برترینها: فهم واکنش کودکان به آسیب دشوار است، زیرا نمیتوانند به راحتی احساسات خود را بیان کنند. دهها سال است که «هیئت بینالمللی نجات» (IRC) در مورد مشکلات هزاران کودکی که در شرایط سخت قرار گرفته و استرس زیادی را تجربه میکنند فعالیت میکند.
خانوادههای اغلب آنها بر اثر جنگ از وطن خود رانده شدهاند و دچار آسیبی شدهاند که «استرس مخرب» نامیده میشود. استرس مخرب عبارت است از چرخهی بی وقفهی آسیب روانی، خشونت و بیثباتیِ تؤام با فقدان مراقبت مناسب در خانه.
در بعضی از موارد، «هیئت بینالمللی نجات» از نقاشی کودکان به عنوان روشی برای ابراز احساسات یا پردازش آسیب کودکان استفاده کرده است. نقاشیهایی که در ادامه میبینید برگرفته از پروژهی «هیئت بینالمللی نجات» در کامبوج در دوران نسلکشی، سیرالئون و اوگاندا در اوایل قرن بیستویکم و در اردن در همین سال گذشته است. این نقاشیها مسائلی از قبیل رنج آوارگی، خشونت و جدایی را از منظر خود کودکان نشان میدهد. سارا اسمیت، مدیر ارشد آموزش در «هیئت بینالمللی نجات»، میگوید «کودکان در طول دهههای متمادی آسیب روانی ناشی از خشونت را به اشکال مشابهی ابراز کردهاند». او میگوید که نقاشیهایی مثل اینها نشاندهندهی ضرورت مداخله و حمایت روانشناختی و اجتماعی از کودکان است.
بیشتر بخوانید:
نقاشی یک کودک سرباز سابق در اوگاندا در سال 2002. «هیئت بینالمللی نجات» در دوران حکمرانی گروه شبه نظامی «ارتش مقاومت خدا» در اوگاندا با کودکان منطقه کار کرد.
سه نوع استرس وجود دارد. استرس مثبت چالشی شخصی است که فرد میتواند با آن کنار بیاید. این استرس بخشی از روند رشد سالم است. برای مثال، استرسی که یک کودک در روز اول با پرستار جدید خود دارد از این نوع است. استرس مثبت میتواند مثل آدرنالین مفید باشد، زیرا سبب میشود که شخص قبل از سخنرانی سریعتر فکر کند. استرس تحملشدنی نوعی دیگر از استرس است که در شرایطی سختتر از نوع اول پیش میاید.
مثلاً در زمان از دست دادن یا زخمی شدن شدید یکی از نزدیکان. روابط اجتماعی حمایتگرانه میتواند تا حدی از شخصی که دچار این استرس شده محافظت کند و به این ترتیب این استرس را تا اندازهای مفید سازد. اما استرس نوع سوم یا استرس مخرب، موذی است و در غیاب روابط اجتماعی حمایتگرانه به وجود میآید. اگر کودک از حمایت محبتآمیز مراقب بزرگسال خود محروم باشد این استرس را در شرایط گوناگون - از خشونت خانگی گرفته تا گیر افتادن در فقر اقتصادی - تجربه میکند.
اما استرس مخرب علاجناپذیر نیست. استرس مخرب نوعی واکنش زیستشناختیِ سالم به مجموعهای از شرایط ناسالم است. این واکنش مثبت از همان نوع واکنشی است که شخص را آمادهی مواجهه با خطر یا فرار از آن میکند. مغز با بدن ارتباط برقرار میکند و از طریق دستگاه عصبی پیام «بجنگ یا بگریز» را مخابره میکند. ضربان قلب و فشار خون مقداری بالا میرود و بدن شروع به ترشح هورمون ضد استرس کورتیزول میکند.
بیشتر بخوانید:
«هیئت بینالمللی نجات» در سال 2017 با کودکان بیسرپرست در اردوگاه پناهندگان ازرق در اردن که بیش از یک میلیون پناهجوی سوری را پذیرفته حرف زد.
چارلز نلسون، استاد پزشکی کودکان میگوید: «وقتی که استرس طولانی میشود این واکنشها به مرور بدن را میخورند». استرس در واقع بدن را به نوعی به حالت تعلیق درمیآورد تا بتواند تمام قوایش را برای رفع ابتداییترین نیازها و توقف عملیاتی که برای بقا در آن وضعیت ضروری نیست به کار گیرد. این واکنش طیف وسیعی دارد، از مدیریت عملیات سطح بالا –محاسبات پیچیده و برنامهریزی پیشاپیش- تا قابلیت همدردی. اگر کودک برای مدت طولانی زیر فشار استرس مخرب زندگی کند بدنش توان تحمل عملیات پیچیده را از دست میدهد. علاوه بر این، برای کودک سخت است که در آن شرایط احساسات خود را تنظیم کند.
استرس مخرب تأثیرات بلندمدتی دارد که بر رشد کودک تأثیر میگذارد، رشد قد و وزن آنها را کند میکند و شکل بدن آنها را به هم میریزد. مطالعات نشان میدهد که بچههایی که در خردسالی از والدین خود جدا شدهاند و پرستار ثابتی که به آنها عشق بورزد نداشتهاند به مشکلات مهمی در تواناییِ شناختی، عملکرد اجتماعی، سلامت روان و رشد مغز دچار شدهاند. تجربههای منفی در کودکی احتمال بروز مشکلاتی مثل بیماری قلبی، دیابت، و اعتیاد را افزایش میدهد.
مگان لوپز، رئیس «دفتر نمایندگی هیئیت بینالمللی نجات» میگوید: «با روند روبه افزایش درگیری افراد در فعالیتهای جنایی روبهرو هستیم، چه به عنوان قربانی و چه به عنوان مجرم. وقتی شما به پروندههای کودکانی که با استرس مخرب بزرگ شدهاند نگاه میکنید، شبیه به اعضای دارودستههای تبهکار در السالوادر هستند.».
اما شکستن آن الگوها، مخصوصاً با کمک یک گروه حامی، کاملاً ممکن است. او میگوید: «ما باید با نوجوانان کار و به آنها کمک کنیم تا پارادایمهای جایگزین بسازند. اما شاید بیشتر لازم است با کودکان خردسالتر و والدینشان برای یادگیری شیوههای نوین والدگری کار کنیم.»
در هندوراس و السالوادر استرس در چند نسل ادامه یافته است. این دو کشور موطن حدود دو هزار کودک مهاجر در پنج هزار کاروانی هستند که به طرف مرز مکزیک و آمریکا در حرکتاند. لوپز میگوید: «زندگی والدین آنها در جنگ، دیکتاتوری نظامی، طوفان، زلزله، و چرخهی خشونت سپری شده است.» به همین دلیل، مراقبت از کودکان برای آنها دشوار است. «برای پناهجوها بسیار سخت است که آسیبهای نامرئی و مداومی که آرامش و سلامت زندگی را به هم میریزد ثابت کنند. اما این آسیبها بسیار جدی است.»
بیشتر بخوانید:
بین سالهای 1991 و 2002، سیرالئون درگیر جنگ داخلی بود. 50 درصد از نیروی جنگی شورشیان و 25 درصد از سربازان حکومتی کودک بودند. کودک سربازان سابق به مراکز حمایتی «هیئت بینالمللی نجات» انتقال یافتند، جایی که تجربیاتشان را نقاشی کردند.
برای نشان دادن تأثیر اجتماعی گستردهی آن چه بر سر یک نسل کامل یا کل یک جامعهی درگیرِ استرس مخرب میآید هنوز تحقیقات کافی انجام نشده است. اما نلسون، که سالها با کودکان تنها مانده در رومانی کار کرده است، از انواع اثرات بلندمدت بر کودکان کشورهای دستخوش سالها درگیری - مثل عراق، سوریه و افغانستان - ابراز نگرانی میکند. او میگوید: «کودکان احتمالاً با احساس تحسین، امید و کنجکاوی به دنیا میآیند، اما گرفتن این حسها از آنها خیلی سخت نیست. تصور بزرگ شدن در فرهنگی عاری از امید و منابع زندگی را بکنید. در این نقاشیها نشانههایی از فهم این کودکان از زندگیشان به چشم میخورد.»
در هر حال، کمک به کودکانی که از استرس مخرب رنج میبرند بیفایده نیست. مطالعات نشان میدهد که بعضی از کودکان طبیعتاً و تا حدودی به دلیل تفاوتهای ژنتیکی انعطافپذیرتر از سایرین هستند. اما نلسون میگوید ریشهی انعطاف پذیری فقط در خود کودک نیست بلکه در محیط زندگی او هم هست. یعنی میتوان آن را به روشهای مختلف یافت و فعال کرد.
چپ: بعد از بمبارانی که جان والدین و خواهرش را گرفت، هیبا (اسم֯ واقعی نیست)، دختر 16 سالهی سوری با سه برادرش به اردن گریخت. بعد از سه ماه اقامت در محوطهی محافظت از کودکان «هیئت بینالمللی نجات»، به پدربزرگ و مادربزرگش در امان (اردن) پیوست. او برای بیان احساسات خودش نقاشی میکند و دربارهی این نقاشی میگوید: «چند روز قبل برادرم به من گفت که بمباران منجر به مرگ والدینمان را به خواب دیده. من او را در رختخواب وقتی خواب بمباران را میدید کشیدم. نقاشی را که نشانش دادم به من خندید و گفت خواب او اینطوری نبوده و وحشتناکتر از چیزی است که من کشیدهام.
راست: یک نقاشی کودکانه از کامبوج در سال 1979 با عنوان: «بابا نرو جنگ.» در اواخر دههی 1970، «هیئت بینالمللی نجات» برای دو میلیون پناهندهی هندوچین- گریخته از ویتنام، کامبوج و لائوس - منابع مالی و امکانات اسکان مجدد فراهم کرد.
بیشتر بخوانید:
متخصصان معتقدند که آنچه برای کودکان اهمیت دارد، داشتن مراقبی بزرگسال است که همیشه و درهمه حال مسئولیت آنها را بپذیرد. بهترین حالت وجود پدر یا مادر است، اما یک مادربزرگ یا پدربزرگ، یک عمه یا عمو، یک معلم، یک پرستار یا افسر پلیس هم میتواند نقش حامی را در زندگی کودک بازی کند. به نظر لوپز، وجود یک مراقب، تأثیر استرس مخرب را تا 50 درصد کم میکند.
بعضی عقیده دارند که کودکان مقاومتر از بزرگسالان هستند، چون مغز آنها انعطافپذیرتر است: شیارها و اتصالات مغز هنوز کاملاً تثبیت نشدهاند و تغییر آنها آسانتر است. (برای مثال، یادگیری یک زبان جدید برای کودکان خیلی آسانتر از بزرگسالان است.) هر چند پشت سر گذاشتن سختیها در کودکی ممکن است آسانتر باشد، اما درک کودکان از زمان و آینده متفاوت است و شناسایی تهدید واقعی علیه زندگی و سلامتشان مشکلتر.
متخصصان میگویند به همین دلایل کودکان به مداخلهی بلندمدت متخصصین حرفهایِ سلامت روانی نیاز دارند. هم ساختن محیطی امن و مطمئن کردن کودک به امن بودن آن، و هم توجه به نیازهای والدین برای سلامت روانی مهم است. به نظر اسمیت، «ما نمیتوانیم از جنگ جلوگیری کنیم، اما میتوانیم نگذاریم بسیاری از خشونتهای خانگی اتفاق بیفتد. تکنیکهای زیادی وجود دارد که به والدین در مقابله با استرس و توسل به خشونت کمک میکنند.»
نقاشی کودکی در سیرالئون که حدود سال 2001 کشیده شده است.
رویکردهای مستدل علمی برای برخورد با نیازهای عمومی، مثل کودکان آواره یا شاهد خشونتی که علائمی نشان نمیدهند یا موارد خاصتر، کودکانی که از پیامدهای جدیتر رنج میبرند وجود دارند. تکنیکهای خودآگاهانه مثل نفس کشیدن از شکم و بازیهای فکری مثل کمک به کودکان برای تمرین مهارتهای تمرکز، همه به کودکان کمک کردهاند تا مهارتهای تضعیف شده بر اثر استرس مخرب را تقویت کنند.
برنامههای کلان «هیئت بینالمللی نجات» در کنگو، پاکستان و آفریقای غربی نشاندهندهی تأثیری مثبت بر نتایج یادگیری کودکان و رفتار اجتماعی-عاطفی آنهاست. لوپز میگوید: «بدن شگفتآور است و همیشه میتواند آسیبها را ترمیم کند.»، اما کودکان برای ترمیم اعتماد به نفسشان نیاز به حمایت دارند. به نظر او، همین نکته خطریست که خانوادههای جدا شده از هم را بیشتر تهدید میکند.
ترامپ در سیزده اکتبر تأیید کرد که دنبال روشی جدید برای جداسازی خانوادهها است، با این استدلال که این روشِ بازدارندهی موثری علیه مهاجران غیرقانونی بوده است. او گفت: «اگر آنها بدانند که باید از هم جدا شوند، در این صورت نمیآیند.»
دستاندرکاران کمکهای بشردوستانه و تحلیلگران مخالفاند. آنها میگویند تا زمانی که ریشههای خشونت نخشکد، افراد از گریز دست نمیکشند. لوپز میگوید: «کودکانی که راهشان را به سوی مرز میگشایند، در میهنشان تحت فشار استرس مخرب بودهاند. خانوادههای آنها این سفر را آغاز کردهاند، چون چارهی دیگری نداشتهاند.»
او ادامه میدهد: «تکهتکه کردن خانوادهها راه حل نیست. دور کردن والدین یعنی حذف قویترین ابزاری که میتواند شرایط متفاوتی برای کودکان ایجاد کند – و آن ابزار یعنی مراقبی که ثابت و آشنا است و به کودک عشق میورزد.»
طرحی از کامبوج در سال 1979 که زانا، دختر دوازده ساله، نامش را گذاشته است «من در رنج به دنیا آمدم».