روزنامه جامجم: اعیاد و آیینهای مذهبی در فرهنگ عمومی ما ایرانیها جای مهمی دارند. سالهاست که ایرانیها تقویم سالانه خود را با آنها مزین کرده و با جشنهایشان شادی کرده و با غمهایشان عزاداری. در میان اعیاد مذهبی، اما نیمه شعبان جای مهمی دارد. بخش زیادی از خاطرات عمومی ما با جشنهای اعیاد شعبانیه و از همه مهمتر میلاد حضرت ولیعصر (عج) گره خورده است. خالی از لطف نیست که در آستانه میلاد حضرت مهدی (عج) پای شنیدن و خواندن بعضی از خاطرات مشترک این آیین بنشینیم.
محمدرضا احمدی / گزارشگر ورزشی
صدای بوق ماشینهای عروس
شاید فقط نیمه شعبان باشد که باعث شود پای بعضی چهرهها مانند همین احمدرضا احمدی دوستداشتنی به صفحات فرهنگی باز شود. سراغ این گزارشگر دوستداشتنی رفتیم تا ببینیم او چه خاطرات و نوستالژیهایی از جشنهای نیمه شعبان دارد.
احمدی گریزی میزند به خاطرات دوران کودکی و روزهایی که برای رسیدن به نیمه شعبان لحظهشماری میکردند: «نیمه شعبان و جشنهای آن از همان دوران کودکی برای ما سرشار از خوشی بود. یعنی زمانی که سن خیلی کمتری داشتیم و حتی خیلیهایمان خیلی آگاه نبودیم که دلیل جشن و شادمانی چیست و شناختی هم از امام زمان (عج) و میلاد آن نداشتیم. با همه اینها، ولی از همان زمان سرشار از دلخوشی بود. جالب است که در آن سالها حتی نام نیمه شعبان برای ما جذاب بود. همیشه به عنوان یکی از روزهایی مطرح بود که در تقویم در انتظار رسیدن و آمدنش بودیم. حالا شاید بشود گفت همان انتظاری که در آن روزها و در کودکیهایمان داشتیم حالا برای خود حضرت، ولی عصر (ع) داریم. همه اینها را گفتم که این را بگویم و منظورم این است درست است که بچه بودیم و نمیدانستیم چرا این روز همه شادمانند و جشن میگیرند، اما میدانستیم باید در انتظار رسیدن نیمه شعبانی باشیم که روی تقویمهایمان قرمز شده است و جشن میگیرند.»
احمدی درباره خاطراتش از نیمه شعبان در همه سالهای گذشته، از انقلاب تا جنگ و این سالها هم میگوید: «این عید و جشنهای آن همیشه یکی از روزهای زیبای زندگی ما ایرانیها بوده است، فرقی نمیکند در آن سالهای کودکی ما باشد که جنگ تازه به پایان رسیده بود یا در دوره سخت سازندگی باشد یا حالا که فشارهای اقتصادی وجود دارد.»
گزارشگر بااخلاق فوتبال با اشاره به وضعیت این روزها، اما اعتقاد دارد که این جشن و آیین همیشه برای مردم فارغ از شرایط سخت و دشوار زندگیشان بوده: «این روز برای مردم انگار بیرون از همه این محاسبات و مناسبات تاریخی و اجتماعی و سیاسی است. فارغ از همه این مناسبات حال و هوای شهر تغییر میکند و مردم همه شادمانیها و اتفاقات مهم زندگیشان را به این روز مبارک گره میزدند و میزنند. دوباره فارغ از همه این ماجراها خود فلسفه انتظار هم در وجود ما ایرانیها تنیده شده، درست که حضور فیزیکی امام عصر (عج) را در کنارمان نداشتیم، اما همیشه این انتظار در وجودمان ولولهای به پا میکرده و همین ولوله است که ما را امیدوار به این انتظار نگه داشته است.»
احمدی هم که انگار از آذینبندی و چراغانی شدن در این روز خوشحال است، ادامه میدهد: «برای من و بسیاری از مردم ایران، این عید یک روز ویژه و عزیز است. این را شاید بشود از چراغانی شهرها و شادمانی مردمان این شهر هم متوجه شد، اصلا میشود از تدارکات این جشن پیش از رسیدنش هم متوجه آن شد. حتی این انتظار را میشود از صدای ماشینهای تزیین شده عروسی هم متوجه شد! به این مفهوم که مردم ایران آنقدر برای این عید ارزش قائلند که بزرگترین و شادترین اتفاقهای زندگیشان را به این عید بزرگ گره میزنند. بسیاری از زندگیها در این شب بزرگ آغاز میشود چرا که معتقدند این شب میتواند منشأ و آغازگر زندگی باشد که شادی و خیر و برکتش الصاق شده است به این روز عزیز. این را میشود با یک پرس و جوی ساده از اطرافیانمان هم متوجه بشویم، بسیاری از دوستانمان هستند که یا خودشان یا اقوامشان در این شب عزیز ازدواج کردهاند و برای من هم این ماجرا خیلی ملموس است چرا که سالگرد ازدواج پدر و مادرم هم نیمه شعبان سال 49 است و میتوانم این را تعمیم بدهم به خیلی از دوستان و نزدیکانم.»
المیرا شریفیمقدم / مجری خبر
تماشای چراغانی خیابانها
حالا دیگر المیرا شریفی مقدم با پوشش رسانهای بحران و لحظه به لحظه گره خورده است. کمتر کسی است که این مجری پرتلاش و باانگیزه شبکه خبر را نشناسد. او حالا دیگر پای ثابت پیگیریها و اطلاعرسانیهای خبری و فوری است. در حادثه سیل اخیر هم یکی از چهرههای موفق شبکه خبر بود. شریفیمقدم مثل خیلی از چهرههای دیگر سینما و تلویزیون نیست که برای حرف زدن رسم و رسومات خاص خودشان را داشته باشند. کافی است با شماره تلفن همراهش تماس بگیری تا صدای مجری خوشصحبت شبکه خبر از آن طرف خط به گوش برسد که به شما سلام میکند و بعد از شنیدن درخواستتان، غرق میشود توی همه خاطرات خوش گذشته و الان:
«از روزهای قبل از نیمه شعبان همه جا نورانی است. کوچهها و خیابانها با حال و هوای تازهای روبهرو میشوند که شاید در بقیه سال وجود نداشته باشد. تمام مردم با دلی پر از عشق حتی شده با امکاناتی اندک، کاغذها و ریسههای رنگی خودشان را بر سر در خانهها و مغازهها و معابر نصب میکنند، در پایگاههای مردمی شیرینی و شکلات و شربت پخش میکنند، در بوستانها و پردیسها برنامههای مفرح و شاد برگزار میکنند و همین شور، روشنی و شادی برای تمام ما خاطرهساز است.»
شریفیمقدم لابهلای حرفهایش به یک نکته جالب دیگر هم اشاره میکند که شاید از دید خیلی از ما پنهان مانده باشد: «عید نیمه شعبان شاید از معدود اعیاد مذهبی باشد که مردم را به یاد زیبا کردن در و دیوارهای شهر میاندازد و باعث میشود مردم نگاه دقیقتری به محیط اطرافشان داشته باشند. چنین استقبال باشکوهی از نیمهشعبان نشانه عزیز بودن این روز نزد همه ماست؛ روزی که تداعیکننده خاطرات نورانی از دوران کودکی همه ماست و به همین دلیل است که برایمان عزیز و مقدس است.» در چنین روزی در منزل هستید یا شیفت خبر دارید؟ سوالی که مجری شبکه خبر اینگونه به آن پاسخ میدهد: «ما در این روز اگر سرکار نباشیم، در منزل نمیمانیم و بچهها را به خیابان میبریم که هم چراغانیها را ببینند و هم با تمام مردم از نزدیک در این جشن سهیم باشند.»
خانم مجری به خاطرات خوبش از یکی از محلات سابق تهران هم اشاره میکند و میگوید: «در این ایام میبینیم ایستگاههای صلواتی و فرهنگی را که در اماکن و نقاط پرتردد شهر همراه با پذیرایی از مردم لحظات شادی را به مردم هدیه میدهند که حیف است از آنها استفاده نبریم. ما چند سال در محلهای ساکن بودیم که در آنجا پایگاهی مردمی برای برگزاری جشن درست کرده و من و همسرم آقای عابدی را به آنجا دعوت میکردند. ما هم متعاقبا اطرافیانمان را به آنجا دعوت میکردیم و زیبا آنجا بود که هر کسی با یک جعبه شیرینی یا شکلات به آنجا میآمد تا سهم خودش را به عنوان دوستدار امام زمان (عج) ادا کند.»
او همچنین از دعا و آرزوی خودش هم میگوید: «معمولا برای خودم آرزویی نمیکنم و در احادیث و روایات هم آمده که اگر برای دیگران دعا کنید خداوند دعای شما را چنانچه صلاح باشد مستجاب میکند. در وهله اول آرزوی سلامتی و بعد آرامش برای تمام مردم را دارم.»
از مهدیه تهران چه خبر؟
نمیشود بحث از نیمهشعبان و امام زمان (عج) باشد و از مهدیه تهران حرفی به میان نیاید. جایی که اسمش به صاحب ولادت نیمهشعبان گره خورده و در روزگار نهچندان دور یکی از مکانهای پیشروی مداحی هم محسوب میشد. حالا هم باید عرض کنیم که یکی از اماکن برگزاری احیای نیمهشعبان همین مهدیه تهران است. هیات امنای مهدیه هم برای برگزاری این مراسم سنگتمام گذاشتهاند.
آنطور که ما مطلع شدیم، سخنران شب نیمهشعبان حجتالاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان است و حاج محمدرضا و حسین طاهری هم قرار است پشت تریبون مداحی و مناجات بروند و خلاصه حالتی ایجاد کنند که محراب به فریاد آید. اگر تهران هستید مراسم مهدیه را از دست ندهید.
احیای شب نیمهشعبان
خدمت شما عارضیم که اگر طالب احیای شب نیمهشعبان هستند شاید یکی از بهترین گزینهها مسجد دانشگاه تهران باشد. آنطور که بچههای دانشگاه تهران به ما اعلام کردهاند مراسم احیای نیمهشعبان با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان و مناجاتخوانی سعید حدادیان و قرائت دعای کمیل توسط حاجامیر کاتوزیان برگزار خواهد شد. اگر طالب بودید باید ساعت 22 و 30 دقیقه روز شنبه راهی مسجد دانشگاه شوید. دانشگاه تهرانیها، پدر و مادرهایی که عیالوار هستند را هم فراموش نکرده و برای بچهها هم برنامههای ویژهای دارند.
مراسم «چشم و چراغ» نیز یکی دیگر از برنامهها به مناسبت سالروز ولادت منجی عالم بشریت امام مهدی (عج) توسط شورای هماهنگی کانونهای فرهنگی هنری دینی روز شنبه 31 فروردین از ساعت 17 تا 19 در باشگاه دانشجویان دانشگاه تهران برگزار میشود. در این مراسم برنامههای شاد، شعرخوانی، موسیقی سنتی، سخنرانی و اجرای تواشیح برگزار میشود که مسابقه و اهدای جوایز را نیز به همراه خواهد داشت.
من را خیط نکنی حاجآقا!
یکسال من شب نیمهشعبان برای ادای حج عمره، مدینه بودم. هتل الدخیل یا همان فندق الدخیل که سمت راست قبرستان بقیع قرار دارد و پایینش مغازه و رویش هم غذاخوری است. از طبقه دوم به بالا هم مسافرها مستقرند. 16 - 15 طبقه است و چند کاروان ظرفیت دارد. رفته بودم غذا بخورم که یک مرتبه متوجه شدم نیمهشعبان است و مگر این عید برای امام زمان (عج) نیست؟
پیش خودم گفتم قرائتی یک کاری کن! خب چه کنم؟ با خودم گفتم بروم همین مغازههای پایین و چند تا پیراهن و زیرپیراهنی بخرم و بروم به آشپزها اهدا کنم. مثلا بگویم شما آشپز هستید و در این هوای داغ مدینه پای دیگ داغ ایستادهاید و خدمت میکنید و من خواستم که به شما عیدی بدهم و نفری یک پیراهن یا زیرپیراهن عیدی شما! خوب که نقشه را طراحی کردم و خواستم بلند شوم متوجه شدم که پول ندارم. پولم تمام شده بود. حالم گرفته شد که چرا من پول ندارم نیمهشعبان یک کاری برای آقا بکنم؟ غذا را خوردم.
مدتی گذشت. نمیدانم 20 دقیقه شد یا نشد. یک بنده خدایی آمد کنار من نشست و گفت: «حاج آقا! آشپزها میآیند از شما تشکر کنند. حواست باشد که چیزی نگویی و فقط نگاهشان کنی!» تعجب کردم! پرسیدم: «آشپزها چرا باید بیایند و از من تشکر کنند؟»
گفت: «من آن طرف نشسته بودم غذا میخوردم، به دلم برات شد که بروم مغازههای پایین، چند تا پیراهن و زیرپیراهنی بخرم و بروم پیش آشپزها و بگویم عیدی نیمهشعبان است. منتها اگر بگویم اینها را من عیدی دادهام کسی لذت نمیبرد، اما اگر بگویم قرائتی داده، این بنده خداها بیشتر خوشحال میشوند. به نیت شما این کار را کردم که اینها بیشتر خوشحال شوند. حالا میآیند و تشکر میکنند و شما چیزی نگو که خبر نداری وگرنه من خیط میشوم.»
کی از همه قشنگتره؟
نمیدانیم یادتان هست یا نه، ولی قدیمترها در ایام دهه فجر کلاسها و مدارس تزیین میشد و بعد هم به کلاسی که بهترین آذینبندی را داشت به عنوان کلاس برتر انتخاب میشد. حالا ظاهرا چنین مسابقهای در پایتخت هم برگزار میشود و قرار است مسابقه بهترین آذین بندی مردمی در محلات به مناسبت نیمهشعبان برگزار شود. آنطور که مطلع شدهایم، قرار است 12 آذینبندی برتر، انتخاب و به آنها جوایزی اهدا شود. همین قدر بدانید که در تهران حدود 350 محله وجود دارد و احتمالا کارشناسان فرهنگی شهرداری تهران برای بررسی و نمره دادن به این آذینبندیها کار سختی خواهند داشت. تصور کنید کارشناس مربوطه را که چکلیست به دست آمده توی محل و دارد آذینبندیهای محله را برانداز میکند.
آقای شاعرپیشه در جمکران
اصلا دست و دل آدم میلرزد برایش تیتر بزند که یک وقت بیاحترامی نشود. اجمالا، اما همه علی آقای کاظمی را با نقشی که در شبهای برره بازی کرده بود میشناسند. بله بله! بگوری برره را میگوییم. حالا چرا وسط این هاگیر واگیر یاد کاظمی افتادهایم؟! صبر کنید! هفته قبل تولیت مسجد جمکران تعدادی از عناصر فرهنگی و رسانهای را در محل مسجد جمع کرد. این افراد توفیق این را پیدا کرده بودند که در آستان نیمهشعبان و چند روز مانده به پذیرایی از کسانی که برای جشن میلاد امام زمان (عج) خودشان را به مسجد میرسانند، مسجد را غبارروبی کنند. علی آقای کاظمی هم توفیق این را پیدا کرده که سهمی در این کار داشته باشد.
علی لهراسبی/ خواننده
حس غریبی که هنوز با من است
بسیار هنرمندانی بودهاند و هستند که هنوز ارادتشان به امام عصر (عج) در آثار خلاقانهشان هویداست. اما شاید یکی از ویژهترینشان علی لهراسبی باشد، خوانندهای که از همان ابتدا با اجرای یک آهنگ رسوخ کرد به دل عاشقان حضرت، ولی عصر (عج). سال 82 بود و موسیقی پاپ داشت چهرههای تازهاش را به دوستدارانش معرفی میکرد، آلبوم «دریاییها» در بهار همان سال معرف صدای تازه و جانداری بود که بعدهای یکی از ستارههای موسیقی پاپ شد. آخرین قطعه این آلبوم تقدیم شده بود به امام عصر (عج). البته حس غریب کمی زمان برد تا محبوب دوستداران موسیقی بشود. شش ماه از انتشار آلبوم گذشته بود که این آهنگ شد بخش ثابتی از یک ویدئو که عصر روزهای جمعه در تلویزیون ایران پخش میشود. ارادت علی لهراسبی به امام زمان (عج) البته که به این قطعه محدود نشد و او در هر پنج آلبوم رسمی منتشرشدهاش قطعهای را به امام عصر تقدیم کرد. همین بهانهای شد تا از حس و حال او در آستانه جشن نیمهشعبان بپرسیم.
«هنوز هم که هنوز است برای حضرت، ولی عصر (عج) همان حس غریب همراه من است. همان حسی که از کودکیهایم در تهران با من بود، آن چراغانی و تزئینات و پرچمهای برافراشته ـ که آن سالها البته اصیلتر بود ـ در خاطراتم موج میزند، هنوز هم در آستانه این روز ولولهای همراهم میشود و زمزمهای ناخودآگاه زیر لبم شنیده میشود. بدیهی است که این روز برای من و ایرانیان ویژه و مبارک است، بدیهی است که همه اتفاقهای دوستداشتنی زندگیمان را دوست داریم همراه کنیم با این روز. آهنگ حس غریب هم به واسطه همین بدیهیات برایم شکل گرفت. همان حس غریب هنوز همراه من است، همراه بسیاری از آدمهایی که در انتظارند، در انتظار یک منجی و بشارتدهنده. این حسی است که هم برایم شیرین است و هم برایم هنوز شناخته شده نیست. هنوز تکراری نشده است. این آهنگ هم به واسطه همین حس خودم و البته اعتقاد شخصیام شکل گرفت. خیلیها شاید گمان کنند آهنگهایی این چنین به این دلیل در فضای آن سالها در آلبوم قرار میگرفت که راه مجوز را میانبر کند در حالی که نه من و نه هیچکدام از دوستانی که در این وادی هستند این کار را انجام ندادند و اگر قطعهای مذهبی یا دفاع مقدسی در این آلبومها وجود دارد اعتقاد راسخ و شخصی خوانندگان بوده است. به علاوه اینکه در تمام 5 آلبوم منتشر شدهام همیشه یک قطعه به امام عصر (عج) تقدیم کردهام. هر چند حالا چند سالی است که معمولا در روز نیمه شعبان اجرا داشتهام، اما هنوز هم دلم پر میزند بروم سمت محلههای بازار تهران و حل بشوم توی همان شادمانی مردم و چراغانی و بوی اسفند معلق در هوا و پخش شیرینی و شربت مردم. هر چند شاید این روزها به واسطه لطف بیکران مردم به من این کار سختتر شده باشد، اما هنوز هم دلم پیش آن حال و هواست.»
چیستا یثربی/ نویسنده و کارگردان تئاتر
من پای قولم هستم آقا
تازه وارد 18 سالگی شده بودم. روی پشتبام خانهمان در محله گیشا ایستاده بودم و به اطرافم نگاه میکردم. ترس از بمباران همه وجودم را گرفته بود، بیش از هر جای دیگری محله ما را بمباران کرده بودند و حس میکردم بیش از هر کس دیگری دوستانم را از دست دادهام. تصویر حلقه گلهایی که هر روز در مدرسه جای دوستان و همکلاسیهایم قرار داده بودند، روزهایم را پر کرده بود از جاهای خالی و حلقه گلهایی که در دلم چنگ میانداختند و میگفتند یکی دیگر هم رفت....
آن روز، همان روزی که روی پشتبام ایستاده بودم و درگیر همین مسائل بودم، فکر میکردم از چه میترسم؟ از مردن؟ از تمام شدن؟ نه. فقط اینها نبود. از اینگونه مردن میترسیدم. اینکه ناگهان بمبی از میان همه بمبهایی که هر روز روی خانهها میریزند، خانه مرا نشانه بگیرد و هیچ اثر و نشانهای از من نماند. هیچکس یادش نماند روزی و روزگاری اینجا، همین جا که خانه من است، خانهای بوده و خانوادهای، دور هم زندگی میکردهاند، میخندیدهاند، شام میخوردهاند و چراغشان روشن بوده است. چراغ....
با خودم گفتم چراغ و چشم دوختم به گیشایی که مقابل چشمهایم بود و هیچ شباهتی نداشت به محلهای که بمبارانها از سر گذرانده بود. گیشا انگار عروسی بود. پر از شور و زندگی. همینطور که چراغهای رنگی روشن و خاموش میشدند، مردم سینی به دست در خیابان ایستاده بودند و عدهای دیگر هم در حال عبور و مرور از سینیها خوراکی برمیداشتند. گیشا چه خبر بود؟ داشتم به اینها فکر میکردم که صدای پدرم را شنیدم. گفت: تو که از پشت بام میترسیدی! همانطور که به مقابلم زلزده بودم جواب دادم: دارم تمرین میکنم از چیزهایی که میترسم، دیگر نترسم. مثلا از مردن. پدرم گفت: میدانی امروز چه روزی است؟ گفتم نه، اما گیشا که عروسی است. پدرم گفت امروز نیمه شعبان است. گفتمای وای یادم نبود. بعد با خودم فکر کردم چرا همیشه نیمه شعبان را یادم میرود. آنقدر که حال و هوای خیابان هم نمیتواند به یادم بیاورد این روز را....
اما مهم نبود که چرا یادم میرود، مهم بود که آن روز، آن روزی که پر از ترسهای گفته و ناگفته بودم غرق شدم در شوق خیابانهایی که آن همه سرشار از زندگی و شور بودند. آن لحظه با خودم فکر کردم اگر امام زمان به من این مهلت را بدهد که آنقدر زنده بمانم و 18 سالگی فرزندم را ببینم، حتما برایش از این خواهم گفت که در محله ما آن هم در میان یک جنگ دشوار چه شوقی برای تولد ایشان وجود داشته، فکر کردم اگر این اتفاق بیفتد و روزی بنشینم و برای فرزندم از این روز حرف بزنم، شاید بتوانم یکی از یاران امام زمان باشم. چرا؟ چون بیهوده نزیسته ام. زندگی بدون هدف که ارزشی ندارد، اما اگر بشود و برسم به اینجا... میتوانم فکر کنم به عنوان یک پیرو قبولم داشته است؛ و این برای منی که زندگی در نظرم معنای کلمه صاحب زمان است، چه اتفاق بزرگی است....
سالها از آن روزگار میگذرد و دخترم چند سال است 18 سالگیاش را رد کرده، 21 ساله شده و من هنوز وقت نکردهام به او بگویم طرفدار گروهی هستم که به صاحبالزمان اعتقاد دارند. برای این وقت نکردم بگویم که زمان، زمان خوبی نبود که یکدفعه خیلی اتفاقها افتاد و دخترم خیلی زود بزرگ شد و درگیر دانشگاه و دیگر مسائلی که موجب شد بین من و این نسل کمی فاصله بیفتد. امروز که تماس گرفتید و خاطرههایم را از نیمه شعبان پرسیدید، یادم افتاد با خودم چه عهدی کرده بودم. تمام وجودم یخ کرد و شدم بغض... شب که از دانشگاه بروم خانه، منتظرش مینشینم. هر چقدر هم دیر برگردد مهم نیست، صبر میکنم... و بعد هم برایش میگویم من قرار بود زنده بمانم و طرفدار گروهی باشم که به حق معتقدند. حق و فقط حق؛ و حقی که برای صاحب زمان، ابدی است.