مرگ مغزی از منظر فقه و حقوق جزا (۲)

روح با بدن یکی نمی‌شود، و در آن داخل نمی‌گردد و همانند یک پوشش بدن را احاطه می‌کند.

مرگ مغزی از منظر فقه و حقوق جزا (2)

 

مؤید چنین برداشتی سخن امام صادق(ع) است، ایشان پس از آن‌که نسبت میان روح و جسم را چون نسبت میان جواهر و صندوق محل نگهداری آن می‌دانند، که اگر جواهر را از آن خارج کنیم صندوق بی‌ارزش شده، کنار گذاشته می‌شود. می‌فرمایند: همانا روح با بدن یکی نمی‌شود، و در آن داخل نمی‌گردد و همانند یک پوشش بدن را احاطه می‌کند، «إن الأرواح لا تمازج البدن و لا تداخله و إنما هی کالکل للبدن، محیط به».

بنابر نظری دیگر، روح آن هنگام که به بدن تعلق می‌گیرد با آن متحد می‌شود، نفس عین بدن و بدن عین نفس است و از اتحاد آنها، انسان به وجود می‌آید. صرف‌نظر از چگونگی ارتباط میان روح و جسم، بنابر اعتقادات ما مسلمانان، حیات انسانی با تعلق گرفتن روح به بدن حاصل می‌شود.

از دو روایت زراره و سعید بن مسیب  چنین برمی‌آید که انسان دارای دو روح یا دو حیات است: روح یا حیاتی که از صلب پدران و رحم مادران رسیده (حیات سلولی) و روحی که روح حیات و بقا نامیده می‌شود و گاه از آن به روح عقلی (حیات انسانی) یاد می‌کنند.

ملاک حیات انسان، وجود ارتباط میان این روح عقلی با بدن است. بنابراین، وجود حیات سلولی در فرض نبود ارتباط میان روح عقلی با بدن، حاکی از حیات انسان نیست، چرا که بعد از مرگ مغز، برخی از اعضاء چون قلب، کبد، پوست برای مدتی کوتاه به حیات خود ادامه می‌دهند.

بنابراین می‌توان گفت مرگ عبارت است از جدایی و قطع همیشگی تعلق روح عقلی از بدن؛ چه این جدایی و انفصال به خاطر استکمال روح و عدم نیاز به بدن باشد یا به خاطر خرابی بدن، و چون روح واقعیتی غیرمادی است و قابل لمس نمی‌باشد صرفاً وجود آن را از آثاری که بر بدن می‌گذارد درک می‌کنیم و مراکز عالیه‌ مغز (سلول‌های قشر مخ، مخچه و ساقه مغزی) محلی هستند برای ترتیب، آثاری چون هشیاری، قدرت تأمل و حواس پنج‌گانه بر بدن.

زمانی که بر اثر حادثه‌‌ای مرگ سلول‌های مغزی رخ می‌دهد، قطعاً آثار عنوان شده زایل می‌شوند. چون مغز انسان از دو بخش تشکیل می‌شود یکی بخش بالایی مغز که قشر مخ و مخچه در آن واقع است و محل کنترل اعمال ارادی بدن است، با تخریب این بخش از مغز این امکان وجود دارد که بدن با دستگاه‌های تهویه مکانیکی برای مدت طولانی فعالیت داشته باشد.

ولی بخش دیگر، بخش پایینی مغز است که محل استقرار ساقه مغز است و اعمال غیرارادی بدن مانند ضربان قلب، گردش خون و فعالیت احشاء داخلی (کلیه، کبد و معده و ...) را کنترل می‌کند. تخریب این بخش از مغز، که غیرقابل ترمیم می‌باشد سبب نارسایی در ارسال پالس الکتریکی به سلول‌های واقع در سطح قلب، کلیه، کبد، قرنیه و سایر ارگان‌هایی که به صورت غیرارادی فعال هستند، می‌شود.

در نهایت، این ارگان‌ها غیرفعال، و خون‌رسانی در بدن متوقف می‌شود که با سکوت ممتد و چندین ساعت نوارمغزی و منفی بودن عکس‌العمل‌های تحریک چشمی، پوستی، حلقوی و غیره که با صرف وقت و دقت زیاد قابل تشخیص می‌باشد، همراه است. در تعریف سنتی مرگ، معیار از کار افتادن فعالیت مغزی شامل نمی‌شود؛ زیرا در قدیم هیچ روشی برای تشخیص مرگ مغزی وجود نداشته است.

به علاوه تا سال‌های اخیر هیچ وسیله‌ مکانیکی برای حفظ عملکرد قلب و ریه‌ها در اختیار نبوده است. تنفس، ضربان قلب و کارکرد مغز به قدری به هم وابسته‌اند که قطع هر یک از آنها بدون حمایت از خارج موجب توقف دیگری ظرف 3 دقیقه خواهد شد و علایمی چون توقف جریان خون و اعمال تنفسی، اتساع و ثابت ماندن مردمک‌ها در هر دو چشم و از بین رفتن امواج الکتریکی قلب و مغز نمایان می‌شوند.

مرگ مغزی همان مرگ قطعی و آثار آن را خواهد داشت؛ بنابراین مرگ غیرقابل برگشت سلول‌های ساقه مغز و قشر مخ منتهی به قطع همیشگی تعلق روح از بدن می‌شود. به صورت کلی حیات انسان نیاز به دو مقدمه دارد یکی تعلق کامل روح به بدن و دیگری زنده بودن سلول‌های ساقه مغز و قشر مخ، که این دو مقدمه لازم و ملزوم یکدیگر است و با نبود هر کدام حیات انسان محقق نمی‌شود.

جدا شدن روح عقلی از بدن یک‌باره صورت می‌گیرد. همان‌طور که خداوند روح را در یک زمان در کالبد انسان دمیده است، در یک زمان هم آن را استیفا می‌نماید. خداوند در آیات قرآن کریم، با بیانی جامع مطلق روح را غیرمادی معرفی می‌نماید؛ چنان‌که به پیامبر(ص) می‌فرماید: «از تو حقیقت روح را می‌پرسند بگو روح از سنخ امر خدای من است، و در جایی دیگر در معرفی امر خود می‌گوید: امر خدا وقتی چیزی را خواست، این است و بس، که بفرماید بشو، آن چیز بی‌توقف می‌شود، و ملکوت هر شیء همین است».

مقتضای این آیات این است که فرمان خدا در آفرینش اشیاء تدریجی نیست و تحت تسخیر زمان و مکان نمی‌باشد. پس روح که حقیقتی جز فرمان خدا ندارد مادی نیست و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است، ندارد.»

 

برای خواندن بخش اول- مرگ مغزی از منظر فقه و حقوق جزا- اینجا کلیک کنید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان