مقدمه
غالباً چنین تصور می شود که در عصر جاهلی، دیدگاه عرب به زنان به طور کلی منفی بوده است؛ ولی این به آن معنا نیست که تمام فرهنگ، عقاید و باورهای عرب پیش از اسلام دربارۀ زنان را افکار و عقاید منفی تشکیل داده است. مطالعۀ ابعاد دیگر زندگی زنان جاهلی، چون جایگاه مادران، که از آن غفلت شده است، عنصری اساسی در تبیین جایگاه آنها می باشد. با بررسی دوران جاهلیت می توان به عناصر مثبتی دست یافت که در اسلام نیز تأیید شده اند؛ همچون بخشی از مناسک حج یا برخی از سنت های اجتماعی، مثل مهمان نوازی و پایداری به عهد و پیمان. جایگاه مادر نیز از دیگر ارزش های آن جامعه است که اسلام آن را در مواردی که با مبانی ارزشی و الهی منطبق باشد تأیید و امضا کرده است. در ادامه، ابتدا به بررسی جایگاه مادر در جاهلیت می پردازیم؛ سپس دیدگاه اسلام را در این باره بیان می کنیم.
جایگاه مادر در جاهلیت
مادر، واژۀ محبوب در همۀ زمان ها و مکان هاست. انسانی صبور، سلیم و فداکار که بدون طمع هیچ پاداشی، همۀ مصائب را پذیرا می گردد و ای بسا که به خاطر سلامت و سعادت فرزند خویش، حتی از حیات خود نیز دست می شوید. مادر، اساس هر خانواده است که نزد عرب نیز از جایگاهی والا برخوردار بود. اگر زنی فرزندی به دنیا می آورد، جایگاه ویژه ای را کسب می کرد. در وصف مردم عصر جاهلی آمده است: «و لا یعزّون المرأة الا اَن تکون اُماً» (اندلسی، بی تا، ج2، ص 264)؛ مردم عرب به زنی احترام نمی گذاشتند، مگر اینکه مادر باشد. در ادامه، به نمونه هایی اشاره خواهد شد که بیانگر وضعیت و جایگاه مادران عصر جاهلی است.
الف) افتخار به مادر
1. افتخار به مادر آزاد
آنها برده بودن مادرانشان را برای خود عار می شمردند و در سروده هایشان، ضمن افتخار به مادران آزادشان، خود را از اینکه زادۀ مادری کنیز باشند، مبرا می کردند. قَتال کلابی چنین سروده است:
أنا ابن اسماء اعمامی لها و أبی
إذا ترامی بنو الإمْوان بالعار
أما الإماء فلا یدعوننی ولدا
إذا تحدّث عن نقضی و إمراری
لا أرضع الدهر إلا ثدی واضحة
لواضح الخد یحمی حوزة الجار
یعنی: من پسر اسماء هستم که عموها و پدرم از اویند؛ آن گاه که کنیززادگان به خفت و ننگ خوانده شوند. زمانی که سخن از حسب و نسب من، شود کنیزان مرا فرزند خویش نمی خوانند. تنها از سینۀ زنی با اصل و نسب شیرخورده ام که رویش سفید است (سیاه و کنیز نیست) و همسر سفیدرویی است که از همسایه اش حمایت می کند (ابن منظور، 1408 ق، ج 18، ص 47).
و در بیتی دیگر چنین سروده است:
لقد ولدتنی حُرّةٌ رَبعیة
من اللاء لم یحضِرن فی القیظ دِنْدنا
«مرا آزاده زنی از قبیلۀ ربیعه زاییده است؛ از آن زنانی که در شدت گرمای تابستان برای گردآوری هیزم حضور نمی یابند.» (اصفهانی، بی تا، ج24، ص 469).
شنفری شاعر عیار نیز به مادر آزادۀ خویش می نازد و می گوید:
انا ابن خیار الحجر بیتاً و منسباً
و أمی ابنة الأحرار لو تعرفینها
«من از نظر خاندان و نسب، فرزند صاحبان دامن های نیک هستم؛ و اگر مادرم را بشناسید، او نیز دختر آزادگان است» (همان، ج21، ص 205)
مقدام بن زید بزرگ بنی حی بن خولان نیز افتخار به مادرش را با افتخار به پدرش در سروده اش جمع کرده، می گوید:
نمتنا الی عمرو عروقٌ کریمة
و خولان معقود المکارم و الحمد
و أمی ذات الخیر بنت ربیعه
ضَریة من عیصِ السماحة المجد
«رگ و ریشه های ارجمندی، ما را به عمرو می رساند و به دایی هایی که حمد و ستایش بر آنها بسته شده است. و مادرم که نیک است دختر قبیلۀ ربیعه است که از عنصر مجد و بزرگواری است» (حموی، 1410ق، ج5، ص 432).
گاهی در جاهلیت از زنان آزاد با عنوان «مَهیرات» تعبیر می کردند، زیرا مهریه فقط به زنان آزاد تعلق می گرفت. خَنْساء در سوگواری برادرش صخْر می گوید:
یابن القروم ذوی الحجا
وابن الحضارمه المرافد
وابن المهائر للمها
ئر زانها الشیم المواجد
«ای پسر بزرگان خردمند و کریمانی که عطایشان قطع نمی شود، ای پسر زنان آزاده که اخلاق و سرشت بزرگوارانه آنان را زیور بخشیده است» (خنسا، 1388، ص 62).
2. افتخار به مادران عفیف
شعرای جاهلی اکثراً در سروده هایشان به کرم، شرف و عفت مادرانشان نیز افتخار می کردند. ربیعة بن عبد دربارۀ مادرش قِلابه، ملقب به ذَیبه می گوید:
انی لمن أنکرنی ابن الذیبه
کریمة عفیفة منسوبه
«به کسانی که مرا نمی شناسند، می گویم که من فرزند بانو ذیبه هستم که بزرگوار و پاکدامن و صاحب نسب است» (ابن حبیب، 1410ق، ص 57).
افزون بر شعرا، برخی پادشاهان نیز به اسم مادرشان شهره بودند؛ عارق طایی در مقابل تهدید عمرو بن هند (پادشاه حیره) می گوید:
من مبلغٌ عمرو بن هند رسالة
إذا استحقبتها العیسُ تُنضی من البعد
أیوعدنی والرمل بینی وبینه
تأمل رویداً ما أمامةُ من هند
«چه کسی نامۀ مرا به عمرو فرزند هند می رساند؟ زمانی که شتران سرخ موی آن نامه را در کیسه حمل کردند، از طولانی بودن راه فرسوده و لاغر می شوند. آیا مرا تهدید می کند، درحالی که شنزار بین من و او حایل است؟ با دقت تأمل کن؛ مادر من امامه کجا و هند کجا؟» (حموی، 1410ق، ج1، ص 115).
3. افتخار به مادران مُنجِبه
در جاهلیت به مادرانی که حداقل سه پسر صاحب نام و شریف داشتند، «منجِبه» گفته می شد (بغدادی، 1361، ص 455). در میان آنها نیز مادران منجبه چون ستاره ای می درخشیدند و فرزندانشان نیز به وجود چنین مادرانی بر خود می بالیدند. زنان مُنجِبه از رتبه ای عالی و برجسته در میان اعراب برخوردار بودند.
لُبید در افتخار به جده اش ام البنین چنین سروده است:
نحن بنو ام البنین الأربعة
ومن خیار عامر بن صعصعة
المطعمون الجفنة المدعدعة
والضاربون الهام تحت الخیضعة
«ما پسران مادر چهار پسریم و از نیکان خاندان عامربن صعصعه هستیم؛ کسانی که مردم را در ظرف بزرگ اطعام می کنند (سخاوتمندند) و سر هماوردان را در میدان نبرد از زیر کلاه می زنند» (اصفهانی، بی تا، ج 16، ص 22).
به دلیل مقام برجسته ای که زنان منجبه از آن برخوردار بودند، بعضی از آنها ضرب المثل گشته و شهرۀ زمانۀ خود شده بودند؛ مَثَل هایی چون: انجب من مأویه؛ انجب من ام البنین؛ انجب من عاتکه؛ انجب من خبیئه؛ انجب من فاطمه بنت الخرشب (میدانی، 1422ق، ج2، ص 164) به نمونه هایی از این دست زنان دلالت دارد که از ارزش و مقام بالایی در آن جامعه برخوردار بودند.
ب) نقش مادر در تربیت فرزند
مادر، این انسان والا و باعظمت، موجودی است که فرزند را در کنار قلب خود و با شیرۀ جانش می پروراند و در تربیت جسمی و روحی او تأثیر بسزایی دارد. عرب جاهلی نیز به چنین نقشی واقف بود و به آن اهمیت می داد. آنها برای تربیت جنین قبل از ولادت نیز اهمیت قائل بودند. بعضی از آنان بر این باور بودند که حاملگی بعد و قبل از حیض، موجب تولد بچه ای ناقص می شود. ابوکبیر هذلی در وصف پسرخوانده اش، تأبط شّرا - که مادرش در شرایط مساعد حاملگی به او حامله شده بود - می گوید:
و مبرّا من کل غُبَّر حیضهَ
و فساد مُرْضِعةٍ وداءٍ مُغیل
حَمَلَتْ به فی لیلةٍ مزؤدة
کرهاً و عقدُ نطاقِها لم یحَلّل
«و دور است (بارداری او) از هر پس عادتی؛ و از هر شر نا خوشایندی در حال شیردادن زن! و از هر درد غول آسایی. مادرش در شبی که طولانی بود، ناخواسته به او باردار شد؛ درحالی که بند کمربندش هنوز باز نشده بود» (ابن قتیبه، 1414ق، ص 449).
آنان همچنین بر این باور بودند که بسته شدن نطفه در اول ماه، موجب تولد فرزندی قوی می شود.
شاعر در وصف فرزندی که با رعایت همۀ شرایط با صحت و سلامت متولد شده است، می گوید:
لقحت فی الهلال عن قبل الطه
ر و قد لاح للصباح بشیر
«در شب اول ماه و در اوایل پاک شدن از حیض باردار شد؛ درحالی که بشارت دهندۀ صبح درخشیدن گرفت» (جاحظ، 1413ق، ج2، ص 22).
افزون بر این، سفارش بعضی از حکما برای تولد فرزندی شبیه پدر، خشمگین و عصبانی کردن زنان بود. آنها بر این باور بودند که اگر زن را عصبانی و خشمگین کنند و سپس با او هم بستر شوند، نطفۀ مرد بر نطفۀ زن غلبه می کند و فرزند شبیه پدرش خواهد بود (حوفی، بی تا، ص 113).
پس از تولد کودک نیز شیر مادر کامل ترین و بهترین غذا برای کودک شمرده می شد. اعراب شیر زن حامله را برای کودک مضر می دانستند و در زمان حاملگی به نوزاد شیر نمی دادند، چنان که پیش تر بیان شد، ابوکبیر هذلی دربارۀ مبرا بودن تأبَّطَ شَرَّا از چنین شیری سخن گفته است (ابن قتیبه، 1414ق، ج2، ص 670).
در خانوادۀ جاهلی، ادارۀ امور خانه و تربیت فرزندان بر عهدۀ مادران بود و مادر نقش بسزایی در تربیت فرزندانش بر عهده داشت. عرب بر این باور بود که فرزند ویژگی ها اخلاقی و جسمی را از پدر و مادرش به ارث می برد. برای نمونه، آنان معتقد بودند که حاتم طایی، جود و بخشش را از مادرش غُنْیه، دختر عفیف طایی به ارث برده بود. مادر حاتم از چنان جود و بخشش و کرمی برخوردار بود که چیزی را برای خود باقی نمی گذاشت و پیش از درخواست سائل، نیاز او را برطرف می کرد (میدانی، 1422ق، ج1، ص 459). درباره ابورَماده نیز نقل شده که همسرش را به علت لکنت زبانش طلاق داد تا مبادا فرزندش نیز دارای لکنت زبان شود و از فصاحت و بلاغت بهره ای نداشته باشد (جاحظ، بی تا، ج1، ص 64). عرب در ازدواج، به انتقال ویژگی های اخلاقی از مادر به فرزند، بیش از زیبایی ظاهری زن اهمیت می داد و شرافت و اصل و نسب زن برای آنها دارای اولویت بود.
همچنین ضرب المثل هایی چون «نزعة عرق الخال» (طبری، بی تا، ج1، ص 99)، یعنی «اثر رگ و ریشه دایی ها» به خوبی تأثیرگذاری دایی را بر خواهرزاده اش در باور عرب نمایان می سازد».
مادران عرب در تربیت فرزندانشان و ملکه کردن ویژگی های اخلاقی در آنها، از ترانه و شعر و حرکات موزون بهره می بردند. آنها در سروده هایشان مضامینی چون کرم، شجاعت و ویژگی های اخلاقی دیگری را جای می دادند تا فرزندشان با چنین مضامینی پرورش یابند. برای نمونه، ضباعه دختر مرّبن قرط برای فرزندش مغیرۀبن سلمه اشعاری که پر از تمجید و تحسین از سیادت و کرم و عزت اجدادش بود، می خواند:
نما به الی الذری هشامُ
قرمٌ و آباء له کرامُ
«او را پدرش هشام به بالاها پیوند داده که قهرمان است و پدرانی دارد که گرامی اند».
جحاجحٌ خضارمٌ عظامٌ
من آل مخزوم هم الاعلام
«بزرگانی که نام آورانی از خاندان مخزوم اند».
الهامة العلیاء و السنام
«آن سرفرازان و برجستگان» (اصفهانی، بی تا، ج 2، ص 116).
همچنین آورده اند فاطمه بنت اسد با سرودن اشعار زیر در بارۀ فرزندش عقیل بن ابی طالب، حب کرم و صداقت را در روح و جان وی شعله ور می کرد:
أنت تکون ماجدٌ نبیل
اذا تهب شمأل بلیل
«هرگاه باد شمال شبانه بوزد، تو بزرگوار و نجیب خواهی بود» (کنایه از بزرگوار و صاحب سخاوت بودن اوست) (عفیفی، 1350ق، ج1، ص 72).
در مجموع، اشعار و اخبار و قصه ها به خوبی بیانگر نقش مهم مادران جاهلی در تربیت فرزندانشان می باشد و عرب نیز به آثار وراثتی و تربیتی مادر نسبت به فرزندش ایمانی قوی داشتند.
ج. پیوستگی انتساب به مادر
از زمان های قدیم، نسب به مادر در میان اعراب رسم شناخته شده ای بود و بسیاری از قبایل به مادرانشان نسبت داده می شدند. برای نمونه، تیرۀ باهله از قبیله قیس عیلان، به نام مادرشان باهله بنت ضبّ بن سعد (حمیری، 1401 ق، ص 10)، به بنی باهله، بنومرة بن صعصعة به نام مادرشان به بنی سلول، و اوس و خزرج به نام مادرشان به بنی قیله (همان، ص 109) معروف بودند. بنوطهیه (همان، ص 77)، بنوالشقیقه (همان، ص 101) و بنوعدویه (همان، ص 77) نیز قبایل دیگری بودند که به مادرشان نسبت داده می شدند.
انتساب به مادر، امری شایع در تمام قبایل و در همۀ مکان ها در بین اهالی شمال و جنوب و شهرنشینان و بدویان عرب بود و فرقی بین مادر آزاده و برده نبود (حوفی، بی تا، ص 8990). انتساب به مادر، محدود به قبایل نبود، بلکه افراد نیز به دلایل متفاوت به مادرانشان نسبت داده می شدند.
محمد بن حبیب، در کتاب من نُسِب الی اُمّه من الشعراء، به معرفی 39 شاعری که به مادرشان منسوب اند پرداخته است که از میان آنها 36 نفر شاعر جاهلی اند. اشخاص زیادی در جاهلیت منسوب به مادرانشان بودند؛ از جمله: عبدمناف، جد نبی اکرم(ص)، که به مادرش زهره (ابن قتیبه، 1415ق، ص 43) منسوب بود. شبیب بن برصاء که به مادرش برصاء منسوب بود، در این باره می گوید:
أنا ابن برصاء بها أجیب
هل فی هجان اللون ما یعیب
«من پسر برصاء هستم زمانی که مرا به نام او بخوانند پاسخ می دهم. آیا رنگ سیاه و تیرۀ من باعث عار و ننگ است»؟! (اصفهانی، بی تا، ج18، ص 74)
انتساب به مادر بین اعراب به اندازه ای اهمیت داشت که حتی هنگام پادشاهی پدر نیز خود را به مادرشان نسبت می دادند. امرؤ القیسِ شاعر می گوید:
ألا هل أتاها و الحوادث جمة
بأن امرألقیس بن تَمْلِک بَیقَرا
«آیا به او خبر رسیده است، درحالی که سختی ها و حوادث بی شمار بود، که امرؤالقیس، پسر تملک، بادیه را ترک کرد و شهرنشین شد» (امرؤ القیس، بی تا، ص 65).
افزون بر آنها، خفاف بن نُدْبه (ابن قتیبه، 1415 ق، ص325) به مادرش سوداء، و اشهب بن نور به مادرش رُمیله هر دو از کنیزان عرب (اصفهانی، بی تا، ج9، ص 269) منسوب بودند و قیس بن منقذ بن عمرو و ربیعة بن عبد یا لیل ثقفی به اسم مادرانشان، حدادیه و قِلابه (ملقب به ذیبه) خوانده می شدند (الآمدی، 1411ق، ص 159). غیر از ایشان، افراد دیگری نیز به مادرشان منسوب بودند که آوردن اسامی تمام آنان، فرصت مناسبی را می طلبد.
البته ناگفته نماند، گاهی نیز برای تحقیر فرزند، او را به مادرش نسبت می دادند؛ مانند آنجا که شاعری می گوید:
یا قَبَّح الله اقواما اذا ذُکروا
بنی عُمَیرَة رهط اللوم و العار
«خداوند زشت گرداند پسران عمیره را؛ هرگاه که نامشان به میان می آید، آنها اهل پستی و ننگ هستند.» (الطائی، بی تا، ج4، ص 49)
و سخن اعشی در رثای برادرش منتشربن وهب که خطاب به قاتل او می سراید:
اصبتَ فی حرم منا أخا ثقة
هندَ بن سلمی فلا یهْنا لک الظفر
«ای پسر سلمی! شخص امین و مورد اعتمادی را از میان ما کشتی. این پیروزی گوارای تو مباد!» (قرشی، 1424ق، ص 282).
عنتره نیز به قومش اعتراض می کند و می گوید که در هنگام صلح، او را با تحقیر به نام مادرش صدا می کنند و در هنگام جنگ که نیازمند کمک و دلاوری او هستند او را ابن الاطایب (پسر نیکان) خطاب می کنند:
ینادوننی فی السلم بابن زَبِیبِة
و عند صِدامِ الخیل بابن الأطایب
«گاه امنیت و صلح، مرا به نام مادرم زبیبه می خوانند و هنگام شدت گرفتن کارزار، مرا ابن الأطایب (فرزندان نیکان) صدا می زنند» (ابن شداد، بی تا، ص 2543).
و همچنین از این نوع است، سخن بشر بن ابی خازم که می سراید:
قل للمثلم و ابن هند بعده
ان کنت دائم عِزّنا فاستقدم
«به مثلم و پس از آن به پسر هند بگو که اگر خواهان عزت و شرف ما هستی به پیش برو!» (قرشی، 1424ق، ص 184).
گویا بشر با هدف تحقیر، یکی از دو رقیب و دشمن خود را به نام مادرش هند یاد کرده است.
در طول زمان، به تدریج و به دلایل متفاوتی، انتساب به مادر، به پدر منتقل شد. پیش از آنکه این نسبت به صورت کامل از بین برود، برای پسر ملحق شدن به قبیلۀ پدر یا مادر که در مراسم خاصی با قربانی کردن انجام می شد جایز بود. این مسئله از ماجرای زهیر بن ابی سلمی که خواستار وصل به قبیلۀ مادرش بود، به خوبی روشن می گردد (حوفی، بی تا، ص 192). اما قاعدۀ عمومی که به حکم عادت مقرر شده بود، انتساب پسران زن به قبایل شوهرانشان بود؛ یعنی نسبت دادن پسر به پدرش. گفتنی است که بعد از انتقال نسب از مادر به پدر، همچنان روابط پسر با نزدیکان و فامیل مادرش قطع نمی شد و با قبیله و فامیل مادر ارتباط داشت؛ تا جایی که گاه خواهرزاده، یکی از ورثۀ دایی اش محسوب می شد و دایی برای او نیز ارثی برجای می گذاشت. چنان که شامة بن غدیر برای خواهرزاده اش زهیر بن ابی سلمی ثروت فراوانی به ارث گذاشت (اصفهانی، بی تا، ج10، ص 157).
د) نقش مادر در نام گذاری فرزند
پس از تولد فرزند، نام گذاری اش انجام می شد. آنها برای پسر، بیشتر از نام های خشن و برای دختر از نام های لطیف بهره می بردند. در جامعۀ جاهلی، حق نام گذاری فرزند برای مادر و خانوادۀ او، در مواقع و شرایط خاص وجود داشت؛ برای نمونه، وقتی عمرو بن هجر از ام ایاس دختر عوف بن محلم شیبانی خواستگاری کرد، عوف شرطِ قبولِ این ازدواج را آن دانست که حق نام گذاری فرزندان پسرِ دخترش و حق شوهر دادن فرزندان دخترِ دخترش از آنِ او باشد؛ ولی عمرو به این کار راضی نشد و گفت: ما پسرانمان را به اسم پدران و عموهایمان نام گذاری می کنیم و دخترانمان را نیز به هم کفومان از ملوک، شوهر می دهیم (اندلسی، بی تا، ج6، ص 86).
نمونۀ دیگری که بر وجود حق نام گذاری برای مادران در دورۀ جاهلی دلالت دارد، روایتی از عبدالله بن مسلم است که می گوید:
«سألت بعض آل أبی طالب عن قوله [علی](ع) «انا الذّی سمتنی امّی حیدره». فذکر أن ام علی کانت فاطمه بنت اسد ولدت علیا(ع) و ابوطالب غائب، فسمّته اسداً باسم أبیها. فلمّا قدم ابوطالب کره هذا الاسم الّذی سمّته به امه و سمّاه علیاً، فلمّا رجز علی(ع) یوم خیبر ذکر الاسم:
انا الّذی سَمّتنی اُمی حیدَرَه
ضرْغامُ آجامٍ و لیث قسورة»
عبدالله بن مسلم می گوید: زمانی که علی(ع) به دنیا آمد، ابوطالب حضور نداشت. مادرش فاطمه بنت اسد(ع) او را به اسم پدرش، حیدر نام گذاری کرد. هنگامی که ابوطالب برگشت، از اسمی که مادرش بر او گذاشته بود خوشش نیامد و او را علی(ع) نامید. در روز خیبر وقتی علی(ع) رجز خواند، نامی را بیان کرد که مادرش بر او گذاشته بود رجز او چنین بود:
منم کسی که مادرم نام مرا حیدر (شیر) گذاشته است، منم شیر بیشه ها و شیر شجاع نیرومند (ابن عنبه، 1425ق، ص 67-68).
از این روایت روشن می شود که فاطمه بنت اسد حق نام گذاری فرزند خود را در غیاب شوهرش داشته است؛ چرا که در صورت نداشتن چنین حقی باید آن را به دیگر اعضای خانوادۀ شوهر ارجاع می داد.
بنابر آنچه گذشت، می توان گفت :
1. با وجود جایگاه پایین زن در دورۀ جاهلی، مادر در این جامعه جایگاه نسبتاً خوبی داشت؛ اما به مادرانی که کنیز بودند، با دید خوبی نگاه نمی شد. اسلام با بیان جایگاه والای والدین، از جمله مادر و تأکید بر یک سان بودن همۀ انسان ها، ضمن تأیید ضمنی عقیدۀ احترام به مادر در عصر جاهلی، با یک سان دانستن مادران آزاده و کنیز، به مقابله با فرهنگ بد جاهلیت پرداخت.
2. از رسوم بد دوران جاهلیت این بود که نام گذاری فرزندان، مناسب شأن انسانی نبود و از نام های حیوانات و نام هایی با معانی نا مناسب استفاده می شد. اسلام این رسم غلط را مردود اعلام کرد و با اصرار بر اهمیت مقام انسان، به انتخاب اسامی مناسب برای فرزندان سفارش نمود.
3. مردمان جاهلی، نوزادان پسر را برتر از نوزادان دختر می پنداشتند. اسلام با این رسم نادرست مخالفت کرد و همۀ انسان ها را در هر جایگاهی یک سان معرفی نمود. همچنین اسلام جنسیت انسان را به عنوان ملاک برتری، رد نمود و تقوا و پرهیزکاری(حجرات: 13) را معیار سنجش و ارزش گذاری مقام انسان اعلام کرد.
جایگاه مادر در اسلام
توصیف شأن و مقام پدر و توصیه دربارۀ او و نیز قدر و منزلت مادر، به طور وصف ناپذیری در خلال آیات و روایات بیان شده است. از آنجا که برای بررسی هر نظامی و به دست آوردن تفکر و نگرش حاکم بر آن باید متون اصلی و نیز گفتار و رفتار پیشوای آن مکتب را بررسی کرد. در اینجا نمونه ای ار آیات و روایات، همراه با شواهد تاریخی را بیان می کنیم:
الف) سفارش و احترام به مادر
«... و أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیاً وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیا» (مریم: 31-32)؛ (حضرت عیسی(ع) در گهواره چنین گفت): ... تازنده ام خداوند مرا به نماز و زکات و نیز نیکی کردن به مادرم سفارش کرده و مرا جبّار و شقی نساخته است.
«وَ وَصَّینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمهُ کرْهاً وَوَضعَتْهُ کرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُون شَهْراً...» (احقاف: 15)؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد و دوران حمل و از شیر گرفتنش سی ماه است.
«وَ وَصینَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً علی وَهنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَینِ أَنِ اشْکرْلِی وَ لِوالِدَیک إِلَی الْمَصِیرُ» (لقمان: 14)؛ و ما به انسان دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمل می شد)؛ و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد (آری به او توصیه کردم). که برای من و برای پدر و مادرت شکر به جای آور که بازگشت (همۀ شما) به سوی من است.
در چهار سوره از قرآن مجید نیز نیکی به والدین، بلافاصله بعد از مسئلۀ پرستش خدا قرار گرفته است. هم ردیف بودن این دو مسئله بیانگر احترام ویژۀ اسلام به پدر و مادر است.
اینک نمونه هایی از رفتار پیامبر(ص) را که نشان دهندۀ جایگاه مادر در اسلام می باشد، بیان می کنیم:
1. آمنه
رسول خدا(ص) در سفر عمره ای که به صلح حدیبیه انجامید، هنگامی که از منطقۀ ابواء عبور می کرد فرمود: «خداوند به محمد(ص) اجازه فرموده است که قبر مادرش را زیارت کند» آن گاه کنار قبر مادر خود آمد و آن را اصلاح کرد و گریست. مسلمانان نیز از گریۀ آن حضرت گریستند. از آن حضرت پرسیدند: چرا می گریید؟ فرمود: «به یاد مهربانی او افتادم و گریستم» (ابن سعد، بی تا، ج 1، ص 9899).
2. حلیمه
رفتار پیامبر(ص) با حلیمه مادر رضاعی خویش بسیار قابل توجه است. ابن سعد گوید: آن حضرت تا زمان مرگ حلیمه از او تقدیر و تفقد می کرد؛ برای وی هدیه و صله می فرستاد و محبت و عطوفت خویش را نسبت به مادر رضاعی خویش ابراز می نمود (همان، ج 1، ص 89).
بعد از فتح مکه و در مدتی که رسول خدا(ص) در این شهر مقدس حضور داشت، عده ای از زنان بنی سعد از جمله، شیماء (خواهر رضاعی پیامبر (ص)) به دیدار حضرت آمدند و اسلام آوردند. آنان به همراه خود، ظرف هایی از روغن مرغوب و شیر پخته و خشک شده (جِرابِ اَقِط) به رسم هدیه برای پیامبر آوردند. آن حضرت هدیه های آنان را پذیرفت و سپس از احوال حلیمه سعدیه، مادر رضاعی خویش که از قبیلۀ سعدبن بکر بود جویا شد و آنها خبر درگذشت او را دادند. اشک در چشم های حضرت حلقه زد و پرسید: آیا از خانوادۀ او کسی مانده است؟ گفتند: برادران و خواهران او هستند و به خدا سوگند که نیازمند احسان و نیکی تو می باشند. پیامبر(ص) برای آنان هدایایی فرستاد (واقدی، 1405ق، ج 2، ص 869). آن حضرت حتی به سلمی، خواهر حلیمه احترام می گذاشت و ردایش را برای او پهن می کرد (ابن اثیر، 1409 ق، ج5، ص 478).
نکتۀ قابل توجه اینکه در سال هشتم هجری و فتح مکه، بیش از شصت سال از عمر رسول خدا(ص) گذشته بود و بیش از 55 سال از زمان حضور او نزد حلیمه می گذشت؛ اما آن حضرت هنوز به یاد حلیمه بود و از وضعیت خانوادۀ او می پرسید و از نیکی و یاری به آنها دریغ نمی ورزید. این حس قدرشناسی، الگویی مناسب برای همۀ عصرها و نسل هاست.
3. فاطمه بنت اسد
در مدتی که پیامبر(ص) در کفالت جناب ابوطالب بود، همسر او فاطمه همچون مادری مهربان برای پیامبر(ص) بود (طبرسی، 1417ق، ج 1، ص 306). فاطمه بنت اسد(ع) از جمله اولین مسلمانان و در شمار مهاجرین به مدینه بود (شیخ مفید، 1380، ج1، ص 5)؛ زیرا او و فاطمه دختر رسول خدا (ص) همراه امیرمؤمنان(ع) از مکه حرکت کردند و در قبا به رسول خدا(ص) پیوستند و پیامبر از او دیدن می کرد و در خانۀ او خواب قیلوله انجام می دادند (ابن سعد، بی تا، ج8، ص 178).
پس از هجرت، روزی که فاطمه بنت اسد در مدینه درگذشت، پیامبر (ص) در مرگ ایشان گریان شدند و به علی(ع) که خبر درگذشت مادرش را برای آن حضرت آورده بود، فرمودند: «خدا او را بیامرزد که تنها مادر تو نبود، بلکه برای من نیز مادر مهربانی بود.» آن گاه فرمود: بیا این عمامه و جامۀ مرا ببر و او را در این کفن کن، و زن ها را بگو در غسل دادنش دقت کنند؛ و او را حرکت ندهید تا من بیاییم.
پیامبر(ص) برای تشییع جنازه تشریف آورد و در نمازش چهل بار تکبیر گفت؛ سپس وارد قبر شد و در آن دراز کشید و مدتی در گور خوابید. آن گاه علی(ع) را صدا زد و او نیز وارد قبر شد رسول خدا(ص) قبر را هموار کرد و پیکر فاطمه بنت اسد را در قبر خوابانید. در این هنگام رسول خدا بالای سر آن بانوی گرامی یستاد و فرمود: «اللهم ثبّت فاطمه بالقول الثابت»؛ خدایا فاطمه را بر گفتار حق استوار کن. آن گاه حضرت از قبر خارج شد و با دست مبارک خاک ریخت.
عمار برخاست و عرض کرد: «یا رسول الله دربارۀ فاطمه(ع) رفتاری کردید که دربارۀ هیچ کس چنین اعمالی انجام ندادید» پیامبر فرمودند: «عمار، فاطمه سزاوار بود که با او چنین رفتار کنم، که او فرزندان خود را گرسنه می داشت و مرا سیر می کرد؛ کودکان خود را برهنه نگه می داشت و مرا می پوشانید. آن اندازه که از من پذیرایی می کرد، از فرزندان خود نمی کرد. عمار گفت: «چرا در نمازش چهل بار تکبیر گفتید»؟ پیامبر(ص) فرمودند: «زیرا چهل صف از فرشتگان در نماز فاطمه شرکت کرده بودند و برای هر صفی یک تکبیر گفتم» (عاملی، 1426 ق، ج7، ص 65 -66).
4. ام ایمن
نام او برکه بود. وی کنیز عبدالله پدرپیامبر، بود که بعد از مرگ عبدالله به ارث پیامبر رسید. رابطۀ آن حضرت با ام ایمن بسیار صمیمی بود. ام ایمن پرستاری رسول خدا(ص) را بر عهده داشت. زمانی که آمنه وفات کرد و پیامبر(ص) در خانه عبدالمطلب زندگی می کرد، ام ایمن از او مراقبت می کرد. آورده اند که پیامبر(ص)، ام ایمن را مادر صدا می کرد و گهگاهی به دیدار او می رفت. حضرت پس از بعثت، او را به عقد پسرخواندۀ خود، زید درآورد و از او اسامه به دنیا آمد. نیز نقل شده پیامبر(ص) وقتی به او نگاه می کرد، می فرمود: «هذا بقیة اهل بیتی» (ابن سعد، بی تا، ج8، ص 162-164).
در تاریخ نمونه های دیگری از سفارش به احترام به مادر یافت می شود که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
فردی به نام زکریا بن ابراهیم می گوید:
من مسیحی بودم و بعداً اسلام آوردم. زمانی حج به جا آوردم و نزد امام صادق(ع) رفتم و گفتم: «من مسیحی بودم و اینک ایمان آورده ام؛ ولی پدر و مادرم هدایت نشده اند و من با خانواده و مادرم زندگی می کنم و از ظرف آنها غذا می خورم». حضرت فرمود: «آیا گوشت خوک می خورند؟»گفتم: «خیر، آن را لمس هم نمی کنند». حضرت فرمود: «اشکالی ندارد؛ به مادرت بنگر و به او نیکی کن؛ و اگر از دنیا رفت، کار او را به دیگری وامگذار و خود به امور بپرداز. در ضمن، به کسی مگو که نزد من آمده ای تا اینکه انشاءالله، در منی همدیگر را ملاقات کنیم.»
پس اعمال حج را درست به جا آوردم و در منی خدمت ایشان رفتم؛ درحالی که مردم در اطراف ایشان بودند. گویا او معلم کودکان بود. این سؤال می کرد و آن یکی سؤال می کرد. پس زمانی که به کوفه برگشتم، به مادرم بسیار ملاطفت می کردم. به او غذا می دادم؛ لباس و سر او را نظافت می کردم و به او خدمت می کردم؛ تا اینکه مادرم به من گفت: «ای پسرم آنچه اکنون انجام می دهی در گذشته که بر آیین ما بودی انجام نمی دادی. پس از زمانی که سفر کردی، جه چیز در تو ایجاد شده؟ آیا مسلمان شده ای؟» گفتم: «مردی از فرزندان پیامبر(ص) مرا به این (کارها) امر کرده است». گفت: «آیا این مرد پیغمبر است؟»گفتم: «خیر؛ ولی او پسر پیغمبر است.» گفت: «ای پسرم! ایشان پیغمبر است. همانا این وصیت پیغمبران است». گفتم «ای مادر! اما بعد از پیامبر(ص) ما پیامبری نیست» (مجلسی، 1403، ج47، ص 374).
ب) بهشت زیر پای مادران
معاویة بن جاهمه گوید: خدمت پیامبر(ص) رسیدم و گفتم: «می خواهم با شما در راه خدا و زندگی آخرت جهاد کنم. فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟ گفتم بلی. فرمود: «برگرد و به او نیکی کن». در مقابل حضرت قرار گرفتم و گفتم: «ای رسول خدا! می خواهم با شما در راه خدا و برای زندگی آخرت در جهاد شرکت کنم». فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟ گفتم: «بلی». فرمود: «پاهای مادرت را بچسب که بهشت همان جاست.»
پیامبر(ص) فرمودند: «بهشت زیر پاهای مادران است» (هندی، 1413ق، ج16، ص 461). همچنین فرمودند: «ملازم مادر باش که بهشت زیر پای اوست» (همان، ص 462).
عمر گوید: با پیامبر(ص)، بر بلندای کوهی بودیم که مشرف به سرزمینی بود. جوانی را دیدم که چوپانی می کند. از جوانی اش خوشم آمد. گفتم: «ای رسول خدا(ص) چه جوانی! کاش جوانی اش در راه خدا بود» (همان، ج4، ص 607). پیامبر(ص) فرمودند: «شاید در راه خداست و تو نمی دانی». پیامبر(ص) جوان را فراخواند و فرمود: «ای جوان! آیا عایله داری»؟ گفت: «بلی». فرمود: «چه کسی»؟ گفت: «مادرم». فرمود: «ملازم او باش که بهشت پیش پاهای اوست.»
پیامبر(ص) فرمود: «هر کس میان چشمان مادرش را ببوسد، این بوسه پرده ای در برابر آتش خواهد بود» (همان، ج16، ص 462).
ج) بهشت، پاداش حاملگی، وضع حمل و شیر دادن
رسول خدا(ص) خطاب به زنی به نام حولاء عطار فرمود:
ای حولاء! سوگند به آنکه مرا به پیامبری برانگیخت، هر زنی که از شوهرش باردار شود، در سایۀ خدا زندگی می کند تا هنگام درد زایمان. هر درد زایمان ثواب آزاد کردن یک بندۀ مؤمن را دارد. وقتی فارغ شد و شیر دادن را شروع کرد، هرگاه کودک مک زند از پیش روی آن زن، روز قیامت نوری درخشد که هر بیننده ای را به عجب وادارد؛ و او روزه دارِ شب زنده دار محسوب شود؛ و اگر در این حال روزه بدارد، ثواب روزه و عبادت تمام روزگار برایش ثبت شود. وقتی کودک را از شیر گرفت، خداوند فرماید: ای زن! گناه گذشته ات را بخشیدم، از نو آغاز کن» (هیثمی، 1402ق، ج4، ص 35).
رسول خدا(ص) فرمود: «زن از هنگام بارداری تا هنگام شیر گرفتن کودک، مانند رزمندۀ در راه خداست و اگر در این مدت جان دهد، پاداش شهید دارد» (متقی هندی، 1413ق، ج16، ص 411).
نیز آن حضرت فرمود:
زن وقتی حامله شد، ثواب روزه دار عابدی را که گویی در راه خدا جهاد می کند، خواهد داشت. هنگامی که او را درد زایمان فرا گرفت، موجودات نمی دانند او چه پاداشی دارد. وقتی فارغ شد، هر شیر دادن یا مک زدن نوزاد، بسان زنده کردن یک جان ارزش دارد. وقتی کودک را از شیر گرفت. فرشته ای به کتفش می زند و می گوید: عمل را از سر گیر (همان).
د) افتخار به مادران
پیامبر(ص) به اینکه زادۀ مادران عفیف و پاک دامنی است، افتخار می کرد. حضرت در روز جنگ حنیندر افتخار به مادران قبیله شان فرمودند: «من پسر عواتک از قبیلۀ سلیم هستم» (حلبی، 1382، ج1،ص 146).
همچنین از آن حضرت روایت شده است که فرمودند: «أنا ابن الفواطم و العواتک» (بلاذری، 1417ق، ص 532).
ه) نقش مادر در تربیت فرزند
افکار و وضع روحی مادر، نقش بسزایی در تربیت فرزند دارد. این تربیت از همان آغاز بارداری و سپس شیرخوارگی شروع می شود. در این زمینه دستورها و توصیه های بسیاری از ائمۀ معصومین(ع) به ما رسیده است تا مادران با رعایت نکته های ظریف، تربیت کودک را آغاز کنند.
(به یاد آورید) هنگامی را که همسرِ عمران گفت: خداوندا! آنچه را در رحم دارم، برای تو نذر کردم، که «محرَّر» (و آزاد، برای خدمت خانۀ تو) باشد. از من بپذیر، که تو شنوا و دانایی!. .. من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم. خداوند، او [مریم] را به طرز نیکویی پذیرفت و به طرز شایسته ای، (نهال وجود) او را رویانید (و پرورش داد)... (آل عمران: 3538).
در سیرۀ حضرت فاطمه آمده است هرگاه کسی می خواست در انجام امور منزل به ایشان کمک کند، حضرت کار پخت و پز را به او می سپرد و خود به فرزندانشان رسیدگی می کردند و می فرمودند: «من به حال فرزندانم مدارای بیشتری دارم و مهربان ترم» (بحرانی اصفهانی و موحدی ابطحی، 1413ق، ج11، ص 191و156)
روزی رسول خدا(ص) دو رکعت پایانی نماز ظهر را سریع تر و با آداب کمتری به جای آورد تا نماز زودتر تمام شود. پس از نماز اصحاب پرسیدند: «آیا پیشامدی رخ داده که دو رکعت پایانی را سریعتر برگزار کردید»؟ حضرت فرمود: «آیا شما صدای ضجۀ کودک را نشنیدید»؟ (حر عاملی، 1419ق، ج15، ص 398).
این مسئله گرچه از رحم و دل سوزی پیامبر(ص) در قبال کودکان حکایت می کند، نشان از توجه پیامبر(ص) به مراقبت از کودک و نگرانی های مادر برای فرزندانی که چنین می گریند دارد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هر کس که متولد شد، بر فطرت متولد می شود و پدر و مادرند که فرزند را یهودی و مسیحی می گردانند...» (همان، ج15، ص 25).
همچنین فرمود:
آگاه باشید همۀ شما مردمان رهبری گروهی را بر عهده دارید و در برابر گروهی که سرپرستی آن را بر عهده گرفته اید مسئول می باشید.... زنان (نیز) مسئولیت خانه و همسر خود و رهبری فرزندان خود را بر عهده دارند و نسبت به آنان مسئول می باشند... (میرزا حسین نوری، بی تا، ج14، ص 248).
امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل، پرچم خود را به پسرش محمد حنفیه داد و درحالی که صفوف منظم شده بود، به او گفت: «پرچم را جلو ببر». محمد مدت کوتاهی درنگ کرد. آن حضرت دوباره فرمود: «پرچم را جلو ببر»! او گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا نمی بینی که تیرها مثل باران می بارد؟ حضرت به سینۀ او زد و فرمود: «اصل و ریشۀ مادرت بر تو اثر گذاشته است». سپس پرچم را با دست خود گرفت و آن را به اهتزاز درآورد. ...
پس چنان که در جاهلیت به نقش مادر در تربیت فرزندان اهمیت می دادند و اعتقاد داشتند که خصوصیات روحی پدر و مادر به فرزندان انتقال می یابد، در اسلام نیز بر نقش بسزای افکار و وضع روحی و جسمی مادر در تربیت فرزند تأکید گردیده و سعی شده است تا به این مسئله به درستی جهت داده شود تا تربیت انسان ها به صورت درست انجام شود.
و) نقش مادر در حضانت فرزند
در تاریخ به برخی از روایات برمی خوریم که در آنها پیامبر(ص) حضانت فرزند را به مادرش اعطاء می کرد. این امر نشان دهندۀ جایگاه مادر است. اینک نمونه ای از این روایات تاریخی را بیان می کنیم.
عبدالله پسر عمر گوید:
زنی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: «این کودک را در رحم پروراندم و او را شیر دادم و دامنم او را نگهبان بود. پدرش مرا طلاق داد و می خواهد او را از من جدا کند.» رسول خدا(ص) فرمود: «تا زمانی که شوهر نکردی، تو به کودک سزاوارتری» (زعلول، 1410، ج4، ص 241).
ز) انتساب به مادر
چنان که گذشت انتساب به مادر در جاهلیت رواج داشت و پس از اسلام نیز به روند خود ادامه داد. نمونه های فراوانی از انتساب به مادر را می توان در تاریخ مشاهده کرد. اسماعیل بن علیه، ابن القریه، ابن الاطنابه، ابن مبّاده (عسقلانی، 1424ق، ج8، ص 144) از جمله افرادی بودند که به مادرشان نسبت داده شده اند.
پیامبر(ص) را در آن زمان گاهی به نام مادرش آمنه می خواندند (ابن آمنه)؛ چنان که جارود بن منذر نصرانی که در سال ششم هجرت اسلام آورد و از طب و کتب آسمانی آگاهی داشت، در ابیات خود خطاب به پیامبر(ص) عرض می کرد:
اتیتک یابن آمنة الرسولا
لکی بک اهتدی النهج السبیلا
و این نسبت، نه از راه اهانت است؛ بلکه از جهت جلالت و فخامت اوست. .. (محلاتی، 1374، ج2، ص 389).
مؤید دیگر بر این مطلب، حدیثی است از امام کاظم(ع) در جواب هارون الرشید:
هارون الرشید به امام کاظم (ع) گفت: چرا شیعیان خود را از اینکه شما را فرزند رسول خدا(ص) می نامند، نهی نمی کنید؛ درحالی که شما فرزند علی(ع) هستید و فرزندان از جانب پدر نسب می برند، نه ازجانب مادر؟ امام کاظم(ع) فرمود: خداوند در قرآن می فرماید: «به ابراهیم، اسحق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را هدایت نمودیم و قبل از آن نیز نوح را هدایت کردیم و از فرزندان او، داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون را. و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم و زکریا و یحیی و عیسی را» (انعام: 8485) آن گاه امام کاظم(ع) فرمود: «پدر عیسی چه کسی است»؟ او گفت: او پدر ندارد و از کلام خدا و روح القدس خلق شده است. آن حضرت فرمود: «نسب عیسی از جانب مادرش مریم(ع) به انبیاء می رسد و نسب ما نیز از جانب فاطمه به پیامبر(ص) می رسد، نه از جانب علی(ع) (مجلسی، 1403، ج48، ص 122).
در تاریخ اسلام نمونه هایی نیز از انتساب به مادر به دلیل جایگاه خوب یا بد دیده می شود؛ چنان که در جاهلیت، برخی از قبایل و افراد به مادرانشان نسبت داده می شدند.
ح) نام گذاری فرزند توسط مادر
«ولی هنگامی که او را به دنیا آورد (و او را دختر یافت،) گفت: «خداوندا! من او را دختر آوردم- ولی خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاه تر بود و پسر، همانند دختر نیست (دختر نمی تواند وظیفۀ خدمت گزاری معبد را همانند پسر انجام دهد.). من او را مریم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم» (آل عمران: 36)
گرچه این احتمال وجود دارد که عمران، پدر مریم(ع)، هنگام وضع حمل او زنده بوده باشد، اما دلیلی بر آن اقامه نشده است. البته از این جریان می توان نتیجه گرفت که بر فرض نبود پدر، مادر حتماً چنین اختیاری دارد (مهریزی، 1382، ص 356). همچنین چنان که گذشت، حضرت علی(ع) روز خیبر خود را به اسمی که مادرش برای وی نام گذاری کرده می خواند:
انا الّذی سَمّتنی اُمّی حَیدَرَه
ضرْغامُ آجامٍ و لیت قَسْوَرَةٌ
«منم کسی که مادرم نام مرا حیدر (شیر) گذارده است و منم شیر بیشه ها و شیر شجاع و شیر نیرومند».
این ماجرا خود تأییدی است بر نام گذاری فرزند توسط مادر.
امام صادق(ع) فرمود: از پدرم شنیدم که می فرمود:
امام حسین(ع) روز عاشورا در میدان کربلا به صورت حر دست می کشید و می فرمود: تو آزاده ای، همان گونه که مادرت تو را این گونه نامیده است، تو در دنیا و آخرت آزاد هستی» (مجلسی، 1403، ج45، ص 14).
امام صادق(ع) سید بن محمد حمیری را دیدار کرد و به او فرمود: «مادرت تو را سید نامید و تو در سیادت (آقایی و سروری) موفق شدی و تو سرور شعرا هستی» (همان، ج47، ص 327).
نمونه های یادشده، به طور ضمنی تأییدی بر وجود حق نام گذاری فرزند برای مادر به ویژه در صورت فقدان پدر است.
نتیجه گیری
در این مقاله به بررسی چهار مسئله در دورۀ جاهلیت و اسلام پرداخته شد: 1. جایگاه مادر؛ 2. نقش مادر در تربیت فرزند؛ 3. پیوستگی نسب به مادر؛ 4. نقش مادر در نام گذری فرزند. از چهار مورد بیان شده در سه مورد، دو فرهنگ اسلامی و جاهلی در کلیات متشابه اند. این موارد عبارتند از:
1. پیوستگی انتساب به مادر: در هر دو دوره، گرچه انتساب به پدر، یک اصل بود؛ اما گاه به دلایلی، برخی از قبایل و افراد را به مادرانشان نسبت می دادند.
2. نقش مادر در نام گذاری فرزند: در جامعۀ جاهلی در شرایط خاص، مانند شرط ضمن عقد یا غیاب پدر، حق نام گذاری فرزند را به مادر یا خانوادۀ او اعطا می کردند.
3. نقش مادر در تربیت فرزند: در هر دو جامعه به نقش مادر در تربیت فرزند، چه در دوران بارداری و چه پس از آن اهمیت می دادند.
از بین چهار مورد گفته شده، فقط در یک مورد بین این دو فرهنگ اختلافاتی دیده می شود و آن اینکه در جامعۀ جاهلی مادران منجبه و آزاد از مقامی برجسته برخوردار بودند و فرزندان به اینکه زادۀ چنین مادرانی هستند، افتخار می کردند. ولی در اسلام بر جایگاه پدر و مادر به ویژه مادر بدون توجه به این نکات سفارش شده است.
حال سخن اینجاست که منشأ این اختلاف و تشابه در چیست؟ چرا با وجود اختلافات فراوان و فاحش دربارۀ جایگاه زن در بین این دو فرهنگ، چنین شباهت های فراوانی دربارۀ جایگاه مادر به چشم می خورد. آیا جامعۀ جاهلی در این مورد چون جوامع مترقی عمل می کرد؟ با وجود این تشابهات، ریشۀ این اختلافات را در کجا می توان یافت؟ در پاسخ به این پرسش ها چند احتمال به نظر می رسد:
الف) احتمالاً ریشۀ شباهت این دو فرهنگ در زمینۀ تعامل با مادر، یک اصل فطری، غریزی و انسانی است. زن در مقام یک انسان و نیز در جایگاه عامل تولید نسل، باید در جامعه مورد توجه قرار بگیرد.
ب) شاید بتوان منشأ اختلافات میان جاهلیت و اسلام را در مبانی نظری این دو فرهنگ جست وجو کرد. دلایلی برای این نظر می توان ارائه کرد:
1. در فرهنگ جاهلیت، پسر در خانواده از موقعیت و ارزش بالایی نسبت به دختر برخوردار بود. این دیدگاه در تمام ابعاد زندگی مردم آن عصر اثر گذاشته بود. ازاین رو، آنها به مادرانی که دارای پسران زیاد بودند (منجبه) افتخار می کردند. بنابراین، افتخار آنها به مادرانشان از جهت پسرزا بودن آنها بود، نه از حیث مادر بودنشان.
2. در جامعۀ جاهلیت، مردم به طبقات مختلف تقسیم می شدند: فقیر، ثروتمند، آزاد و برده. افراد برده و فقیر از موقعیت پست تری نسبت به افراد آزاد و ثروتمند برخوردار بودند. این دیدگاه نیز در همۀ ابعاد زندگی مردم عصر جاهلی اثر گذاشته بود؛ ازاین رو آثار آن در تفکر آنها دربارۀ مادرانشان به خوبی دیده می شود. یکی از افتخارات فرزندان این بود که زادۀ مادری آزاد هستند؛ اما ازآنجا که مبانی نظری اسلام با جاهلیت متفاوت است، در اسلام بر جایگاه مادر بدون توجه به آزاد یا پسرزا بودن توجه شده است.
ج) شاید بتوان ریشۀ این اختلاف و تشابه را در فطرت و غریزه، از بعدی دیگر جست وجو کرد و آن اینکه انسان ذاتاً کسی را که به او محبت می کند، او را می پروراند و به امور او رسیدگی می کند، دوست دارد. مادر که نماد و تجلی چنین شخصی است، همیشه و در همۀ ادوار تاریخ مورد احترام واقع شده است و در جاهلیت نیز این مسئله قابل مشاهده است. اسلام در عین تأییداین مسئلۀ فطری و انسانی و توجه فراوان به آن، کوشیده است نکات منفی این عطوفت و مهربانی غریزی را در فرهنگ جاهلی از بین ببرد.
منابع
- ابن اثیر، علی بن محمد (1409ق)، أسدالغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر.
- ابن حبیب، محمد (1410ق)، کتاب کنی الشعراء و القابهم، تحقیق: محمد صالح سناوی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- ابن سعد، محمد (بی تا)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
- ابن شداد، عنتره (بی تا)، دیوان عنتره، شرح: کرم بستانی، دارصادر، بیروت.
- ابن عنبه، احد بن علی بن الحسین بن مهنا (1425 ق)، عمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب، تحقیق: سید مهدی الرجائی، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی.
- ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم (1414ق)، الشعر و الشعراء، تحقیق: حسن تمیم، چ پنجم، بیروت، دار احیاء العلوم.
- -------- (1415ق)، المعارف، تحقیق: ثروة عکاشه، قم، الشریف الرضی.
- ابن منظور (1408ق)، لسان العرب، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- احمد بن شعیب، النسائی (بی تا)، سنن النسائی، تصحیح: حسن محمد المسعودی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- اصفهانی، ابو الفرج (بی تا)، الاغانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- الواقدی، محمد بن عمربن واقد (1405ق)، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بی جا، نشر دانش اسلامی.
- امرؤ القیس (بی تا)، دیوان امرؤ القیس، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، چ چهارم، قاهره، دارالمعارف.
- اندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (بی تا)، العقد الفرید، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی.
- الآمدی، حسن بن بشر (1411 ق)، المؤتلف و المختلف فی اسماء الشعراء، تحقیق: ف کرنکو، بیروت، دارالجبل.
- بحرانی اصفهانی، عبدالله و محمد باقر موحدی ابطحی (1413ق)، عوالم العلوم المعارف و الاحوال، قم، مؤسسة الامام المهدی(عج).
- بغدادی، اسماعیل بن قاسم قالی (بی تا)، الامالی، بی جا، دارالفکر.
- بغدادی، محمد بن حبیب (1361ق)، المحبر، تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف العثمانیة.
- بلاذری، احمد بن یحیی جابر (1417ق)، جمل من انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر.
- جاحظ، عمرو بن بحر (1413ق) البخلاء، تحقیق: احمد عوامری و علی جارم، بیروت، الدار العالمیة.
- --------- (بی تا)، البیان و التبیین، تصحیح: فوزی عطوی، بیروت، دارصعب.
- حر عاملی، محمد بن حسن (1409 ق)، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البیت، قم.
- حلبی، علی بن برهان الدین (1382ق)، انسان العیون فی سیرةالامین الامأمون (السیرة الحلبیه)، مصر، مکتبة التجاریة الکبری.
- حموی بغدادی، یاقوت بن عبدالله (1410ق)، معجم البلدان، تحقیق: فرید عبدالعزیز جندی، بیروت، دارالکتب العلمیة.
- حمیری، نشوان بن سعید (1401ق)، منتخبات فی اخبار الیمن، چ دوم، یمن، وزارة الاعلام والثقافة.
- حوفی، احمد محمّد (بی تا)، المرأة فی الشعر الجاهلی، قاهره، دارالعلوم.
- دیار بکری، حسین بن محمد بن حسن (بی تا)، تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، بی جا، دارصادر.
- زعلول، محمد ابوهاجر (1410ق)، موسوعة اطراف الحدیث النبوی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.
- شیخ مفید (1380)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تهران، اسلامیه.
- الطائی، ابوتمام حبیب بن اوس (بی تا)، دیوان الحماسه من اشعار العرب، شرح: علاّمه تبریزی، بیروت، دارالقلم.
- طبرسی، فضل بن حسن (1417ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البیت (ع).
- طبری، محمد بن جریر (بی تا)، جامع البیان، تحقیق: محمود محمد شاکر، مصر، دارالمعارف.
- عاملی، جعفر مرتضی (1426ق)، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ع)، قم، دارالحدیث.
- عسقلانی، ابن حجر (1412)، الاصابة فی تمیز الصحابه، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت، دارالجبل.
- عسکری، ابی هلال (1384ق)، جمهرة الامثال، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، قاهره، الموسسة العربیة الحدیثة.
- عفیفی، عبدالله (1350ق)، المرأة العربیة فی جاهلیتها و اسلامها، چ دوم، مدینه، مکتبة الثقافة.
- قرشی، محمد بن ابی الخطاب (1424ق)، جمهرة اشعار العرب، دارالکتب العلمیه، بیروت.
- قزوینی، محمّد بن یزید ابن ماجه (1395ق)، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمد فواد عبدالباقی، دار احیاء التراث العربی.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء.
- محلاتی، ذبیح الله (1374ق)، ریاحین الشریعة، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
- مصطفی رجب، نجوی (2008م)، لغة الشعر الجاهلی، بی جا، العلم و الایمان للنشر.
- مهریزی، مهدی (1382ش)، شخصیت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- میدانی، احمد بن محمّد (1422ق)، مجمع الامثال، تحقیق: جان عبدالله توما، بیروت، دارصادر.
- نوری طبرسی، میرزا حسین (بی تا)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق: موسسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، بیروت، آل البیت(ع) لاحیاء التراث.
- هندی، علاء الدین (1413ق)، کنزالعمّال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح: صفوة سقا، بیروت، موسسةالرسالة.
- هیثمی، نورالدین علی بن ابی بکر (1402ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، چ سوم، بیروت، دارالکتاب العربی.