ما اینجا در سایت مردمان، سوالات زیادی از جانب خوانندگان خود درمورد رابطه ی جنسی، سلامت جسمی، وضعیت مالی و رشد ذهنی دریافت می کنیم. برای پاسخگویی و بررسی این سوالات مجموعه ای چهار قسمتی تهیه کرده ایم که توضیح می دهد در کدام نقطه از زندگی هر فرد به بالاترین درجه یا نقطه ی اوج خود در چهار جنبه ی جذابیت فیزیکی، قدرت مالی، هوشیاری ذهنی و سلامت جسمی، می رسد. امیدواریم که خوانندگان ما از این بخش ها استفاده ی لازم را ببرند و به نظرشان کارآمد و مفید باشد. این هفته این مسئله را از دیدگاه قدرت و هوشیاری ذهنی بررسی میکنیم.
مغز شما ابزاری کاملاً پویا و دینامیک است. از لحظه ای که به دنیا می آیید و تا زمانی که از دنیا بروید، تریلیون ها مدار را آزمایش و تست میکند تا شما در مسیر زندگی خود پیش روید. اگر سیم کشی ها مفید و صحیح باشد، شما به فردی موفق در زندگی تبدیل خواهید شد، و اگر که نه مطمئناً شکست خورده خواهید بود. مسئله ی امیدوارکننده این است که هر چقدر شما از مغزتان استفاده یا سوء استفاده کنید، عاقبت به اوج قوه ی ذهنیتان خواهید رسید—زمانی در زندگیتان که قدرت های شناختی و خلاقیتی شما در آخرین حد خود کار می کنند.
اما می دانم که بسیار دوست دارید بدانید که چه وقت این زمان فرا می رسد؟ یا شاید آن را گذرانده باشید؟ پاسخ این سوال به عواملی بستگی دارد که قدرت ذهنی را تشکیل می دهند.
بنابر تحقیقات، شما زمانی به این نقطه ی اوج می رسید که بین سه عامل زیر تعادل برقرار کرده باشید:
1٫ توانایی در جذب اطلاعات جدید
2٫ توانایی برای ارائه ی ایده و عقیده های خود
3٫ توانایی به کار انداختن آن ایده ها و عقاید از طریق تجربه و تفکر انتقادی
بگذارید ببینیم که هر کدام از این توانایی ها چگونه در طی زندگی شما پرورش مییابند.
جذب اطلاعات
توانایی شما برای جذب اطلاعات جدید به سخت افزار مغز شما مرتبط است. گرچه اکثر سلول های مغزی قبل از تولد شکل می گیرند، اما اکثر ارتباطات بین این سلول ها در طی دوران طفولیت و کودکی ایجاد می شود. به همین دلیل است که مغز یک کودک 3 ساله دو برابر مغز یک انسان بالغ کار می کند.
مغز یک کودک، علاوه بر فعال شدن بیش از اندازه، بسیار متراکم است. مغر در اولین دهه ی عمر خود به همین صورت باقی می ماند، تا سن 11 سالگی که در تلاش برای جدا شدن از ارتباطات زائد و غیر ضروری برمی آید.
این مرحله که متخصصین آن را “هَرس کردن” می نامند، با ایجاد ارتباطات قوی تر و کارآمدتر، قدرت های شناختی مغز را افزایش می دهد. دکتر هری چوگانی، استاد عصب شناسی کودکان در دانشگاه ایالتی واین، اظهار می دارد: “مغز نیز در این دوره مانند یک بزرگراه است. جاده هایی که ترافیک بیشتری داشته باشند، گسترده تر میشوند. و آنها که به ندرت مورد استفاه قرار می گیرند، خراب خواهند شد.”
در نوجوانی، غلبه بر برخی توانایی ها—مثل یادگیری زبان سواحیلی یا نواختن قره نی—بدون تمرین و پشتکار زیاد، بسیار مشکل خواهد شد. خوشبختانه مغز شما با تقویت نیروهای بینشی و قضاوتی، از عهده ی این کمبودها برمی آید. شما همچنین بهتر می توانید در این دوره با احساسات خود برخورد کنید.
در دهه ی 20 سالگی مغز شما باید مثل یک دستگاه خوب روغن کاری شده، کار کند. در این نقطه، تجربیات زندگی شما با ایجاد ارتباطات بادوام و مستحکم کمک بسیاری می کند. اما شما هنوز هم دچار اشتباهاتی می شوید که اکثر آنها مربوط به مسائل جنسیتان می شود نه مغزتان!
سعی کنید تا می توانید از دوران اولیه مغز خود نهایت استفاده را ببرید چون با گذشتن از مرز 20 سالگی، مغز شما هر ساله 1 گیگ از حجم خود را از دست می دهد و خوشبختانه بعضی از این تلفات با تقویت عصب های باقی مانده جبران می شوند. یعنی اینکه حتی پس از رفتن به خانه ی سالمندان، شما هنوز قادر خواهید بود اطلاعات جدید را جذب کنید.
تولید ایده و عقاید
با اینکه مغز شما در طول زندگی قادر به ساختن ایده های جدید و افکار خلاق است، جامعه برای پی بردن به کل محتوای این نیروی بالقوه، از بروز آن ممانعت خواهد کرد.
برای مثال در نظر بگیرید در سن 5 سالگی شما تقریباً از %80 نیروی بالقوه ی خلاقیت خود استفاده می کنید. در آن سن شما با خلق بازی های جدید و یافتن دوستانی تازه، چه واقعی و چه خیالی، از خلاقیت خود استفاده می کنید. اما، وقتی به 12 سالگی می رسید، نیروی بالقوه ی خلاقیت شما به %2 نزول خواهد کرد. این کاهش شدید نشانگر فشارهای اجتماع برای همرنگ شدن با جامعه است. با بالا رفتن سن کودکان، زمان بازی کوتاه تر می شود، درحالیکه مسئولیت ها و فشارهای زندگی واقعی افزایش می یابند. در حقیقت، شما هیچگاه نیروی خلاقیت خود را از دست نمیدهید؛ فقط تشویق و ترغیب اطرافیان کمرنگ یا پررنگ می شود .