شهروند آنلاین - راضیه زرگری: روزگاری به اجارهنشین خوشنشین میگفتند؛ مستأجران هر جایی که دلشان میخواست خانهای که دوست داشتند را اجاره و یکی دو سالی زندگی میکردند، حالا باید گفت همنشینم باش تا چرخ زندگی بچرخد. وقتی هم که آن خانه دلشان را میزد بار و بندیل را جمع کرده و به یک خانه بهتر میرفتند. حقوقها و درآمدها کفاف گذران زندگی و این تنوعگرایی در انتخاب محل سکونت را به راحتی میداد، حالا، اما از آن روزگار فقط یک خاطره شیرین به یاد مانده که شاید معدود افراد جامعه بتوانند سبک زندگیشان را مثل آن پیش ببرند.
این روزها دیگر همه اول به جیبشان نگاه میکنند؛ نه محله و منطقه و چشمانداز و متریال و امکانات آپارتمانها؛ حساب جیبشان را در میآورند و به بنگاههای معاملات ملکی برای پیداکردن خانه اجارهای میروند.
در ایامی که نرخ تورم عددی غیر قابل باور است و خانهدارشدن برای بسیاری از اقشار جامعه رویا شده، دیگر عجیب نیست که بشنویم مالکان انباری و پشتبامهایشان را هم اجاره میدهند تا کارگری که حقوقش کفاف تأمین خورد و خوراک را هم به زور میدهد، شبها جای خواب داشته باشد.
این روزها دیگر عجیب نیست اگر بشنویم آپارتمانهای لوکس مناطق متوسط و بالای شهر خالی مانده، اما بنگاهها در اجاره خانه در حاشیه شهر کار و بارشان سکه است. این روزها حتی دیگر نباید تعجب کنیم وقتی میشنویم در مناطقی از همین کلانشهر تهران هستند خانوادههایی که وقتی میبینند نمیتوانند به تنهایی اجارهبهای یک واحد آپارتمان را تأمین کنند برای اینکه بتوانند در پایتخت بمانند و مجبور به کوچ به حاشیهها نشوند، حاضر میشوند بیخیال مفهوم حریم خصوصی شوند و یک خانه را همراه خانواده دیگری اجاره کنند تا اجارهبهایی که باید هر ماه بدهند، نصف شود.
درتبوتاب بازار اجاره و افزایش نجومی نرخ اجارهها در یک سال اخیر، بسیاری از مستاجران دیگر از پس تأمین کرایههای گران برنمیآیند. خیلیها از کلانشهرها در حال کوچ هستند تا حداقل در حاشیه شهرها بتوانند سرپناهی برای خود و خانوادهشان پیدا کنند. بسیاری دیگر از مناطق بالای شهر به چند منطقه پایینتر رضایت میدهند تا در شهری که محل کار و همه فامیل و آشنایانش هستند، بمانند. اما در این میان پدیدههای جدیدی هم به وجود آمده که زندگی دو خانواده در یک خانه یکی از آنهاست.
حاشیهنشین یا همنشین؟
غمانگیز است که خوشنشینان به حاشیهنشینی یا همنشینی در یک خانه رسیدهاند. شواهد میدانی از بازار اجاره بهویژه در تهران که قیمت کرایهخانهها سر به فلک کشیده و حتی برخی گزارشها حاکی از افزایش قیمت اجارهها تا بیش از 50درصد است، نهتنها گویای این حقیقت تلخ است بلکه داد از بنگاهداران هم درآورده است. رخ فروز در بنگاه معاملات ملکی در منطقه فردوس تهران فعالیت میکند. او میگوید: «گرانی خانه و افزایش وحشتناک اجارهبها امروز هم شایع است و هم شایعه؛ یعنی یک پدیدهای اتفاق افتاده که واقعی و منطقی نیست. دلالانی که در بنگاهها هستند یکی از مهمترین دلیل این تب و تاب هستند.
خانوادهای که سالها در منطقه شلوغ بلوار فردوس و اطرافش اجارهنشین بوده و با سبک و سیاق فرهنگی زندگی در این محلهها خو گرفته، با این فشار عظیم در افزایش قیمت اجاره دیگر نمیتواند اینجا بماند و ناخودآگاه به حومه غربی تهران مثل گرمدره و وردآورد کوچ میکند. اینها ظاهر ماجراست که شاید ساده به نظر برسد، اما تأثیرات روانی و اجتماعی همین کوچهای اجباری گریبانگیر کل جامعه خواهد شد.»
دلالبازی با زندگی و آرامش مردم
قطعا مسئولان در به وجود آمدن این آشفتهبازار بیتقصیر نیستند؛ اما این فعال حوزه مسکن مقصران اصلی را دلالان مسکن میداند: «یک فردی که شغلش معاملات ملک نیست، سرمایهای وارد این بازار متشنج میکند؛ مثلا ما هم دلال مسکن داریم که شاغل در بازار آهن است و هم پزشک متخصص که در کنار طبابت خانه خرید و فروش میکند تا یک شبه به سودهای میلیاردی برسد. شکاف نظارتی در این گونه دلالبازیها این است که این افراد بدون پرداخت یک ریال مالیات سودهای هنگفت به جیب میزنند. همین افراد باعث گرانی خانه میشوند.»
این روزها شاید 3-4 مورد خانواده مراجعه کنند برای خرید یا اجاره مسکن، بیشتر مراجعهکنندگان به بنگاهها همین دلالانی هستند که دنبال سودکردن از خرید و فروش خانهاند. رخ فروز میگوید: «همین افراد در تعیین نرخ مسکن تأثیر مستقیم میگذارند و هیچ نظارت بازدارنده یا محدودکنندهای هم وجود ندارد که جلویشان را بگیرد یا دست کم با وضع مالیاتهای سنگین جلوی دلالبازی بسیاری از سودجویان در بازار مسکن گرفته شود.»
چرا راضی به قبول همخانه میشوند
هدایتی در یک معاملات ملکی در جنوب غرب تهران کار میکند؛ او درباره تأثیرات روانی و اجتماعی گرانشدن اجارهبها و خرید خانه میگوید: «این روزها تقریبا مشتری عادی برای خرید خانه نداریم؛ یعنی کسی که برای خودش دنبال خرید خانه باشد. مواردی که هست دلالانی هستند که مثلا آپارتمان را میخرند و دستی به رویش کشیده و ظرف یک ماه به فرد دیگری میفروشند و در این میان 300 میلیون سود میکنند.»
برای این فعال حوزه معاملات مسکن، پدیده اجارهخانه مشارکتی یا همنشینی دو خانواده در یک خانه غریب نیست: «بله دیدهام؛ خانواده نمیتواند از پس اجارهبهایی که ناگهان دوبرابر شده بربیاید، به همین علت خواهر یا برادرش را در خانه شریک میکند تا اجاره را با کمک او پرداخت کند. موردهایی هم بود که دو زوج که نسبت فامیلی داشتند و از حاشیه شهر آمده بودند برای نزدیکی به مرکز شهر یک آپارتمان دو خوابه را با هم اجاره کردند.»
او ادامه میدهد: «برای خود من بهشخصه قابل قبول نیست که خانهام را با فرد یا افراد دیگری شریک شوم هم از نظر اعتقادی درست نیست و هم مشکلات فرهنگی ایجاد میکند. البته این معاملات به این شکل که مالک خانه را به دو خانواده اجاره دهد، قانونی نیست. طرف حساب مالک یک خانواده است، ولی در اصل دو خانواده یا یک خانواده و یک فرد دیگر در آن سکونت دارند.»
از اجاره انباری و پشت بام تا همخانهشدن با دیگران
معمولا یکچهارم ارزش ملک، نرخ اجارهبها محاسبه میشود. با یک حساب سرانگشتی میتوان فهمید وضعیت اجاره مسکن این روزها چگونه است. از رخ فروز هم در مورد اجارهخانه مشارکتی میپرسیم: «این را من در منطقهای که فعال هستم ندیدم؛ اما شنیدم که در مناطق پایینتر حتی این اتفاق هم میافتد که یک خانه را دو خانواده اجاره کرده باشند تا بتوانند اجارهاش را بپردازند؛ همان طور که قبل از این هم اجارهکردن انباری و پشتبامها را برای جای خواب افراد یا حتی زوجها دیده بودیم. اینها تأثیرات اجتنابناپذیر تورمی مسکن است. متأسفانه ما در کارمان گوشهای از آسیبهای اجتماعی هستیم. زن و شوهرانی که با شنیدن نرخها کارشان به بحث و دعوا کشیده میشود. متأسفانه در این میان مالکها هم اغلب بر اساس نرخ روز میزان اجاره را تعیین میکنند و کمتر کسی با جیب مستأجرش راه میآید.»
کنار میآیند، اما سرخورده میشوند و مستعد ناهنجاریها
کوچ جمعیتِ اغلب آسیبپذیر به حاشیه شهرها تقریبا در دهه گذشته بیشتر شد. در سال 97 به دلیل گرانیها یکمیلیون نفر مستأجر از شهرهای بزرگ کوچ کرده و به جمعیت حاشیهنشین کشور اضافه شدند. بدون شک این رقم در یکونیم سال اخیر با توجه به نرخ تورم باورنکردنی و بحران اقتصادی فعلی، چند برابر شده و به نگرانیها نسبت به تبعات اجتماعی این نوع مهاجرت (مهاجرت معکوس) و سرازیرشدن جمعیت شهرها به سمت حاشیه شهرها و شهرهای اقماری دامن میزند؛ پدیدهای که در بلندمدت آسیبهای اجتماعی جبرانناپذیری را بر جای میگذارد.
مینا جلالی، پژوهشگر اجتماعی، میگوید: «این نوع مهاجرتها منشأ اقتصادی دارد و از تبعات فقیرترشدن مردم است و با خود هزاران مشکل ایجاد میکند. رشد مسائل اجتماعی، چون بزهکاری و کژکارکردهای خانواده از آن جمله است. همچنین درباره پدیده زندگی دو خانواده در یک خانه مشترک برای تأمین اجارهبها نیز میگوید: «اصلا بعید نیست که این چیزها باب شود. متأسفانه فشار زیادی بر بدنه جامعه بهویژه در شهرهای بزرگ وجود دارد و ممکن است برای کمشدن فشار دنبال راهحلهای اینچنینی هم باشند. با این حال از نظر فرهنگی پذیرش شریک در حریم خصوصی خانه به این راحتی نیست و بدون شک بدون مشکل و آسیب نخواهد بود؛ از مباحث اقتصادی و خرج زندگی گرفته تا مباحث اخلاقی و اختلافات عقیدتی. افراد در کوتاهمدت شاید سعی کنند خودشان را با شرایط وفق بدهند، اما نوعی احساس سرخوردگی از نظر روانی در آنها ایجاد میشود که باعث بروز ناهنجاریهای جدیتر خواهد شد.»
حالا تمام چشم امیدمان به کاهش نرخ دلار و در پی آن پایین آمدن قیمت مسکن است، تا دیگر شاهد چنین اخباری نباشیم.