نقدی بر «همه می‌دانند» ساختۀ اصغر فرهادی/

معضل حرامزادگی در اروپا؛ همه می‌دانند!

موالید نامشروع حاصل رشد فزایندۀ قوانین فمینیستی هستند، چیزی که باعث شده است تا ازدواج در عصر حاضر کاملاً از رونق بیفتد. وقتی حقوق زن، بسیار بیشتر از حقوق مرد شود، آنگاه مردان به ازدواج تن نخواهند داد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - فیلم همه می‌دانند، در پاییز 96 با بودجۀ تخمینی 10 میلیون یورو در جنوب اسپانیا فیلمبرداری شد و در 18 اردیبهشت 97 به عنوان فیلم افتتاحیه هفتاد و یکمین دورۀ جشنوارۀ کن نمایش داده شد. در اسپانیا و اروپا از اواخر شهریور به پرده آمد، و در امریکا از 19 بهمن. نوبت اکران در انگلستان، ایرلند و ترکیه از هفدهم اسفند خواهد بود.

فیلم همه می‌دانند (2018) دومین ساختۀ اصغر فرهادی در خارج از ایران است. بر خلاف فیلم گذشته (2013) که بازیگران و فیلمبرداری از ایران داشت، این فیلم نخستین تجربۀ یک کارگردان ایرانی با بودجه و عوامل تماماً خارجی محسوب می‌شود.

خلاصه داستان

لائورا (پنه‌لوپه کروز) برای عروسی خواهر کوچکترش آنا، از آرژانتین به روستای زادگاهش در جنوب اسپانیا می‌آید. دو فرزندش، ایرنه (16 ساله) و دیه‌گو (5 ساله) نیز با او هستند اما شوهرش آلخاندرو (ریکاردو دارین) به سبب گرفتاری‌های شغلی، نتوانسته آنها را همراهی کند. ایرنه در جریان عروسی، همزمان با قطع برق توسط افراد ناشناس ربوده می‌شود. تلاش‌های خانواده و اطرافیان برای کشف ماجرا و نجات دختر ادامه دارد. کمک‌های پاکو (خاویر باردم) در این ماجرا تعیین کننده است.

نقد و نظر

موضوع محوری فیلم، ماجرای تکراریِ گروگانگیری و پرداخت غرامت است. جناب فرهادی در سفری که سال‌ها قبل به اسپانیا داشته با نمونه‌ای از این ماجرا مواجه شده. او اعلامیه‌ای از یک دختر گمشده در آنجا دیده و این موضوع را برای فیلمش پرورانده است.

اما فیلم در ورای این ظاهر، به موضوع حرامزادگی می‌پردازد. ایرنه دختر گمشده حاصل عشق پیشین لائورا (پنه‌لوپه کروز) و پاکو (خاویر باردم) است که چهار سال بعد از ازدواج لائورا به دنیا آمده است. مطابق دیالوگ‌های فیلم، لائورا بعد از اطلاع یافتن از بارداری، ماجرا را به شوهرش آلخاندرو (ریکاردو دارین) خبر می‌دهد. قرار می‌شود که این فرزند نامشروع را حفظ کنند و ماجرا مخفی بماند. آنها اکنون بعد از شانزده سال و بعد از دزدیده شدن دختر متوجه می‌شوند همۀ مردم روستا از این راز باخبرند؛ حتی گروگانگیرها. وگرنه برای سارقان راحت‌تر بود که دیه‌گوی پنج ساله را با خود ببرند، تا ایرنۀ 16 ساله را. این دیالوگ سه نوبت در فیلم مورد تأکید قرار می‌گیرد که «همه می‌دانند!» درست معادل با این ضرب المثل در زبان فارسی: «آن کسی که نمی‌داند، فقط خواجه حافظ شیرازی است».

مکان قصه، روستا انتخاب شده تا افراد همدیگر را بشناسند و بتوان به این گذشته‌ها ارجاع داد. اولین مرتبه در برج ناقوس به عشق دوران جوانیِ لائورا و پاکو اشاره می‌شود. فیلیپ، کنده‌کاری روی دیوار را نشان می‌دهد و ایرنه غافلگیر می‌شود از اینکه می‌فهمد مادرش قبلاً عاشق پاکو بوده است. بدون اینکه بداند، خودش نیز حاصل همین عشق ممنوعه است. هرچند که خود پاکو نیز بعد از گم شدنِ ایرنه است که از ماجرا باخبر می‌شود.

آنچه فیلمساز به مخاطبانش القاء می‌کند این است که اعمال انسان، تا آخر با وی هستند و از او جدایی‌ناپذیرند. و بنابراین، کسی رستگار می‌شود که تبعات خطای خود را بر عهده بگیرد و در جبران آنها بکوشد. پاکو در این راستا قدم می‌گذارد و قهرمان می‌شود، یک قهرمان شرقی و ایرانی، که البته بر خلاف سنت‌های رایج فیلم‌های هالیوودی است.

پاکو از مسئولیت نمی‌گریزد، گناه خودش را توجیه نمی‌کند و آن را بر دوش لائورا نمی‌اندازد. برای جبران خطای خود مزرعه‌اش را می‌فروشد، همسرش را از دست می‌دهد اما در نهایت، به رضایت و آرامش می‌رسد. و پیام اصلی جناب فرهادی و حقنۀ او به فرهنگ اروپا همین است. سخنی که از معارف دین اسلام، وام گرفته شده است: به حساب خودتان برسید قبل از آنکه به حساب شما رسیدگی شود (حاسِبوا أنْفُسَکُم قبلَ أن تُحاسَبُوا). جالب توجه این است که این مفهوم، در طی یک مسئلۀ رایج در اروپا پیرامون حرامزادگی مطرح می‌شود.

46 درصد اسپانیایی‌ها و نیمی از کودکان اروپایی «حرام‌زاده» هستند!

آمار فزایندۀ موالید نامشروع در اروپا، بیش از حد تصور است. طبق آمار سایت Eurostat از کل موالید اسپانیا در سال 2016، 46 درصد حاصل ازدواج نبوده‌اند. این آمار در هشت کشور دیگر اروپایی متجاوز از پنجاه درصد است؛ کشورهایی مانند: ایسلند 70%، فرانسه 60%، بلغارستان 59% و سوئد 55%. یعنی به طور متوسط، نیمی از کودکان اروپایی که در دهۀ اخیر به دنیا آمده‌اند، نامشروع هستند. در حالیکه این نرخ، در دهۀ 1960 میلادی حدود پنج درصد بود. آمار موالید نامشروع طبق همین جدول، در سال 2016 در کشوری مانند ترکیه که اکثریت آن مسلمانند، قریب 3% است. و در ایران، صفر. و این، همان چیزی است که کشورهای مسلمان را از غرب، متمایز می‌کند و ما را به عمق فاجعه‌ای که در اروپا در جریان است، هوشیار می‌سازد.

برای مشاهده اندازه اصلی روی تصویر کلیک کنید

نکته در این است که این موالید نامشروع، حاصل رشد فزایندۀ قوانین فمینیستی هستند، دقیقاً همان چیزی که باعث شده تا ازدواج را در اروپا از رونق بیاندازد و همجنس‌گرایی را غلبه دهد. وقتی حقوق زن در ازدواج، بسیار بیشتر از حقوق مرد شود آنگاه است که آقایان به ازدواج تن نخواهند داد. پیام اخلاقی فرهادی با توجه به خاستگاه مسلمانی او این است که از مسئولیت فرار نکنید. آدم عاقل و متشرع، تکلیف خود را انجام می‌دهد و حقوق دیگران را می‌پردازد.

فیلم نخست فرهادی (1381) را به یاد آورید که در آنجا نیز مرد خانواده برای پرداخت مهریه‌ای که همسرش پس از طلاق، از دریافتش صرف نظر کرده، تلاش فوق العاده‌ای می‌کند، تا آنجا که به قطع عضو او می‌انجامد. ما در نهایت، مرد را می‌بینیم که خرسند از تلاش‌های خود، مهریۀ همسر سابقش (باران کوثری) را با طوع و رغبت و سربلندی می‌پردازد، بدون اینکه خاطر زن را مکدر کند که چه مشقت‌هایی برای تهیۀ آن متحمل شده است. کاری که پاکو (خاویر باردم) در فیلم «همه می‌دانند» انجام می‌دهد، در همین راستا است. در هر دو کار، نوعی از جوانمردی دیده می‌شود.

نباید تعجب کرد که چرا اصغر فرهادی در اولین فیلم تماماً خارجی‌اش، به سراغ موضوع تکراریِ آدم‌ربایی رفته. او در ورای این ظاهر، به طور ظریف و خفیف به معضل حرامزادگی در اروپا پرداخته است. آتش در زیر خاکستر نخواهد ماند. بالاخره ایرنه نهایتاً از پدرش می‌پرسد که چرا پاکو به جای او، برای آزادی‌اش اقدام کرده است. و پدر نیز چاره‌ای نخواهد داشت که ماجرای حرامزادگی ایرنه را به خودش نیز اطلاع دهد. این یک سؤال اساسی است که هر فردی که در اروپای امروز متولد شود، یک روز بالاخره با آن مواجه خواهد شد. هرچند که تلاش‌های تبلیغاتیِ بسیار صورت گرفته تا معروف ازدواج را، منکر کنند و منکرات را با زور رسانه، شهرت دهند و معروف نمایند.

حقنۀ فرهادی به فرهنگ اروپا

یک تهیه کنندۀ اسپانیایی یک قرارداد کلی با اصغر فرهادی بست تا او با فیلمنامه‌ای از خودش، فیلمی به زبان اسپانیایی بسازد. بعد از یک تعویق دو ساله (برای ساخت فروشنده 1395)، فیلم «همه می‌دانند» ساخته شد. جناب فرهادی در مصاحبه‌اش با روزنامۀ شرق تأکید کرده است که قصد داشته تا فیلمش برای مردم اسپانیا همچون یک کارگردان بومی، باورپذیر باشد. از نظرات عوامل اصلی فیلم می‌توان فهمید که او در کار خودش موفق بوده و فیلم از سطح کیفیِ خوبی برخوردار است.

اما آنچه در خصوص شخص راقم رخ داد، علاوه بر کنجکاوی در مورد فیلم جدید جناب فرهادی، کشف مواردی بود که فرهنگ مردم اسپانیا را با کشور عزیزمان پیوند می‌دهد. اگر فیلم را از این منظر ببینیم، از آن لذت خواهیم برد و هوشمندی فیلمساز را تحسین خواهیم کرد. مخصوصاً که فرهادی در همان مصاحبه با روزنامه شرق، اشاره کرده که از هموطنانش غافل نبوده و مواردی را نیز برای لذت و کشف آنها در فیلمش گنجانده. او در مصاحبه با ماهنامۀ تجربه (دی ماه 1397) یکی از این موارد را، عرفان‌گرایی پاکو عنوان کرده است.

یکی از انتقادات به فرهنگ اروپا، لائیک بودن آنها است. چیزی که کارگردان سعی دارد با ایمان آلخاندرو، به آنها تذکار دهد. به همین خاطر است که رفتگران در انتهای فیلم، صلیب را می‌شویند:

چشم‌ها را باید شست

جور دیگر باید دید

فرهادی در مصاحبه با ماهنامۀ تجربه، خبر داده که فیلمبردار فیلم با نمای شستن صلیب، مخالف بوده و می‌ترسیده که برای مخاطبان سوء تفاهم شود. و لذا از مدت‌ها قبل پیشنهادهایی در این راستا می‌داده است. از جمله اینکه تصویر پایانی به سفیدی بگراید و تیتراژ در زمینۀ سفید درج شود. فرهادی نیز نهایتاً پذیرفته است.

همچنین خاویر باردم نیز جوانمردیِ نقش خودش را نمی‌فهمیده و برایش قابل قبول نبوده که پاکو همه چیزش را بدهد و چیزی هم به دست نیاورد. حتی دخترش نیز نزد او نماند. فرهادی همانجا به صحبت‌هایش با خاویر باردم اشاره کرده و خبر داده که در جواب این پرسش، حکایت آن پهلوان کُشتی را برای او تعریف کرده که به وقت مسابقه، به پای ضرب‌دیدۀ حریف دست نزد و بازی را هم باخت. و نهایتاً خود حریف بود که این راز را بر ملا کرد و مردم به جوانمردی آن پهلوان ایرانی پی بردند.

خلاصۀ دین، فقط یک جمله است. اگر کسی این را رعایت کرد رستگار خواهد شد و به بهشت خواهد رفت: «با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند». این تعلیم که به نام «قاعدۀ طلایی ادیان» مشهور شده، در معارف دین اسلام مکرراً آمده است. چنانکه در کلام حضرت عیسی (ع) نیز به نقل از تورات و صحف انبیاء دیده می‌شود (انجیل متی 7/ 12 انجیل لوقا 6/ 31). این قاعده را می‌توان در کلمۀ «انصاف» خلاصه کرد.

پاکو گرچه مسیحی و کاتولیک نیست اما به قاعدۀ طلایی ادیان عمل می‌کند. او دو نوبت به این موضوع تأکید دارد که چون آزاد کردن ایرنه در توان اوست چنانچه بلایی بر سر دختر بیاید خودش را نخواهد بخشید. او به همسرش بئا تذکر می‌دهد که چنانچه بچۀ ما دزدیده شده بود آیا به همین راحتی می‌توانستیم از کنار موضوع بگذریم؟ بئا، استدلال پاکو را نمی‌پذیرد و از زندگی او خارج می‌شود. اما آلخاندرو کمک او را قبول می‌کند. پاکو به آلخاندرو می‌گوید: شاید خداوند می‌خواهد ایرنه را از طریق من نجات دهد. (و این هم البته یکی از آموزه‌های اسلامی است که می‌فرماید: خداوند سبب‌ساز است و از طریق اسباب و علل کار می‌کند.) ایرنه با غرامت پاکو آزاد می‌شود و فیلمساز نیز نهایتاً او را به رستگاری می‌رساند. آرامش روح، مهمتر از راحت جسم است. و این موضوع، همان اصل گمشدۀ تمدن غرب است.

این فیلم تهاجم فرهنگی یک ایرانی به جامعۀ مسیحی است. نماد شست و شوی خیابان و صلیب سنگی، به خوبی فکر فیلمساز را نمایان می‌کند. تأکید به فساد ناشی از قمار و شراب، جالب توجه است. به این موضوع، در بخش «تاریخ مسلمانیِ اسپانیا» برخواهم گشت.

نقد هنری فیلم

محیط روستا و فضای حاکم بر آن، به زیبایی تصویر شده است. قریب 30 کاراکترِ دیالوگ‌گو در فیلم وجود دارند که شخصیت‌پردازی شده‌اند و مخاطب اینها را با هم خلط نمی‌کند (هرچند که چهرۀ فیلیپ با یکی از گروگان‌گیرها شباهت دارد اما در نوبت دوم تماشا می‌توان آنها را از هم تشخیص داد). دوربین، آرامش دارد. برای اولین‌بار در آثار فرهادی، از نماهای هلی‌شات استفاده شده است، البته از منظر دوبین ناظر که فیلمبرداران عروسی ضبط می‌کنند. تصاویری از جشن، که سرزنده و شاد هستند اما در ادامۀ فیلم، همان تصاویر در جهت القای معمای فیلم و پیشبرد داستان به کار می‌روند. نورپردازی فیلم، متأثر از تابلوهای نقاشی‌های کلاسیک است. چهره‌ها روشن و بدون سایه هستند. نورها از سمت منابع طبیعی، تابانده شده‌اند.

فیلمنامه اما حفره‌هایی دارد. چگونه ممکن است که در حضور یکصد میهمان عروسی، دو مرد بتوانند ایرنه را از طبقۀ دوم آن ساختمان بدزدند؟! قطع برق هم قاعدتاً کمک چندانی به ربایندگان نمی‌کند. معماری خانه به گونه‌ای است که عبور دادن یک نفر از راهروی تنگ آن خانۀ شلوغ، غیرممکن می‌نماید. مخصوصاً که ایرنه داد و فریادی هم نکرده است. به هر حال، جناب فرهادی در این فیلم نیز تصمیم گرفته که مانند فیلم دربارۀ الی (1387) به نحوۀ گم شدن نپردازد، بلکه عکس‌العمل اطرافیان را بررسی کند.

نقص دیگر فیلمنامه، شخصیت آلخاندرو (ریکاردو دارین) است. اولاً که پیشینۀ بدمستی او برای مخاطب قابل فهم نیست. چرا آلخاندرو سه سال بعد از ازدواجش با لائورا، دائم الخمر شده است؟ او برای فرار از چه چیزی به شراب روی آورده؟ چون علی القاعده، کسانی که به سوی الکل یا مواد مخدر می‌روند برای فراموشی یا تسکین درد است. اما فیلم، برای الکلی بودن آلخاندرو در ابتدای زندگی‌اش، توجیه قابل قبولی به دست نمی‌دهد.

ثانیاً شخصیت منفعلانۀ آلخاندرو، به انفعالی که کشیش بینوایان ویکتور هوگو دارد، شبیه است. ایمان آلخاندرو به طور فردی پدید آمده است. گوئیا که او به طور قلبی خبر دارد که ایرنه بازخواهد گشت. کشیش عقد، در مراسم عروسی تأسف می‌خورد که چرا آلخاندرو به اسپانیا نیامده تا باز هم برای تعمیرات کلیسا هزینه کند. اما دشوار بتوان آلخاندرو را کاتولیک نامید. او به جای رفتن به کلیسا، زیر لب دعا می‌خواند (سکانس ایستگاه پلیس) و مناجات فردی دارد. در سکانس صبحانه، روی سر و سینه‌اش علامت صلیب می‌کشد. هرچند که جناب کارگردان فوراً کات می‌زند و نمی‌گذارد صلیب کامل شود.

اما درست از لحظه‌ای که لائورا شوهرش را سرکوفت می‌زند که چرا این خدای تو، کاری نمی‌کند تحمل روسیو تمام می‌شود و ما او را دنبال می‌کنیم که به نزد گروگانگیرها می‌رود. در اینجا است که منظر ایمان‌گرای کارگردان علن می‌شود.

بحث دیگر، موضوع روایت در فیلم است. تعقیب کردن روسیو نشان از آن دارد که فیلم از منظر دانای کل روایت می‌شود. اما این دانای کل در هنگام دزدیدن ایرنه کجاست؟ آیا دانای کل، غافل می‌شود؟ آیا او نیز برای تماشا و دیدن، به برق و نور نیاز دارد؟!

یکی دیگر از ابهامات فیلم آن است که مانند فیلم‌های پوآرو، همۀ آدم‌ها در مظان قتل و جنایت هستند. در اینجا نیز افراد مختلف از قبیل فیلمبرداران عروسی و کارگران مزرعۀ پاکو، مورد شک واقع می‌شوند. حتی لائورا در وقتی که می‌خواهد راز خودش را فاش کند ابتدا پاکو را متهم به ربایش ایرنه می‌کند و سپس خبر می‌دهد که او دختر توست. پس با او مهربان باش! شاید هم لائورا این تهاجم را برای افشای راز خود دستاویز قرار داده است.

تاریخ مسلمانیِ اسپانیا

اصغر فرهادی به جای پرداختن به موضوعات سطحی و روزمرۀ اسپانیا همچون فوتبال، به سراغ پیشینۀ مسلمانی ما رفته است. او در مصاحبه با روزنامۀ شرق، تأکید کرده است:

یک طرح کوتاه چند صفحه‌ای به آنها دادم و دوباره با همان تهیه‌کننده کار را شروع کردیم. سپس سفرها به اسپانیا برای تحقیق شروع شد. از اندلس در جنوب اسپانیا شروع کردم به دلیل تاریخ و زمینه‌های مشترک فرهنگی شان با ما. تمام جنوب را شهر به شهر گشتیم. از هر سفر با حجم زیادی از اطلاعات می‌آمدم و روی طرح هم بدون عجله کار می‌کردم. (روزنامۀ شرق، 12 آذر 1397)

در واقع جناب فرهادی به اندلس و تاریخ گذشتۀ آن توجه کرده و سعی نموده تا یادآور آن فرهنگ و هویت گمشده باشد. سابقه و گذشته برای این فیلمساز، همواره مهمتر از آینده است. به همین دلیل است که نام فیلم فرانسوی او نیز «گذشته» بود.

فرهادی در مصاحبه با ماهنامۀ تجربه به این ضرب المثل کوبایی اشاره کرده است: «نمی‌دانیم چه گذشته‌ای در انتظار ماست». و این معادل است با سخنی از پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری که در اشاره به خودش می‌گفت: «همه از آخر می‌ترسند، و عبدالله از اول». یعنی که عاقبت به خیری، در حُسن مطلع است. روایات متعددی در این خصوص در معارف اسلامی وجود دارد. مانند این روایت نقل شده از رسول اکرم (ص) که خبر می‌دهد که افراد سعید و شقی، از شکم مادرانشان (نزد خداوند) مشخص هستند: الشّقی مَن شقِیَ فی بطن أمِّهِ، السّعید مَن سَعِدَ فی بطن أمِّهِ.

استفاده‌ای که جناب فرهادی از اندلس برده این است که بتواند با خیال آسوده به پیشینۀ عرفانی ما ارجاع بدهد. اگر او محققان زبردستی داشت که می‌توانستند اطلاعات مفیدی از تاریخ مسلمانی آن دیار بدهند، برای ارتقاء فیلم بهتر بود. اما آنچه او در هنگام ساخت فیلم می‌دانسته و ارجاع داده، بسیار اندک است. مثلاً این گزارۀ مشهور که مردم مسلمان اسپانیا را با شراب و شهوت مست کرده، دینشان را ربودند.

اگر فهم راقم درست باشد، فیلم به این لحاظ می‌تواند نمادین تلقی شود. تأکید مکرر بر شراب و نشان دادن بیش از حد آن در فیلم، طبیعی نیست. زمین‌های آنتونیو (پدر لائورا) در میان قمار و مستی، از دست رفته‌اند. کلیسای روستا در معرض زوال است، ناقوس و ساعتش از کار افتاده‌اند و کشیش حتی به کمک مالیِ مؤمنانی که از آن فقط برای سالن عروسی استفاده می‌کنند، امیدوار نیست. همه افراد فیلم به گونه‌ای با شراب، ارتباط دارند. آلخاندرو قبلاً دائم الخمر بوده و پاکو در کشت انگور و تولید شراب است. و اینها تأکیدات فوق العادۀ فیلمساز برای مخاطب است. در حالی که طبق آمار سال 2016، اسپانیا کمترین مصرف شراب را در اروپا دارد. (در کدام کشور اروپایی میزان مصرف الکل بیشتر است؟، یورو نیوز، 03/01/2019)

کلیسای کاتولیک در خصوص اسلام آوردن مردم اسپانیا، این دروغ بزرگ را رواج داده بود که شمشیر اعراب، باعث اسلام آوردن اهالی اندلس شده است. اما در سال 1974 میلادی کتابی در اسپانیا به چاپ رسید که حاوی تحقیقات جدیدی بود. مطابق کتاب «انقلاب اسلامی در غرب» که پایان‌نامۀ ایگناسیو اولاگوئه (Ignacio Olagüe) در مقطع دکتری بوده، مردم اسپانیا با شوق و لذت، مسلمان شدند چون اصلاً کاتولیک و مسیحی نبودند. آنها همانند اغلب مردم خاورمیانه، «نصرانی» (Nazarene) خوانده می‌شدند؛ یعنی پیروان راستین عیسی(ع) که آن حضرت را مصلوب نمی‌دانستند و انتظار ظهور پیامبر خاتم را می‌کشیدند. و این در حالی بود که مسیحیان (Christians) به تصلیب عیسی اعتقاد ورزیده و آن حضرت را نیز آخرین پیامبر می‌پنداشتند و هنوز هم می‌پندارند.

کریستیان‌ها، نتیجۀ تعلیمات غلط یک کاهن و دشمن عیسی (ع) به نام پولس در سرزمین یونان و روم بودند و کتاب عهد جدید (اناجیل رایج) محصول قلم آنها است. اما نصرانی‌ها از حواریان صدیق عیسی (ع) تبعیت می‌کردند و در فلسطین و خاورمیانه ساکن بودند و به انجیل برنابا اعتقاد داشتند. مخاصمات نصرانی‌ها و کریستیان‌ها تا زمان ظهور اسلام ادامه داشت. در آن هنگام، نصرانی‌ها با شوق وافر مسلمان شدند (مائده / 82 تا 86 إسراء / 107 تا 109) و کریستیان‌ها، رقیبان خود را از دست داده و در قرون بعد، خودشان را تنها وارثان عیسی (ع) نامیدند. قابل توجه است که قرآن کریم، پیروان حضرت عیسی (ع) را به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم کرده است (بقره / 253 حدید / 27).

علت رشد دین اسلام در سرزمین شام و شمال افریقا، این بود که ظهور اسلام و مشخصات رسول اکرم (ص) با بشارات انبیاء پیشین، مطابق آمد. چنانکه نجاشی پادشاه حبشه نیز جزو همین نصرانی‌ها بود که در همان سال‌های اولیه به رسول خدا ایمان آورد. در حالیکه کریستیان‌ها طبق بدعت‌های یک کاهن یهود که اصلاً عیسی (ع) را هم ندیده بود او را همان پیامبر خاتم تلقی کردند. طرفه اینکه خود حضرت عیسی (ع) نسبت به ظهور این فریبکاران که او را پیامبر موعود (ماشیح) می‌خوانند، هشدار داده بود (انجیل متی 24/ 4 و 5).

کتاب فوق الذکر از اولاگوئه به تفصیل نشان می‌دهد که مردم اسپانیا از دو قرن قبل از اسلام، به مذهب ویزیگوت‌های حاکم درآمده و اصلاً کاتولیک نبودند، بلکه پیرو آریوس اسقف اسکندریه که نصرانی بود و در شورای نیقیه به سال 325 میلادی از سوی کاتولیک‌ها تکفیر شد. بنابراین، مردم اسپانیا نیز همانند مردم خاورمیانه با شوق و ذوق اسلام را پذیرفته و مسلمان شدند. بگذریم از اینکه چگونه کلیسای کاتولیک و اعوان و انصارش توانستند بعد از هفتصد سال، دین اسلام را در قرن پانزدهم میلادی از مردم اندلس بگیرند و صلیب را به دستشان بدهند.

در پایان، مطالعۀ کتاب اولاگوئه را به همۀ پی‌جویان حقیقت‌های گمشده توصیه می‌کنم. این کتاب، دو بار به فارسی ترجمه شده است:

1. هفت قرن فراز و نشیب تمدن اسلامی در اسپانیا، ترجمۀ ناصر موفقیان، نشر شباویز، 1365

2. انقلاب اسلامی در غرب (بازخوانی حملۀ موهوم مسلمانان به اندلس)، ترجمۀ رائول (جعفر) گنزالس، انتشارات مصباح الخیر، 1393

**نویسنده: امیر اهوارکی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان