مقدمه
نگاهی گذرا به تاریخ نشان می دهد که زندگی بشر در جوامع مختلف، همیشه بر اساس مجموعه ای از قواعد و مناسبات معین، نظم و نسق یافته و به طبع همواره می توان آن را واجد سبک دانست.
بر اساس چنین رویکردی، بحث از سبک زندگی و الگوهای نظام مند رفتاری، بحث تازه ای نیست و حتی در محافل و مجامع دانشگاهی نیز این مبحث در قالب موضوع های کلی تری مانند فرهنگ و تمدن، دارای قدمتی طولانی است. با توصیف بیان شده، جای پرسش دارد که چرا اکنون سبک زندگی تا این حد اهمیت یافته و توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؟
واقعیت آن است که اقتضای زندگی در جوامع مدرن و متکی بر فرهنگ و تمدن غربی، به تدریج الگوهای خاصی را برای زندگی و رفتار ارائه کرده است. به زعم دانشمندان علوم اجتماعی، در یک قرن گذشته، شرایط جدید کار، تولید، انباشتگی کالاهای مصرفی و همچنین فراهم آمدن زمان فراغت بیشتر برای بخش زیادی از اقشار جامعه، نشانه ای از تحول عمیق اجتماعی و فرهنگی بوده است و شرایط نوین، الگوهای رفتاری تازه ای را در زمینۀ کار و فعالیت، مصرف و شیوه های گذران اوقات فراغت می طلبد که می توان آنها را در قالب عنوان کلی سبک زندگی مورد بررسی قرار داد.
به همین دلیل، امروزه اصطلاح سبک زندگی[1] در ادبیات علوم اجتماعی، پیوندی تنگاتنگ با مجموعه ای از مفاهیم مانند فرهنگ، جامعه، رفتار، اخلاق، عقیده، شخصیت، هویت، طبقۀ اجتماعی، سلیقه و نیاز دارد. حاصل این رویکرد نیز خواسته یا ناخواسته، تلاشی گسترده برای معرفی، ترویج و تثبیت سبک خاصی از زندگی خواهد بود که خاستگاه آن، فرهنگ بی دین غربی و عقبۀ معرفتی آن است.
روشن است که پذیرش منفعلانۀ این گونه از الگوهای رفتاری برای جوامع مسلمان که خود در پرتو آموزه های اسلامی، توانایی تعریف و ترسیم سبک زندگی دینی و تبیین الگوهای متناسب با آن را دارند، شایسته نبوده و باید به اقتضای فرهنگ دینی خود، به سبک زندگی اسلامی روی آورند. به ویژه آنکه ناکارآمدی تمدن بی دین غربی در پاسخگویی به نیازهای چندبعدی انسان آشکار شده و رصد تحولات جاری در جهان نیز نشانه های افول و فرود این تمدن را نمایان ساخته است.
تجربۀ تاریخی بشر نیز نشان داده با پایان تمدنی، زمینۀ مناسبی برای شکوفایی تمدن های دیگر فراهم می شود و جامعۀ بشری که معمولا در برابر تغییر و تحول عمیق اجتماعی مقاوم است، در چنین وضعیتی با رضایت خاطر از دگرگونی و جایگزینی استقبال می کند. در پرتو چنین فرصتی می توان با تکیه بر غنا و تعالی آموزه های اصیل اسلامی، این جایگزین را که همچون گنجینه ای ارزشمند و برگرفته از میراث آسمانی اسلام نزد مسلمانان نهفته است، هم خود بهتر بشناسیم و هم به جهانیان معرفی کنیم.
بازخوانی و ژرف اندیشی در آموزه های اسلام، نشان دهندة ظرفیت بالای این دین آسمانی برای فرهنگ سازی و ارائۀ الگوهای رفتاری مناسب است، زیرا انتزاعی ترین لایه های اعتقادی و معرفتی تا عینی ترین سطوح رفتاری که امروزه با عنوان سبک زندگی از آن یاد می شود، در چارچوب نظام معنایی اسلام جای گرفته و در مسیر تکامل و سعادت انسان مورد استفاده قرار می گیرد.
در این راستا، قرآن که مهم ترین منبع آموزه های اسلامی به شمار می رود، سرشار از الگوهایی است که شیوة زیست مؤمنانه و مورد نظر اسلام را معرفی می کند و در پرتو آیات آن، سیرة پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز به عنوان اسوه و نمونۀ عالی زندگی به تمام مسلمانان معرفی شده است.
همچنین روایت ها و حکایت های فراوانی از اهل بیت (ع) در اختیار مسلمانان قرار دارد که با الهام از تعالیم نورانی قرآن کریم و در شرایط متفاوت اجتماعی، مصادیق متعددی از الگوهای زندگی دینی را تبیین و معرفی کرده اند، به خصوص بهره مندی برخی از دوره های تاریخی از تمایزهای ویژة فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و علمی، برای زمان حاضر که جامعۀ اسلامی بار دیگر در دورة گذار قرار گرفته، می تواند دستاوردهای بسیار مهمی را در پی داشته باشد.
این مقاله به بررسی سبک زندگی امام رضا(ع) در ساحت عملی و نظری در چهار مقولۀ آراستگی، همیاری، اخلاق گرایی و تعامل فرهنگی می پردازد تا الگویی برای مسلمانان باشد.
دوران زندگانی ایشان با توجه به قبول منصب ولایتعهدی و قرار گرفتن در کانون زندگانی ایرانیان می تواند الگوی مناسبی به ویژه در زمینۀ تعامل فرهنگی و اخلاق گرایی برای ایرانیان باشد.
تبیین الگوی سبک زندگانی امام رضا(ع) در زمینه های یادشده در مقایسه با الگوهای ارائه شدة غربی از موضوع های بدیعی است که کمتر به آن پرداخته شده است، این مقاله ضمن تبیین مفهوم سبک زندگی و الگوهای ارائه شده در این زمینه، به بررسی الگوهای رفتاری امام رضا (ع) که در دورانی مهم از تاریخ اسلام، نماد و الگوی ویژة سبک زندگی اسلامی به شمار می رود، پرداخته است.
دربارة پیشینۀ موضوع باید گفت که تاکنون مقاله ای با عنوان سبک زندگی اسلامی در حوزة روابط اجتماعی با الگوگیری از زندگانی امام رضا (ع) به چاپ نرسیده، البته مقاله ها و کتاب های متعددی دربارة الگوی سبک زندگی به چاپ رسیده است که ازجمله می توان به کتاب های دین و سبک زندگی اثر محمدسعید مهدوی کنی، اخلاق تربیتی امام رضا(ع) تألیف جواد محدثی و مقاله هایی چون «سبک زندگی و شخصیت اخلاقی امام رضا(ع)» اثر یعقوبعلی عابدینی نژاد اشاره کرد.
سبک زندگی دینی
سبک زندگی در حوزة مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها و الگوهای کنش افراد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی باشد، اطلاق می شود. طبیعی است که بر اساس چنین رویکردی، سبک زندگی علاوه بر اینکه بر ماهیت و محتوای خاص تعامل ها و کنش های اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبین اغراض، نیت ها، معانی و تفاسیر فرد در جریان عمل روزمره است، نشان دهندة کم و کیف نظام باورها و ارزش های افراد نیز خواهد بود (فاضل قانع، ١٣٩٢: ٩).
چنین برداشتی از مفهوم سبک زندگی، علاوه بر اینکه پشتیبانی جدیدترین دیدگاه های مطرح در این عرصه را به همراه دارد (بوردیو، ١٣٩٠: ٢٨٦ و ٣٣٧؛ گیدنز، ١٣٨٧: ١٢٠)، از قابلیت خوبی برای بومی سازی مفهوم سبک زندگی بر اساس اقتضاهای جامعۀ اسلامی برخوردار است.
تمرکز اندیشمندان بر شاخص هایی مانند الگوی مصرف، شیوة گذران اوقات فراغت، الگوهای مربوط به شیوة تمرکز بر علاقه مندی ها، آداب معاشرت، الگوهای زندگی خانوادگی و بهداشت و سلامت، نشان می دهد که مطالعات سبک زندگی حول یک محور عمومی با عنوان کلی «سلیقه»[2] دور می زند (مهدوی کنی، ١٣٨٦: ٢١٦).
سلیقه، امری ذهنی است که در قالب تمایل ها و ترجیح های رفتاری انسان جلوه گر شده و بدین ترتیب، فرهنگ و اجزای آنکه امری کلی و عمومی به شمار می آید، در پرتو این تمایل ها و ترجیح های برآمده از سلیقه، فردیت پیدا کرده و هویت فرد را برای دیگران ترسیم می کند (بوردیو، ١٣٩٠: ٩٣).
بدین ترتیب می توان فرهنگ یا خرده فرهنگ را خاستگاه سبک زندگی دانست (فاضل قانع، ١٣٩١: ١٨٠)؛ اما روشن است که خود فرهنگ نیز متأثر از عوامل متعددی بوده که یکی از مهم ترین این عوامل، دین و آموزه های وحیانی است.
آموزه های دین به عنوان ابزار جامع هدایت و راهبری بشر، در بسیاری از موارد، حاکم بر باورها، ارزش ها و هنجارهای لازم برای جهت دهی و الگوبخشی به رفتار و کنش انسانی است. درواقع، محدود نکردن دین به فهم زمانی خاص، اعتقاد به تکامل فرهنگی و سهیم بودن ارادة انسان ها در آن و تبیین درست ارتباط میان فرهنگ متغیر و دین ثابت، ما را به این دیدگاه رهنمون می شود که دین و آموزه های وحیانی آن می تواند بخش مهمی از خاستگاه فرهنگ بشری را تشکیل دهد. پس در یک رابطۀ طولی، دین، فرهنگ جامعه را شکل می دهد و فرهنگ نیز به نوبۀ خود، نظام و ساختار خاصی را برای زندگی فردی و اجتماعی تعریف می کند که خود به عنوان سرچشمه و خاستگاه مجموعۀ در هم تنیده ای از الگوهای خاص برای زندگی، یک کل منسجم و متمایز را در قالب سبک زندگی پدید می آورد. البته سبک زندگی نیز به توسعه و نفوذ نظام معرفتی مبتنی بر آموزه های دینی یاری رسانده و تمایل ها و ترجیح های برآمده از فرهنگ دینی را بارور می سازد.
نمودارپدیداری و گسترش سبک زندگی دینی در جامعۀ اسلامی
چارچوب نظری
بر خلاف رویکرد کلاسیک جامعه شناسان که به توصیف سبک زندگی جاری افراد و گروه های اجتماعی بسنده می کنند،[3] با الهام از روش های برگرفته از آموزه های دینی می توان گامی فراتر از توصیف نهاد و با تکیه بر اصول ثابتی که به اعتقاد ما در آموزه های اسلامی وجود دارد، چارچوبی ارائه کرد که در محدودة آن، به تجویز نیز بپردازیم، یعنی با دخالت دادن مجموعه ای از باورها و ارزش ها، به ترسیم و شکل گیری سبک خاص زندگی کمک کنیم. این رویکرد دقیقا همان شیوه ای است که از سوی پیامبران الهی پیگیری شده است.
آنان از ابزار حاکمیت باورها و ارزش های دینی برای ایجاد دگرگونی در سلیقه و شیوة انتخاب مردم، بهره می گرفتند تا آنها با رضایت خاطر به اصلاح الگوهای سبک زندگی خود اقدام کنند.
اما اینکه آموزه های اسلامی را به عنوان معیار در نظر می گیریم و درصدد تجویز مفاهیم و شاخص های برگرفته از آن برمی آییم، مبتنی بر این پیش فرض اساسی است که جامعیت دین اسلام، همۀ ابعاد و زوایای زندگی انسان را دربر گرفته و او را همواره در انتخاب مسیر درست زندگی یاری می کند. همین جامعیت باعث می شود تا سبک زندگی دینی را لزوما منحصر در یک نظام الگویی و رفتاری واحد ندانسته و در محدوده و چارچوب برآمده از اصول اسلامی، سبک های متعددی را بپذیریم.
سیرة عملی پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در مواجهه با اصحاب خود نیز نشان می دهد که ایشان، اختلاف سبک را می پذیرفتند.[4]
پس، ارزش ها و نگرش های همسان، لزوما به سبک زندگی یکسان نمی انجامد و با توجه به ویژگی انتخابگری که در سبک زندگی وجود دارد، می توان هر مجموعۀ منسجمی از الگوهای رفتاری برآمده از آموزه های دینی را که در چارچوب معین شدة دین قرار داشته باشد، یک سبک زندگی دینی به شمار آورد. مهم آن است که در فرایند تعامل تمایل ها و منابع[5]، از این چارچوب خارج نشویم که البته در این زمینه، توجه به گروه های مرجع بسیار کارگشاست.[6]
گروه های مرجع دارای دو کارکرد اصلی هستند: اول آنکه هنجارها، رویه ها، ارزش ها و باورهایی را به دیگران القا می کنند و دوم آنکه معیارهایی را در اختیار کنشگران قرار می دهند تا کنش و نگرش خود را بر اساس آن محک بزنند (صدیق سروستانی و هاشمی، 1381: 150)
با توجه به این نقش بی بدیل، در فرهنگ اسلامی و به ویژه در آموزه های قرآنی، به افراد و گروه های خاصی به عنوان الگوی زندگی اشاره شده که در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) به عنوان برترین اسوه معرفی شده است:
«لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنۀ لمن کان یرجو الله والیوم الآخر وذکر الله کثیرا؛ قطعا برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند» (احزاب / ٢١).
روابط اجتماعی
روابط اجتماعی انسان که در قالب زندگی جمعی جلوه گر می شود، علاوه بر آنکه نیازهای انسان را بهتر و کامل تر تأمین می کند (ابن خلدون، ١٣٨٥، ج ١: ٧٧؛ طباطبایی، ١٣٧٣: ٧٩)، راه رسیدن انسان به سعادت را نیز هموارتر می سازد (فارابی، ١٩٩١م: ١١٧).
پس انسان اجتماعی برای رسیدن به اهداف زندگی جمعی، باید پایه ها و ارکان جامعه را تثبیت و تقویت کند تا جامعه ای همبسته و متحد شکل بگیرد. به همین دلیل، یکی از اهداف دین اسلام، تحکیم روابط اجتماعی انسان ها در تمام سطوح و کاهش تضادها و تنش هایی است که نظم اجتماعی را به چالش می کشد و تعهد افراد را نسبت به وظایف متقابل اجتماعی متزلزل می کند. مسلمانان نیز باید در شیوة رفتار اجتماعی و روابط با همنوعان خود، از الگوهای رفتار دینی تبعیت کنند تا ظهور اجتماعی دین کامل شود و درهای برکت الهی بر جامعه گشوده شود (اعراف / ٩٦)[7]، البته بهترین راه برای رسیدن به این مقصود، رجوع به سیرة کسانی است که قرآن کریم آنان را الگو و اسوه معرفی کرده است.
در این راستا، الگوهای رفتاری امام رضا(ع) که در دورانی مهم از تاریخ اسلام، نماد و الگوی ویژة سبک زندگی اسلامی به شمار می رود، پیوسته مورد توجه تاریخ نگاران بزرگ مسلمان و غیرمسلمان بوده است.
اگرچه اتخاذ سیاست های مبهم و پیچیده از سوی مأمون، خلیفۀ عباسی، موجب شد تا برخی گزارش های نادرست از وقایع زندگی امام رضا(ع) ارائه شود[8]، اما واقعیت های مسلم تاریخی، از موفقیت و مقبولیت سبک زندگی و روابط اجتماعی آن حضرت در میان جمع کثیری از مسلمانان آن روزگار حکایت می کند. استقبال پرشور مردم و به ویژه نخبگان و فرهیختگان جامعه از امام (ع) در نیشابور (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٤٤) و همچنین هیجان و اشتیاق طبقات مختلف اجتماعی در مرو، هنگام استقبال از ایشان برای برگزاری نماز عید (مفید، ١٣٨٣، ج ٢: ٣٧٣)، نمونه هایی از دل بستگی عمومی جامعۀ اسلامی به سیرة اهل بیت (ع) است که در آن روزگار در رفتار و گفتار امام علی بن موسی الرضا(ع) جلوه گر شد.
این رفتار و الگوهای برآمده از آن، دارای ابعاد، مراتب و لوازم متعددی است که در نوشتار پیش رو مجال توضیح تفصیلی آنها نیست. بنابراین می کوشیم برخی از مهم ترین ابعاد و لوازم روابط اجتماعی مبتنی بر آموزه های اسلامی را در رفتار و گفتار آن امام همام(ع) جستجو کنیم.
١. آراستگی
یکی از الگوهای رفتاری برجسته در زندگی امام رضا(ع) توجه ویژه به آراستگی ظاهر در روابط اجتماعی و هنگام مواجهه با همنوعان است. روایت ها و حکایت ها نشان می دهند که هرچند منش آن حضرت در خلوت و هنگام دوری از اجتماع، بی توجهی به زخارف دنیا و اکتفا به ساده ترین خوراک و پوشاک بود؛ اما در روابط اجتماعی و هنگام حضور در میان مردم، به وضعیت ظاهری و آراستگی خود توجه ویژه ای داشتند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٢).
از تلاش و جدیت امام (ع) در اتخاذ این روش، می توان به این نکته رهنمون شد که آراستگی ظاهر افراد، نوعی تکلیف اجتماعی برای احترام به دیگران است، زیرا اگر سیمای ظاهری انسان، آراسته، پاکیزه و موزون باشد چشم و دل مردم از دیدار انسان شادمان می شود و اساس زندگی انسان که بر انس و هم گرایی اجتماعی نهاده شده، بدین وسیله تقویت می شود. شاید توجه به همین بعد تکلیفی موجب شده که امام رضا (ع) اهتمام به زیبایی ظاهری را دارای اجر معنوی دانسته[9] وژولیدگی و عدم آراستگی را موجب خشم و غضب الهی معرفی کنند (مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٧٦: ٣٠٣).
آراستگی، علاوه بر آثاری که در روابط اجتماعی درون گروهی مؤمنان دارد، می تواند دارای پیامدها و آثاری فراتر از جامعۀ ایمانی هم باشد، زیرا آراستگی و سیمای خوشایند مؤمنان، شکوه و زیبایی جامعۀ اسلامی را در برابر دیگران به نمایش می گذارد. به همین دلیل، زمانی که از امام رضا(ع) دربارة پوشیدن لباس های زیبا می پرسند، حضرت می فرمایند:
«ألبس و تجمل؛ بپوش و زیبا بپوش» (حمیری، ١٤١٧ق، حدیث ١٢٩٦: ٢٨٦).
البته روشن است که میزان توجه به آراستگی ظاهر، به ویژه در زمینۀ لباس و پوشش، با سطح درآمد و زندگی عموم مردم در جامعه مرتبط است. در گفتار و کردار امام رضا(ع) نیز این توجه ویژه به اقتضاهای زمانی و مکانی و شرایط خاص اجتماعی را می توان به روشنی مشاهده کرد. از برخی سخنان آن حضرت می توان دریافت که در عصر ایشان، برخی از اقشار جامعه انتظار داشتند ایشان نیز مانند زمان امیرمؤمنان علی (ع) لباس بپوشند و بسان آن حضرت زندگی کنند؛ اما امام هشتم (ع) با صراحت در پاسخ آنان به تفاوت دوره ها، زمان ها و اقتضاهای هر زمان اشاره می کنند (طبرسی، ١٣٧١: ٩٨).
توجه به همین اقتضاهای اجتماعی موجب شد که امام (ع) شانه زدن موها و محاسن، خضاب کردن موها، به دست کردن انگشتری و هر چیز دیگری را که بر آراستگی انسان می افزاید (حسینی قزوینی، ١٣٨٧، ج ٢: ٩٨-١٠٧) مورد توجه قرار داده و دیگران را نیز به آن توصیه کنند تا جایی که خود، مرغوب ترین و بهترین عطرها را سفارش می دادند (کلینی، ١٤٢٦ق: ١١٧٨) و خوش بویی و استفاده از عطر را جزء اخلاق انبیای الهی برمی شمردند (همان : ١١٧٥).
این الگوی رفتاری علاوه بر بعد ایجابی و ترویجی، نوعی مبارزة منفی با برخی پندارهای نادرست اجتماعی نیز به شمار می رود. امام رضا(ع) با اتخاذ این روش نشان دادند که آراستن ظاهر، نافی و ناقض زهد واقعی نیست و تا جایی که آدمی، دل بسته و شیفتۀ دنیا و زخارف آن نشود، می تواند وضع لباس و خوراک خود را متنعمانه اداره کند (فضل الله، ١٤٢٨ق: ١٠٢).
آنچه در فرهنگ اسلامی به عنوان دنیا نکوهش شده، تمام آن چیزهایی است که انسان را از یاد خدا غافل کند و رنگ و بوی معصیت داشته باشد (جوادی آملی، ١٣٨٨: ٢٤٠).
به عبارت دیگر، دنیا زمانی که هدف اصلی انسان قرار بگیرد و سبک زندگی او را به گونه ای شکل دهد که او را از مقصود اصلی آفرینش دور کند مذموم است؛ اما اگر به عنوان مقدمه و پل زندگی اخروی نگریسته شود، دارای ارزش مثبت خواهد بود. پس دلیلی ندارد مؤمن خود را از نعمت های حلال و پاکیزة الهی محروم سازد، زیرا خداوند این نعمت ها را نیافریده که مؤمن از آنها محروم و کافر، بهره مند باشد؛ بلکه مؤمن به استفاده از این نعمت ها، اولی و شایسته تر است (ابن شعبه حرانی، ١٣٩٤ق: ٢٥٦).
نقل شده است که گروهی از صوفیان نزد امام رضا (ع) آمده و با کنایه گفتند:
مأمون با اندیشۀ خود دریافت که شما اهل بیت (ع) از همۀ مردم برای پیشوایی امت سزاوارترید و از میان اهل بیت (ع)، تو از همه شایسته تری. ازاین رو بر آن شد که امر خلافت را به تو بازگرداند. اکنون امت به پیشوا و رهبری نیازمند است که جامه اش خشن و طعامش ساده باشد. بر الاغ سوار شود و از بیمار عیادت کند(اربلی، ١٤٢٦ق، ج ٣: ٤٢٣؛ ابن صباغ، ١٣٨٥: ٣٨٩).
اما امام (ع) که زهد را در این ظواهر نمی جستند، فرمودند:
یوسف که منصب پیامبری داشت قبای ابریشمی با دکمه های زرد میپوشید و در مجلس فرعونیان بر پشتیهای آنان تکیه میزد. وای بر شما! جز این است که از امام، قسط و عدل خواسته میشود؟ اگر سخن گوید، راست گوید. اگر حکم کند، بر قاعدة عدل و داد باشد. اگر وعده کند، انجام دهد؟ همانا خداوندلباس یا طعامی را حرام نفرموده است (همان: ٣٨٩).
امام (ع) که ذره ای دل بستگی به دنیا ندارند و سلوک معنوی ایشان با زهد واقعی آمیخته است هنگامی که در خراسان بودند، در روز عرفه، همۀ مال خود را میان مردم قسمت کردند و در پاسخ کسی که گفت این زیانکاری است، فرمودند: بلکه عین غنیمت است (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦١).
٢. همیاری
اساس نظام اجتماعی بر تعاون و همیاری نهاده شده و بسیاری از اندیشمندان عقیده دارند فلسفۀ زیست اجتماعی انسان، عدم توانایی در برآورده کردن تمام نیازهایش است.
به خصوص هنگام بروز برخی از مشکلات و مخاطره های طبیعی، او به هیچ وجه نمی تواند خود را بی نیاز از یاری و کمک دیگران بداند (فارابی، ١٩٩١م: ١١٧؛ ابن خلدون، ١٣٨٥، ج ١: ٧٧).
ازاین رو، جوامع گوناگون همواره در هنگام بروز خطر و مشکلات خاص، به وسیلۀ انواع و اقسام راهبردها و سیاست های گوناگون از اعضای خود حمایت می کنند. این سیرة تاریخی بشر از سوی اسلام نیز امضا شده است.
یکی از دلایل اهمیت همیاری و تلاش همگانی برای تأمین رفاه عمومی در جامعه، افزایش انگیزه و روحیۀ لازم و کافی برای حرکت همگان در مسیر رشد، شکوفایی و سعادت بوده و تنها از این راه، تمدنی پایدار پدید می آید. به خاطر همین اهمیت است که تمام ادیان آسمانی در تعالیم خود، بر این اصل مهم در زندگی اجتماعی تأکید کرده اند.
بر اساس این اصل، هر انسان یا گروه توانمندی نسبت به افراد و گروه های ناتوان اجتماعی تا مرز رسیدن آنان به توانایی کافی، دارای تکلیف و مسئولیت اجتماعی است. این همیاری تا جایی ادامه دارد که همگان در انجام تکالیف فردی، اجتماعی و دینی خود از امکانات و آمادگی کافی بهره مند باشند. یعنی انسان هایی نیرومند، سالم، آراسته و استوار شوند و خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، وسایل رفاهی، آموزش و پرورش و رسیدن به دیگر آگاهی های لازم برای زندگی را در اختیار داشته باشند.
امام رضا(ع) در این زمینه می فرمایند: «خداوند، توانمندان و برخورداران را مکلف کرده است که نسبت به وضعیت درماندگان و گرفتاران به پا خیزند» (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ٩٦).
روشن است که نوع عبارت پردازی این گونه از آموزه های اسلامی، به تکلیف و مسئولیت بزرگ اجتماعی اشاره می کند و نمی توان صرفا آن را دستوری اخلاقی و استحبابی تلقی کرد (حکیمی، ١٣٧٠: ٢٤٢).
در تأیید این دریافت می توان به دیدگاه دیگری از امام رضا(ع) اشاره کرد که در بیان الزام های مالی فراتر از زکات، به وظایف و مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی اشاره می کنند که از آیۀ ٢١ سورة رعد[10] استنباط می شود (طبرسی، ١٤٠٨ق، ج ٦: ٤٤٤)
اما اساس تأکید آموزه های اسلامی بر همیاری و تعاون اجتماعی، مبتنی بر اشتراک تمام انسان ها در کرامت ذاتی و در مرحلۀ بالاتر، برادری ایمانی و دینی مسلمانان است. روشن است که چنین باوری در زندگی انسان و روابط افراد تأثیری عمیقی دارد. این اثر را در مشی امام رضا(ع) نیز به روشنی مشاهده می کنیم، آنجا که به تأسی از سیرة پیامبر گرامی اسلام (ص)، برترین مسلمان را کسی می دانند که بیش از دیگران نسبت به همیاری اجتماعی کوشا بوده و خیرخواه ترین افراد نسبت به برادران خود و جامعۀ اسلامی باشد (صدوق، ١٣٨٣، ج ١: ٢٨٤).
همچنین در اندیشه و حدیث رضوی، یاری رسانی به مردم و گره گشایی از کار آنان، جبران فعالیت در دستگاه حاکمان جور معرفی شده است. چنان که در پاسخ به نامه های متعدد یکی از این افراد می نویسند:
... از بیمی که در این شغل برخورداری آگاه شدم. اگر میدانی که هرگاه مسئول کاری در حکومت شوی، بر اساس دستورهای پیامبر(ص) رفتار میکنی و دستیاران و کاتبان تو از هم کیشان تو خواهند بود و هنگامیکه مالی به دستت رسید، بخشی از آن را به بینوایان مؤمن می دهی تا بدان اندازه که خود مانند یکی از آنان باشی، کار تو در دربار سلاطین با خدمت به برادران دینی جبران میشود وگرنه خدمت در دربارها جایز نیست (کلینی، ١٤٢٦ق: ٦٤٩).
٣. اخلاق گرایی
یکی از عوامل موفقیت هر دین و تثبیت پایه های آن در جامعه، نفوذ شاخص ها و ارزش های آن آئین در باور و اندیشۀ افراد جامعه و پذیرش عمومی و اجتماعی است. پس زمانی که بیشترین افراد و جوامع یک عصر، آرمان های خود را در قالب آموزه های یک دین خاص جلوه گر ببینند و به آن گرایش داشته باشند، بدون تردید آن آیین در نقطۀ اوج رشد و شکوفایی خود قرار می گیرد. بنابراین، نفوذ باور در دل مردم، علاوه بر عقلانیت، می تواند بر بعد اخلاقی و عاطفی آن آموزه ها متکی باشد.
در همین راستا، بر اساس گزارش های تاریخی، عموم مردم و طبقات گوناگون جوامعی که به اسلام گرویدند، بیشتر مجذوب فضائل و مکارم اخلاقی این دین شدند، به خصوص سیره، رفتار خاص و اخلاق گرایی پیامبر گرامی اسلام (ص) که در رفتار پیروان ایشان نیز اثر گذاشت، باعث گرایش افراد به دین اسلام بود.
قرآن کریم نیز به این ویژگی خاص پیامبر رحمت (ص) اشاره کرده است :
فبما رحمۀمن الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضومن حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین ؛ پس به [برکت ] رحمت الهی با آنان نرم خو [و پرمهر] شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعا از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه. در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست میدارد (آل عمران / ١٥٩).
«لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم؛ قطعا برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید. به [هدایت ] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است» (توبه / ١٢٨).
تأکید آموزه های اسلامی بر رعایت اخلاق در روابط اجتماعی، حتی در پیروزی های گستردة مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) نیز اثرگذار بوده و مسلمانان تنها با تکیه بر نیروی نظامی هیچگاه نمی توانستند با این سرعت و گستردگی به قلمرو وسیع آن روز خود دست یابند (لوبون، ١٣٨٠: ١٤١ و ١٤٦-١٤٥).
روابط اجتماعی مبتنی بر مکارم اخلاقی به روشنی در سیرة امامان معصوم(ع) و به ویژه در سبک زندگی امام رضا (ع) قابل مشاهده است، چنان که دربارة مشی اخلاقی آن ایشان گفته شده:
هیچگاه با سخنان خود کسی را آزار نمی دادند. تا سخن کسی به پایان نمی رسید، سخن نمی گفتند و گفتار او را قطع نمی کردند. حاجت هیچ کسی را در صورت قدرت و توانایی رد نمی کردند. در حضور دیگران به چیزی تکیه نمی دادند و پای خود را نزد کسی دراز نمی کردند. با خادمان و کارگزاران به نرمی سخنی می گفتند. هیچگاه از بدنشان بوی بد استشمام نمی شد. صدایشان را به حالت قهقهه بلند نمی کردند بلکه تبسم می کردند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٧).
حضرت، علاوه بر توجه و توصیۀ ویژه نسبت به روابط درون خانواده و اینکه پاداش تلاش برای برآوردن نیازهای خانواده را برتر از مجاهدت در راه خدا معرفی می کردند (کلینی، ١٤٢٦ق : ٦٣٦)، در بعد اجتماعی نیز هیچ کاری را همچون احسان به مردم دوست نداشتند و به هر فقیری در حد توان کمک می کردند (ابن شهرآشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦٠).
مهمانان زیادی به خانۀ امام (ع) می آمدند و ایشان، خود به آنان خدمت می کردند (حرعاملی، ١٤١٤ق، ج ٢٤: ٣١٦).
اخلاق مداری، در عین اشراف علمی، شرایطی را فراهم آورده بود که خانۀ حضرت لبریز از خیل مشتاقان و شیفتگان سبک زندگی و الگوهای رفتاری ایشان بود (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٣٤)؛ اما امام (ع) به این میزان نیز بسنده نکرده، در تاریکی های شب، خود به سراغ نیازمندان جامعه رفته و به ایشان انفاق می کردند و در این الگوی رفتاری تا حدی کوشا بودند که ایشان را «کثیر المعرفۀ و الصدقۀ» معرفی کردند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٩٨).
اوج فروتنی و مردم داری امام هشتم (ع) را از این گزارش تاریخی می توان دریافت که مردی در حمام از ایشان خواست تا بدنش را مالش دهند و حضرت با فروتنی پذیرفتند.
هنگامی که دیگران آن مرد را متوجه کردند و امام (ع) را شناخت، با اضطراب و پریشانی پوزش طلبید؛ اما حضرت با ادامۀ کار، آن مرد را در مقابل شماتت دیگران دل داری دادند (ابن شهر آشوب مازندرانی، بی تا، ج ٤: ٣٦٢).
چنین الگوی رفتاری، بازتاب روشنی از این آموزة دینی است که تمام انسان ها با یکدیگر برابر بوده و برتری، تنها با معیار تقوا به دست می آید. به همین دلیل مشاهده می کنیم که امام رضا(ع) هیچ تفاوتی میان خود و بردگان و غلامان خویش جز به کردار نمی بینند و غیر از عمل، همۀ امتیازها و نابرابری های اجتماعی را منتفی می دانند. اگر بر سفرة غذا، همۀ غلامان و حتی دربان و میرآخور را در کنار خود می نشانند و با آنان به مهربانی سخن گفته و انس می گیرند (صدوق، ١٣٨٣، ج ٢: ١٧٠)، برای تبیین و ترویج همین آموزة والای دینی و تلاش برای حفظ کرامت انسان است.
قرآن کریم با صراحت به کرامت ذاتی و تکوینی انسان و برتری او بر بسیاری از موجودات اشاره کرده است:
ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم، از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم (اسراء/ ٧٠).
بی شک مقصود، بیان حال انسان هایی بوده که با قطع نظر از کرامت الهی و قرب و فضیلت روحی خاص برای بعضی از افراد بیان شده است (طباطبایی، ١٣٩٧ق، ج ١٣: ١٦٥؛ مصباح یزدی، ١٣٧٨، ج ٣: ٤١٤؛ جوادی آملی، ١٣٨٨: ٢٨٥).
دین مبین اسلام بر اساس کرامت ذاتی انسان، تمام افراد را برابر و یکسان معرفی کرده و ملاک و معیار برتری را تنها در کرامت اکتسابی انسان می داند که آن هم بر اساس رشد و ارتقای ایمان و تقوای هر فرد تعیین می شود:
یاأیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم إن الله علیم خبیر؛ ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست. بیتردید خداوند، دانای آگاه است (حجرات /١٣).
بر اساس این آموزه، جنس انسان ها و نژاد آنها خلق خداست و نباید موجب تفاخر یا تحقیر باشد. تفاوت انسان ها در شکل، قیافه و نژاد، فعل حکیمانۀ خدا برای تعارف و شناسایی انسان ها نسبت به یکدیگر است. با تکیه بر چنین مبنایی است که پیامبر گرامی اسلام(ص)، به عنوان مصلح اجتماعی تلاش می کردند تا ارزش های جامعه را جهت دهی و اصلاح کنند (کلینی، ١٤١٧ق، حدیث ٢٠٣: ١٥٤؛ حرعاملی، ١٤١٤ق، ج ٢٠، حدیث ٢٥٠٥٥: ٦٨).
روشن است که چنین اندیشه ای نمی تواند صرفا تصوری ذهنی باشد، بلکه لوازم و آثاری واقعی و ملموس در پی خواهد داشت، چنان که یکی از همراهان امام رضا(ع) در سفر به خراسان نقل می کند:
روزی وقتی سفرة غذا را برای ایشان گستردند، حضرت تمام خدمتگزاران را جمع کردند. به ایشان گفتم: فدایت شوم، آیا بهتر نیست برای اینان سفرة جداگانه ای گسترده شود؟ امام (ع) فرمودند: خدا و مادر و پدر همۀ ما یکی است و پاداش افراد به عمل آنها بستگی دارد. هر کس عملش بهتر، نزد خداوند مقرب تر است، هر چند غلام سیاه باشد (مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٤٩: ١٠١)
٤. تعامل فرهنگی سازنده
اسلام با تکیه بر ارزش هایی مانند برابری و برادری، همزیستی مسالمت آمیز با اهل کتاب، تعلیم و تعلم و ترک تعصب قومی و مذهبی، زمینۀ شکل گیری و رشد تمدنی با درون مایه های غنی را فراهم ساخت که خدمات و تأثیرهای چشمگیر آن، حتی امروز نیز بر فرهنگ و تمدن بشری پرتو افکنده است (وات، ١٣٨٩: ١٦؛ هونکه، ١٣٨٣: ٤٢٠ - ٤١٩).
اما یکی از مهم ترین عناصر اثرگذار بر رشد سریع تمدن اسلامی، توجه ویژة مسلمانان به عنصر ارتباط با دیگر فرهنگ ها و تمدن ها بود. عنصر ارتباط، همواره یکی از اصول مهم در شکل گیری، گسترش و نیز انتقال فرهنگ و تمدن ها به شمار می رود. آموزه های اسلامی نیز به پدیدة تعامل فرهنگی با دیگران به دیدة مثبت می نگرند.[11] برخی از پژوهشگران غربی هم که تمدن اسلامی را مورد بررسی قرار دادند، با صراحت اعلام می کنند: «پیشرفت یا عقب ماندگی اقوام مختلف... به مناسبات آنان با سایر ملل در طول تاریخ خویش مربوط می شود» (بارتلد، ١٣٨٣: ١٣).
همچنین روشن است که در پیش گرفتن سیاست ریاضت فرهنگی و نبود تعامل فرهنگی سازنده با دیگران، موجب خامی، رکود، سکون و عدم تکامل فرهنگ می شود، چنان که اعراب پیش از ظهور اسلام، به سبب سکونت در بادیه و کوچ مداوم به مناطقی که دور از فرهنگ های مجاور بودند، به نوعی از عزلت گرایی فرهنگی دچار شده و بیشتر در بدویت فرو رفته بودند (شکویی، ١٣٨٩: ١٥٥)، اما ظهور اسلام، این جامعه را دگرگون و متحول ساخت.
گرایش ذاتی دین اسلام به جهانی شدن[12]، اقتضا می کند که آموزه های اسلامی از حداکثر نفوذ در سایر فرهنگ ها و همچنین از هم پوشانی کافی با شاخص های اساسی فرهنگ در هر جامعه ای برخوردار باشد. این مهم، توسط محکمات و اصول ثابتی که در دین اسلام بر آنها تکیه و تأکید شده است تأمین می شود.
به عبارت دیگر، می توان آموزه های اساسی اسلام را وجه مشترک تمام ادیان توحیدی دانست.[13] اما در قبال سایر اندوخته های مادی و معنوی فرهنگ ها و آیین ها نیز آموزه های اسلامی نه تنها رویکرد امتناعی نداشته، بلکه هرگاه عناصر فرهنگی و تمدنی جوامع بشری بر پایه های عقل و خرد استوار بوده و با نگرش توحیدی سازگاری داشته، از سوی اسلام پذیرفته شده و برخی از موارد نیز با حفظ عناصر مثبت و سازندة آن در چارچوب اسلامی بازسازی شده است.
درواقع، اسلام به دلیل برخورداری از پشتوانۀ معرفتی غنی، هرگونه تحول فکری مثبت و مبتنی بر عقل سلیم را تشویق کرده و هیچگاه به خاطر ترس از تضعیف جایگاه خود در برابر تحولات فرهنگی، به محافظه کاری روی نیاورده است (صدر، ١٣٧٩: ٤٩).
بنابراین، ویژگی خاص تعامل اسلام با سایر فرهنگ ها در این است که مسلمانان تلاش می کردند با تکیه بر عناصر بنیادین آموزه های اسلامی و در چارچوب الگوی توحیدی اسلام، به گزینش عناصر فرهنگی و تمدنی سایر جوامع اقدام کنند. بهره مندی آموزه های اسلامی از چنین الگوی مترقی و کارآمد موجب شده است تا آیین اسلام همواره و به آسانی با مقتضیات و شرایط زمانی و مکانی سازگار شده و با اطمینان لازم و کافی، پیروان خود را به تعامل فرهنگی گسترده با سایر تمدن ها و فرهنگ ها دعوت و از این راه، خود را به عنوان آیینی فراگیر و جهان گستر معرفی و تثبیت کند.
به عبارت دیگر، در آموزه های اسلامی و به خصوص قرآن کریم، توانمندی خاصی وجود دارد که می تواند انسان را تا فرجام تاریخ، هدایت و راهنمایی کرده و دستاوردها و اندوخته های مادی و معنوی بشر را در چارچوب کلان اسلامی، جهت دهی کند. شاید بتوان همین نکته را دلیل ختم نبوت پس از ظهور اسلام دانست.
به کارگیری الگویی که ذکر آن گذشت، لوازم مهمی دارد. یکی از آنها، مدارا و تحمل دینی و اجتماعی است. در همین راستا، اسلام، دین سهل و سمح و رحمت و رأفت معرفی شده و در تعالیم و دستورهای خود، اصل را بر آسان گیری و سهولت قرار داده است.
در قرآن کریم نیز توصیه شده است در مواجهه با دیگران، عفو، صفح و مدارا رعایت شود:
ولایأتل أولوا الفضل منکم و السعة أن یؤتوا أولی القربی والمساکین والمهاجرین فی سبیل الله ولیعفوا ولیصفحوا ألاتحبون أن یغفر الله لکم والله غفور رحیم؛ و سرمایه داران و فراخ دولتان شما نباید از دادن [مال ] به خویشاوندان، تهیدستان و مهاجران راه خدا دریغ ورزند. باید عفو و گذشت کنند، مگر دوست ندارید خدا بر شما ببخشاید و خدا آمرزندة مهربان است (نور / ٢٢).
یاأیها الذین آمنوا إن من أزواجکم وأولادکم عدوا لکم فاحذروهم وإن تعفوا وتصفحوا وتغفروا فإن الله غفو رحیم؛ ای کسانیکه ایمان آورده اید، در حقیقت برخی از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمایند، از آنان بر حذر باشید و اگر ببخشایید، درگذرید و بیامرزید به راستی خدا آمرزندة مهربان است (تغابن / ١٤).
«وما خلقنا السماوات والأرض وما بینهما إلا بالحق وإن الساعة لآتیة فاصفح الصفح الجمیل؛ و ما آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقینا قیامت فرا خواهد رسید پس به خوبی صرف نظر کن» (حجر / ٨٥).
«فقولا له قولا لینا لعله یتذکر أو یخشی؛ و با او سخنی نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد» (طه / ٤٤).
حال با توجه به توضیح های بالا می توان نگاه دقیق تری به دوران زندگی امام رضا(ع) و اقتضاهای آن داشت. آن دوران، با گسترش حداکثری قلمروی حکومت اسلامی قارن و زمانی بود که متولیان سایر ادیان، تلاش گسترده ای را برای صیانت دین و مذهب خود در برابر اسلام و حقانیت آن آغاز کرده بودند. به همین دلیل، سفرای آیینی و هیئت های مذهبی گوناگون و متعددی به پایتخت جهان اسلام آمده و با اندیشمندان مسلمان به بحث و مناظرة اعتقادی و عقیدتی می پرداختند. سیره و الگوی رفتاری امام رضا(ع) در این حوزه، چارچوب و اساس روابط سازنده و شایستۀ بین المللی را نشان می دهد.
احتجاج ها و مناظره های عقیدتی امام (ع) با سران مذاهب و نمایندگان مجامع دینی عصر خود، آن چنان مستحکم و موفق بوده که اعتراف های متعدد مخالفان را در پی داشته است و تسلط ایشان بر مبانی کلامی اسلام و مهارت در مناظره با دشمنان اعتقادی را نشان می دهد.
ثامن الحجج (ع) با تلاش گسترده، چارچوب مشی اسلامی در میانۀ افراط و تفریط گروه های گوناگون اعتقادی، علمی و مذهبی را ترسیم کرده و همواره بر بهره گیری اصولی از آموزه های قرآنی و سیرة نبوی تأکید می کردند. حدیث سلسلۀالذهب نیز که در نیشابور و در حضور جمع کثیری از مردم و کاتبان حدیث مطرح شد، دقیقا در همین راستا قابل ارزیابی است و اهمیت توجه به نظام معنایی توحیدی را در تعامل های فرهنگی و دوری از افراط و تفریط اعتقادی نشان می دهد. نکتۀ مهم آن است که تکثر فرهنگی (ذهبی، ١٤٢٢ق: ٢٠) پدیدآمده در جامعۀ آن روز، نه تنها از سوی امام رضا (ع) مورد نکوهش قرار نگرفت؛ بلکه تلاش ها و اقدام های ایشان در راستای تبیین چارچوب فکری روشن و صریح آموزه های اسلامی، تعامل سازنده با رهبران و نمایندگان فکری ملل و نحل مختلف و شرکت در مجالس بحث و مناظره که عموما از سوی مأمون برگزار می شد، نشان می دهد امام (ع)، فضای پدیدآمده را به نفع جامعۀ اسلامی و پیشرفت و ارتقای آن دانسته اند.
طبیعی است که آغاز فرایند توسعۀ علمی و فرهنگی در هر جامعه ای می تواند آسیب هایی را در پی داشته باشد، چنان که در جامعۀ اسلامی آن روز نیز محافل علمی، آکنده از آراء و نظریه های صحیح و سقیم شده و اندیشمندان مسلمان در پاره ای از مسائل دچار حیرت و سرگردانی شدند. به همین دلیل، امام رضا(ع) فارغ از انگیزه های دستگاه حاکم عباسی، از فضای پدیدآمده استقبال کرده و هم زمان با ورود دانشمندان سایر بلاد و عالمان ادیان دیگر به مرکز جهان اسلام، در مناظره ها و مباحثه های آنان شرکت کردند و با دفاع عقلانی و منطقی خود از مبانی ناب اسلامی، همۀ طرف های گفتگو را به اشتراک در این روش، وادار کردند که نتیجۀ قهری آن نیز بسته شدن راه مغالطه و سفسطه در مناظره ها بود. بدین ترتیب، امام رضا(ع) به جامعۀ علمی عصر خود آموختند که در بررسی افکار و اندیشه های گوناگون، خردورزی پیشه کنند تا در پرتو آن به روشنی سره را از ناسره بازشناسند و اندیشه ها و مذاهب باطل را شناسایی کنند.
البته مواجهه و تعامل با ادیان و فرق مذهبی، نیازمند تسلط کامل بر مبانی فکری و اعتقادی آنان است تا بتوان با اطلاع و اشراف درست نسبت به مبانی آنان، به بحث و مناظره پرداخت. از ویژگی های عالم آل محمد(ع) نیز تسلط کامل بر کتاب های سایر آیین ها بود که هنگام مناظره کاملا آشکار می شد (صدوق، ٢٠٠٩م، باب ٦٥: ٥٢٩ ٥٠٣؛ مجلسی، ١٤٠٣ق، ج ٤٩: ١٠٠) و به شهادت دوست و دشمن، در آن زمان، کسی برتر و دانشمندتر از ایشان نبود (همان؛ ابن اثیر شیبانی جزری، ٢٠٠٣م، ج ٦: ٣٢٦).
این اطلاع و آگاهی کامل چنان بود که حضرت با استفاده از متون و کتاب های مورد قبول ادیان، بر نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) استدلال می کردند و در این زمینه هیچ راه فراری برای طرف مقابل مناظره باقی نمی گذاشتند (صدوق، ٢٠٠٩م: ٥٤٣).
بدین ترتیب، مشی مبتنی بر آموزه های اسلامی که از سوی امام رضا(ع) پیگیری می شد و توجه به واقعیت های اجتماعی، از آن حضرت چنان الگویی برای آحاد مسلمانان ساخته بود که تمام نقشه های مأمون برای کنترل و کاهش توجه جامعه به ایشان را نقش بر آب ساخت (همان).
رویکرد مذکور می تواند برای ما در عصر حاضر گویای این درس باشد که در حوزة تعامل و رابطه با سایر جوامع، مذاهب و گروه های فکری نباید سیاست انقباضی در پیش گرفت و جامعۀ اسلامی را به جامعه ای گریزان از تعامل با جهان معاصر تبدیل کرد. بلکه باید از تعامل با جهان استقبال کرده و بکوشیم با فعال کردن محافل علمی و فکری جامعۀ خود در چارچوب نظام معنایی توحیدی، اندیشه و منش اسلامی خود را به جهانیان عرضه کنیم.
نتیجه گیری
مجموعۀ الگوهای رفتاری که سبک زندگی را پدید می آورند، متأثر از تمایل ها و ترجیح های فردی و گروهی است که به تدریج شخصیت افراد و هویت گروه های اجتماعی را شکل می دهند. اما این سلیقۀ فردی یا گروهی، نامحدود نبوده و در چارچوب معینی که توسط ارزش ها و هنجارهای فرهنگی ترسیم می شود، گزینه های خاصی را مورد توجه قرار می دهد.
از سوی دیگر، خود فرهنگ، ارزش ها و هنجارهای آن در جامعۀ دینی به میزان بسیار زیادی متأثر از باورهای آیینی و آموزه های آن خواهد بود.
بدین ترتیب، سبک زندگی در جامعۀ دین مدار، به صورت کاملا طبیعی ریشه در نظام معنایی توحیدی و آموزه های وحیانی خواهد داشت و الگوهای رفتاری که گروه های مرجع مورد تأیید دین ارائه می کنند، ساختار سبک زندگی را در آن جامعه می سازند.
بر این اساس، در جامعۀ اسلامی نیز باید آن دسته از الگوهای رفتاری مورد توجه باشند که توسط آموزه های اسلامی و به ویژه تعالیم قرآنی، توصیه شده اند. در این زمینه، الگوها و اسوه های معرفی شده از سوی قرآن، به ویژه پیامبر گرامی اسلام (ص) و خاندان مطهر ایشان که از هر پلیدی به دور هستند (احزاب / ٣٣)[14]، بهترین الگوهای رفتاری را برای سبک زندگی، به خصوص در حوزة روابط اجتماعی که از ظرافت و پیچیدگی خاصی برخوردار است، به ما ارائه می کنند.
هم پوشانی حداکثری ویژگی ها و شرایط برخی از دوره های زندگی اهل بیت (ع) با شرایط و اقتضاهای معاصر، می تواند یکی از دلایل تمرکز و توجه ویژه به الگوهای رفتاری اهل بیت (ع) در آن زمان خاص باشد. به همین دلیل، قرار گرفتن جامعۀ اسلامی معاصر در دورة گذار تاریخی و فرهنگی موجب می شود تا توجه به سبک زندگی اهل بیت (ع) در دوره ای مانند عصر زندگی امام رضا(ع) از اهمیت بیشتری برخوردار شود.
در همین راستا، الگوهای رفتاری حضرت در حوزة روابط اجتماعی و در سطوح گوناگون خانوادگی، درون گروهی آیینی و مذهبی، رابطه با پیروان سایر ادیان و مذاهب و تعامل فرهنگی با دیگران می تواند قالب روابط اجتماعی و سمت و سوی الگوهای رفتاری جامعۀ اسلامی معاصر را سامان دهد.
آنچه در این نوشتار آمده، تنها بخش اندکی از لوازم، مراتب و ابعاد سبک زندگی برگرفته از الگوهای رفتاری امام رضا(ع) بوده و کار تفصیلی در این زمینه از توان و تخصص یک فرد یا مجموعه ای محدود خارج بوده و نیازمند ایجاد طیف گسترده ای است. راهی طولانی باید پیموده شود که البته حاصل آن تصویرهایی از جامعۀ مطلوب اسلامی بر اساس آموزه های ناب دینی خواهد بود که اگر به جهانیان عرضه شود، خریداران و مشتاقان بسیاری خواهد داشت که اکنون در خلأ این الگو، راه گم کرده و به سمت و سوهای دیگری روانه شده اند.
امام رضا(ع) به آراستگی روحی و ظاهری سفارش ویژه داشتند که آراستگی اندیشه، گفتار و رفتار از مظاهر آراستگی روحی و مورد توجه امام (ع) است. شرایط عصر امام رضا(ع) که حضور اندیشه ها و فرق مختلف را می طلبید، الگوی گیری در زمینۀ تعامل فرهنگی با ملت ها، فرق و گروه ها را مورد توجه قرار می دهد.
منابع ومآخذ
قرآن کریم.
ابن اثیر شیبانی جزری، مبارک بن محمد، (٢٠٠٣م). الکامل فی التاریخ. بیروت : دار ومکتبة الهلال.
ابن خلدون، عبدالرحمن، (١٣٨٥).مقدمه ابن خلدون. مترجم محمد پروین گنابادی، تهران: علمی و فرهنگی.
ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، (١٣٩٤ق).تحف العقول عن آل الرسول (ع). بیروت : للمطبوعات.
ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر محمدبن علی(ع)، (بی تا).مناقب آل ابیطالب (ع). مصحح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: علامه.
ابن صباغ، علی بن محمد، (١٣٨٥). الفصول المهمۀ فی معرفۀ الائمۀ. قم: المجمع العالمی لأهل البیت(ع).
اربلی، علی بن عیسی، (١٤٢٦ق). کشف الغمۀ فی معرفۀ الأئمۀ. قم: مجمع جهانی اهل بیت.
بارتلد، واسیلی ولادیمیر، (١٣٨٣). فرهنگ وتمدن اسلامی. مترجم عباس به نژاد، تهران: امیرکبیر.
بوردیو، پی یر، (١٣٩٠).تمایز نقد اجتماعی قضاوت های ذوقی. مترجم حسن چاوشیان، تهران ثالث.
جوادی آملی، عبدالله، (١٣٨٨). اسلام ومحیط زیست. محقق و نظم عباس رحیمیان، قم: إسراء.
حرعاملی، محمدبن حسن، (١٤١٤ق)تفصیل وسائل الشیعۀإلی تحصیل مسائل الشریعۀ. قم: آل البیت لإحیاء التراث.
حسینی قزوینی، سیدمحمد، (١٣٨٧).موسوعۀ الامام الرضا(ع). قم: ولی العصرعج للدراسات الاسلامیة.
حکیمی، محمد، (١٣٧٠).معیارهای اقتصادی درتعالیم رضوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.
حمیری، عبدالله بن جعفر، (١٤١٧ق).قرب الإسناد. قم: الثقافۀ الاسلامیۀ لکوشانپور.
ذهبی، عباس، (١٤٢٢ق). الإمام الرضا (ع) سیرة وتاریخ. قم: الرسالۀ.
سیدرضی، (١٣٧٠)نهج البلاغۀ. مترجم سیدجعفر شهیدی، تهران: انقلاب اسلامی.
شکویی، حسین، (١٣٨٩). دیدگاه های نو در جغرافیای شهری. تهران: سمت.
صدر، سید موسی، (١٣٧٩). اسلام و فرهنگ قرن بیستم. مترجم علی حجتی کرمانی. تهران: کتاب آوند دانش.
صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، (١٣٨٣). عیون اخبار الرضا. قم: الحیدریة.
صدوق، محمدبن علی بن حسین بن بابویه، (٢٠٠٩م). التوحید. تعلیق و توضیح علامه مجلسی. بیروت: دار ومکتبة الهلال.
صدیق سروستانی، رحمت الله و سیدضیاء هاشمی، (١٣٨١). «گروهای مرجع در جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی باتأکید بر نظریهای مرتن و فستینگر». نامه علوم اجتماعی، شمارة ٢٠: ١٦٧ - ١٤٩.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، (١٣٧٣).قرآن در اسلام. تهران: الإسلامیۀ.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، (١٣٩٧ق). المیزان فی تفسیر القرآن. تهران: الاسلامیۀ.
طبرسی، حسن بن فضل، (١٣٧١).مکارم الاخلاق. قم: شریف رضی.
طبرسی، فضل بن حسن، (١٤٠٨ق).مجمع البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار المعرفة.
طبری، محمدبن جریر، (١٤١٨ق).تاریخ الطبری. بیروت: للمطبوعات.
عابدینی نژاد، یعقوبعلی، (زمستان ١٣٩٢). «سبک زندگی و شخصیت اخلاقی امام رضا(ع)». فقه وتاریخ تمدن، سال ١٠، شمارة ٣٨.
فارابی، ابونصر، (١٩٩١م).آراء اهل المدینۀ الفاضلۀ. بیروت: دار المشرق.
فاضل قانع، حمید، (١٣٩١). «نقش و جایگاه سبک زندگی در فرایند شکل گیری تمدن نوین اسلامی».
مجموعه مقالات پانزدهمین جشنواره بین الملی پژوهشی شیخ طوسی، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص): ١٩٣- ١٧٣.
فاضل قانع، حمید، (١٣٩٢). سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی. قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.
فضل الله، محمدجواد، (١٤٢٨ق). الإمام الرضا(ع تاریخ ودراسۀ. قم: الإسلامی.
کلینی، محمدبن یعقوب، (١٣٨٢). اصول کافی. تهران: اسوه.
کلینی، محمدبن یعقوب، (١٤١٧ق). روضۀ الکافی. بیروت: دار التعارف للمطبوعات.
کلینی، محمدبن یعقوب، (١٤٢٦ق). فروع الکافی. بیروت: للمطبوعات.
کوئن، بروس، (١٣٨٠).مبانی جامعه شناسی. مترجم غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: سمت.
گیدنز، آنتونی، (١٣٨٧).تجدد وتشخص. مترجم ناصر موفقیان، تهران: نی.
لوبون، گوستاو، (١٣٨٠).تاریخ تمدن اسلام و عرب. مترجم محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران: دنیای کتاب.
مجلسی، محمدباقر، (١٤٠٣ق). بحارالانوار الجامعۀ لدرر اخبار الائمۀ الاطهار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
مصباح یزدی، محمدتقی، (١٣٧٨). اخلاق درقرآن. نگارش و محقق محمدحسین اسکندری. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، (١٣٨٣). الارشاد فی معرفۀ حجج الله علی العباد. مترجم و شرح هاشم رسولی محلاتی. تهران: فرهنگ اسلامی.
مهدوی کنی، محمدسعید، (١٣٨٦). «مفهوم سبک زندگی و گسترة آن در علوم اجتماعی».تحقیقات فرهنگی، سال اول، شمارة ١: ٢٣٠- ١٩٩.
وات، مونتگمری، (١٣٨٩).تأثیر اسلام بر اروپایقرون وسطی. مترجم و توضیح حسین عبدالمحمدی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
وبر، ماکس، (١٣٧٤). اخلاق پروتستان و روحیۀ سرمایه داری. مترجم عبدالمعبود انصاری. تهران: سمت.
هونکه، زیگرید، (١٣٨٣). فرهنگ اسلام در اروپا. مترجم مرتضی رهبانی. تهران: فرهنگ اسلامی.
پی نوشت ها
[1] Lifestyle
[3] برای مثال متوان به پژوهشی از ماکس وبر (١٩٢٠ ١٨٦٤م) اشاره کرد. او بتأکید بر منش پارسایی بخشی از جامعۀ پروتستا هاکه موجب پرهیز از مصرف تجملی ودر نتیجه، انباشت سرمایه و سازما دهی عقلانی تولید می شد تأثیریک عامل فرهنگی برآمده ازدین را بر نظم اقتصادی و اجتماعی جامعۀ مدرن توصیف کرده است (رک ؛ وبر، ١٣٧٤).
[4] تفاو های موجوددر سبک زندگی و الگوهای رفتاری سلمان و ابوذرکه پیامبر(ص) میان ایشان عقد برادری بسته و هردو را بارها مورد ستایش قرارداده بودند، نمونۀ خوبی است. ما به هیچ وجه در سیرة پیامبر اسلام (ص) نمی بینیم که به سلمان توصیه کرده باشند مانند ابوذرزندگی کند و از آن طرف روایت شده که اگر ابوذر ازقلب سلمان آگاه می شد، بی شک، او را نفی مکرد (کلینی، ١٣٨٢: ج ١: ٤٥٥) تفاوت الگوهای رفتاری امامان معصوم شیعه (ع)در شرایط متفاوت اجتماعی نیز گویای همین مدعا است.
[5] تمایل ها وترجیح های فردی و جمعی، جهت کنش را تعیین می کنند و منابع در دسترس که در پیوند با عوامل ساختاری، فرصت های زندگی را پدید می آورند، بستر بروز کنش رافراهم می سازند.
[6] گروهای مرجع در اصطلاح جامعه شناسی به مجموعهای انسانی برخوردار از ویژگ های خاص از حیث پایگاه، هنجار و نقش اطلاق می شودکه افراد برای داوری یا ارزیابی خود، آنها را بعنوان معیار و میزان، موردتوجه قرارداده و بر اساس آن، بینش، گرایش وکنش خود را شکل مدهند (کوئن، ١٣٨٠: ١٣٨)
[7] «ولوأن أهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانویکسبون ؛ و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودندقطعا برکاتی از آسمان وزمین برایشان میگشودیم ولی تکذیب کردند پس به [کیفر]دستاوردشان [گریبا ] آنان را گرفتیم.»
[8] برای مثال متوان به گزارش طبری و ابن اثیر از واقعۀ شهادت امام رضا(ع) (طبری، ١٤١٨ق، ج ٧: ٤٧٠؛ ابن اثیر، ٢٠٠٣م، ج ٦: ٣٥١) و نیزتحلیل احمد امین دربارة پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی ایشان (فضل الله، ١٤٢٨ق: ١٩٢-١٩١) اشاره کرد.
[9] حسن بن جهم می گوید: «نزد امام رضا(ع) رفتم. ایشان موهایشان را رنگ سیاه زده بودند. گفتم: فدایت شوم، با رنگ سیاه، موهایتان را رنگ کردید؟فرمودند:إن فی الخضاب أجرا. و الخضاب و التهیئۀممایزید الله فی عفۀ النساء...» (کلینی، ١٤٢٦ق: ١١٥٧).در این کلام امام (ع) به دو موضوع اشاره شده است: اول، اجر معنوی آراستگی؛ دوم، ارزش اجتماعی وتکلیفی آن. بعبارت دیگر، امام هشتم (ع) باتکیه بر پیامدهای اجتماعی آرایش و آراستگی ظاهر، ازجمله تحکیم بنیان خانواده و افزایش پا دامنی همسران، آن را مستوجب اجر و پاداش دانسته اند.
[10] «والذین یصلون ماأمر الله به أن یوصل ویخشون ربهم ویخافون سوء الحساب؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده می پیوندند و از پروردگارشان مترسند و از سختی حساب بیم دارند.»
[11] شاید بتوان در این زمینه به یک قاعدة کلی قرآنی اشاره کردکه در این مسئله نیز میتواند موردتوجه قرار بگیرد: «الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوا الألبا ؛ (همان)کسان که به سخن (ها) گوش فرا مدهند و از نیکوترین آن پیروی میکنند، آنان کسانی هستندکه خدا راهنمایی شان کرده وفقط آنان خردمندان هستند» (زمر / ١٨).
[12] این نکته را میتوان از آیۀ ١٩ سورة انعام دریافت کرد، آنجاکه مفرماید: «... و اوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به ومن بلغ...؛ و این قرآن بر من وحی شده تا به وسیلۀ آن شما وهرکس راکه (این قرآن به او) می رسد هشدار دهم.»
[13] قرآن کریم در این زمینه مفرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی أوحینا إلیک وما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی...؛ برای شما ازدین مقررکرد آنچه راکه نوح را بدان سفارش کرده و آنچه را به سوی تو وحی کردیم و آنچه را که ابراهیم، موسی وعیسی (ع) را بدان سفارش کردیم.» (شوری / ١٣).
[14] وقرن فی بیوتکن ولاتبرجن تبرج الجاهلیة الأولی وأقمن الصلاة وآتین الزکاة وأطعن الله ورسوله إنمایرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا؛ ودر خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت های خود را آشکار مکنیدنماز برپادارید وزکات بدهید. خدا وفرستاده اش را فرمان برید. خدفقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.