به گزارش مشرق، کتاب «صد روسی» یکی از تازهترین آثار منتشر شده توسط انتشارات شهید کاظمی است که توسط میثم رشیدی مهرآبادی روزنامهنگار و پژوهشگر عرصه دفاع مقدس تدوین شده است. رشیدی در این کتاب نیز به سیاق کتاب سابق خود به گردآوری و ارائه خاطرات یکی از رزمندگان دفاع مقدس روی آورده است و گامی تازه در نهضت خاطرهنویسی دفاع مقدس از خود ثبت کرده است. رشیدی اما در کنار نویسندگی از خبرنگاران خوشذوق حوزه فرهنگ به ویژه کتاب و نیز از فعالان فضای مجازی در عرصه کتاب است. به بهانه انتشار این کتاب با وی دقایقی به گفتگو نشستیم؛
آقای رشیدی در نگارش کتابهای خاطره همیشه انتخاب سوژه یکی از موضوعات اصلی و کلیدی بوده است. میخواهم با شما هم از همین نقطه صحبت را شروع کنم. آقای یزدانیار را چطور پیدا کردید و حس کردید که میشود خاطرات او را تدوین و خواندنی کرد؟
سال 95 که کتاب «حاجی فیروز» از سوی انتشارات نارگل منتشر شد، در جمع همرزمان حاج فیروز احمدی (راوی این کتاب) مراسمی برای رونمایی از کتاب برگزار کردیم. جناب یزدانیار در مقطعی از جنگ، در تیپ ادوات لشگر 10 فعال بوده و در آن جمع حاضر شده بودند. با پای مجروح و گام های دردناکشان به سمتم آمدند و اظهار تمایل کردند که خاطراتشان را ثبت کنم. چندماه بعد این اتفاق افتاد و ارتباط مستمر ما برای گرفتن خاطرات و ثبتشان آغاز شد.
خاطرات ایشان را با چه شکل و شمایلی ثبت وضبط و تدوین کردید؟
جناب یزدانیار به خاطر مشکلات و دردهایی که از دوران جنگ برایشان باقی مانده، بسیاری از شبها بیدار بودند و اظهار تمایل کردند که خاطرات را به صورت مکتوب به من بدهند. شبها مینوشتند و روزها به دست من میرساندند.
من آن خاطرات را از نو می نوشتم و در جای خود از نظر سیر زمانی قرار می دادم. بعد از گذشت مدتی، خاطرات نوشته شده را به ایشان دادم تا گفتگوهای تکمیلی را برگزار کنیم. این تکمیل خاطرات تا آخرین روزهای تحویل کتاب به ناشر ادامه داشت.
البته من کتاب را قبل از انتشار به چند نفر از نویسندگان، ناشران، کتابخوانان و صاحب نظران حوزه دفاع مقدس دادم تا بخوانند. آن عزیزان هم که نامشان در کتاب ذکر شده، نکاتی را می گفتند که به روان شدن و اصلاح کتاب، کمک شایانی کرد. اصلاحات این دوستان باضافه دو مرحله ویرایش تخصصی و ویرایشهای راوی از یک سو و اعمال نظرات فرماندهی جناب یزدانیار در دوران جنگ، سردار اردستانی از سوی دیگر، کتاب را از هر نظر پالایش کرد و امیدوارم خوانندگان با متنی گیرا و روان و از نظر تاریخی قابل استناد روبرو باشند.
و این مساله چقدر زمان برد؟
من و راوی برای تدوین این کتاب چیزی حدود دو سال البته نه به صورت پیوسته، فعال بودیم.
کتاب شما نام جالبی هم دارد که به نظرم در جلب مخاطب تاثیر زیادی دارد!
باید این را بگویم که بیشتر دوران دفاعی راوی کتاب در واحد ادوات بوده است. «صدِ روسی» هم نام خمپارهای است که روسها به عراق داده بودند و قدرت تخریب زیادی داشت. این خمپاره در بخشی از کتاب، حادثه ای را می آفریند که جزو خواندنیترین بخش های آن است لذا این اسم را برای کتاب انتخاب کردیم.
جناب رشیدی در سالهای اخیر کتابهای با موضوع خاطره و خاطرهنگاری بسیار فراوان تولید شده است و جنبش و حرکتی وسیعی پیرامون تولید آن هم به وجود آمده است که مورد تاکید رهبر انقلاب اسلامی نیز بوده است. به عنوان روزنامهنگار و فعال در حوزه کتاب و دفاع مقدس چقدر این حرکت را توام با موفقیت دیدهاید و چقدر آن را توام با آسیب؟
نهضت صد برابری که رهبر انقلاب آن را پارسال درباره تولید فرهنگی در حوزه دفاع مقدس مطرح کردند، به تولید کتاب های زیادی در این حوزه منجر شده اما باید دقت داشته باشیم که حتما ایشان به همراه کمیت، کیفیت آثار را هم مد نظر داشتهاند. ناگفته پیداست که خیلی از یادگاران دفاع مقدس از بین ما میروند و ما باید پیش از چنین رخدادی خاطرات آن ها را ثبت و ضبط کنیم اما لازم نیست تدوین و انتشار آن ها هم با سرعت و با کم دقتی روبرو باشد.
من خاطرات یک تخریبچی را سال 92 گرفتهام اما در این سالها راوی به خاطر مشکلات شخصی، وقتی برای تکمیل آن پیدا نکرده و به همین خاطر، من محتوای خاطرات را فدای تسریع در انتشارش نکردم. این روزها لازم است محققان به کارهای تحقیقی و مصاحبههایشان سرعت بیشتری بدهند اما لازم نیست نویسندگان هم پا به پای آن ها پیش بروند. مکانیسم نویسندگی، صبر و تحمل و دقت بیشتری میطلبد.
میخواهم سوالم را از این منظر هم تکرار کنم که آیا هر حضوری در دفاع مقدس و هر خاطره صرف، ارزش ثبت و ضبط کردن دارد؟
در همین نمونه قبلی که گفتم، من به سراغ یک رزمنده ساده و تخریبچی معمولی رفتم اما ریشه یابی خانوادگی و سبک زندگی او در شهر و در مناطق جنگی، نکته های جالبی را برایم به همراه داشت. هر کسی که تجربه حضور در زیر بمب و توپ و خمپاره را دارد یعنی خودش را با مرگ مواجه کرده و این تجربه نابی است که ارزش ثبت شدن دارد.
آقای رشیدی در تمامی سالهای پس از دفاع مقدس پیوند و ارتباط صمیمی میان تولید ادبی دفاع مقدس اعم از خاطره و داستان با ثبت مستند آن در قالب فیلم و سریال و سینما برقرار نشده است. به عنوان روزنامهنگار و فعال این عرصه آسیب را در کجا میبینید؟ این جنبش صدبرابری که مورد تایید و تاکید بود چطور باید راهش را به قالبهای غیر مکتوب هم باز کند؟
حس و حال سینمایی ها همیشه این است که میخواهند کار را به تنهایی و در گعدهها دوستانهشان پیش ببرند. البته قانون هم کمبودهایی دارد و سهم متناسبی برای تحقیقات و نگارش در تولید فیلم و سریال، پیش بینی نکرده. این تنگ نظری ها و آن کمبودهای قانونی و عرفی، دست به دست هم داده تا مانع ارتباط تنگاتنگ ادبیات و هنر دفاع مقدس شود. شاید اگر یک نفر یا مجموعهای با نگاه پدرانه وارد این عرصه شود، بتواند این پیوند را برقرار کند. چیزی که قاعدتا از بنیاد حفظ آثار انتظار میرود اما متاسفانه نتوانسته نقش خودش را ایفا کند و در برنامههای مناسبتی درجا زده است.
سوال آخر را نیز به بهانه این کتاب درباره رمان و ادبیات داستانی میپرسم. سال قبل در اختتامیه جایزه جلال اعتراض و یا بهتر است بگویم حاشیهای به گرامیتر دانستن خاطره نسبت به داستان دفاع مقدس بیان شد. حق مطلب اما این است که اگر داستانی نیست و نوشته نمیشود گناهی مترتب خاطرهنگار نیست. سوال اینجاست اما که چرا ادبیات داستانی دفاع مقدس وارد دوران نزول شده است. چرا این سالها و روزها داستان شش دانگ و اساسی با محوریت جنگ و حتی پس از آن کم داریم و اگر داریم جایی در خاطره جمعی مردم مانند خاطره باز نمیکند؟
مردم ما هنوز با تبعات جنگ، دست به گریبانند. هنوز در خانواده ها اسیر و جانباز دیده میشود. هنوز مساجد محل، یادوارههای شهدا را برگزار میکنند و خانواده شهدا در محلات و کوچهها دیده میشوند. این معاصرت باعث میشود مخاطب به دنبال روایتهای مستند باشد. قویترین داستان ها هم در این فضا، دیده نمیشوند و مورد توجه قرار نمیگیرند. بی شک با فاصله گرفتن زمانی از دوران جنگ، عرصه مستندنگاری به دست داستان نویسان میافتد و آن وقت آنها باید بر اساس مستندات موجود، داستان های خوب بنویسند.