گروه جهاد و مقاومت مشرق - این شبها، شبکه سوم سیما در سریال گرگ و میش، چهرهای واقعی و باورپذیر از یک آزاده را به نمایش گذاشته است. چهره یکی از هزاران آزاده ای که سختیهای دوران اسارت آنها را آبدیده کرد و وقتی به میهن برگشتند، دریافتند که باید با سلاح علم، جهادشان را ادامه دهند. حالا بسیاری از این آزادگان، با درجه علمی و تخصصی بالا، در گوشه کنار کشورمان مشغول خدمتند اما نه زحمات آن روزهایشان به خوبی ارج نهاده شد و نه امروز، تلاشهایشان به خوبی دیده میشود. با یکی از این چهرهها، حدود 3 ساعت گفتگو کردیم که دو بخش داشت. بخشی از صحبت به خاطرات دوران جنگ و نحوه اسارت و دوران حضور در اردوگاههای عراق گذشت و بخش دوم به نتایج پژوهشهای او درباره آزادگان اختصاص یافت. بخش پژوهشیِ گفتگو را زودتر منتشر میکنیم و خاطرات «دکتر علی خاجی» را در فرصتی دیگر تقدیمتان خواهیم کرد.
**: شما تحقیقات زیادی در زمینه آزادگان، چه در زمان اسارت و چه بعد از آزادی انجام دادهاید؛ میخواهیم نقبی بزنیم به مهمترین بخشهای این تحقیقات...
*: هر جنگی اعداد و ارقامش، مهم است. اینکه خسارتهای انسانی چقدر بوده از مباحث مهم است. من کتابی نوشتم به نام «شرح قفص». استفاده از کلمه قفص به این دلیل بود که عراقیها به اردوگاه، «قفص» هم میگفتند.
قسمت اول کتاب درباره آمار و ارقام اسرا است. اولین مبادله اسرا از سال 60 شروع شد. از سال 60 تا قبل از مبادله بزرگ در سال 69، حدود نهصد و چند نفر مبادله شدند. مبادله بزرگ در مرداد و شهریور 1369 انجام شد. بعد از آن هم مبادلههایی انجام شد که تا سال 1381 ادامه داشت.
**: این به علاوه مفقودین است؟
*: خیر ،60 درصد از اسرای ما مفقودین بودند که در همان شهریورآزاد شدند. از بین این 40000 نفر، فقط حدود 19000 نفر ثبت نام شده و شناخته شده بودند. ما بقی مفقود بودند و تنها زمان مبادله بزرگ عراق آنها را به صلیب سرخ نشان داد. از مجموع اسرا ما در عراق، تعداد 574 اسیر هم «شهید» یا «کشته» شدند.
بیشتر بخوانیم:
**: کشته شدند یعنی چه؟
*: تعداد معدودی از افراد به دلیل همکاری با دشمن و اذیت و آزار اسرا ایرانی توسط بچهها تنبیه شدند به تعداد کمتر از تعداد انگشتان یک دست نیز کشته شده یا آسیب شدید دیدند و یا اینکه به سازمان مجاهدین پیوسته بودند که در درگیریها کشته شدند. اینها عموماً با حمایت عراقیها موجب دردسر برای بقیه اسرا میشدند. دار و دسته راه انداخته و سعی میکردند برای امتیازهای بسیار ناچیز از سمت عراقیها بچههای خودمان را به دشمن بفروشند. آماری که در این کتاب آمده بر اساس گزارش صلیب سرخ است. پناهندهها را هم 500 نفر نوشتهایم که باید 250 نفر به آنها اضافه کنیم. اکثر این افراد تاکنون به کشور برگشتهاند و فقط انگ پناهندگی به خود چسباندند. آنها به عراق یا کشورهای دیگر پناهنده شده بودند. اگر صلیب سرخ میتوانست برایشان پذیرش بگیرند که میرفتند اما عموماً در عراق ماندند و حالا هم اکثرشان برگشتهاند.
**: مسئله اصلی در این آماری که گفتید، کجاست؟
*: مسئله اصلی ما در تعداد اسرا است. حدود 24000 نفر از 40000 نفر اسیر در دوران دفاع مقدس در سال 67 اسیر شدهاند. از 24378 اسیر در سال 67، 19387 نفر برای تیرماه سال 67 است. یعنی 20 هزار اسیر ما که میشود نصف اسرا، برای یک ماه از 8 سال جنگ بوده است.
**: گستره جغرافیایی این اسارتها در تیرماه کجا بوده؟
*: بیشتر از جبهههای میانی، یعنی سومار و نفت شهر بوده تا جبهههای جنوبی. بعد از پذیرش قطعنامه هم در شهریور 67 این اتفاق افتاده است.
**: تفکیک آمار اسرا در روزهای تیرماه هم موجود است؟
*: بله، در روز 31 تیرماه ،9649 اسیریعنی حدود 25 درصد اسرای جنگ را از ما گرفتهاند.
**: واقعاً در 31 تیر چه اتفاقی افتاد؟ هیچ خبری درباره آن روز نیست؟
*: به هر صورت باید موضوعی در کار باشد و حادثه غیرمعمولی صورت گرفته باشد. شاید اتفاقاتی بیفتد که در همان روز نشود به خوبی قضاوت کرد اما وقتی چند دهه میگذرددیگر نمیتوانیم به سادگی از کنار آن بگذریم.به نظرم این مسئله را وقتی با وقایع پیش آمده در دو سال آخر جنگ کنار هم میگذاریم، نتایج جالبی میدهد. وقتی طول اسارت افراد را حساب میکنیم، بیشترین اسرای ما مدت اسارتشان 2 سال و 4 ماه است که همین بچهها هستند.
**: تشکیلات آزادگان برای جواب به این سوال چه کاری کردهاند؟
*: هیچ مجموعهای که تاکنون مسئول رسیدگی به امور آزادگان بوده است پاسخی برای این مسئله ارائه نکرده است.
**: علت این موضوع مشخص نشده؟
*: یکی از دلایلی که برای آن ذکر می شود این است که عراق در سالهای پایانی جنگ تمام نیروهایش را جمع کرد و با این نیروی فراوان دست به حمله زد در حالی که ما از آن اطلاع نداشتیم. ارتش عراق از آخر 65 یا اول 66، تمام دانشگاهها و دبیرستانها را تعطیل کرد و به افراد 16 تا 40 سال ذکور فراخوان داد. البته این مطلب به صورت پنهانی و محرمانه نبود. رادیو تلویزیون عراق این فراخوان را اعلام کرده بودند و در روزنامههای عراق نیز نوشته شده بود. مسئلهای نبود که عراق آن را پنهان کرده باشد.
عراق از کشورهای عربی نیرو (مردان) میآورد و کارهای اداری را به آنها میسپرد و مردم خودش را به خدمت سربازی میفرستاد. این مسئله باعث گردید که تعداد نیروهای نظامی عراق به شدت افزایشیابد. البته این موضوع بدون دردسر هم نبود. همین باعث شد برخی مشکلات اجتماعی برای عراقیها به وجود بیاید چون مردها نبودند. مثلاً در بغداد یک بار چند مصری را که به نوامیس دست درازی کرده بودند، کشتند. این مسائل در روزنامههای عراق هم درج میشد.
**: کسانی که در سال 67 اسیر شدند، مدعی هم هستند؟
*: یک نفر وقتی اسیر میشود به این فکر میکند که: نیرویی که من را فرستاده به جنگ، فکر من هست یا نه؟ برای من مشکلی با صلیب سرخ به وجود آمده بود و سالها دنبال این جواب بودم که این مشکل را ایرانیها برای من به وجود آوردند یا عراقیها؟ این موضوع برایم خیلی مهم بود. اطلاعاتی را صلیب سرخیها به عراقیها داده بودند که خیلی برای من گران تمام شد. برای اسیر مهم است که نیروی خودی برایش چه کار میکند.
وقتی آمریکاییها به عراق حمله کردند، عراقیها دوام نیاوردند. برخی معتقد هستد که یکی از دلایل عدم مقابله ارتش عراق با حمله آمریکا نارضایتی این ارتش از صدام بود. نارضایتی عراقیها در جریان تبادل اسرا بود. ما 40 هزار اسیر داشتیم و عراقیها 70000 اسیر. صدام گفت تبادل یک به یک و سی هزار اسیر عراقی بلاتکلیف ماندند. عراق هیچ تلاشی نکرد که این سی هزارتا را پس بگیرد! پیشنهاد ایران این بود که کل اسیرهایتان را بدهیم و کل اسرهایمان را بگیریم. این ادعا میتواند درست باشد چون عراقیها میدیدند که جان آنها اهمیتی برای مسئولان حکومت ندارند.باید کاری کرد که این سوال از ذهن این اسرا پاک شود.
سابقه اینجور تفکرات را در بلایای طبیعی هم به وفور میبینیم. زیرا در چنین شرایطی بازار شایعه داغ است و بهترین راه برای سرو سامان دادن به چنین وضعیتی اطلاع رسانی صحیح و به موقع است.این حرفها به نسلهای بعدی هم منتقل میشود و باید برای حل آنها کاری کرد.
**: احتمالاً مشکلاتی هم در دستورهای عقب نشینی بوده که منجر به این خسارتها شد.
*: بله، برخی مدعی هستند که در عقب نشینی برای پذیرش قطعنامه 598 به درستی عمل نکردهایم. عقب نشینی با عجله و بی برنامه بوده است. در نتیجه هرج و مرج در منطقه حاکم شده و عراق نیز از این وضعیت نهایت بهره را برد.بی پاسخ ماندن این سوالات بی اعتمادی میآورد. این بدترین دشمن است.
یکی از همین دوستان تعریف میکرد که سه شبانه روز در مقابل عراقیها مقاومت کردیم و عراقیها نتوانستند مقاومت ما را بشکنند. بعد از دو سه روز جنگیدن و در حالی که کمکی برای ما نیامده بود، از دور تانکهایی دیدیم و فکر کردیم تانکهای سپاه است اما کم کم متوجه شدیمکه تانکهای عراق است. بعد از چند روز تشنگی و گرسنگی باز هم مقاوت کرده بودند. اسارت امر راحتی نیست.
**: این احتمالاً مربوط است به آن زمان خاص که اسیر باید باور کند اسیر شده.
*: بله، هر اسیری وقتی گرفتار میشود، زمانی باور میکند که اسیر شده. طول این زمان برای هر کسی متفاوت است و وقتی باورش شد، عکس العمل هایش متفاوت است. خدا باید لطف کند وگرنه معلوم نیست آخرش چه میشود.
**: یعنی فرو میریزد؟
*: باز هم متفاوت است. مثلاً کسی که در عراق، آدم فروشی میکرد، همان موقع اسارت تکلیفش روشن بوده. اگر بتواند بفهمد که با خودش چند چند است، خودش را پیدا میکند اما اگر نتواند، حسابش با کرام الکاتبین است. در لحظه اسارت از خود میپرسیم که این جنگ برای چه رخ داد؟ من الان در این جنگ چه میکنم و وضعیت من چه خواهد شد؟ همه، خروجی این افراد را میبینند و ورودی را نمیبینند. البته اکثر قریب به اتفاق، وجوه مثبت داشتند ولی این دلخوری هنوز هست.
**: جالب اینکه حتی تشکیلاتی برای رسیدگی به امور آزادگان هم باقی نگذاشتند.
*: بایدیک جلسه 30 ساعته بنشینیم تا بررسی کنیم بعد از آزادی، آزادگان چه وضعیتی داشتند. آن تشکیلات توانایی این کار را نداشت. اتفاقاً بودجه خوبی هم داشتند اما کسی این پدیده (اسارت) را نمیشناخت. افرادی هم رأس کار گذاشتند که نه تنها نمیشناختند بلکه به نظر می آید اراده ای هم برای حل و فصل آن نداشتند. مثل پزشک که برای درمان، اول باید تشخیص بدهد. 90 درصد پزشکی، تشخیص درد است. درمان در درجه دوم است اما تشخیص مهم است.
**: مثلاً در خاطرات خانم شهید لشکری میخوانیم که شهید بزرگوار، بیشتر از هر چیزی نیاز به یک روانکاو دائمی داشت تا بتواند این تغییر وضعیت را باور و هضم کند.
*: در مورد شهید لشکری باید گفت که اگر زیر نظر یک آدم متخصص وارد و فهمیده قرار داشت، حالا حالاها زنده میماند. در یک قطعهای از اسارت به مدت 10 بیست روز تک و تنها بودم و شما نمیدانید چه چیزهایی که به ذهنم نیامد. حالا وضع شهید لشکری که خیلی خاص بود. اگر در جمعی بودیم که شهید لشکری هم حضور داشت، ما رویمان نمیشد بگوییم اسیر بودهایم. در مقابل اسارت او، شش سال اسارت ما، یک روز هم نمیشود. اما همین آدم حساس را رها کردند.
من 15 سال است طرحی نوشتهام که یک بار کل آزادگان را چکاپ کنیم. یعنی برای معاینه 40 هزار آدم که جوانی شأن را برای این کشور گذاشتهاند، پول کافی نیست؟ هنوز نتوانستهایم بودجه اش را تأمین کنیم.
**: این سوال همیشه در ذهن ما بوده که چرا اسرا را شهروند درجه 2 میبینند؟
*: بحث این بود که تجربیات اینها را استفاده کنیم. اما حرف و حدیثهایی شد که اینها در دست دشمن بودهاند و احتمالاً جاسوس هستند! البته طبیعی است و این امکان وجود دارد که اسیری جاسوس دشمن شود، البته در شرایط عادی نیز این احتمال وجود دارد. یک مسئله دیگر هم این بود که اگر به اسرا بها بدهید، اگر جنگی اتفاق بیفتد، همه (سربازان) سریع میروند و اسیر میشوند! فردی که این فکر را دارد باید بیاوریم و بگوییم که اسارت چه سختیهایی دارد.
یکی از دوستان تعریف میکرد که قبل از عملیاتی که در آن به اسارت درآمدند در منطقه جفیر اردو زده بودند. بعد از ظهر یکی از روزها که بچهها در چادرها خوابیده بودند یکی از بچهها از خواب پرید و داد میزد و فرار میکرد. آوردیمش و چند دقیقه که گذشت، گفت: خواب دیدم که اسیر شدهام. همانطور هم که خواب دیده بود، اسیر شد. حتی خوابش هم عذاب آور است. حتی نمونههایی داریم که کاری کردند تا عراقیها آنها را بزنند و اسیر نشوند.
برای همین تفکر، در بین جانبازان و ایثارگران، در هیچ گروهی به اندازه اسرا، تحصیل کرده نداریم. حدود 600 پزشک داریم. بیش از هزار نفر داریم که در علوم مهندسی پیشرفت کردهاند. بیش از 2000 نفر از آزادگان در علوم انسانی سرآمد شدهاند. متأسفانه برخی فکر میکنند که اگر دیگران رشد کنند جای آنها را تنگ میکنند. از بابت این تنگ نظریها بچههای ما صدمات زیادی دیدند و این ظلم بزرگی به اسرا بود.
*میثم رشیدی مهرآبادی