رابرت دنیرو یکی از مهمترین و بزرگترین بازیگران سینمای حال حاضر است، او در فیلمها و نقشهای به یاد ماندنی زیادی بازی کرده است. برخی معتقدند که تمام بازیهای ماندگار او در دهههای اول زندگی حرفهایش بوده است و او از روزهای اوج خود فاصله گرفته است. به همین بهانه در لیست زیر، بهترین بازیهای او را بررسی کردهایم.
همچنین بخوانید:
11 نقلقول معروف از رابرت دنیرو
پت سولاتانو در «دفترچه امیدبخش»
به گفته گلن کنی، نویسنده کتاب زندگینامه رابرت دنیرو، رابرت دنیرو معمولا در فیلمهای مارتین اسکورسیزی شخصیت انسانهایی آسبدیده و زخمخورده را بازی میکند. میتوان پت سولاتانو را خاتمهای بر سالهای طلایی دنیرو دانست. شخصیت فوتبالدوست و خشن دنیرو، که ظاهرا گرفتار اختلال دوقطبی است، بازگشتی به همان شخصیتهای مرد کنترلگری است که معمولا دنیرو را در آن میبینیم. پس از یک دهه بازی در فیلمهای کمدی بیکیفیت، دنیرو توانست بار دیگر آن جاذبه و استعدادی که از همان اول باعث به شهرت رسیدن او شده بود، را زنده کند. او به زیبایی توانست چالشهای روزمره یک فرد مبتلا به افسردگی و تاثیر آن بر رابطه با پسرش (با بازی بردلی کوپر) را به نمایش بگذارد.
دیوید “نودلز” آرونسون در «روزی روزگاری در آمریکا»
آخرین اثر سرجو لئونه پیش از مرگش، فیلم گنگستری تماشایی 4 ساعته با داستانی در سه دهه مختلف بود که در سال 1984 برای اکران در آمریکا، تکهپاره شد و به فیلمی 2 ساعته تبدیل شد. این تغییر که بدون مشورت با لئونه انجام شد، دل او را شکست و کمی پس از آن بود که لئونه از دنیا رفت. در سالهای اخیر «روزی روزگاری در آمریکا» به عنوان شاهکار سینمایی شناخته شده است. قدر بازی تاثیرگذار دنیرو، در نقش خلافکار دلشکستهای که پس از دست دادن دوستانش در یک عملیات دزدی به نیویورک آمده است، را در نسخه اصلی و طولانیتر فیلم بیشتر میتوان دانست. صحنه نهایی فیلم یکی از زیباترین صحنههای ساخته لئونه است و دنیرو با یک نگاه، یک عمر ناامیدی و ناراحتی را به نمایش میگذارد.
لوییس گارا در «جکی براون»
دنیرو و تارانتینو هر دو در این فیلم در آرامترین وضعیت حرفهای خود بودند. درست است که «جکی براون» فیلم پم گریر است و رابرت فاستر بهترین بازی در نقش مکمل سال 1997 را در آن ایفا میکند، اما این بازی زیبای رابرت دنیرو در نقش خلافکاری خسته است، که بیشتر به چشم منتقدان سینما آمد. او توانست در این شخصیت تعادلی بین فردی خجالتی و یک ستاره سینما را به خوبی به نمایش بگذارد.
سم روتستین در «کازینو»
در هنگام اکران این ساخته اسکورسیزی، واکنش اکثریت به آن “ای بد نیست” بود. اما پس از آن شهرت این فیلم آرام آرام بیشتر شد. شباهتهای زیادی بین این فیلم و اثر قبلی این کارگردان در سال 1990، «رفقای خوب» وجود دارد. با این وجود رابرت دنیرو یکی از آرامترین و انسانیترین بازیهای خود را در «کازینو» به نمایش گذاشته است، او میداند چطور باید با سیاستمداران، تاجران و مجریان قانون رفتار کند. او مردی پر از خشم است، اما موقعیت اجتماعیش ایجاب میکند که همیشه آرام و خونسرد به نظر برسد. دنیرو در این فیلم نقش یک انسان اجتماعی را بازی میکند و نه یک آدم بیاخلاق، نقش معمولی که پس از فیلم «رفقای خوب» در سینما بسیار باب شده بود.
جیمی دویل در «نیویورک، نیویورک»
«نیویورک، نیویورک»، با اینکه بهترین ساخته اسکورسیزی نیست، اما پر از عشق و مهربانی است. بازی دنیرو در این فیلم، تنوع خوبی نسبت به نقشهای آدمهای دیوانه و عجیبی است که معمولا بازی میکند. همانطور که او با نگاهی پر از عشق به شخصیت فرانسین با بازی لیزا مینلی نگاه میکند، دل بیننده نیز از محبت پر میشود. منتقد آمریکایی، پیتر بیسکیند، عدم موفقیت این فیلم را اعتیاد شدید اسکورسیزی به کوکایین و عدم نظارت و کنترل کیفیت بازی بازیگرانش میدانست. با این وجود، دنیرو در این فیلم یکی از لطیفترین بازیهای خود را به نمایش گذاشته است.
مکس کدی در «تنگه وحشت»
اسکورسیزی در سال 1991، فیلمی با فیلمنامهای از هیچکاک به همین نام، را بازسازی کرد. او از اسم و حالوهوای مشابهی برای ساخت فیلم خود استفاده کرد، اما تصویری که دنیرو از مکس کدی به نمایش گذاشت، بسیار تاثیرگذار بود. او در نقش مرد دیوانه خطرناکی که اصول اخلاقی خود را دارد در این فیلم بازی کرده است. کدی که در گروه مذهبی افراطی بزرگ شده است که خیال میکنند با خوردن زهر مار به روشنگری میرسند، مفهوم خدا و عدالت را بدبرداشت کرده است. دنیرو این شخصیت ترسناک دیوانه را مردی در کنترل اوضاع به تصویر کشیده است، که همین ویژگی او را خطرناکتر میکند.
جانی بوی در «خیابانهای پایین شهر»
با اینکه هاروی کایتل نقش اول فیلم «خیابانهای پایین شهر» را بازی میکند، اما دنیرو با بازی فوقالعاده خود توجهها را از ربوده است. جانی بوی نترسترین و پرجراتترین عضو این گروه خلافکار کوچک است. آنها که از بچگی با هم بزرگ شدهاند، با اینکه میدانند جانی سر آنها را کلاه میگذارد، اما باز هم او را در جمع خود نگه میدارند. برای آنها دوستی، پیمانی ارزشمند است و با اینکه جانی همیشه در دردسر میافتد، اما هوای او را دارند. جانی یک عوضی به تمام معناست، همیشه دروغ میگوید و خیال میکند دوستانش احمق هستند. دنیرو نقش جانی بوی را بسیار باورپذیر و به یادماندنی بازی کرده است.
ویتو کورلئونه در «پدرخوانده: قسمت دوم»
او آرام و حسابگر است. هیچ احساسی در صورتش نشان داده نمیشود. او در این فیلم جوانی شخصیت مارلون براندو را بازی میکند و لایههای تاثیرگذار بازی او، این شخصیت را باورپذیر کرده است. دنیرو برای بازی در این فیلم سه گویش مختلف جنوب ایتالیا را یاد گرفت. کارگردان این فیلم، کوپولا در مصاحبهای گفت انتخاب دنیرو برای بازی در نقشی که قبلا براندو آن را بازی کرده بود، ریسک بزرگی بود. میتوان گفت این شخصیت یکی از مهمترین و منحصربهفردترین نقشهایی است که دنیرو در زندگی حرفهای خود بازی کرده است.
تراویس بیکل در «راننده تاکسی»
تراویس بیکل، معروفترین و ماندگارترین نقشآفرینی رابرت دنیرو است. طرفداران فیلم و سینما با دیالوگ معروف “داری با من حرف میزنی؟” آشنا هستند و میدانند که دنیرو این جمله را بداهه به فیلمنامه اضافه کرده است. شخصیت عجیب و جالب تراویس، در صحنهها و موقعیتهای مختلف خود را عوض میکند، از برخورد آرام او با شخصیت جودی فاستر گرفته تا رفتارهای دیوانهوار با خودش. دنیرو به حدی در این شخصیت غرق میشود که نمیتوان نقطه جدا شدن آنها را از هم تشخیص داد.
جیک لا موتا در «گاو خشمگین»
از خیلی جهات، شخصیت بوکسر شکستخوردهی «گاو خشمگین» را میتوان جمعبندی تمام بازیهای دنیرو تا آن زمان دانست. مردی عصبانی و ناراحت که کنترل زندگی از دستش خارج شده است، روحی تنها و آسیبدیده که نمیتواند کسی را درک کند و یا به کسی اعتماد کند. جیک مردی است که ارتباط برقرار کردن با زنها برایش سخت است. دنیرو با بازی تاثیرگذار خود جنبه دیگری از مشکلات ناشی از کنترل عصبانیت را نشان میدهد. درست است که تمام شخصیتهای دنیرو تا حدی پتانسیل خود ویرانگری دارند، اما هیچ کدام به پای این بوکسر خشمگین نمیرسند.
روپرت پاپکین در «سلطان کمدی»
روپرت پاپکین یکی از غیرعادیترین شخصیتهایی است که دنیرو بازی کرده است، دلیل آن عادی بودن این شخصیت است. او هم مانند بسیاری از شخصیتهای دنیرو متوهم است، اما توهمی که دارد شهرت است. آرزوی او رسیدن به شهرت، دوستی با بازیگران و اقامت در هتلهای گرانقیمت است. او دیوانه و قاتل نیست، فقط زندگی انسانهای معروف را دنبال میکند و برای خود رویاپردازی میکند. حتی وقتی بازیگر موردعلاقهش را میدزد، از او عذرخواهی میکند. مهربانی را میتوان در چشمهای او دید. پس از تماشای بازی دنیرو در «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» دیدن او در این شخصیت تغییری لذتبخش است. دنیرو در این فیلم ضعف بزرگ زندگی آمریکایی را به نمایش گذاشته است: عطش رسیدن به شهرت. پاپکین مردی معمولی است که آرزو دارد روزی کمدین معروفی شود. پاپکین ما را سرگرم میکند، اما نه در نقش یک دلقک، بلکه به عنوان سلطان کمدی.
این مطلب از نوشته گرگ سویک در سایت Indiewire گرفته شده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
26