ماهان شبکه ایرانیان

بمبی که هر لحظه ممکن است منفجر شود!

هر یک از ما انسان‌ها، ممکن است با نقص یا مشکل جسمانی خاصی به دنیا بیاییم.

بمبی که هر لحظه ممکن است منفجر شود!

رکسانا خوشابی

هر یک از ما انسان‌ها، ممکن است با نقص یا مشکل جسمانی خاصی به دنیا بیاییم. برخی نارسایی کلیه داریم، برخی معده ضعیف، برخی میگرن و دیگری نارسایی قلبی و همین‌طور الی آخر. اما معمولا به خاطر نارسایی یا ضعف جسمانی خود، تنبیه یا مجازات نمی‌شویم و مورد تمسخر یا تحقیر قرار نمی‌گیریم‌. برعکس وقتی بیمار هستیم، اطرافیان سعی می‌‌کنند به ما کمک کنند، ما را توانمندتر سازند، برایمان دعا کنند و خلاصه به هر نحوی که بتوانند ما را شادتر و سالم‌تر کنند. اما معلوم نیست چرا در جامعه ما، ناباروری، یک گناه یا جرم بزرگ تلقی می‌‌شود که چه زنان و چه مردان همیشه می‌‌خواهند آنرا به گردن طرف مقابل، یعنی همسر خود بیاندازند و به آن مانند یک بمب مخرب نگاه می‌‌کنند که زن و شوهر می‌‌خواهد آن را از خود دور کند! شاید به همین دلیل است که ناباروری، در هر دو جنس تبعات روانشناختی در پی دارد که گاه از خود ناباروری بدتر و آزار دهنده‌ترند. خوشبختانه ما در زمانه‌ای زندگی می‌‌کنیم که ناباروری، انواع درمان‌ها را دارد تا جایی که بسیاری از متخصصان اظهار می‌‌دارند که دیگر چیزی به نام ناباروری وجود ندارد. اما از این که بگذریم، بیایید تصور کنید که هنوز هم کسانی باشند که نابارور محسوب بشوند، چرا باید چنین چیزی تا این حد آزار دهنده تلقی شود؟

افسردگی و اضطراب
یکی از تبعات ناباروری، در جامعه ما، افسردگی و اضطراب برای فرد نابارور است. در واقع توانایی بچه‌دار شدن در جامعه‌‌ ما به عنوان یک نقطه قوت و عدم آن نقطه ضعف محسوب می‌‌شود. اما چرا؟ حتی اگر خود فرد (چه زن و چه مرد) خیلی مایل به داشتن فرزند باشد چرا این موضوع برای دیگران مهم است‌؟ به نظر می‌‌رسد دیدگاه فرزند داشتن در کشور ما هنوز هم دیدگاهی سنتی است که در آن به فرزند به عنوان نیروی کار و عصای دست نگاه می‌‌شد. این دیدگاه با توجه به تحولات جامعه امروز منسوخ شده اما آثار آن هنوز هم در زندگی زوج باقی مانده است. بطوری که زن یا مرد نابارور امنیت خانوادگی و اجتماعی خود را از دست می‌‌دهد. همیشه منتظر است که همسرش او را ترک کند, خانواده‌‌ همسر با او عناد ورزند و اجتماع به دیده‌‌ تحقیر یا ترحم با او مواجه شود. متاسفانه همین مسائل اسباب اضطراب و افسردگی فرد نابارور را فراهم می‌‌کند.

خودتان را جدی بگیرید 
بر خلاف تصور عموم، من نمی خواهم به مردم بگویم فرهنگ خود را عوض کنید و باعث آسیب زدن به فرد نابارور نشوید. بلکه می‌‌خواهم به خود افراد نابارور بگویم که خودتان را جدی بگیرید و کاری به حرف و سخن‌های پوچ نداشته باشید. اگر خداوند به هر دلیلی شما را این‌گونه آفریده به خود افتخار کنید و مانند دیگران، توانایی‌‌ها و عدم توانمندی‌های خود را بسادگی بپذیرید. وقتی شما به خدا و در نتیجه به خودتان اعتماد کردید دیگران نیز خواهی نخواهی پذیرای شما خواهند شد. گرچه فرصت فرزنددار شدن را باید غنیمت شمرد، فرصت نداشتن فرزند را هم باید گرامی داشت. چرا که بچه‌دار شدن تجربه و تمرینی است برای کسانی که نیاز دارند پرورش دادن را تمرین کنند، چه بسا فرد نابارور چنین نیازی نداشته باشد و برای او تجربه‌های دیگر در زندگی و رشد او موثر باشند. احترام به انسان و احترام به نقشی که در هستی دارد از هر چیز دیگری محترم‌تر است.

فرزند خوانده 
با این که طبق فرهنگ دینی مذهبی ما، کمتر کاری پسندیده‌تر از یتیم‌نوازی و مراقبت از کودکان بی‌سرپرست وجود دارد اما هنوز فرهنگ فرزند خواندگی نیز در مملکت ما جا نیفتاده است. بسیاری از زن و شوهرهایی که به دلیل ناباروری می‌‌خواهند کودکی را به فرزندی قبول کنند، از ترس حرف و سخن مردم، یا شهر و دیار و حتی کشور خود را ترک می‌‌کنند و یا از فامیل و آشنایان فاصله می‌‌گیرند. در واقع متاسفانه به دلیل فرهنگ غلط ما، بهترین کارها هم بصورت مذموم‌ترین کارها باید پنهانی انجام شود! 
 

فرهنگ بچه‌دار شدن
جدا از سردمداران و مسوولان اداره‌‌ یک جامعه، که به دلیل پیش‌بینی بحران سن جمعیت در آینده و نگرانی‌های مربوط به چرخیدن چرخ کار، می‌‌توانند به مردم در‌باره‌‌ی بچه‌دار شدن در هر مقطع زمانی اطلاعات و هشدار بدهند، هیچ کسی اجازه ندارد در سرنوشت افراد، ازدواج، بچه‌دار شدن و همین طور سایر موضوعات خصوصی دیگران دخالت کند. متاسفانه در جامعه ما هنوز هم نظر دادن درباره‌‌ خصوصی‌ترین موضوعات زندگی رواج دارد. وقتی ازدواج نکرده‌ای می‌‌گویند چرا مجردی؟  اگر بچه‌دار نشدی می‌‌گویند چرا بچه نداری؟ اگر درس نخوانی می‌‌گویند چرا دانشگاه نرفتی؟ اگر بروی می‌‌گویند سن‌ات زیاد شد چرا سربازی نرفتی و خلاصه این چراها تقریبا تا آخر عمر ما ادامه دارد. در حالی‌که هر یک از ما برای کاری به این دنیا آمده‌ایم که تا آنرا انجام ندهیم در واقع در پیشگاه خداوند دست خالی هستیم. مولانا در این زمینه تعبیر جالبى دارد او مى‏گوید: فرض کنیم پادشاهى براى انجام کار خاصى، ما را به شهرى فرستاده باشد. اگر به آن شهر برویم و صد کار دیگر انجام دهیم، اما کارى را که براى آن از سوى پادشاه فرستاده شده بودیم انجام ندهیم، چنان است که هیچ کارى نکرده‏ایم. آدمى در این عالم براى کارى آمده است که مقصود همان کار است، و چون آن را انجام ندهد هیچ نکرده باشد! متاسفانه اکثر ما در زندگى زمینى‏مان، در واقع هیچ نکرده‏ایم. براى همین هم هست که نه ما از زندگى راضى هستیم و نه زندگى از ما رضایت دارد! تعجب نکنید اگر نگاهى به اطراف خود بیندازید مى‏بینید کمتر کسى در جایگاه حقیقى خود قرار گرفته است و کمتر کسى پیدا مى‏شود که وظیفه اصلى و مأموریت واقعى خود را یافته باشد، اکثراً از مشاغل خود ناراضى‏اند، در محیط کار خسته و بى‏انرژى و بى‏انگیزه‏اند، مثل یک آدم آهنى صبح سر کار مى‏روند و عصر برمى‏گردند. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان