فرادید؛ شاید تعداد نویسندگان زن به اندازهی تعداد نویسندگان مرد نباشد، اما بسیاری از شاهکارهای ادبیات جهان را، زنان نویسنده خلق کردهاند. حضور زنان در هنر و ادبیات، در قرنهای گذشته، شاید از لحاظ کمّی قابل مقایسه با مردان نباشد، اما حضوری بشدت با کیفیت بوده و زنان آنقدر اسمهای سنگینی در هنر و ادبیات بر جای گذاشتهاند که هیچکس نمیتواند قدرتشان را کتمان کند.
به گزارش فرادید؛ خوشبختانه در نیمه دوم قرن بیستم به بعد و مخصوصا قرن بیست و یکم، دیگر نمیتوان به طور مشخص، خطی میان زنان و مردان نویسنده و هنرمند کشید. حضور هردو چه از لحاظ کمی و چه کیفی، پایاپای است و در رقابتی تنگاتنگ، مردان و زنان، گوی سبقت را از یکدیگر میربایند.
با این حال بر کسی پوشیده نیست که در طول تاریخ ادبیات، برخی زنان نویسنده، تاثیر آثار و فعالیتهایشان بیشتر از دیگران بوده و تا دههها بعد، آنان مشعلدار جنبشهای بزرگ فکری، سیاسی و اجتماعی بودهاند.
در این مطلب میخواهیم شما را با شش تن از تاثیرگذارترین نویسندگان زن آشنا کنیم. با ما همراه باشید.
سیمون دوبووار
سیمون دو بووُآر (9 ژانویه 1908 – 14 آوریل 1986) با نام اصلی سیمون لوسی ارنستین ماری برتراند دو بووار فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود که در 9 ژانویه 1908 در پاریس در خانوادهای بورژوا به دنیا آمد.
او در طول زندگی ادبی خود آثار داستانی و غیرداستانی بسیاری را با موضوعات و اگزیستانسیالیسم و دنیای زنانگی منتشر کرد شناخته شدهترین اثر او با عنوان «جنس دوم» به عنوان یکی از آثار پیشرو در زمینه جنبش زنان مدرن و پدیده زنانگی از زوایای گوناگون به شمار میرود و اهمیت آن تا اندازهای است که آثار دیگر او را مانند ماندرینها، خاطرات یک دختر مطیع و نیروی شرایط را تحت الشعاع قرار داده است.
در کتاب جنس دوم، سیمون دو بووار استدلالهای خود را از طریق اگزیستانسیالیسمی فمینیستی بیان میکند. بووُآر بهعنوان یک اگزیستانسیالیست باور داشت که بودن مقدم بر ماهیت است. وی بههمین منوال استنباط میکند که یک انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود، چرا دختران از اوان کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز کلی کتاب، نشاندادن آن است که چگونه زنان به وسیلهٔ تاریخ و افسانههایی تعریف و محدود شدهاند که آنها را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد.
به باور بووُآر، تاریخ فرهنگی مانع از آن شده است که زنان آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آنها میتوانند با نفی این افسانههای فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که زنان به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. بووار استدلالهای زیستشناختی، روانشناختی، و مادهگرایانه را، برای تبیین دستهای از ویژگیهای رفتاری زنان که از کنترل فرهنگ خارج است، نفی میکند.
اوریانا فالاچی
اوریانا فالاچی روزنامهنگار، نویسنده و مصاحبهگر سیاسی برجسته ایتالیایی در 29 ژوئن سال 1929 در زمان حکومت موسولینی در فلورانس به دنیا آمد. او فعالیتهای خود را از 17 سالگی به عنوان نویسنده ستون کوچکی در یک روزنامه آغاز کرد و بهخاطر جسارت، قدرت بیان و درک سیاسیاش بهسرعت به عنوان خبرنگار و نویسندهای در سطح جهانی شناخته شد.
کتاب "زندگی جنگ و دیگر هیچ" فالاچی حاصل حضور او در ویتنام در سالهای دههٔ شصت است. این کتاب گزارشی از جنگ ویتنام بر اساس تجربهای شخصی است و در پاسخ به پرسش خواهر کوچکش که میپرسید «زندگی یعنی چه؟» نوشته شده است. کتاب گاه نگاهی خوشبینانه و گاهی بسیار بدبینانه دارد. این کتاب جوایز زیادی را برای او به ارمغان آورد.
کتاب مهم دیگر اوریانا فالاچی با عنوان "مصاحبه با تاریخ" در سال 1974 به چاپ رسید که مجموعه مصاحبههای او با شخصیتهای بزرگ سیاسی است. سبک جسارتآمیز و بیپروای او در این مصاحبهها برایش شهرتی بسیار به بار آورد.
کتاب "یک مرد" فالاچی حاصل همزیستی او با یک انقلابی یونانی به نام الکساندر پاناگولیس بود که پس از کشته شدن او در سال 1979 به نگارش درآمد. از کتابهای دیگر او میتوان به "پنه لوپه به جنگ میرود" و "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" اشاره کرد. این کتاب در قالب نامهای از راوی داستان که یک زن جوان باردار است نوشته شده که فرزند نازادهاش را از مصیبتهای دنیا و بیرحمی آن آگاه میکند.
کتاب "اگر خورشید بمیرد" شرح سفر فالاچی به آمریکا برای گفتگو با فضانوردان و سفرشان به کره ماه است؛ و کتاب "اگر خدا بخواهد... " که بیشتربه رمان شباهت دارد در مورد جنگهای داخلی لبنان است و نگاهی کوتاه نیز به جنگ خلیج فارس دارد
علاوه بر این، فالاچی را میتوان یکی از شناخته شدهترین مبارزین علیه تبعیض جنسیتی دانست. دو کتاب بسیار معروف اوریانا فالاچی در این حوزه، عبارتند از «نامه به کودکی که زاده نشد» و «جنس ضعیف». فالاچی بسیاری از عقاید خود درباره مساله زنان و نیز تلاشهایی که در این راه انجام داده است را در این کتابها شرح میدهد. د
آدرین ریچ
آدرین سسیل ریچ (16 مه 1929 — 27 مارس 2012) شاعر، منتقد و فمینیست آمریکایی بود. او در سال 1997 برنده نشان ملی هنر شد، اما حاضر نشد برای دریافت آن در کاخ سفید حضور یابد و اعلام کرد که سیاستهای حکومت بیل کلینتون با اندیشه او از هنر در تضاد است. ریچ سالها در دانشگاههای آمریکا از جمله استنفورد و کرنل تدریس کرد.
آدرین ریچ یکی از تاثیرگذارترین شاعران جهان در نیمه قرن بیستم به شمار میرود که با آثار خود تاثیر عمیق و قابل توجهی بر توسعه ایده ها، تئوریها و جنبشهای رهایی بخش زنان در دهه 70 میلادی گذاشت. او اعتقاد راسخی به ایجاد برابری بین انسانها با هر جنسیت و نژاد داشت که در اشعارش نیز به طرز چشمگیری آن را نشان میدهد.
ادویچ دانتیکا
ادویج دانتیکا (زادهٔ 19 ژانویهٔ 1969) نویسنده، و رماننویس اهل ایالات متحده آمریکا است. وی که هائیتیتبار است تا کنون دو بار نامزد دریافت جایزه کتاب ملی شدهاست.
موضوع اغلب آثار دانتیکا، بر هویت ملی از دیدگاه زنان و سیاست آوارگی به عنوان یک مهاجر اهل هائیتی مبتنی است. نخستین رمان او با عنوان "نفس، چشمها، خاطره" در سال 1998 منتشر شد خشونت و ظلم ستم وارده بر زنان سیاه پوست موضوع بیشتر آثار او را تشکیل میدهد. همچنین موضوع روابط میان مادر و دختر و تاثیر آن بر شکل گیری هویت و خوداظهاری از دیگر موضوعات مهم آثار او به شمار میرود.
هارپر لی
درباره خالق اثر کشتن مرغ مقلد چه چیزی میتوان گفت که پیش از این گفته نشده باشد. یک دانشجوی انصرافی رشته حقوق که تصمیم میگیرد یکی از چهرههای نابغه ادبی تمام دورانها لقب بگیرد چیزی که این کتاب را بیش از هرچیز برجسته میکند شخصیت اصلی و راوی است. دختری شش ساله با نام اسکات فینچ که یکی از اولین شخصیتهای ادبی است که بسیاری از کلیشههای غالب را درباره نقشهای جنسیتی زیر سوال میبرد.
این اثر نه تنها جایزه پولیتزر را برای نویسنده اش به ارمغان آورد بلکه خواندن آن در تمام دانشگاههای جهان توصیه شد. هارپر لی در طول زندگی اش همانند آثارش به دفاع از حقوق آمریکایی
آفریقایی پرداخت.
در حقیقت هارپرلی با نوشتن تنها یک رمان به شهرتی جهانی دست یافت البته باید اذعان کرد که کم هستند، نویسندگانی که برای نگارش تنها یک اثر به شهرتی بینالمللی رسیدهاند، اما هارپرلی یکی از این معدود چهرههایی است که با کشتن مرغ مقلد نام خود را در تاریخ ادبیات جاودان کرد. این اثر، رمانی فراموش نشدنی درباره دوران کودکی در محلهای در جنوب آمریکا است که در آن بی عدالتی و تعصب نژادی بیداد میکند.
دوریس لسینگ
نویسنده انگلیسی زاده کرمانشاه ایران و یازدهمین زن برنده نوبل ادبیات، بیشتر سالهای زندگی خود را در آفریقای جنوبی گذراند برای همین عجیب نیست که موضوع نابرابری نژادی موضوع اصلی غالب آثارش را شکل بدهد اولین و مهمترین رمان او با عنوان علفها آواز میخوانند بیانگر سطحی بودن و بی خیالی جامعه استعمارگر سفید پوست در آفریقا است موضوعی تقریبا جدید و جنجالی که باعث شهرت او شد.
آثار ادبی لسینگ تاثیر عمدهای بر مسائل و چالشهای روزانه زنان بر جای گذاشت به همین علت است که آثار او در طول دههها همچنان بحث برانگیز و مهم بوده است.
ادبیات داستانی لسینگ بهطور کلی به سه دوره تقسیم میشود: تم کمونیستی (1944–1956) به زمانی مربوط میشود که او به شکل رادیکال دربارهٔ مباحث اجتماعی مینوشت، ولی پس از سرکوب قیام مردم مجارستان بهوسیله ارتش سرخ در سال 1956 ضدکمونیست شد. (او در سال 1985؛ با نوشتن تروریست خوب بازگشتی به این دوره ادبی خود داشت)؛ تم روانشناسانه (1956–1969) و پس از آن تم صوفیانه که در زمینهای علمی-تخیلی نوشته شد.
شکسته (نامی برگرفته از خط فارسی) نخستین کتاب از سری کتابهای علمی-تخیلی و صوفی گرایانه وی به نام سهیل است. با وجود کودکی دشوار و غمانگیز، آثار لسینگ دربارهٔ آفریقای زیر سلطه بریتانیا، آکنده از شفقت برای زندگی سترون استعمارگران و بدبختیهای ساکنان بومی است.