فرازهایی از سخنان حجت الاسلام مصباح یزدی، پیرامون شخصیت مرحوم علامه طباطبایی(ره)

بعضی از فضائل ایشان برای بنده چشمگیرتر و جالب تر بود و آن توجه دائمی استاد به حضرت احدیت بود که در هیچ حالی قطع نمی شد

فرازهایی از سخنان حجت الاسلام مصباح یزدی، پیرامون شخصیت مرحوم علامه طباطبایی(ره)

الف- مسائل اخلاقی و معنوی

1- توجه به خدا

بعضی از فضائل ایشان برای بنده چشمگیرتر و جالب تر بود و آن توجه دائمی استاد به حضرت احدیت بود که در هیچ حالی قطع نمی شد. حتی در موقع تدریس که طبعا آدم باید توجهش متمرکز در مطالب درس و القاء آنها به شنونده باشد. ایشان طوری تدریس می کردند که پیدا بود در همان حال هم توجه ایشان قطع نمی شود. مثلا موقعی که درس می گفتند، معمولا نگاهشان را به سقف می دوختند. گویا با این روش می خواستند توجه شان متمرکز در محصلین نشود، یعنی در ضمن اینکه توجه به مطالب و القاء مطالب داشتند، یک افق بالاتر و فراتری را می دیدند. موقعی که آدم با ایشان مثلا در کوچه برخورد و سلام می کرد، در دقایق اول ایشان اصلا توجه نمی کرد که چه کسی سلام می کند، مگر اینکه آدم می ایستاد و ایشان را به حرف می گرفت و آن وقت بود که نگاه می کرد و توجه می فرمود کی هست و چکار می کند.

گاهی آن چنان غرق در حال خودشان بودند که اصلا صدای طرف را هم درست نمی شنیدند. بیشتر اوقات غیر از موقع درس سکوت می کردند و تا کسی چیزی نمی پرسید حرف نمی زدند، البته در آن سکوت هم توجه عمیق قلبی داشتند و مصداق کسانی بودند که سکوتشان فکر است و سخنشان هم ذکر یا تعلیم.

به هرحال این یکی از ویژگی های مهمی بود که من در کمتر کسی دیدم. شاید بتوانم بگویم در هیچ کس ندیده باشم که در تمام حالات این چنین عمیق توجه معنوی خودشان را حفظ کنند.

2- تعبد نسبت به رعایت احکام شرعی

یادم است یک وقت در جلسه ای که شب های پنج شنبه و جمعه در منزل ما تشریف داشتند، بنده کبریتی گذاشته بودم خدمتشان و ایشان اشتباها این کبریت را گذاشته بودند در جیبشان، بعد که رفته بودند منزل، دیده بودند کبریت خودشان در جیب دیگرشان است، آن را نگه داشته بودند و هفته آینده به محض اینکه من را دیدند، کبریت را درآوردند، دادند که من این کبریت را از منزل شما آوردم خوب، این هیچ جای توهم نبود که مثلا صاحبش ناراضی باشد ولی ایشان انقدر مقید بود که احکام شرعی را رعایت بکنند.

3- تعبد نسبت به سنن اسلامی

کمتر دیده می شود که یک شخص حکیم و عارف مثل مرحوم علامه که متوغل در مسائل عقلی است، اینقدر مقید به حفظ تعبدیات باشد و این از عجایب است. این را شنیدم که مرحوم آقای قاضی رضوان الله علیه به ایشان سفارش کرده بودند که شما سنت های پیغمبر اکرم(ص) را جمع آوری کنید و طبق آنها عمل کنید. ایشان هم یک دوره کتاب بحار الانوار را مطالعه کرده بودند و کتاب سنن النبی(ص) را از آن استخراج کرده بودند و مقید بودند که به تک تک آنها عمل کنند.

شنیده ام روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که رسول الله خوراکی را که از نوعی ملخ دریائی تهیه می شد، دوست می داشتند و ایشان هم مقید بودند که برای یک بار هم شده، از این خوراک تناول کنند، تا به این طریق تأسی به پیغمبر اکرم(ص) کرده باشند. اینها یک ریزه کاری های عجیبی بود که ظهوری ندارد، اما نشانۀ عمق تسلیم در مقابل اولیاء خدا و تقید و تعبد به دین خدا می باشد.

4- احترام و ارادت به اهل بیت

ارادت به اهل بیت سلام الله علیه اجمعین از ویژگی های خاص ایشان در طول زندگی بود. ایشان مقید بودند در مجالس توسل شرکت کنند یا مثلا زیارت عاشورای ایشان در جهل روز از محرم و صفر ترک نمی شد، یعنی در هر حالی و در هر شرایطی و در هر جایی که بودند، می خواندند. در مجالس عزاداری حاضر می شدند و سخت گریه می کردند و از یکی از اساتیدشان نقل می کردند که ایشان می فرمود: «آنچه دارم از قرآن کریم و توسل به سید الشهداء است». و این بود که روی این دو موضوع هم خود ایشان به دوستانشان زیاد تأکید می کردند. از جمله آثار این ارادت به خاندان پیامبر (ص) این بود که به روایات و کتب روایات خیلی احترام می گذاشتند. یادم است که در یک مجلسی نشسته بودیم و کتاب بحار یا کتاب دیگری مثل آن در کناری قرار گرفته بود که تقریبا می شد گفت یک نوع کم احترامی به آن شده بود. ایشان کتاب را با احترام بلاتشبیه، مثل قرآن کریم بلند کردند و گذاشتند جلو روی خودشان تا به کتاب روایت. بی احترامی نشده باشد. حتی ضعیف ترین روایات هم وقتی نقل می شد، با اینکه مثلا سندش ضعیف یا مرسله بود، و یا متنش هم طوری نبود که انسان بعهد معتبرات (یا حتی گاهی ممکن بود ادله دیگری هم برخلاف آن باشد) ، ایشان صریحا رد نمی کرد و می گفت شاید یک معنایی داشته باشد و ما نمی فهمیم.

5- تواضع و فروتنی

یکی دیگر از صفات برجسته استاد علامه، تواضع و فروتنی فوق العاده ایشان بود که هم در گفتارش و هم رفتارشان در برخورد با افراد، در طرز نشستن و غذا خوردنشان و خلاصه در همه چیز ظاهر بود. مثلا در مجالس در صدر نمی نشستند(چه در منزل خودشان و چه در جای دیگر).

معمولا طلبه ها در صدر مجلس پتویی می اندازند و مثلا یک پشتی می گذارند، اما ایشان هیچگاه در صدر مجلس نمی نشستند و خیلی که اصرار می کردند، در گوشه پتو می نشستند که هم بهرحال رعایت حال صاحبخانه را کرده باشند و هم تعینی برای خودشان قائل نشده باشند.

6- توکل

مرحوم علامه تحت تأثیر تعلیمات و تربیت مرحوم آقای قاضی، دارای توکل بالایی بودند. یادم می آید یک وقتی، شخصی روی جهانی، چیزی به عنوان نقد تفسیر المیزان نوشته بود و مسائلی را مطرح کرده بود که یا نشانه کم فهمی وی بود و یا غرض ورزی. بهرحال دوستان ایشان خیلی متأثر شدند و به ایشان پیشنهاد کردند که شما اجازه دهید ما جواب اینها را بنویسیم. ایشان پس از تأملی این آیه شریفه را تلاوت کردند:

و لا یحیق المکر السیی ء الاّ باهله (سوره فاطر آیه 43)

احتیاج به جواب ندارد. و عجیب اینکه آن فرد به یک سرنوشت عجیبی مبتلا شد.

ب- مسائل علمی و تربیتی

1- تعلیم و تربیت

می شود گفت که ایشان وظیفۀ عمدۀ خود را تعلیم و تربیت می دانستند و این کار را بزرگترین هدف برای یک روحانی متعهد به حساب می آورند. ایشان هم معتقد بودند و هم عملا رعایت می کردند که افراد پابه پای پیشرفت های علمی، از لحاظ اخلاقی و معنوی رشد کنند. علت انتخاب درس هایی که می فرمودند و شیوۀ بیان انتخاب موضوعاتی که مطرح می کردند و رویش تکیه داشتند، برای این بود که در ضمن پیشرفت های علمی، افراد به معنویات توجه پیدا بکنند و رشد اخلاقی و معنوی آنها هم حاصل شود.

ایشان قدم اساسی در پیشبرد اسلام را، اصلاح حوزه های علمی می دانستند و عقیده داشتند که یک حرکت اجتماعی باید مبتنی بر بینش اسلامی باشد و این بینش اسلامی می باید به وسیله اسلام شناسان عرضه شود، اسلام شناسان هم باید در حوزه های علمی تربیت شوند و تربیت اینها براساس دروس اساتیدی است که پایه های علمی، فکری، ایمانی، عقیدتی و اخلاقی آنها را می سازد. پس باید برای ایجاد یک حرکت اسلامی جهانی، از حوزه شروع کرد.

به همین جهت ایشان برای استفاده از تعلیم و تربیت به شیوه های گوناگون، هیچ فرصتی را از دست نمی دادند و از بدو ورودشان به قم تا آخر عمر شریفشان، تمام اوقاتشان را وقف تعلیم و تربیت کرده بودند و عنایتشان به این بود که افرادی که در حوزه تربیت شوند که نه تنها نیازهای دینی جامعه اسلامی را تأمین کنند، بلکه بتوانند اسلام را در سطح جهان گسترش دهند و معرفی نمایند.

2- شیوۀ علمی

علاوه بر محتوی دروس حضرت علامه (تفسیر، فلسفه، اخلاق...) که براساس نیازهای علمی جامعه اسلامی انتخاب شده بود و باعث غنای علمی حوزه های علمیه و فرهنگ جامعه اسلامی شده است. شیوه برخورد ایشان با مسائل علمی، با دیگران متفاوت بود. ایشان سعی در حل ریشه های مسائل و دسته بندی آنها از نظر تقدم و تأخر داشتند و این یکی از علل موفقیت ایشان در زمینه علمی بود ایشان اعتقاد داشتند که تنها پاسخ به شبهات کافی نیست و باید ریشۀ و اساس افکار و شبهات را پیدا کرد و بایستی دروسی در حوزه وجود داشته باشد که بتواند پایه های فکری را محکم کند. روش ایشان- برخلاف افراد دیگر- این بود که در بحثهای علمی خود، مسائل و مباحث رشته های مختلف را با هم مخلوط نمی کردند و هر مبحثی را در جای خود طرح می کردند. مثلا در فلسفه هیچگاه به ادله نقلی از کتاب و سنت استشهاد نمی کردند و اگر سؤالی هم می شد، ایشان جوابی نمی دادند و می گفتند جواب این را باید در تفسیر بدهیم و این جا بحث، بحث خالص عقلی است. در طول ده سالی که بنده خدمت ایشان فلسفه می خواندم، یادم نمی آید که ایشان شعر خوانده باشند جز یک مورد. این تفکیک روش ها در مسائل مختلف، نقش عمده ای در موفقیت ایشان داشته است.

3- نظم و استفاده درست از وقت

از ویژگی های ایشان اهتمام به نظم و انضباط بود با اینکه حوادث سختی برای ایشان پیش می آمد که اقتضاء داشت چندین روز درس تعطیل شود، اما یادم نمی آید که ایشان یک روز هم درس را تعطیل کرده و یا تأخیر قابل توجهی داشته باشند. همچنین دقت در صرفه جوئی نمودن وقت، از خصوصیات بارزشان بود.

ایشان وقتی که تفسیر المیزان را می نوشتند، چرک نویس نداشتند، ابتدا بی نقطه می نوشتند و بعد که مرور می کردند، همان وقت هم نقطه گذاری می کردند. سؤال کردیم که چرا چنین شیوه ای را برگزیده اید؟فرمودند: «من حساب کرده ام، با این روش(اول بدون نقطه نوشتن و بعد در هنگام مرور نقطه گذاری کردن) چند درصد در وقتم صرفه جویی می شود». اینها نشانه نهایت تعهد و مسؤولیتی است که مرحوم استاد نسبت به چگونگی صرف عمر و استفاده حساب شده از وقت داشتند.

4- ملاک های تعلیم و تربیت شاگردان

آنچه که بنده از کیفیت برخورد ایشان با شاگردان و کسانی که تحت تربیتشان بودند، استنباط می کنم، این است که ایشان در تعلیم و تربیت دو اصل را در نظر داشتند: یک اصل توحیدی و عرفانی و یک اصل فلسفی و روانشناختی.

اصل اول این است که خدای متعال همه انسان ها را یکسان نیافریده و برای یک کار هم خلق نکرده است و توفیقاتی که به افراد در جهت رشد و تکامل می دهد نیز یکسان نیست. لذا افراد دارای استعدادهای خدادای متفاوتی هستند و طبعا رشد هرکدام در همان جهتی است که خدا به ایشان مرحمت کرده است. مثلا یکی استعداد بیشتری برای تحلیلات عقلی دارد و یکی در مسائل نقلی و تاریخی بیشتر می تواند فعالیت بکند و... براساس این اصل استاد و مربی باید استعدادی دارند و به درد چه کاری می خورند و تلاش کند تا این استعدادها در جهت صحیح رشد کنند، نه اینکه یک قالب تنگی برای تعلیم و تربیت در نظر بگیرد که همه افراد را در آن بگنجاند و یک جور تربیت کند. شیوه ایشان نشان می داد که به این اصل اعتقاد داشته و در عمل بدان پایبند بودند.

اصل دوم این است که رشد حقیقی انسان باید با انتخاب و اراده آزاد خودش باشد و اموری که جنبه تحمیلی دارند، موجب رشد انسان نمی شوند. به عبارت دیگر تکامل واقعی، تکاملی است که برخاسته از ارادۀ آزاد خودش باشد.

طبق این اصل، ایشان سعی می کردند که در کار افراد حتی المقدور دخالت نکنند و حتی اگر کسی با اصرار از ایشان رهنمودی می خواست، خیلی ساده و بدون تاکید آن را بیان می کردند که نظر من این است. ولی هرگز اصرار بر انجام آن نکرده و مثلا نمی پرسیدند که آیا کاری که گفتم انجام دادی یا نه؟

می خواستند افراد به شکلی راهنمایی شوند که خودشان علاقه به تحقیق در مسائل علمی یا مسیر معنوی پیدا کنند و خودجوش باشند، نه اینکه با فشار معلم و عربی کار کنند.

5- تواضع علمی

ایشان با وجودی که در مسائل علمی و فلسفی نقطه نظرهای زیادی داشتند، نظرات خود را هرگز به صورتی بیان نمی کردند که نشانه ای از خودبینی یا تحقیر نظرات دیگران یا بی احترامی به شخصیت های علمی دیگر در آن باشد، حتی در هنگام درس گاهی که نظر خودشان را بیان می کردند، اگر آدم درست دقت نمی کرد، متوجه نمی شد که آیا این مطلب صاحب کتاب است یا نظر ایشان. یعنی آنچنان اینها را با هم هماهنگ بیان می کردند که خیلی معلوم نمی شود.

وقتی سوالی علمی از ایشان می کردیم، خیلی راحت ابتدا می گفتند: نمی دانم بد فکر می کردند و غالبا به این صورت می فرمودند که: «شاید بشود اینجور گفت «یا» ببینید اینجور می شود گفت» و...

و چه بسا که مطالب ایشان بسیار بکر و عالی هم بود، ولی پس از گفتن نمی دانم و بعد به صورت احتمال، مطلب را بیان می کردند. بنده یادم نمی آید که در طول چندین سال معاشرت نزدیک یک دفعه کلمه «من» از ایشان شنیده باشم.

6- نحوۀ برخورد با شاگردان

برخورد ایشان با همه، بخصوص شاگردانشان برخوردی بود متواضعانه، توام با وقار و متانت. از یک سو نهایت تواضع را داشتند و از یک سو ابهت و وقار معنوی ایشان بر جو معاشرتشان حاکم بود.

بسیار عنایت داشتند که شاگرد را بپرورانند و رشد دهند و در این زمینه گاهی که صلاح می دانستند، افرادی را تشویق می کردند، مثلا گاهی در مقام معرفی به دیگران می فرمودند: «ایشان از مفاخر ما هستند». یادم می آید در معرفی فردی فرمودند: «این شخص نوشته های مرا قبل از چاپ مطالعه می کند و اظهارنظر می کند. گاهی بحث می کند و مرا قانع می کند که نوشته ام را تغییر بدهم»؛ یعنی ایشان با همه بزرگی شخصیت علمی شان، ابایی نداشتند از اینکه بگویند یک شاگرد نظر مرا تغییر داده است.

همچنین سعی می کرد شاگردان خود را بطور غیرمستقیم تشویق به مطالعه و تحقیق بکند، معمولا با نقل داستان ها، احادیث و سخنان بزرگان، یا توجه دادن به خلاءهای علمی جامعه و خطرات ناشی از آن، و ضرورت فعالیت علمی در زمینه آنها این کار را انجام می دادند.

مهمتر از همه رفتار عملی ایشان بود، یعنی وقتی که در صرف وقت داشتند و نظم و انضباط ایشان در کارها، بهترین الگو و سرمشق برای محصل است که سعی کند خود را شبیه ایشان کند.

در جلسات خصوصی که با دوستان و شاگردان شان داشتند، گاهی برای اینکه مجلس خیلی خشک نباشد، لطیفه ای متناسب با حال ذکر می کردند، اما سعی داشتند آن لطیفه نیز جنبۀ آموزش داشته باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان