نقد قسمت آخر Game of Thrones: یک پایان به جا و غیر منتظره

: اگر قسمت ششم فصل هشتم «بازی تاج و تخت» — «تخت آهنین» — را ندیده‌اید، ادامه‌ی مطلب را نخوانید.

: اگر قسمت ششم فصل هشتم «بازی تاج و تخت» — «تخت آهنین» — را ندیده‌اید، ادامه‌ی مطلب را نخوانید.

در «بازی تاج و تخت» همه‌چیز ممکن بود و غیر ممکن وجود نداشت. قهرمان‌ها می‌توانستند از دنیای مردگان بازگردند، اژدهاهای آتش‌افروز می‌توانستند در آسمان جولان بدهند، و ریتم‌های داستان‌های قدیمی می‌توانستند برای پایان‌هایی که از کتاب فاصله گرفته‌اند استفاده شوند. به عنوان آخرین حرکت، «بازی تاج و تخت» چیز جدیدی به این لیست اضافه کرد. این سریال پایانی را به مخاطبانش ارائه داد که به جا و درخور بود.
جمع‌بندی آخرین قسمت این سریال، «تخت آهنین»، اصلاح‌کننده‌ی کاستی‌های فیلم‌نامه‌ای در قسمت‌های اخیر و ساعت‌های سپری شده در وستروس نبود. این قسمت نقطه‌گذاری بر یکی از بزرگ‌ترین سریال‌های تلویزیونی بود، و با گذر از تمام انتظارات یک پایان تحسین‌برانگیز را ارائه داد که در آن تعادلی بین حذف شخصیت‌ها و یک بیانیه‌ی مضمونی در باب ماهیت قدرت ایجاد کرده است.

هراسی که در لحظات پایانی «ناقوس‌ها» شروع به سرایت کرد راه خود را به هفته‌ی بعد باز کرد و نشانه‌های آن‌را می‌توانستیم از اولین تصویر تیره و تار تیریون (با درخشش پیتر دینکلج) که در میان بقایای سوخته‌ی سرزمین پادشاهی قدم می‌زند، ببینیم.

بنا به رسمی که جرج آر. آر. مارتین در شکل‌دهی به این سریال در راستای محکوم کردن سیاست مداخله‌گرایی پایه گذاشته است، تصادفی نیست که کلمه‌ی “آزادی‌خواهی” برای توجیه‌های دنریس (با نقش‌آفرینی امیلیا کلارک) استفاده شده است. دنریس تیریون را به زندانی شدن و مرگ تقریبا قطعی محکوم کرد، و این یادآور قسمتی است که اخیرا در اچ‌بی‌او مورد توجه بسیاری قرار گرفت و در آن زنی که در مسند قدرت است درمی‌یابد کسی برای او نمانده که مورد اعتمادش باشد.

جنگ آریا (با بازی میسی ویلیامز) برای زنده ماندن در نبرد سهمگین، گوشه‌ی کوچکی از تلاش‌های انجام شده برای جان سالم به در بردن بود، اما تصمیم تیریون برای سلب مسئولیت از خود به عنوان دست راست ملکه تلاشی در خلاف این جهت به نظر می‌رسد. این موضوع که یکی از شخصیت‌های اصلی داستان ترجیح می‌دهد بمیرد تا این‌که در واقعیت سیاسی جدیدی که به ساختنش کمک کرده زنده بماند و زندگی کند، مهم‌ترین گواهی است که دنیای ساخته شده در «بازی تاج و تخت» قرار نبود دوام داشته باشد. پس از مکالمات طولانی در زندان، تیریون خواهر‌خوانده‌ی جان (با بازی کیت هرینگتن) را فرا می‌خواند تا جلوی دنی را پیش از رقم خوردن سرنوشت سرزمین پادشاه برای باقی قلمرو پادشاهی، بگیرد.

در یک رسم دیگر «بازی تاج و تخت» — مرگ نابه‌هنگام شخصیت‌ها — جان به توصیه‌ی تیریون عمل می‌کند و ضربتی ناراحت‌کننده بر دنی در حضور تخت آهنین وارد می‌کند. در این صحنه که در آن دروگون با خشم فراوان نماد قدرت این سریال را به کپه‌ای از استیل ذوب شده تبدیل می‌کند، محقق شدن ادعای قدیمی دنی را بار دیگر می‌بینیم که معتقد بود این اژدهاها بچه‌هایش هستند.

همچنین عجیب نبود که در این قسمت هم وقفه‌های بسیاری داشتیم. توضیح دنی در مورد چیزهایی که در تخیل افراد بزرگ می‌شوند متوقف شده و تبدیل به یک مونولوگ سلطنتی نمی‌شود. ادای احترامی به شکوه سال گذشته از طرف ادمور تالی (با بازی توبیاس منزیس) توسط سانسا (با بازی سوفی ترنر) نیمه‌کاره می‌ماند.

چه کارگردان‌ها و نویسنده‌های این قسمت، دیوید بنیف و دی. بی. وایس می‌خواستند آخرین شانس خود را برای کنترل روایی داستان امتحان کنند، و چه قصد داشتند تا برداشت خود از این داستان را که بیش از یک دهه هدایت آن‌را به عهده داشته‌اند به نمایش بگذارند، «تخت آهنین» راه‌های شگفت‌انگیزی پیدا کرد تا مسیر خود را تغییر دهد.

یکی از آن تغییرات عظیم انتخاب جمعی برن به عنوان پادشاه بود. این تغییر ناگهانی مطمئنا یکی دیگر از المان‌های این فصل است که می‌توانست با در اختیار داشتن زمان بیشتر، به آرامی جا بیفتد. اما انگیزه‌های پشت این تصمیم، هر چقدر هم که سریع و ناگهانی باشد، تلاش برای غیرمتمرکز کردن و حذف زرق و برق از جایزه‌ای است که باعث هرج و مرج و مصیب برای کسانی شده است که بیشترین تلاش را برای به دست آوردن آن به خرج داده‌اند.

این شناسایی و اصلاح مشکلی است که بسیاری از خرابی‌های این فصل را به بار آورده است: اگر یک کار بتواند مسیر آینده را تغییر دهد، اگر یک خنجر بتواند یک ارتش را شکست بدهد، اگر یک اژدها بتواند جایگاه قدرت را جابه‌جا کند، مشخص است که سرنوشت چنین دنیایی کشمکش و ناپایداری است.
حتی اولین کلمه‌ی نام «بازی تاج و تخت» قرار نبود “برنده‌” خاصی داشته باشد. البته که قانون “در بازی تاج و تخت یا پیروز می‌شوید یا می‌میرید” که به نظر می‌رسید هدایت‌کننده‌ی داستان این سریال باشد، جایی برای پایان خوش باقی نمی‌گذارد. «بازی تاج و تخت» گذاشت تا گذشته بمیرد. آن‌ها آن‌را کشتند چون مجبور بودند.
تصور این‌که «بازی تاج و تخت» با به قدرت رسیدن یک نفر به پایان می‌رسد، برای شخصیت‌هایی که زنده مانده بودند و می‌توانستند آن‌را لو بدهند جذاب نبود.

«تخت آهنین» فضایی باز کرد تا با یک راه منطقی فرمانروایی به شکلی درست تقسیم شود، حتی اگر از تمام لحاظ‌ها منصفانه و به حق نباشد. با این وجود، بچه‌ای که از پنجره به بیرون پرت شد، حالا سرنوشت همان دنیا را به دست گرفته است. این سریال در پایان خود چرخه را کامل کرده و به جنگل‌های شمال باز می‌گردد، جایی که همه چیز سال‌ها پیش در آن شروع شد. آخرین حرکت به سوی سرنوشت. تصور هر پایان دیگری برای آن تقریبا غیرممکن است.
این مطلب برگرفته از نوشته‌ی استیو گرین در وب‌سایت ایندی‌وایر است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان