ماهان شبکه ایرانیان

بصیرت آفرینی در کلام امام حسین علیه السلام (شرح خطبه ی منای اباعبدالله الحسین علیه السلام) (۲)

حضرت اباعبدالله الحسین(ع) قبل از اقدام به قیام عاشورا در موارد متعددی به تبیین اهداف و آرمانهای بلند این قیام و حماسه پرداخت و همگان را نسبت به انگیزۀ اصلی از این قیام آگاه ساخت؛ یکی از مواردی که آن حضرت(ع) به این نکته اشاره فرمود، خطبه ای بود که در سرزمین «منا» و در جمع رجال دینی و سیاسی جهان اسلام ایراد فرمود.

بصیرت آفرینی در کلام امام حسین علیه السلام (شرح خطبه ی منای اباعبدالله الحسین علیه السلام) (2)

اشاره

حضرت اباعبدالله الحسین(ع) قبل از اقدام به قیام عاشورا در موارد متعددی به تبیین اهداف و آرمانهای بلند این قیام و حماسه پرداخت و همگان را نسبت به انگیزۀ اصلی از این قیام آگاه ساخت؛ یکی از مواردی که آن حضرت(ع) به این نکته اشاره فرمود، خطبه ای بود که در سرزمین «منا» و در جمع رجال دینی و سیاسی جهان اسلام ایراد فرمود.

در شماره گذشته به بخشی از این خطبه پرداخته شد و در آن به مواردی همچون: «دعوت از خواص برای روشنگری و اقدام به موقع»، «حقگویی با اقرار و صدای بلند»، «انگیزه اصلی از شیعه بودن»، «عبرت از سرنوشت شوم علمای یهود» و... اشاره شد؛ اکنون ادامۀ این موضوع ارائه می گردد.

5. جایگاه اجتماعی علماء و دانشمندان

حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در بخشی از این خطبه می فرماید: «ثُمَّ أَنْتُمْ أَیتُهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیرِ مَذْکورَةٌ وَ بِالنَّصِیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ یهَابُکمُ الشَّرِیفُ وَ یکرِمُکمُ الضَّعِیفُ وَ یؤْثِرُکمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکمْ عَلَیهِ وَ لَا یدَ لَکمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فی الْحوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیبَةِ الْمُلُوک وَ کرَامَةِ الْأَکابِر؛[1] سپس شما، ای گروه به هم پیوسته، گروهی هستید نامور به دانش و نامدار به نکویی، معروف به خیر خواهی، و به لطف خدا در دل مردم شکوهمند هستید. شرافتمند و دولت یار از شما پروا کند و ناتوان گرامیتان دارد و آن کس که بر او دست مزیتی ندارید شما را بر خویش رجحان دهد. هر گاه حاجتمندان از رسیدن به نیاز خود محروم مانند، شما را واسطه آرند و شما به شکوهی چون شوکت شهر یاران و بزرگواری بزرگان در راه گام بر می دارید.»

قبل از پرداختن به شرح و تفصیل این بخش، به جایگاه اجتماعی علما و دانشمندان از منظر قرآن کریم اشاره می کنیم.

قرآن و شأن حقیقی علماء و دانشمندان

قرآن کریم به عنوان خاتم کتب نازل شده از طرف خداوند سبحان، باید جامع همۀ نیازهای بشر تا روز قیامت باشد. از این رو، دربارۀ شأن حقیقی علماء و دانشمندان، به ویژه علمای دین که مفسران و معلمان شریعت هستند، چند شرط بیان می کند:

1. برخورداری از جایگاه معنوی:

همانطور که تقیّد علما، جامعه را به گلستان شدن، نزدیک می کند، عدم اعتقاد و پایبندی علما نیز سبب انحراف مردم می شود؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: (وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکم وَ لا تَکونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بهِ)[2] «و بدانچه نازل کرده ام - که مؤید همان چیزی است که با شماست - ایمان آرید؛ و نخستین منکر آن نباشید.»

2. امانت داری علمی:

در اندیشۀ وحی و قرآن کریم علماء، امانت داران علوم وحیانی و میراث داران انبیای الهی اند؛ لذا باید از هرگونه تحریف و سانسور حقایق به شدت پرهیز کنند. قرآن کریم در مذمّت تحریف و سانسور حقایق توسط علمای یهود می فرماید: (أَفتَطْمَعُونَ أَنْ یؤْمِنُوا لَکمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کلامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ منْ بعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یعْلَمُونَ[3] «(پس ای مؤمنان!) آیا انتظار دارید (که یهودیان سرسخت،) به (دین) شما ایمان بیاورند؟ در حالی که عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدنش، آن را تحریف می کردند با آنکه (حقّ را) می دانستند.»

3. صداقت قولی و رفتاری:

صداقت قولی و رفتاری علماء آنچنان در رفتار و کردار آحاد جامعه مؤثر است که در قرآن کریم، دربارۀ علمایی که از اعتماد مردم سوء استفاده کرده و توسط دروغ و رفتار اشتباه، به نام و نان می رسند، سه بار کلمۀ «ویل» به کار رفته است: (فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکتُبُونَ الْکتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا منْ عنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیلٌ لَهُمْ مِمَّا کتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَ وَیلٌ لَهُمْ ممَّا یکسبُونَ[4] «پس وای بر کسانی که مطالبی را با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست، تا به آن بهای اندکی بستانند، پس وای بر آنها از آنچه دست هایشان نوشت و وای بر آنها از آنچه (از این راه) به دست می آورند!»

4. عدم کتمان حقایق:

کتمان حقّ می تواند صورتهای مختلفی داشته باشد، گاهی با سکوت و عدم اظهار حقّ، گاهی با توجیه و گاهی با سرگرم کردن مردم به امور جزئی و غافل ساختن آنها از مسائل اصلی است. در مواردی همانند اسرار مؤمنان یا عیوب برادران دینی، کتمان واجب یا مستحبّ است.[5]

اما جملۀ (یکتُمُونَ) در آیه شریفه (إِنَّ الَّذِینَ یکتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بینَّاهُ لِلناسِ فِی الْکتابِ أُولئِک یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یلْعَنُهُمُ اللَّاعنُون)[6] که دلالت بر استمرار دارد، شامل تمام کتمان کنندگان حق و حقیقت در طول تاریخ می شود. چنانکه لعنت پروردگار نیز تا ابد ادامه خواهد داشت. گناه کتمان، بیش تر از جانب علما است. لذا خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت تا حقایق را برای مردم بیان کرده و کتمان نکنند: (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ الَّذِین أُوتُوا الْکتابَ لَتُبَینُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَکتُمُونَهُ[7] «و [یاد آورید ] هنگامی را که خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شده، پیمان گرفت که حتماً باید آن را [به وضوح ] برای مردم بیان نمایید و کتمانش مکنید.»

ویژگیهای علماء در بیان امام حسین(ع)

حضرت در ادامۀ خطبۀ «منا»، صفات نیکِ اجتماعیِ علماء و نگاه مردم به آنان را اینگونه برمی شمرند:

1. شهرت علمی: «بِالْعِلْمِ مَشْهُورَة؛ نامور به دانش.» یعنی: شهرت علمی دارید و مورد رجوع و تکیه گاه علمی مردم هستید.

2. ذکر خیر: «بِالْخَیرِ مَذْکورَةٌ؛ نامدار به نیکویی.» یعنی: یادتان نزد مردم نیکوست و شما را به بزرگی یاد می کنند.

3. ناصح بودن: «وَ بِالنَّصِیحَةِ مَعْرُوفَةٌ؛ «معروف به خیرخواهی.» یعنی: به خیرخواهی و بیان نصایح معروف هستید و منابر اخلاق و عقایدتان پر رونق است.

4. هیبت داشتن: «وَ بِاللَّهِ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ؛ به لطف خدا در دل مردم شکوهمند هستید.» یعنی: به خاطر خدا در نزد مردم هیبت دارید و شما را بزرگ می بینند وگرنه انسان در برابر همنوعش به راحتی سر تسلیم فرو نمی آورد.

5. شرافت: «یهَا بُکمُ الشَّرِیفُ؛ شرافتمند و دولت یار از شما پروا کند.» یعنی: بزرگان از شما حساب می برند و به خاطر جایگاهتان، خودشان را از شما کم تر می دانند و یا لاأقل وانمود می کنند که کم تراند.

6. کرامت: «وَ یکرِمُکمُ الضَّعِیفُ؛ ناتوان گرامیتان دارد.» یعنی: مورد اکرام ضعیفان هستید؛ همواره ضعیفان به خاطر نصایح شما امیدوار بوده اند.

7. منشأ اثر بودن: «وَ یؤْثِرُکمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَکمْ عَلَیهِ وَ لَا یدَ لَکمْ عِنْدَهُ؛ آن کس که بر او دست مزیتی ندارید شما را بر خویش رجحان دهد.» یعنی: بر کسانی که هیچ فضیلتی بر آنان ندارید، مؤثر هستید و شما را بر خویش مقدم می دارند.

8. شفیع بودن: «تَشْفَعُونَ فِی الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا؛ هر گاه حاجتمندان از رسیدن به نیاز خود محروم مانند، شما را واسطه آرند.» یعنی: هنگامی که حقّی از آنان سلب یا خورده شود، در حاجتها شفاعتشان می کنید.

9. مشی مُلوکانه: «وَ تَمْشُونَ فِی الطَّرِیقِ بِهَیبَةِ الْمُلُوک وَ کرَامَةِ الْأَکابِرِ؛ شما به شکوهی چون شوکت شهر یاران و بزرگواری بزرگان در راه گام بر می دارید.» یعنی: شما مانند پادشاهان پر کبکبه و دبدبه راه می روید و کرامت و شکوه بزرگان را دارید.

فلسفۀ این خصائص!

امام حسین(ع) همۀ این صفات و شئونات را فقط و فقط برای یک مسئله می داند که آن را تحت قالب استفهام اقراری بیان می فرماید: «أَلَیس کلُّ ذَلِک إِنمَا نلْتُمُوهُ بِمَا یرْجَی عِنْدَکمْ مِنَ الْقِیامِ بِحَقِّ اللَّهِ وَ إِنْ کنْتُمْ عَنْ أَکثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرُونَ؟؛[8] آیا همه اینها برای این نیست که امید می رود حقّ الهی را اقامه نمایید؟ حال آنکه از اکثر حقوق الهی کوتاهی کرده اید؟»

آری همۀ این خصائص و ویژگیهای علما و دانشمندان فقط برای ادای حقّ الهی است و هدف غائی و نهایی، بندگی و احیای حق الله است.

نتیجه

اگر عالم و دانشمندی در روستا یا شهر یا کشور خویش، دارای جایگاه اجتماعی برجسته ای است، فقط باید آن را در خدمت اقامه حقوق اجتماعی و دینی قرار دهد؛ و از این فرصتها و شئونات برای «ایفای هرچه بهتر تکلیف» بهره ببرد نه در جهت «سوءاستفاده از جایگاه و علاقه مردم».

6. دغدغه و درد دین داری!

فرمایش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در این خطبه که می فرماید: «أَ لَیسَ کلُّ ذَلِک إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا یرْجَی عِنْدَکمْ مِنَ الْقِیامِ بِحَقِّ اللَّهِ» علاوه بر اینکه فلسفۀ اصلی ویژگیهای علما را بیان می دارد، به نکتۀ دیگری نیز اشاره دارد و آن اینکه انسان بایستی در همه حال و همۀ زمانها و مکانها توجه ویژه ای به دین و آیین خود داشته باشد و این از جمله دغدغه های اساسی زندگی او باشد.

از جمله وظایف و تکالیف مؤمن این است که رهزنان دین و دین داریِ خود را کشف کرده و تلاش کند تا همواره از آنها دوری کند. در این باره، سفارشات زیادی از ائمه اطهار) رسیده که از آن جمله می توان به جملۀ معروف امیرمؤمنان علی(ع) اشاره کرد که می فرماید: «اِحذَرُوا علَی دِینِکم![9] [مردم!] مراقب دین داریتان باشید.»

هرآنچه برای انسان داری اهمیّت باشد، در حفظ و حراست از آن کوتاهی نمی کند؛ پس کسی از دین و آیین خویش حراست و پاسداری خواهد کرد، که دغدغه و درد دین داری داشته باشد؛ حال چنین شخصی وظیفه دارد رهزنان این مسئله را شناخته و از آنان دوری کند و چنانچه موقعیّت مقابله و نهی از منکر برایش به وجود آمد، به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر خویش عمل نماید.

بهشتیان و دغدغۀ دین داری اُمتشان

قرآن کریم هنگام سخن از احوال و اوصاف بهشتیان، به نکتۀ بسیار مهمی اشاره می کند که بسیاری از مردم زمان امام حسین(ع) نسبت به آن غافل بوده و آن «بی تفاوتی» نسبت به حوادث و رخدادهای پیرامون زندگی است؛ قرآن در رد اندیشۀ بی تفاوتی می فرماید: (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ یتَساءَلُونَ)؛ «و بعضی بهشتیان رو به دیگری نموده و از یکدیگر سؤال می کنند (که رمز این همه کامیابی در اینجا چیست)؟» (قالُوا إِنَّا کنَّا قَبْلُ فِی أَهلِنا مشْفِقِینَ)؛ «گویند: ما پیش از این (در دنیا) نسبت به اهل و امّت خویش خیرخواه بودیم (و آنان را از عذاب الهی هشدار می دادیم)» (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَینا وَ وَقانا عَذابَ السمُومِ[10] «پس خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سوزان حفظ کرد.»

فرقی نمی کند که آیات فوق را دربارۀ خانواده بدانیم یا دربارۀ امّت اسلامی؛ چراکه امّت اسلامی نیز خانواده بزرگی است که پاسداری و بی تفاوت نبودن نسبت به آن تکلیف شرعی و عقلی هر دین داری است.

حبیب قرآن؛ حبیب امام حسین(ع)

«پاسداری از دین و معتقدات» از ویژگیهای بارز همۀ شهدای کربلا بود؛ آنان همگی بر اساس وظیفۀ حراست از دین به کربلا آمدند. «حبیب بن مظاهر» یکی از شخصیتهای برجستۀ تاریخ بشریت است که در رکاب امام و معشوق خویش، خود را فدا کرد و محاسن سپیدش را با خون خود خضاب نمود و تا آخرین لحظات عمر خویش دست از دین داری برنداشت.

شهید مرتضی مطهری درباره حبیب بن مظاهر می نویسد:

«منطق شهید از یک طرف منطق عشق الهی است، و از طرف دیگر منطق اصلاح اجتماعی. دو شخصیت مصلح و عارف را اگر ترکیب کنند و از آنها یک انسان به وجود بیاورند، شهید به وجود می آید. ..حبیب بن مظاهر به وجود می آید؛ البته شهدا هم در یک درجه نیستند؛ اما حبیب فقط به خاطر ریش و موی سپیدش نبود که حبیب شد. حبیب به خاطر اعلام علنی موضعش در کوفه و حمایت از امام حسین(ع) و سخنرانی شورانگیزش در شب عاشورا چنان شور و حرارتی در میان کربلاییان ایجاد کرد که همه از توصیف آن عاجزند.»[11]

نتیجه

حال و روز کسی که از روی درد و دغدغه به فرهنگ و دین نگاه می کند، با کسی که هزار بهانه برای پاس دادن توپ فرهنگ به زمین دیگران و توجیه تنبلیش می تراشد، بسیار متفاوت است. حبیب بن مظاهر ثابت کرد که باید به پای دین و فرهنگ، خونِ دل خورد و جان را فدا کرد؛ اما دامن رهبر را رها نکرد. به ویژه زمانی که آن رهبر نگاهی عاشورایی به فرهنگ و حوادث جامعه دارد و فرهنگ را همانند هوایی می داند که استشمام می کنیم.[12]

7. وضعیت اسفناک علمای امت در منطق حسینی

امام حسین(ع) بیش و پیش از آنکه مقتول دست و شمشیر مردم بشود، در سکوت بی جای عده ای و فتوای عده ای دیگر محکوم به «خروج از دایرۀ دین» گشت؛ لذا دقیق تر آن است که بگوییم: حضرت قبل از کشته شدن در معرکه و کارزار کربلا، در بالای منبرهای کسانی شهید شد که داعیه دار اسلام و نگران مصالح مؤمنین بودند.

اباعبدالله الحسین(ع) در ادامه ذکر صفات اجتماعی علما و دانشمندان، به واکاوی یک فاجعۀ تدریجی می پردازند! واقعیتی که پرده از چهرۀ کسانی برمی دارد که مدتی با تکیه بر اعتماد مردم، نه تنها خدمتی به دین نکردند، بلکه همواره از دین برای کسب نان و نام استفاده نمودند. امام حسین(ع) صفات زشت و کوتاهیهای اجتماعی اهل علم و آگاهان را اینگونه برمی شمارد:

1. تحقیر ولایت: «فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِ الْأَئِمَّةِ؛ حقّ امامان را خوار شمردید.» یعنی: شما حقّ امامت را کوچک کردید. مهم ترین مصادیق تحقیر ولایت اهل بیت) دو چیز است:

الف) سوق دادن مردم به سمت خواستن حوائج مادی از اهل بیت) و عدم بصیرت افزایی در این زمینه؛

ب) عدم پذیرش ولایت و سنگ اندازی در مسیر حاکمیت دینی.

2. تضعیف حقوق ضعیفان: «فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَیعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّکمْ بِزَعْمِکمْ فَطَلَبْتُمْ؛ امّا (در خصوص) حقّ ناتوانان (باید گفت) آن را تباه ساخته اید، ولی آنچه را حقّ خود پندارید خواسته و بدان دست یافته اید.» یعنی: حقّ ضعیفان را تباه کردید، اما گمان می کنید که حق دارید! وقتی کسی خود را محصور به بیت و اطرافیانش کرده باشد، طبیعتاً از حال مظلومان و ضعیفان اطلاع پیدا نمی کند و این خود از اولین مصادیق تضعیف حقوق کسانی است که حقشان در جامعه پایمال شده است.

3. صرف نکردن مال در راه خدا: «فَلَا مَالًا بَذَلْتُمُوهُ؛ نه مالی را بخشیدید.» یعنی: مالی در راه خدا بذل و خرج نمی کنید. خرج کردن مال در راه خدا، فقط برای مردم نیست، بلکه اهل علم و علما نیز نباید از آن غافل شوند. نباید دین، وسیلۀ نان آوری عده ای شود، بلکه باید نان را نیز فدای دین کرد.

4. عافیت طلبی: «وَ لَا نفْساً خاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِی خَلَقَهَا؛ نه جانی را در راه جان آفرین به خطر افکندید.» یعنی: جانتان را هم برای خدا به خطر نمی اندازید. وقتی کسی برای خدا و برای حمایت از مظلومان و ستمدیدگان حاضر نشد اسم و رسم خویش را به خطر بیندازد، به طریق اولی نخواهد توانست از جان خود بگذرد؛ لذا عافیت طلبی پیشه می کند. خداوند روح امام راحل و همه شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی را شاد کند که اوراق زرّین انقلاب را با خون و فداکاریهایشان نوشتند.

5. عدم قیام علیه دشمنان خدا: «وَ لَا عَشِیرَةً عَادَیتُمُوهَا فِی ذَاتِ اللَّهِ؛ با هیچ گروهی برای خدا [و اجرای احکام دین خدا] در نیافتادید.» یعنی: اگر حق و تلاش برای اعتلای کلمۀ حق، خوب است، برای همه خوب است؛ پس چرا دیگران را امر به خوبی کرده و خود و بیت و عشیره تان را فراموش کرده اید؟ آیا فقط استفاده از فضا و شرایطِ آرام بعد از فتنه ها حق شماست؟ آیا تکلیفی برای براندازی فِتَن روزگار ندارید؟

6. آرزوهای بلند: «أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ علَی اللَّه جنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَاناً مِنْ عَذَابِهِ؛ شما از خدا آرزوی بهشت و همجواری پیامبران و امان از عذابش را دارید.» یعنی: آرزوی بهشت الهی دارید و می خواهید در کنار پیامبران باشید و از عذاب الهی محفوظ بمانید. قطعاً راه بهشت از دنیا و رسیدگی به حال مستضعفان و پیروی محض از ولی الله یا ولی امر می گذرد. چرا فقط به جوایز و هدایای مسابقۀ ایمان و خدمت صادقانه دل خوش کرده اید و تلاشی نمی کنید؟

7. مستحق عذاب الهی: «لَقَدْ خَشِیتُ عَلَیکمْ أَیهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَی اللَّهِ أَنْ تَحُلَّ بِکمْ نَقِمَةٌ مِنْ نقِمَاتِهِ؛ ای کسانی که چنین آرزویی از خداوند دارید من بر شما از آن ترسم که انتقامی از انتقامهای خدایی بر سرتان فرود آید.» یعنی: من می ترسم که مستحقّ عذاب الهی شوید. عذابی که به خاطر بی توجهی به تکالیف اجتماعی و سیاسی به وجود آورده اید. عذابی که ناشی از رها کردن مردم به فقر فرهنگی و فکریشان به وجود آمده است. عذابی که فقط برای دور شدن از آن به تکرار مکرراتی پرداختید که دردی از کسی دوا نمی کرد.

8. عدم اکرام نیکان: «لِأَنَّکمْ بَلَغْتُمْ مِنْ کرَامَةِ اللَّهِ مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا وَ مَنْ یعْرَفُ بِاللَّهِ لَا تُکرِمُونَ؛ شما از کرامت الهی به پایگاهی رسیدید که بر دیگران برتری یافتید؛ بر کسانی که به خداشناسی معروفند اما (از مردم) بزرگداشتی نمی بینند.» یعنی: شما به خاطر خدا به چنین جایگاه اجتماعی رسیده اید و حال آنکه شما هرکه را به خدا شناخته شده بود، اکرام نکردید. فلسفۀ وجود شما تصاحب مناصب دینی و سیاسی نبود؛ بلکه به قول شهید مظلوم؛ آیت الله بهشتی، فلسفۀ وجودی همۀ ما خدمت به مردم و فدا شدن در راه دین است. وگرنه مردن، عادتی بیش نیست و شهادت و فداکاری نمودن، هنر است.

9. بیکاری و تنبلی: «وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِی عِبَادِهِ تُکرَمُونَ وَ قدْ ترَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَفْزَعُونَ؛ شما را به خاطر خدا در میان مردم ارجی است، وحال آنکه به چشم خود می بینید که پیمانهای الهی شکسته شده ولی نمی هراسید.» یعنی: شما به خاطر خدا در میان بندگانش احترام دارید در حالی که شاهد نقض پیمانهای الهی هستید و کاری نمی کنید؛ وقتی می بینید که حلال خدا حرام شده و حرام خدا حلال گشته است، وقتی می بینید که مساجد و نمازخانه ها در حال تعطیلی و یا کمرنگ شدن است، وقتی می بینید که خون مردم بی پناه مسلمان در حال پایمال شدن است، چرا ساکتید؟ چرا به ندای مظلومان گوش نمی دهید و کاری نمی کنید؟

10. در سر داشتن حال و هوای جاهلی: «وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبائِکمْ تفْزَعُونَ وَ ذِمةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَحْقُورَةٌ؛ شما برای شکسته شدن برخی از پیمانهای پدران خود به هراس می افتید و نگران می شوید، در حالی که عهد (و ولایت) پیامبر خدا(ص) خوار شمرده شده است.» یعنی: شما بر عهدهای جاهلی زمان پدرانتان پایبندید، اما ذمّۀ رسول خدا(ص) را کوچک شمرده اید. عهدهای جاهلی نظیر توجه بیش از حد به قوم و عشیره و قدرت و ثروت را در سر دارید و از شنیدن صدای فطرت خداجویتان دور مانده اید.

11. عدم تلاش برای بصیرت افزایی: «وَ الْعُمْی وَ الْبُکمُ وَ الزَّمْنَی فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَاتُرْحَمُونَ؛ کوران و لالان و زمینگیران در همه شهرهای (جهان اسلام) وانهاده مانده اند و بر آنها ترحّمی نمی شود.» یعنی: مردم شهرها را کور و کر و گنگ رها کرده اید؛ مردمی که به شرطی در نماز جماعت و منبر من و شما می آیند که جان و نیازهایشان با آب حیات معارف اهل بیت) پاسخ مناسب دریافت کرده باشد؛ مردمی که به شرطی پای صندوقهای رأی و راهپیماییها می آیند که بصیرت لازم را دریافت کرده و ذهن و روانشان از هجوم شبهات ماهواره ها و عناصر ضد دین و نظام پاک شده باشد.

12. فراموش کردن دردهای مردم: «وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکمْ تَعْمَلُونَ؛ شما از منزلت و موقعیت خودتان [برای کمک رساندن به آنان] استفاده نمی کنید.» یعنی: شما کاری در خور شأن مردم انجام نمی دهید. تاریخ ثابت کرده که طبع مردم به گونه ای است که وقتی مورد هجوم بی رحمی ها باشند و از طرف دیگر، سکوت بزرگانشان را ببینند، یا بی رحم می شوند یا بی تفاوت تر. فراموش کردن مردم سبب می شود مردم نیز شما را فراموش کنند.

13. سازش با ظالمان: «وَ لَا مَنْ عَمِلَ فیهَا تعِینُونَ وَ بِالْإِدْهَانِ وَ الْمصَانَعَةِ عنْدَ الظلَمَةِ تَأْمَنُونَ؛ کسی را هم که در این راه احساس وظیفه می کند و به آنان کمک می نماید مورد حمایت و کمک خود قرار نمی دهید و با چاپلوسی و سازش با ستمگران، امنیت خود را فراهم می آورید.» یعنی: نه تنها در برابر بدکاران اعتراض نمی کنید، بلکه با فریب و سازشکاری با ظالمان خو گرفته اید. همنشینی با ظالمان و ثروت اندوزان، سبب سرایت خوی ظالمانه و مرفّهانه در فرد خواهد شد. حال، خدا به داد امّتی برسد که بزرگان سیاسی و دینی اش با فریب و سازش با ظالمان و بدکاران خو گرفته باشند. خداوند سایۀ بلند مقام عظمای ولایت، حضرت آیت الله خامنه ای را مستدام بدارد که در برابر فشار ابر قدرتهای خارجی و بی بصیرتهای داخلی حاضر به سازش و تسلیم نیستند و همۀ مردم و مسئولان را دعوت و توصیه به پایداری بر آرمانهای اسلام و انقلاب می کنند.

14. رها کردن نهی از منکر: «کلُّ ذَلِک مِمَّا أَمَرَکمُ اللَّه بهِ مِنَ النَّهْی وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُون؛ تمام این موارد از آن چیزهاست که خداوند بدان فرمان داده تا جلوگیری نمایید و به طور گروهی نهی از منکر کنید در حالی که شما از این فرمان [مهم ] غافل شده اید.» یعنی: از دستورات الهی غافلید و نه نهی می کنید و نه نهی می شوید. شما باید به گونه ای زندگی و رفتار کنید که مردم به راحتی بتوانند با شما ارتباط برقرار کرده و حتی نهی از منکرتان کنند تا در نتیجه اگر آنها را نهی از منکر کردید، به راحتی بپذیرند.

نتیجه

ترک فریضۀ «نهی از منکر» و فراموشی آن، ریشۀ همه بدبختیهایی است که دامن جامعۀ دینی را می گیرد. علما و بزرگان دین بایستی به این فریضه عمل کنند و آن را ترویج نمایند.

8. مصیبت عظمای علما و نخبگان

از دیدگاه حضرت امام حسین(ع) علماء و نخبگان جامعه او بیش تر از دیگران در معرض مصیبت و گرفتاری هستند، زیرا از یک طرف برخی از آنها در جایگاه خویش نیستند و به وظایفشان عمل نمی کنند و از طرف دیگر برخی از آنها رعایت حلال و حرام را نمی کنند و امور مسلمین به دست کسانی افتاده که حلال و حرام را نمی دانند و کاری جز تفرقه بین مسلمین و ایجاد اختلاف در سنّت قطعی و تکلیف الهی ندارند.

آن حضرت(ع) در ادامۀ خطبۀ «منا» می فرماید: «وَ أَنتُمْ أَعظَمُ النَّاسِ مُصِیبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کنْتُمْ تَشْعُرُونَ ذَلِک بِأَنَّ مَجَارِی الْأُمُورِ وَ الْأَحْکامِ عَلَی أَیدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَی حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمُ الْمَسْلُوبُونَ تلْک الْمنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِک إِلَّا بِتَفَرُّقِکمْ عنِ الْحقِّ وَ اخْتِلَافِکمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَینَةِ الْوَاضِحَة؛[13] بیش ترین مصیبت شامل حال شماست که نتوانستید جایگاه واقعی علما را حفظ نمایید و در این خصوص مغلوب شدید و ای کاش شما شعورتان را در این رابطه به کار می گرفتید! این به خاطر آن است که راهکارها و اجرای احکام به دست دانشمندان خداشناس است که بر حلال و حرام خدا امین هستند و این موقعیت و منزلت از شما گرفته شده است و این از دست دادن موقعیت به سبب آن است که شما در خصوص حقّ دچار تفرقه شدید و در باره راه و روش پیامبر(ص) با وجود دلیل روشن، به اختلاف پرداختید.»

اما حَقِّتان است!

اگر علماء و نخبگان جامعه از عافیت طلبی و مَنیّت، دوری کرده و به اصلاح امور مسلمین بپردازند، و اگر زیر پرچم ولی الله یا ولی امر بر اذیتها صبر می کنند و حاضر به تحمل سختیها و شدائد باشند، تصویب مقررات جامعه و امور اجرایی و قضایی به دست آنها می افتد و مدیریت آن امور به سرپنجه اهل علم محقق می شود نه بی سوادانی که دین و فرهنگ، دغدغۀ اصلی آنان نیست: «وَ لَوْ صبَرْتُمْ علَی الْأَذَی وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیکمْ تَرِدُ وَ عَنْکمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیکمْ تَرْجِع؛[14] اگر بر آزار شکیبا بودید و در راه خدا تحمّل به خرج می دادید امور خدا، به دست شما در می آمد و (احکام او) از (جانب) شما صادر می شد و مرجع همگان قرار می گرفتید.»

اوضاع سیاسی دهۀ60

از مهم ترین چیزهایی که هر مسلمان، به ویژه اهل علم و نخبگان نباید از آن غافل باشند «زمان شناسی» است. اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی دهۀ60 هجری به خاطر سکوت و بی تفاوتی و عدم همکاری بزرگان مسلمین با امام حسین(ع) به سمتی رفت که حاکمان جامعه خودسرانه عمل کرده و باهواخواهی به سوی خواری و ذلّت شتافتند و به جای عبادت خداوند، به عبادت (پیروی بی چون و چرا) جباران و ظالمان پرداختند؛ امام حسین(ع) به همین نکته اشاره می کند و می فرماید: «یتَقَلَّبُونَ فِی الْمُلْک بِآرَائِهِمْ وَ یسْتَشْعِرُونَ الْخِزْی بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَی الْجَبَّار؛[15] مملکت را سر خود (و به رأی و دلخواه خویش) زیر و زبر کنند و به پیروی از تبهکاران و جسارت بر خدای جبّار، رسوایی هوسرانیهایشان را به دل خویش هموار دارند (و از آنها پروا نکنند.)»

حکومت بنی امیه در هر شهری یک سخنگو داشتند که حرف آنان را تکرار می کرد. سراسر زمین زیر پایشان پراکنده شده و دستشان برای قتل و غارت مردم بی دفاعی باز بود که مانند گوسفند، در برابر حاکمان مستبد و کینه توز گرفتار شده بودند. زورگویانی بر ضعیفان حکومت می کردند که نه خدا می شناختند و نه قیامت: «فی کلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَی مِنْبَرِهِ خَطِیبٌ یصْقَعُ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَیدِیهِمْ فِیهَا مَبْسُوطَةٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لَا یدْفَعُونَ یدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَینِ جَبَّارٍ عنِیدٍ وَ ذِی سطْوَةٍ علَی الضَّعَفَةِ شَدِیدٍ مُطَاعٍ لَا یعْرِفُ الْمُبْدِئَ الْمُعِید؛[16] به هر شهری سخنرانی زبان باز (و نعره پرداز) بر منبر دارند و تمام سرزمین اسلام، بی دفاع زیر پایشان افتاده، و دستشان در آن همه جا باز است و مردم برده وار در اختیار آنانند، دست ظلمی را که بر سرشان خورد دور نتوانند کرد. برخی زورگوی سرسختند و بر ناتوان به سختی حمله برند، و پاره ای فرمانروایی هستند که مبدأ و معاد (و خدا و قیامتی) نمی شناسند.»

حکومت یزید؛ محصول عالم به زمان نبودن نخبگان

حکومت یزید و یزیدیان تاریخ، در یک شب و به یک باره شکل نگرفته و نمی گیرد؛ بلکه عوامل مختلفی دست به دست هم می دهند تا چنین حکومت ظالمی تشکیل شود. از منظر اباعبدالله الحسین(ع)، مهم ترین شکل گیری این چنین حکومت ظالمانه ای، عالم به زمان نبودن علما و نخبگان و عدم همکاری آنان با اندیشه های انقلابیِ حسینی است.

این امر موجب می شود تا فرد فریب کار و ستمگری همچون یزید بن معاویه بر سر کار آید که نه تنها شایستگی و لیاقت این مقام (جانشینی پیامبر(ص)) را نداشت، بلکه با اعمال و افکار ظالمانه اش، در نهایت بی رحمی با مردم رفتار می کرد.

اباعبدالله(ع) در رابطه با این نکته می فرماید: «فَیا عَجَباً وَ مَا لِی لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَی الْمؤْمِنِینَ بهِمْ غَیرِ رَحِیمٍ فَاللَّهُ الْحَاکمُ فِیمَا فِیهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِی بِحُکمِهِ فِیمَا شجَرَ بینَنَا؛[17] شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین از آن ستمگری دغل پیشه و باج گیری ظالم و حاکمی (شرور) است که بر مؤمنان رحم نیارد، پس خدا در کشاکشی که ما داریم، حاکم و به حکم خود در مشاجره ای که میان ماست داور باد.»

نتیجه

وقتی من و شما به فریاد حسین زمانمان لبیک نگوییم، وقتی به حکومت شیعی اهل بیتی تمسّک نکنیم، وقتی از حضرت ابالفضل العباس(ع) درس ادب و تواضع در برابر مولایمان نگیریم، وقتی از «آب حیاتمان» برای «آبروی دینمان» نگذشتیم و وقتی«تشنۀ دنیا» شدیم و برای رسیدن به آن از هیچ کاری کوتاهی نکردیم؛ نه تنها حقّ اعتراض نداریم، بلکه مفاسد پیرامون جامعه و تنهایی حسین زمانمان بر عهدۀ ما خواهد بود!

9. هندسۀ قیام امام حسین(ع)

اهداف قیام و انقلاب باید روشن باشد تا انقلابیون و تاریخ، به درستی دربارۀ آن قضاوت نمایند. هر قیام و انقلابی یک دسته اهداف «سلبی» و «ایجابی» دارد که بر اساس آن اهداف، شکل می گیرد و راه خود را ادامه می دهد. قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نیز دارای اهداف سلبی و ایجابی است.

اهداف «سلبی» قیام امام حسین(ع)

امام، یک هدف سلبی مشخّصی داشته و آن را بارها با سوگند اعلام می کنند. آن حضرت(ع) می فرماید: خدایا ما به خاطر «شهوت قدرت» و «زیاده خواهی» به میدان اجتماع و سیاست نیامده ایم. ما دنبال «ریاست» و «سیادت» بر مردم نیستیم. ما «تشنۀ قدرت» نیستیم، بلکه «شیفتۀ خدمت» به اسلام و مسلمین هستیم.[18]

امام(ع) در بخش دیگری از خطبۀ «منا» به این نکته اشاره می کند و می فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّک تعْلَمُ أَنهُ لَمْ یکنْ مَا کان منَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَام؛[19] خداوندا! تو آگاهی که آنچه (از جنبش و نهضت بر ضد مفاسد و منکرات) به دست ما صورت گرفت نه در طمع پادشاهی و جاه بود، نه در طلب ثروت و مال.»

اهداف «ایجابی» قیام امام حسین(ع)

امام در ادامه به بیان چهار هدف ایجابی اشاره کرده و برای همه انقلابها و«بیداریهای اسلامی»، هندسه ای مشخص و الهی بیان نموده و «آرمانهای مشروعیت سیاسی حسینیان» عالم را تا قیامت طراحی می کنند:

1. نمایان کردن ارزشها:

صِرف مسلمان بودن و خلاصه کردن دین در پستوی خانه ها و کنج مساجد، کافی نیست؛ اگر ارزشهای اجتماعی و سیاسی بروز نکند و در جامعه به بهانه های مختلف اعم از «سکولار» و «مدرنیته» کردن فضای جامعه، از بیان و تبلیغ ارزشها شرمنده شویم و کوتاه بیاییم، جامعۀ اسلامی و افکار و قلوب مردم مسلمان را در «تشتی از طلا» و «دو دستی» به دشمنان اسلام و قرآن تقدیم کرده ایم. باید ابزارهای مباح و مشروع تبلیغ دین و فرهنگ را در دست گرفت و سخنان دین را به خانه هایی ببریم که مردمش از پای منبرها به پای ماهواره ها کشانده شده اند.

امام حسین(ع) برای نمایان کردن ارزشها از خون خود و خون بهترین فرزندان امّت اسلامی هزینه می کند و می فرماید: «وَ لَکنْ لِنُرِی الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِک؛ ما خواستیم تا نشانه های راه دینت را ارائه دهیم.»

2. اصلاح بلاد مسلمین:

خوب بودن کافی نیست، بلکه اصلاح جامعه و زندگی دیگران هنر و تکلیف دیگری است.

از نگاه قرآن کریم با وجود دانشمندان لجوج و خطرناک، امیدی به اصلاح جامعه نیست[20] و باید برای اصلاح امّت، حتی از عواطف مردم نیز استفاده کرد.[21] اصلاح جامعه و جلوگیری از فساد، بدون قدرتِ منسجم و مسئول مشخّص امکان ندارد[22] و در نهایت، کسانی که برای رشد و اصلاح جامعه دل می سوزانند، رستگاران واقعی هستند وگوشه گیرانِ بی تفاوت را از این رستگاری سهمی نیست .[23]

امام حسین(ع) بزرگ ترین مصلح دینی است و دیگر قیامها و بیداریها به میزان همرنگ و همسو بودن با قیام ایشان مشروعیت و وجهه اصلاحی می یابند؛ آن حضرت(ع) یکی دیگر از اهداف ایجابی قیام خود را «اصلاح بلاد مسلمین» می داند و می فرماید: «وَ نظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فی بِلَادِک؛ (مفاسد را) در شهرهای تو اصلاح کنیم.»

3. امنیت مظلومان:

هرچند تأمین کنندۀ اصلی امنیت روانی و جانی و اقتصادی مؤمنان و بندگان، خداوند سبحان است؛ چنانچه قرآن کریم می فرماید: (فَلْیعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبیتِ الَّذِی أَطعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف)[24]؛ «پس باید خداوند این خانه را بپرستند؛ همان [خدایی ] که در گرسنگی غذایشان داد، و از بیم [دشمن ] آسوده خاطرشان کرد.» اما نباید از تکالیف امنیت زا غافل ماند. در فرهنگ وحی، امنیت و آرامش واقعی، در سایۀ پیروی از دین و عمل به تکالیف و دستورات خداوند حاصل می شود: (فَمَنْ تَبِعَ هُدای فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا همْ یحْزَنُونَ)[25] تأمین انواع امنیت حتی به عنوان دستوری به همۀ انبیا و اولیا معرفی شده است. انبیا علاوه بر ارشاد و هدایت، به نیازهای مادّی مردم همانند امنیت ومعیشت نیز توجّه داشته و برای آن تلاش و دعا می کردند.[26]

امام(ع) در ادامه اهداف ایجابی قیام عاشورا به این امر اشاره می کند و می فرماید: «وَ یأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ منْ عِبَادِک؛ باشد که بندگان مظلوم تو روی آسایش و امنیت بینند.»

4. اجرای منویّات الهی:

بزرگ ترین و حتی شاید تنها تمایز بین «حکومت دینی» و «دین حکومتی» در جامعه، دغدغۀ اجرای دستورات الهی داشتن یا نداشتن است. این سکّه، روی دیگری ندارد؛ هدف از عنوان کردن نام دین در عرصۀ حاکمیت، اگر خدمت به دین نباشد، سر از سوءاستفاده از دین در می آورد؛ چرا که اگر دشمن در حاکمیت نفوذ کرد، سوءاستفاده از نام دین و در نتیجه، عدم اجرای منویات الهی را سرلوحۀ کار خویش می کند. اگر مردم، امام و رهبر خویش را برای اجرای منویات دین حمایت نکنند و با انصاف و درایت و تصمیمات عاقلانۀ رهبرشان، همراهی ننمایند، ظالمان قدرتمند شده و همه در برابر خاموش شدن انوار قدسیه دین مسئول خواهند بود.

امام در این باره نیز می فرماید: «وَ یعْمَلَ بِفَرَائِضِک وَ سُنَنِک وَ أَحْکامِک؛ تا به فرائض و سنن و احکام تو عمل شود.»

نتیجه

بزرگ ترین و سوزناک ترین روضۀ امام حسین(ع) این است که ایشان به اهداف والای فوق چشم دوخته بودند و هنوز منتظر «لبیک» اند اما متأسفانه بر فراز بعضی منبرها و هیأتهای ما به روضۀ «لب» خشک ایشان اکتفا کرده اند. مصیبت آنجاست که امام حسین(ع) با «انگشت» مبارکشان به سوی آسمان آرمانها اشاره کرده اند، اما ما هنوز اندر خم کوچۀ «روضۀ انگشت قطع شده» ایشان مانده ایم!

پی نوشت ها

[1] تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ابن شعبه حرّانی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1404ق، ص237.

[2] بقره / 54.

[3] بقره / 75.

[4] بقره / 79.

[5] تفسیر نور، محسن قرائتی، انتشارات مؤسسه درسهایی از قرآن، قم، ج1، ص246.

[6]  «کسانی که نشانه های روشن، و رهنمودی را که فرو فرستاده ایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته می دارند، آنان را خدا لعنت می کند، و لعنت کنندگان لعنتشان می کنند.» بقره / 159.

[7] آل عمران / 187.

[8] تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ابن شعبه حرّانی، ص238.

[9] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، مؤسسه آل البیت) ، قم، 1409ق، ج27، ص130.

[10] طور / 25 الی27.

[11] مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، ج24، ص476.

[12] اشاره به بیانات گهربار مقام معظم رهبری، مشهد مقدس، نوروز 1393.

[13] تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص238.

[14] همان.

[15] همان.

[16] همان.

[17] همان.

[18] شهید مظلوم آیت الله بهشتی با تأسی به سیره و سخن امام حسین(ع) بر همین اندیشه تأکید می کرد و همواره این جمله را بر منابر می گفت که «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت.»

[19] تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص239.

[20] بقره / 75.

[21] آل عمران / 31.

[22] آل عمران / 104.

[23] آل عمران / 104.

[24] مسد / 3و4.

[25] بقره / 39.

[26] بقره / 126.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان