گرفتند و آن را به شکلهای گوناگون- از نوع«تنتن در کنگو »- در جهت نژادپرستی سوق دادند.
لومومبا در واپسین سخنانش که چند ساعت پیش از مرگش توسط جنگلبانی بلژیکی به نام آلبر هرمان (Albert Hermant) یادداشت شده بود، از جمله میگوید:
«… در مستعمرههای سابق فرانسه، هر سال صدها دانشجو به مدارس عالی و دانشگاههای فرانسه فرستاده میشدند. در آنگولا و موزامبیک، پرتقالیها در هماهنگی کامل با اهالی در این کشور میزیستند. ولی شما بلژیکیها حتی یک دانشگاهی یا یک افسر ارتش تربیت نکردید. سه سال پیش من به آقای بویسره (Buisserret) وزیر وقت کنگو پیشنهاد کردم که به جای کارمندان بلژیکی که بازنشسته میشوند، به تدریج از اهالی کنگو استفاده شود و مدارسی با دورههای فشرده تأسیس شود تا فارغالتحصیلان آنها بتوانند در آینده جایگزین کارمندان بلژیکی شوند. او به من پاسخ داد که چنین برنامهای در دستور روز قرار ندارد…!»
واقعیت را به سختی میتوان قبول کرد: جنایتهای صورتگرفته در کنگو به سود شمار اندکی از بلژیکیها متعلق به قشر مرفه جامعه بود، اما با تأیید ضمنی تمام کسانی صورت گرفت که به وجدانشان اجازه دادند آهستهآهسته تحتتأثیر ایدئولوژی نژادپرستانۀ استعمار قرار گیرند و در تحلیل نهایی، شریک جرم آن جنایتها شوند.
در پایان بررسی کمیسیون رسیدگی پارلمان بلژیک به قتل لومومبا که در سال 2000 در بروکسل تشکیل شد و بخشی از نوشتۀ حاضر بر پایۀ نتیجهگیری آن استوار است، چنین اعتراف شده است که در پرتو معیارهای امروزین، برخی از اعضای دولت بلژیک در آن زمان، مسئولیتی انکارناپذیر در آن رویدادها بر عهده داشتهاند. کمیسیون مزبور از خلق کنگو میخواهد که «پوزشهای صادقانه و تأسف عمیق دولت را بپذیرد.» ولی آیا اعتراف به اشتباهها و جنایتهای گذشته در حق یک خلق میتواند راهی به سوی رستگاری و نگاهی امیدوارانه به آینده باشد…؟
متن سخنرانی پاتریس لومومبا به مناسبت 30 ژوئن سالروز استقلال کنگو در برابر بودئن اول شاه وقت بلژیک
خانمها و آقایان کنگویی، مبارزان راه استقلال کنگو که امروز پیروز شدید، به نام دولت کنگو به شما درود میفرستم. از شما همگی، دوستان من که بیوقفه در کنار ما مبارزه کردید میخواهم که روز 30 ژوئن 1960 را روز برجستهای بهشمار آرید و آن را به مثابۀ روزی بدانید که در قلبهای شما به گونهای نازدودنی حک شده است، روزی که معنا و مفهوم آن را با افتخار به فرزندانتان خواهید آموخت، برای آنکه آنان نیز به نوبۀ خود معنا و مفهوم آن را به فرزندانشان و نوههاشان به مثابۀ تاریخ افتخارآفرین مبارزۀ ما برای آزادی یاد دهند.
چرا که استقلال کشور کنگو که حاصل مبارزۀ ماست، امروز با تفاهم و توافق کشور دوست، بلژیک، کشوری که با آن به گونهای همتراز برخورد میشود، اعلام شده و این امر از یاد هیچ کنگویی شایستهای نخواهد رفت (کفزدن حضار). مبارزهای روزانه، مبارزهای پرشور و بیامان و آرمانگرا، مبارزهای که طی آن محرومیتها، نیروها، رنجها و خونهایمان را به پای آن ریختیم. مبارزهای بود از سرشک و آتش و خون که تا ژرفای وجودمان به آن افتخار میکنیم. زیرا مبارزهای بود اصیل و به حق، مبارزهای گریزناپذیر برای پایاندادن به بردهداری تحقیرآمیزی که به زور به ما تحمیل شده بود.
زخمها و جراحتهای ما در این 80 سال رژیم مستعمراتی هنوز بیش از اندازه رنجآورند که بتوانیم آنها را از یادهامان بزداییم. ما با کار طاقتفرسا آشنا شدهایم که از ما در برابر مزدهایی خواسته میشد که با آنها نه میتوانستیم به اندازۀ سدجوعمان تغذیه کنیم یا پوشاک و مسکنی آبرومندانه برای خود تهیه کنیم و نه اینکه فرزندانمان، این موجودات عزیزمان را به بار آوریم.
ما تمسخر، فحاشی و ضربههایی را باید صبح و ظهر و شب تحمل میکردیم زیرا «سیاه برزنگی» بودیم. چه کسی فراموش خواهد کرد که سیاهپوست را «تو» خطاب میکردند نه آن تویی که انسان به دوستش میگوید بلکه به آن دلیل که «شما»ی محترمانه مختص سفیدپوستان بود. ما با لحظههایی آشنا شدیم که زمینهایمان به نام متونی غصب میشد که به اصطلاح، قانونی بودند، و در آنها تنها حقوق زورمندان به رسمیت شناخته شده بود. قانونی که شامل ما میشد تعبیر آن برحسب اینکه طرف آن سفیدپوست یا سیاهپوست باشد، متفاوت بود. مصالحهجو در حق سفیدپوستان و غیرانسانی در حق سیاهپوستان.
ما با رنجهای هولناک تبعیدیان به خاطر عقاید سیاسی یا باورهای مذهبیشان آشنا شدیم، تبعیدیانی که در کشور خودشان سرنوشتی بدتر از مرگ داشتند. ما لحظههایی را تحمل کردیم که سفیدپوستان در حالیکه در خانههای باشکوهی میزیستند، آلونکهای در حال ریزش به سیاهپوستان تعلق داشت، لحظههایی که طی آن یک سیاهپوست حق ورود به سینما، رستوران یا فروشگاههای اروپایی را نداشت، لحظههایی که طی آن یک سیاهپوست برای مسافرت با کرجی در روی بدنۀ آن قرار میگرفت در حالیکه سفیدپوستان در اتاقهای مجلل همان کرجی لمیده بودند.
چه کسی میتواند این شمار از برادران ما را که هدف تیرباران قرار گرفتند یا در سیاهچالها تلف شدند از یاد ببرد. همان سیاهچالهایی که در آنها کسانی انداخته میشدند که نمیخواستند تسلیم حکومتی شوند که در آن ستمگری و خفقان و استثمار برقرار بود (کف زدن حضار). برادران، ما از همۀ این لحظهها رنج بردیم.
به همۀ این مطالب، من و شما نمایندگان منتخب مردم برای ادارۀ میهن گرامیمان آگاه هستیم، مایی که از ستمگری استعمارگران در جسم و جانمان نشان داریم و اکنون با صدای بلند اعلام میکنیم که از این پس همۀ این مسألهها به پایان رسیده است.
جمهوری کنگو اعلام شده و کشورمان اکنون در اختیار فرزندان خویش است.
برادران و خواهران، ما در کنار یکدیگر پیکار دیگری را آغاز میکنیم. پیکاری والا که کشورمان را به سوی صلح و آشتی، شکوفایی و عظمت سوق خواهد داد. ما به کمک یکدیگر عدالت اجتماعی را برقرار خواهیم کرد که در آن هر کسی مزد به حق کار و کوشش خود را دریافت خواهد کرد (کف زدن حضار).
ما به دنیا نشان خواهیم داد هنگامیکه انسان سیاهپوست در آزادی کار کند چه میتواند بیافریند، ما کنگو را به کانون درخشش تمام قارۀ آفریقا تبدیل خواهیم کرد.
ما مراقب خواهیم بود که فرزندانمان بتوانند به راستی از سرزمینشان بهره ببرند. ما تمام قوانین گذشته را مورد بازنگری قرار خواهیم داد و قوانین جدیدی وضع خواهیم کرد که عادلانه و اصیل باشند.
ما به سرکوب اندیشۀ آزاد پایان خواهیم داد و به گونهای عمل خواهیم کرد که تمامی شهروندان از آزادیهای اساسی ذکرشده در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر برخوردار شوند (کف زدن حضار).
ما به گونهای کارا هر گونه تبعیض را به هر شکلی که باشد از بین خواهیم برد و به هر کسی مقام و منصب به حق او را که از شأن انسانی، کار و تلاش و ایثارش برای میهن نشأت گرفته باشد، خواهیم داد.
ما صلح و آرامش را برقرار خواهیم کرد، نه آن صلحی که به زور تفنگ و سرنیزه برقرار شده باشد، بلکه آن صلحی که از آرامش قلبها و نیتهای خیر سرچشمه گرفته باشد (کف زدن حضار).
هممیهنان گرامی، برای رسیدن به همۀ این هدفها مطمئن باشید، میتوانیم نهتنها روی نیروهای عظیم و ثروتهای بیپایانمان حساب کنیم بلکه از کمکهای بسیاری از کشورهای خارجی نیز برخوردار شویم که همکاریشان هر زمان که صادقانه باشد و به دنبال تحمیل سیاستهای گوناگون خود نباشند، مورد قبول خواهد شد (کف زدن حضار).
در این گستره، کشور بلژیک که سرانجام سمتگیری تاریخ را درک کرده، تلاشی جهت مخالفت با استقلال ما نکرده است و ضمن اعلام آمادگی جهت دوستی و کمک به ما، قرارداد بین دو کشور خواهد بود و تا آنجا که به ما مربوط میشود، خواهیم توانست هشیار باقی بمانیم و به تعهداتی که آزادانه بر عهده گرفتهایم، عمل کنیم.
این گونه چه در داخل و چه در خارج از کشور، کنگو، این جمهوری محبوب ما که دولت جدید آن را به وجود خواهد آورد، کشوری خواهد بود ثروتمند، آزاد و شکوفا. ولی برای اینکه بتوانیم بدون تأخیر به این هدفها برسیم، از شما قانونگزاران و شهروندان کنگویی میخواهم که با تمام نیروی خود به ما کمک کنید. از همۀ شما میخواهم که درگیریهای قبیلهای را که قوای ما را کاهش میدهد و این خطر را در بر دارد که به خاطر آن ما را در خارج از کشور مورد تحقیر قرار دهند، به دست فراموشی بسپارند. از اقلیت مجلس میخواهم که دولت را با مخالفت سازندۀ خود یاری رساند و در این راستا در چارچوب قانونی و دموکراتیک باقی بماند. از همۀ شما میخواهم که از هیچ گونه فداکاری جهت رسیدن به این هدف باشکوه دریغ نکنید. سرانجام از شما میخواهم که بدون هیچ شرطی به زندگی و مایملک شهروندان و بیگانگان مقیم کشورمان احترام بگذارید. اگر رفتار این بیگانگان آنگونه که باید نباشد، دادگاههای ما به سرعت آنان را از مرزهای جمهوریمان بیرون خواهند راند و اگر برعکس رفتارشان مطابق اصول بود باید آنان را آسوده گذارد، چه آنان نیز برای شکوفایی کشور تلاش میکنند.
استقلال کنگو گامی است تعیینکننده در راستای آزادی کل قارۀ آفریقا (کف زدن حضار). اعلیحضرت، عالیجنابان، خانمها، آقایان، شهروندان گرامی، برادران همنژاد ما، این چیزهایی بود که میخواستم به نام دولت کنگو در این روز باشکوه استقلال کامل و خودمختاری، برایتان بیان کنم (کف زدن حضار). دولت نیرومند، ملی و تودهای ما باعث رستگاری این کشور خواهد بود.
من از تمام شهروندان کنگویی، مرد و زن و کودک دعوت میکنم که به گونهای قاطعانه در راستای ایجاد استقلال ملی و شکوفایی اقتصادی تلاش مجدانهای را آغاز کنند.
درود به مبارزان راه آزادی ملی،
زنده باد استقلال و وحدت آفریقا،
زنده باد کنگوی مستقل و خود مختار (کف زدن حضار).
* در عنوان این پست از قسمتی از شعر هوشهنگ ابتهاج که برای لومومبا سروده شده بود، استفاده شده است. قسمتی از این شعر:
آری از مرگ هراسی نیست.
مرگ در میدان، این آرزوی هر مرد است.
من دلم از دشمن کام شدن میسوزد.
مرگ با دشنه دوست؟
دوستان! این درد است.
نه هراسی نیست.
پیش ما سادهترین مسالهای مرگ است.
مرگ ما سهلتر از کندن یک برگ است.
من به این باغ میاندیشم.
که یکی پشت درش با تبری تیز کمین کردهست.
دوستان گوش کنید.
مرگ من مرگ شماست.
مگذارید شما را بکشند.
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم.