گروه جهاد و مقاومت مشرق – هر چه از دوران جنگ دورتر می شویم، ارزش اسناد آن، بیشتر و بیشتر به چشم می آید. اسنادی که امروز در دسترس محققین است، روزگاری با سختی های فراوان، توسط افرادی به نام «راویان جنگ» جمع آوری شده و این روزها در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه پاسداران در حال نگهداری و پردازش است. اگر چه این مرکز پس از جنگ هم به کار خود ادامه داد اما راه زیادی تا رسیدن به مطلوب هایش دارد و همچنان سعی کرده با بهره گیری از نیروهای جوان، ساختارش را به روز و پویا کند. داستان شکل گیری گروه «راویان جنگ» در دل دفتر سیاسی سپاه، از هر زبانی و به هر نحوی شنیدنی و جالب است. این داستان را از زبان یکی از قدیمی ترین راویان، یعنی برادر یدالله ایزدی در گفتگویی چند ساعته شنیدیم تا آن را به شما عرضه کنیم. حاصل این گفتگو را در سه قسمت تقدیمتان می کنیم که این، قسمت اول از این مجموعه است...
**: ابتدا از خودتان برایمان بگویید و اینکه چه شد با دفتر سیاسی و راویان جنگ مرتبط شدید؟
*: بسمالله الرحمن الرحیم. من متولد اول شهریور سال 1337 در تهران هستم. در سال 1359 فضای انقلاب حاکم بود و وقتی جنگ شروع شد، فضای متفاوتتری را در جامعه حاکم کرد. بهطور کلی حس دفاع از سرزمین، از وطن و از انقلاب نوپایی که با تهدید بسیار جدی مواجه شده بود، در بین مردم وجود داشت اما درک روشنی از جنگ وجود نداشت. حمله هوایی به تهران و به فرودگاههای کشور تا حدی این ابعاد وسیع را نشان داد ولی مثلاً صدای هواپیما و صدای انفجار فقط در مناطقی که به فرودگاه مهرآباد نزدیکتر بودند، شنیده شد. البته قبل از جنگ، گروههای مسلح و معارض انقلاب تا حدودی این فضا را ایجاد کرده بودند. اما از این تجربه و ابعاد حادثه که یک کشور همسایه مثل عراق حمله کرده درک کاملاً روشنی در جامعه وجود نداشت.
بیشتر بخوانیم:
**: شما 31 شهریور در تهران بودید و یادتان هست؟
*: نه، خیلی یادم نیست. البته صدای هواپیما را شنیدم ولی تجربه داشتم که در نزدیکی فرودگاه صدای هواپیماهای مسافربری با همین شدت شنیده می شود. لذا خیلی به نظر نمیآمد که اتفاق خاصی افتاده باشد. البته خبرش را اعلام کردند که هواپیماهای عراقی به فرودگاه ایران حمله کرده اند و بعدش هم حضرت امام فرمایشی راجع به کنترل این بحران داشتند. تعبیر امام این بود که یک دزدی آمده سنگی زده و رفته… طبیعتاً بعدش در ابعاد وسیعی مرزهای ماتحت تهدید قرار گرفت.
**: شما مشغول چهکاری بودید؟
*: من معلم بودم. موقع انقلاب دانشجوی تربیتمعلم بودم و سال 58 استخدام شده و مشغول به کار شدم ولی چون سوابق تربیتمعلمی دورهی دوسالهای بود در واقع استخدام من در سال 1356 بود.
**: دوره دوساله یعنی در حین تحصیل؟
*: خیر، من تربیتمعلم خوانده بودم و به کارورزی میرفتم که سال 58 وارد آموزش و پرورش شدم. بعد از تعهد 5 ساله آن سوابق هم جزء مدت کار حساب میشود؛ بنابراین ما خیلی جوان بودیم که بازنشسته شدیم!
**: پس معلم بودید که این اتفاقها افتاد...
*: روزها و هفتههای اولی که از جنگ گذشت تازه ابعاد حادثهها خودش را نشان دادند. یعنی حادثه و بحرانی نبود و تصور می شد یک ماه یا دو ماه به سرانجامی برسد و خاتمه پیدا کند.
**: حتی برخی در آن زمان میگفتند موضوع تعارضات عراق تا یک ماه دیگر جمع میشود...
*: بله؛ تصور خیلی ها این بود که ابعاد این تعارض از نظر زمانی یا جغرافیایی خیلی پیچیده نیست. چندهفتهای که گذشت مصاحبه مسئولین عراقی و مواضع قدرتهایی که در این حوادث اعلام موضع میکنند و همچنین نهادهای بینالمللی نشان داد که این قصه سر دراز دارد. بعد از آن هم بخشهایی از کشور بهخصوص در خوزستان اشغال شد. اخبارش پیچید و رسانه های آن موقع اخباری از آنجا منتشر کردند. مخصوصاً وقتی در اطراف آبادان و خرمشهر و دشت آزادگان در محور بستان و سوسنگرد، درگیریها و کش و قوسها زیاد شد، بخشی از مردم در روستاهای آن مناطق ساکن بودند و مورد تعرض قرار گرفتند و ادوات دشمن به آنها آسیب زد، گزارشهای خیلی ناجوری از تلویزیون پخش شد. مثلاً تلویزیون گزارشی نشان می داد خانوادهای در حیاط نشسته بودند که خمپاره خورده بود و همه شان با بز و مرغ و خروس و… ترکش خورده بودند. این صحنهها صحنههای متأثرکنندهای بود.
این فضا که چگونه باید از این مرزبوم دفاع کرد در جامعه پیچید و افراد بهصورت پراکنده یا تحت عنوان مجموعه ها و نهادها از شهرهای مختلف رفتند به سمت خوزستان تا ببیند چه خبر است و چه کاری از آنها برمی آید. این حرکت ها برای اینکه سازمان و سامان بگیرد، زمان برد.
**: شما کی به جنگ پیوستید؟
*: من بافاصله از سال 61 یعنی در عملیات والفجر مقدماتی به جنگ رفتم. البته تاریخچه زندگی من خیلی موضوعیت ندارد...
**: به نظرم مهم است که یک راوی چه روندی را طی می کرد تا به این مرحله برسد. شما بهعنوان نمونه ای از راویان هستید. راوی چگونه انتخاب میشد و چه آموزش های خاصی می دیدند؟
*: ابعاد حادثه حتی به لحاظ جغرافیایی خیلی گسترده بود. برخی جاها بیشتر و در برخی جاها کمتر. تمام طول مرز غربی ما تا مرز مشترک ایران، ترکیه و عراق را شامل میشد. در شمال خوزستان تا پل نادری؛ در میانه خوزستان بهقصد تصرف اهواز تا کارخانه نورد و پشت دروازه اهواز و در جنوب اهواز با مقاومتهایی که صورت گرفت تا خرمشهر پیش آمدند و تصرف کردند و آبادان هم محاصره شد.
به خاطر پهنهی جغرافیایی و هم تداومی که ماجرا داشت طبیعتاً مثل بقیه معارضات بین دو کشور همسایه، نهادهای بینالمللی ورود کردند و بدون توجه به اینکه متجاوز کی هست طرفین را به آرامش و ترک مخاصمه و برگشت به مرزها دعوت کردند. در برخی جاها، حرف ها بهقدری کلی بود که به عراق که چند ده هزار کیلومتری از ایران را تصرف کرده بود، واضح نمیگفتند که به مرزهای شناختهشده بینالمللی برود. این باعث شد که موضوع اشغال بخشهایی از مرز ایران بهعنوان عارضهی اولیه جنگ خیلی نمود پیدا کند.
حالا این دشمن را باید چکار کرد؟ باید با نهادهای منطقهای و بینالمللی پشت میز مذاکره نشست و با او چانه زد یا باید وارد جنگ شد؟ طبیعتاً اولین اقدام، مقابله با این تجاوز بود که اتفاق افتاد. اختلافات مرزی عراق در ورود به خاک ایران پیشینه تاریخی هم داشت و در رژیم گذشته منجر به معاهده 1975 الجزایر شده بود. اینها نشان میداد که از طریق گفتگو خیلی امیدواری وجود ندارد که اینها حل بشود و عملاً یک درگیری و جنگ اتفاق افتاده است. طبیعتاً ارتش جمهوری اسلامی بهعنوان مجموعهای که رسالت و مأموریتش صیانت از سرزمین ها و مرزها بود باید او مقامت میکرد و چنین شرح وظیفهای برای سایر سازمانها و تشکیلات بهاصطلاح نظامی کشور تعریفنشده بود. الا بخشی از آنکه تحت عنوان پاسگاه مرزی بر عهده ژاندارمری بود. در برخی جاها این اتفاق نیفتاده بود و در خوزستان مناطق زیادی اشغال شده بود. در جبهه میانی و شمالی هم بعضی از شهرها و مناطق مسلط مرزی به تصرف در آمده بود. نیروهای مردمی هم در قالب نیروهای پراکنده و گروه های 100 نفره فرضاً از اصفهان و مازندران و… از شهرها و استانهای مختلف و از خود اهواز میرفتند تا بهمرور خطوط دفاعی را مقابل دشمن سازمان بدهند. از همان اول درک میکنند که عراق از کجاها و چقدر جلو آمدهاست. این کار یک اطلاعات پیوسته، مدیریت و فرماندهی متمرکز میخواست که اینجا، هم استانداری و هم سپاه پاسداران در اهواز و هم یگانهایی از ارتش مثل لشکر 92 زرهی اهواز یا تی پ37 زرهی شیراز یا بخشی از لشکر 77 این کار را برعهده گرفتند.
**: این اطلاعاتی که خیلی مهم است کی تجمیع شد؟
*: من اینها را از نگاه سپاه و به صورت کلی میگویم. بخشهایی از ارتش که در خوزستان بودند، طبیعتاً مأموریت دفاع داشتند و حداقل ده پانزده روزی طول کشید تا برخی از یگانهای ارتش بیایند. در این فاصله عراق غیر از خوزستان تا بخشهای اعظمی از اهدافی که داشت، پیشرفته بود؛ یعنی تا دروازه اهواز و پل نادری در رودخانه کرخه آمده بود ولی موفق به عبور نشده بود. از مرز تا آنجا 90 کیلومتر است که البته در بعضی جاها مقاومت هایی صورت گرفته بود که مانع پیوستگی آرایش نظامی موردنظر ارتش عراق شد و در بعضی جاها مقاومتی نبود. اگر این مقاومتها در برخی محورها چه توسط عشایر و مردم و چه توسط ارتش و سپاه صورت نمیگرفت یقیناً ارتش عراق با آن آرایش، سازمان و مانوری که طراحی کرده بود موفق میشد بخشهای قابلتوجهی از اهداف موردنظرش را تأمین کند. البته برخی از عوارض طبیعی هم در کندی پیشروی ارتش عراق مؤثر بود.
**: در مورد پل نادری فکر می کنم این پل تخریب شد؟
*: بله، باید حداقل دو لشکر از پل نادری عبور میکردند تا سه شهر شوش، دزفول و اندیمشک که سه هدف بزرگ عراق بودند به تصرف در بیاید و در واقع جاده خرمآباد به اندیمشک که جاده اصلی خوزستان است، بسته شود.
**: اگر این جاده بسته می شد، کارِ جنگ سخت می شد...
*: معلوم نیست چه اتفاقی میافتاد؛ آیا همه فرار میکردند و یا میایستادند و مقاومت میکردند؟ عراق به دلیل مقاومت در برخی جبههها نتوانست الحاق و پیوستگی رزمی که میخواست را محقق کند. ناچار مکثهایی کرد که این مکثها ما را تا حدودی به خودمان آورد. در برخی جاها مثل محور کرخه، بچههای بسیج و سپاه دزفول موفق شدند با کمک به ارتش در آنجا بهنوعی آرایش بگیرند. عراقیها در برخی جناحها تأمین نشده بودند و تدبیرشان این بود که آنّجاها را کامل کنند و بعد عبور کنند. آنجا یک عملیاتی انجام گرفت به نام «غیور اصلی» که بچههای اهواز و سوسنگرد شبیخونی به عراق زدند و چند ده کیلومتر عراق را ناچار کردند که عقبنشینی کند. مقاومتی هم در آستانه شهر خرمشهر و در داخل شهر صورت گرفت. اینها، عراق را از دسترسی به اهدافی که برای آغاز حمله طراحی کرده بود، بازداشت. عراق هم نتوانست یک آرایش منظم و پیوستهای از شمال تا جنوب خوزستان پیدا کند و شکافها و منافذی وجود داشت. نیروها بهتدریج خودشان را پیدا کردند. فرماندهی واحدی در اهواز و در سپاه پاسداران شکل گرفت و بهتدریج وضعیت کلی میزان پیشروی ارتش عراق در محورهای مختلف ترسیم شد. نیروهایی که بهصورت پراکنده میآمدند سامان داده شدند.
البته باید از نقش سایر مجموعههایی که بههرحال بضاعتشان در روزهای اول بسیار تأثیرگذار بود مثل پالایشگاه آبادان که نقش اصلی و بسزایی داشت، یاد کنیم. پالایشگاه سازمان بزرگی بود و مثلاً آشپزخانه بزرگی داشت که برای تأمین غذای رزمندگانی که در محور آبادان و خرمشهر بودند، نقش مهمی داشت. یا بیمارستان، تجهیزات، خودرو و آتش نشانی داشت که کمک بسزایی می کرد.
**: یکی از فرماندهان سپاه آبادان از خد بچههای نفت آنجا بود کتابش را نشر فاتحان با عنوان «سرباز سالهای ابری» منتشر کرده است...
*: آبادان یک گام عقبتر از مسیر حرکت عراق به سمت خرمشهر بود که نقش ستادی بسیار خوبی در سازماندهی نیروهای پراکنده و پشتیبانی اولیه از آنها داشت. با یک مجموعه بسیار بزرگی روبرو بودیم که آب و غذا و مهمات و اسلحه میخواستند و باید یکی برایشان تعیین مأموریت می کرد و به چه جهتی بایستند و بجنگند. بگویند چه درکی و چه اطلاعی از دشمن وجود دارد؟ مثلاً در آنجا آقای معدنی زادگان از مدیران پالایشگاه نقش بسیار مهمی پیداکرده بود. ارتش هم تلاش خیلی زیادی کرد ولی در سه چهار ماه اول، تلاشهایش ناموفق بود. ذهنیتی که از ارتش ایران و از دوران شاه وجود داشت آن را ارتش بسیار قدرتمندی میدانست و در اختلافات مرزی بین ارتش عراق و ایران این توقف و پیروزی را برای ارتش ایران میدانستند ولی آسیبهایی که ارتش ایران در زمان انقلاب دیده بود اعم از فرار فرماندهان ارتش و کودتای نوژه و برخی اتفاقهای دیگر در کاهش توان رزمی ارتش و آمادگی ارتش نقش زیادی داشت. ظاهراً چهار عملیاتی که در چهار ماه اول جنگ طراحی و اجرا شد، ناکام ماند. در بخشی از اینها نیروهای مردمی و سپاه مشارکت داشتدن ولی از ماه چهارم به بعد، دورهای است که ما خودمان را جلوی خطوط عراق پیدا میکنیم.
**: ماه چهارم؟
*: البته قبل از آنه م مواردی بوده مثلاً بچههای سوسنگرد وقتی دشمن به زمین کشاورزیشان میآمد کمکم در مقابل این دشمن خودشان را پیدا میکنند و آرایش مناسب میگیرند. آدمهایی از ارتش داشتیم که با بچههای سپاه خوب همکاری کردند. برخی نیز تجربه دوران مبارزه قبل از انقلاب را داشتند یا در سوریه و لبنان آموزش هایی دیده بودند. کمکم سپاه برای خودش تکلیف دفاع در برابر تجاوز بیگانه را متصور است و در عمل وارد این گردونه میشود. وقتی دشمن آمد، سپاه خوزستان دنبال دستورالعمل و یا شرح وظیفه قانونی نبود.
**: شما قبلاً فرمودید که سپاه اساساً برای کارهای فرهنگی شکل گرفت...
*: بله؛ بسیاری از کسانی که آمدند یک ترجیح اعتقادی داشتند و برای کار فرهنگی و رفع محرومیت در جامعه به سپاه آمدند.
**: در کتاب های مختلف از خاطرات سپاهیان هم آمده که مبنایشان در ورود به سپاه، بحث فرهنگی بوده است.
*: دو چیز در این نهادها مطرح است؛ یکی رفع محرومیت که حالا از دلش همین جهاد سازندگی و کمیته حضرت امام در آمد و دیگری، رفع محرومیت های فرهنگی. حوادث و بحرانهایی که قبل از جنگ رخ داد، فضایی را راه میاندازد که سپاه میرود برای مقابله با توطئههای مسلحانه که در کشور. دفاع از انقلاب جزء وظایف اوست. جنگ که میشود بهطور خاص میل میکند به سمت سازمانی که وظیفه نظامی هم دارد. در کنار ارتش البته چون دو دستگاه فکری و مشربی و منشی دارند با مشکلاتی هم مواجهاند. مثلاً در سپاه کارهایی صورت میگیرد که در آموزهها و روشهای کلاسیک ارتش نیست. بعد وقتی اینها میخواهند با هم همکاری بکنند مثل جنگ در شب، ما در نوع جنگیدن ارتش و سپاه و بسیج این تفاوتها را میبینیم. بعدها با همگرایی و نزدیکتر شدن تجارب، همدیگر را تا حدودی درک کردند و تأثیراتش را دیدند. ارتش قابلیتها و توانمندیهایی مثل هوانیروز، نیروی هوایی، توپخانه، سازمان آموزش و یک پیشینه چند دههای داشت و یک سازمان کلاسیک نوین بود. سپاه هم از دل همین رفتارهای نظامی و انقلابی ابداعاتی را در جنگ بنیان گذاشت که بعداً بخشی از فرهنگ نوع رزم ما با دشمن است.
خبرنگارها مانند همه جای دنیا در این صحنه حضور داشتند و عکاسها و فیلمبردارها سعی میکردند اخبار این واقعه بزرگ را به داخل شهرها بکشانند و در مردم حساسیت ایجاد کنند. چنین تشکیلاتی در خود سازمان سپاه پاسدارن هم وجود داشت و اخبار جنگ در قالب ها و سطوح مختلف ارائه و طرح میشد.
**: یعنی اخباری فراتر از اخبار رسانه؟
*: بله؛ معمولاً در زمانّهای جنگ در همه کشورها وضعیت فوقالعاده اعلام میشود و در جنبههای اقتصادی و حتی اطلاعرسانی ملاحظاتی وجود دارد. اخباری هم از رسانههای عمومی پخش میشود که جنبه تبلیغی و روانی دارد ولی تمام اطلاعات جنگ را بیان نمیکنند. در سپاه، اخبار مربوط به جنگ در دفتر سیاسی و در بولتنها و خبرنامهها همراه با تحلیل منتشر میشد. مهم بود که اخبار جنگ در سطح رسانههای بینالمللی چگونه انعکاس میشود و آیا عراق را بهعنوان متجاوز معرفی میکنند یا نه؟ آن موقع بحثهایی مطرح بود و الان هم هست که آیا برای جمهوری اسلامی ایران جنگ اجتنابناپذیر بود یا نه؟ ایران چقدر مقصر بوده؟ برخی می گویند ایران شعار صدور انقلاب داده و عراق را تحریک کرده است! البته تقابل منافع ما و آمریکا مؤثر بود. عراق در چارچوب استراتژی آمریکا به ایران حمله کرد. وقتی دفتر سیاسی به این حوزه ورود پیدا کرد، دامنه را خیلی وسیع و بزرگ یافت. بنابراین به این نتیجه رسید که یک مجموعه تشکیلاتی در خوزستان و یکی هم در غرب داشته باشد که مستقیماً این اخبار دریافت کنند.
**: دفتر سیاسی بر چه اساسی تشکیلشد؟
*: من نمیدانم باید بروید از اهلش بپرسید
**: مگر شما عضو دفترسیاسی نبودید؟
*: خیر؛ من نه عضو دفتر سیاسی بودم و نه عضو سپاه ولی با آنها کار میکردم. من یک بسیجی بودم. حالا در بحث روایتگری میگویم که ترکیب راویان چگونه بود. بسیاری از سپاهیان هم نمیدانند اصلاً روایتگری چیست.
**: پس شما نه در دفتر سیاسی بودید و نه در سپاه...
*: بله؛ من وقتی در تهران بودم میرفتم سرکار و «بابا آب داد» درس میدادم.
**: در چه مقطعی و چه درسی میدادید؟
*: من در دوره دبیرستان و راهنمایی بودم و ریاضی و فیزیک و شیمی یاد میدادم و همهچیز یعنی علوم عقلی را درس داده ام.
**: پس دفتر سیاسی احساس نیاز کرد که...
*: شما این سؤالات را از من نپرسید! باید بروید از بچههای دفتر سیاسی بپرسید...
**: باید بپرسم تا مخاطب در جریان باشد که گفتگویمان درباره چیست...
*: آخر ممکن است که همه ما درباره موشک زمین به هوا هم نظر بدهیم!
**: هر کسی اگر مدتی در صنایع موشکی باشد قاعدتاً یک خبرهایی دارد. منظورم این بود که یک بطور مختصر بدانیم که اصلاً دفتر سیاسی چگونه شکل گرفت؟ شما نمیخواهید جواب بدهید یا صلاح نمیدانید؟
*: حالا اینکه سپاه چه ارکانی و سازمانی دارد را باید از خودشان بپرسید.
**: بله؛ من این را نمیدانستم که شما اصلاً عضو سپاه نبوده اید… پس نکته این بود که دفتر سیاسی خودش برود درصحنه جنگ و اطلاعات دست اول را بگیرد...
*: بله؛ یک بخشی در دفتر سیاسی به نام واحد جنگ بود که بولتنهای مختلفی منتشر می کرد. گروه اقتصاد، گروه سیاست خارجی و گروه های دیگری بودند که بعد از جنگ یک بخش جنگی هم به وجود آمد که بهطور خاصتر به موضوع جنگ می پرداخت؛ مثل سرویسهایی که شما در رسانه دارید. اینها وقتی وارد صحنه جنگ شدند در اوایل، مدلی وجود نداشت که بر اساس آن الگو بروند و مصاحبه کنند ولی میخواستند بدانند که چه اتفاقی افتاده. ابتدا رفتند و با افرادی گفتگو کردند. مثلاً الان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس کتابی را چاپ کرده به نام «خرمشهر در جنگ طولانی»...
**: بله؛ آن را دیده ام. کتاب معروفی است...
*: این کتاب گفتگو با آدمهایی بود که مطلع بودند و جزء کتاب های برگزیده ربع قرن کتاب دفاع مقدس شد. درصحنه حادثه، این مدل روایتگری با کسانی که در این حادثه بزرگ حضور داشتند، از نزدیک حوادث را دیده بودند و آدمهای تأثیرگذار بودند، کمکم شکل گرفت. ممکن بود آن آدم تأثیرگذار، یک شهروند معمولی در شهر بوده که در موضوع مقاومت در برابر تجاوز ایفای نقش کرده است. راویان دفتر سیاسی وقتی که از نزدیک در صحنه حضور داشتند به درک جدیدتری از واقعه رسیدند تا تحلیل شان قوی تر باشد. آنها فقط بهعنوان یک خبرنگار نرفته بودند. برخی از این اطلاعات، طبقه بندی بود که در تهران تبدیل به یک گزارش میشد و در قالب خبر و تحلیل برای مسئولین ارائه میشد تا بدانند در جنگ چه خبر است. این خبرها در رسانههای عمومی نقل نمیشد. کمکم این اندیشه شکل گرفت که این راویان بایستی به محورهای مختلف بروند و جزئیات را از آدمهای منطقه بپرسند.
بعد از دورهای ما خودمان را بازیافتیم و عراق متوقف شد. جنگ را به دورههای مختلف تقسیم میکنند؛ یکی «دوره هجوم» و دیگری «توقف دشمن». وقتی توقف کرد دیگر قصد پیشروی نداشت و شروع کرد به ایجاد کردنِ استحکامات. سنگر زد و برای اینکه مورد تعرض قرار نگیرد جلوی خودش موانعی به شکل ابتدایی ایجاد کرد؛ مثل سیمخاردار یا میدان مین و این نشان میداد که عراق دیگر قصد پیشروی ندارد وگرنه موانع نمیزد. از یک دورهای مخصوصاً سال اول جنگ شروع کردیم به ضربه زدن که دشمن آرامش نداشته باشد. شاید بیش از 20 عملیات محدود کردیم؛ چه با نام و چه بینام.
**: منظورتان قبل از طریقالقدس است؟
*: قبل از عملیات فرمانده کل قوا. این دورهای است که ما در جاهای مختلف علاوه بر اینکه دشمن را در موقعیتی که حضور داشته نگه داشتیم و نگذاشتیم عملیات آفندی کند، در حد بضاعت به او ضربه هم زدیم. تجربه این یک سال خیلی قیمتی است چون ما داشتیم کمکم فهم نظامی پیدا میکردیم. از نقاط قوت و ضعف دشمن را می فهمیدیم. نوع آرایش دشمن را می دیدیم که آیا پیوسته است یا نیست و این پیوستگیها در عملیاتهای مختلف خیلی به درد ما میخورد. می دیدیم دشمن در کجاها نفوذپذیر است. بعداً دیدیم قبلش میتوانیم برویم و موانع را شناسایی کنیم. مثلاً فرضاً فهمیدیم باید سیمخاردار را بِبُریم و بعداً متوجه شدیم که باید طوری بِبُریم و بندش کنیم تا دشمن متوجه نشود. بعداً فهمیدیم میشود میدان مین را خنثی کرد و دوباره به همان شکل قبلش گذاشت و چاشنیاش را برداشت. اینها تجربههایی بود که کسب میشد. بهتدریج هنر سپاه پاسداران و فرماندهان بزرگش مثل شهید حسن باقری و برادر غلامعلی رشید و سید یحیی صفوی و محسن رضایی در گلف این است که محوری بندی کردهاند. اینها هفتهای یکبار جمع میشوند و اطلاعاتشان را تبادل میکنند. بنابراین ما در ماههای اول که دشمن را شناختیم و تا حدود زیادی نوع ورودش را فهمیدیم و شکل خطوطش را درک کردیم، بعد شروع کردیم به او ضربه زدن. در این ضربه زدن جاهایی را از دشمن گرفتیم. دستاوردهای نظامی سال اول جنگ بهویژه از ماه دوم و سوم تا پایان سال اول بسیار مهم هستند. تجربههای کوچکی که وقتی کنار هم قرار میگیرند تبدیل به تجارب بسیار جدی و قابل اعتناییاند که تا سالهای بعد به درد می خورد.
در این دوره، نیروهای بخش جنگِ دفتر سیاسی هنوز در غرب و جنوب دارند میروند به محورهای مختلف و با آدمهای مختلف مصاحبه میکنند و همینجور هم حس میکنند که چقدر کار بزرگی است. دفتر سیاسی در عملیاتهای آزادسازی مانند ثامنالائمه راوی ندارد و بعد میفهمند که باید یکجوری در عملیات می بودند و همه جنبهها را احصا میکردند. در طریقالقدس برای اولین بار به نحوی سازمانیافتهتر در اتاق فرماندهی مکالمات بیسیم ضبط شد و محل اعتراض فرماندهان قرار گرفت که چرا این مکالمات ضبط می شود در حالی که آقای رضایی تا حدی در جریان بود که دفتر سیاسی دارد این کار را میکند.
**: یعنی ملاحظات لازم در نظر گرفته شده بود...
*: بله؛ در درون سیستم اتفاق میافتاد و بعد وقتی مورد اعتراض فرماندهان قرار گرفت، منجر به جلسهای شد که اعلام کردند دفتر سیاسی میخواهد پیوسته این اخبار را جمعآوری کند. فرماندهان هم گفتند ایراد ندارد و ما بعد از هر عملیات، اسناد و مدارک و مذاکرات و نقشهّها را خدمتتان میدهیم. باز یک بحثی در گرفت که اگر این افراد مورد اعتماد هستند، قبل از عملیات بیایند...
*ادامه دارد...
*میثم رشیدی مهرآبادی