رکسانا خوشابی – روانشناس
تحریریه زندگی آنلاین : مارک لری، مدیر دانشکده روانشناسی دانشگاه ویک فورست است. او مدرک دکترای خود را در رشته روانشناسی اجتماعی در سال 1980 از دانشگاه فلوریدا دریافت کرد و از همان سال مشغول به تدریس در دانشگاههای معتبری چون دانشگاه وینسون و تگزاس در امریکا شد. او تاکنون 9 کتاب در زمینههای مرتبط با پژوهشهای خود چاپ کرده است. این مقاله برگرفته از آخرین کتاب او میباشد که خطاب به دانشجویانش نوشته شده است. اما این نوشته ، میتواند در هر سنی و خصوصاً سنین بازنشستگی برای همهی ما مفید باشد. به همین دلیل به نظرم رسید آن را شما دوستان عزیزم در میان بگذارم. پس با ما همراه باشید. مارک لری میگوید، به عنوان یک استاد دانشگاه، معمولاً در پایان هر بهار در جلسات فارغالتحصیلی دانشجویانم شرکت میکنم. گوش دادن به سخنرانیهای جشن فارغالتحصیلی به من فرصت اندیشیدن در مورد اینکه اگر برای سخنرانی برای این دانشجویان دعوت شوم به آنان چه خواهم گفت را میدهد. از خود میپرسم در این مدت کوتاه پانزده دقیقهای چه چیزی میتوانم برای آنان بگویم که بتواند احتمالاً تحولی را در زندگی آنان به دنبال داشته باشد و بعد با خود میگویم که به دانشجویانم خواهم گفت: بزرگترین کشمکشها و درگیریها و مشکلات شما در زندگی همان چیزهایی است که نادانسته برای خود آفریدهاید. شما با نااُمیدیها، سرخوردگیها و مشکلات بسیاری روبهرو خواهید شد و حتی ممکن است مصیبتهایی را در زندگی خود تجربه کنید. بسیاری از این مشکلات به طور کامل از کنترل شما خارج بوده و یا آنکه تنها کنترل بسیار اندکی بر وقوع یا چگونگی آنها دارید. اما به طور معمول باید بگویم که اساسیترین دلیل عدم شادی در زندگیتان خودِ شما هستید. پس باید کاری کنید که شادی را به زندگی خودتان بیاورید.
بیشتربخوانید:
خودآگاهی و توان ارزیابی
خودآگاهی و توانایی ارزیابی خود و نگرش آگاهانه در مورد خود، فواید و نتایج سودمند بسیاری دارد. از جمله اینکه امکان برنامهریزی برای آنچه در شرف وقوع است را به ما میدهد و با مرور گذشته و بررسی راهحلها و فرصتهای انتخاب، امکان اصلاح و ایجاد تغییرات جدید و شناسایی هر چه بهتر خودمان را به ما هدیه میکند. اگرچه خودآگاهی از نگاهی دیگر ما را با مشکلاتی جدید نیز روبرو میکند ( چرا که خودآگاهی بالاتر موجب ایجاد تغییر در روند دریافت ما از جهان پیرامونمان میشود و این به معنای تغییر کلی در روند طبیعی زندگی در میان مردم عادی است).
میتوان با اطمینان گفت که ما حداقل یک قدم از دنیای واقعی عقبتر بوده و از آن جداییم و این جدایی از طریق افکار و اندیشههای پایانناپذیری که همواره در ذهنمان در حال رفتوآمد هستند و نیز به وسیله تفسیرها، برداشتها، عقیدهها و قضاوتهایمان اتفاق میافتد. از سوی دیگر شاید یکی از بزرگترین دردسرها و مشکلات ما ناشی از این موضوع باشد که ما اغلب در مورد خود، خطاها و اشتباهاتمان کاملاً ناآگاه و بلکه نابینا هستیم. شاید بزرگترین انحراف، کج روی و تعصب افراد در برداشت آنها از خودشان باشد. در واقع همان میل شدید در غلو کردن درباره خصوصیات مثبت خود (و کوچک انگاشتن ضعفها و کاستیهای آن). اکثر مردم تمایل دارند که قضاوتی به مراتب بهتر از آنچه به واقع شایسته آن هستند را از خود داشته باشند و این تعصب خودمدارانه، میتواند موجب تعارضات و مشکلات بسیار و از سوی دیگر ناراحتیها و رنج در زندگی افراد شود.ما نمیگوییم خودتان را بد قضاوت کنید، اما هدف این است که قضاوتی واقع بینانه و نه خوش بینانه درباره خود داشته و نگاه کاملتری به عملکرد خود بی اندازیم. تا بتوانیم با اصلاح کاستیها به نتایج مطلوبتری در زندگی و حتی در رابطهای که با اطرافیان، خصوصاً همسر و فرزندانمان داریم برسیم.
نتایج تحقیق درباره خصوصیات مثبت و منفی
در یک تحقیق که در آن دانشجویان به مقایسه و ارزیابی خودشان در میان دانشجویان همجنس خودشان پرداختند، بیست خصوصیت مثبت و بیست خصوصیت منفی مورد مطالعه قرار گرفت که از جمله آنها میتوان به استقلال، آگاهی، بلوغ، هوشیاری و... و خصوصیات منفی همچون سستی، تنبلی، بدجنسی، نامطلوبی و... اشاره کرد. نتایج به دست آمده نشان داد که اکثر شرکتکنندگان در این تحقیق، خودشان را بسیار مثبتتر و بالاتر از میزان متوسط، ارزیابی کرده بودند و در مورد خصوصیات منفی نیز عکس این موضوع صادق بود. به همین ترتیب اکثر مردم به هنگام رانندگی خود را بسیار محتاطتر از سایر رانندگان و بسیار خوشاخلاقتر از سایر اطرافیان میدانند.برای مثال بر اساس نتایج یک تحقیق در اُسترالیا، 86 درصد از کارکنان شرکتها در این کشور چگونگی کارکرد و نحوه عملکرد خود را بالاتر از میزان کار متوسط میدانند و این در حالی است که تنها 1 درصد عقیده دارند که عملکرد آنان پایینتر از میزان متوسط است.
بیشتربخوانید:
جالب این است که اغلب مردم همچنین تمایل دارند که خودشان را نسبت به سایرین کمتر متعصب بدانند و فکر میکنند که پس از مرگ استحقاق بیشتری برای رفتن به بهشت دارند. طبق یک گزارش جهانی که در آن حدود 1000 آمریکایی مورد پرسش قرار گرفتند 87 درصد از پاسخگویان عقیده داشتند که پس از مرگ وارد بهشت میشوند. مردم همچنین فکر میکنند که دیگران را بسیار بهتر از میزانی که دیگران آنها را درک میکنند، میفهمند و عقیده دارند که خودشان بسیار بهتر از دیگران قادر به تشخیص و شناسایی حالات خود میباشند. علاوه بر این افراد اغلب خودشان را معقولتر و منصفتر از سایرین میپندارند. بر اساس این فرضیات ما خود را تحت هدایت و راهبریِ یک نیروی مثبت درونی میدانیم. متأسفانه اغلب ، چنین برداشتی ما را به سوی ناچیز پنداشتن همه آن چیزهایی که ما میتوانیم از دیگران بیاموزیم و غلو کردن و بزرگ پنداشتن آنچه آنها میتوانند از ما و رفتارهایمان بیاموزند، میراند. احتمالاً به همین دلیل است که اکثر مردم برای بیان عقاید، نظرات و پیشنهادات خود بسیار مشتاق هستند و کمتر به پذیرش و تأمل در مورد عقاید، پیشنهادات و یا نظرات دیگران میپردازند.
تمایل ما برای قضاوت مثبت از خودمان در سایر موارد نیز تا جایی پیش میرود که حتی سمبلها و حوادث مرتبط با ما را نیز در اختیار میگیرد. حداقل در 14 کشور دنیا به اثبات رسیده که مردم از میان حروف الفبا، حروفی را که در نامشان هست بیشتر از حروفی که در ساختار نامشان نیست دوست دارند. این تأثیر به طور خاصی در مورد حروف اول و آخر نام افراد قویتر است. برت پلهام، یک روانشناس اجتماعی چنین استدلال میکند که این موضوع حتی میتواند خود را در سایر انتخابها و گزینشهای افراد نیز جلوهگر کند. او میگوید که افراد حتی ممکن است برای زندگی، مناطق و شهرهایی را که با حروف اول اسمشان شروع میشود به سایر نقاط بیشتر ترجیح دهند. محققان دریافتهاند که تجمع افراد در ایالتهایی که با حرف اول نامشان آغاز شدهاند از میزان تصادفی این تجمع بالاتر است. برای مثال در آمریکا تعداد خانمهایی که با نام "مری" در "مریلند" زندگی میکنند یا تعداد "لوییز"هایی که در "لوییزیانا" ساکن هستند ثابت کننده این موضوع است."میشل" در "میشیگان" و "ویرجینیا" در ایالت "ویرجینیا" بسیار زیاد است و تعداد "جرج"هایی که در "جرجیا" زندگی میکنند به حدی است که نمیتوان آن را به تصادف و شانس مربوط ساخت!
تأثیر واقعه در انتظار
خود درگیری و خودشیفتگی با عملکردهای ذهن و خاطرات افراد در ارتباط است. هنگامی که فرد به وسیله افکار خویش گرفتار شده و به دام میافتد، اغلب یک بخش یا همه آنچه را که در اطرافش اتفاق میافتد، از دست میدهد یعنی آن بخش وارد هشیاریاش نمیشود. برای مثال تصور کنید که در اولین روز یک کلاس جدید یا در اولین جلسه رسمی یک تیم جدید شرکت کردهاید. بنا به روال معمول از هر یک از اعضا خواسته میشود تا به صورت خلاصه به معرفی خودش بپردازد. در همین زمان فضای ذهنی شما با افکار و تصوراتی از قبیل اینکه چطور بهتر است خودتان را معرفی کنید و یا اینکه دیگران دربارهی شما چه خواهند گفت و چه خواهند پنداشت و بهتر است چه بگویید و یا چه نگویید، درگیر خواهد شد. در پایان نتیجه این خواهد بود که شما متوجه نمیشوید این افراد چه خصوصیات و مطالبی را در مورد خودشان گفتهاند. این پدیده «تأثیر واقعه در انتظار» نام گرفته است.
بیشتربخوانید:
افزایش گفتگوهای منفی درونی
خود درگیری و خودشیفتگی همچنین بر توانایی افراد در به یاد آوردن چیزها و دانستههای قبلیشان نیز مؤثر است. این موضوع به وضوح و روشنی در اوقات اضطرابآمیز آشکار میشود. در آزمونی که به همین منظور تدارک دیده شد، برای تعدادی از دانشجویان امتحان بسیار سخت و مضطرب کنندهای ترتیب داده شد. بررسیها نشان دادند که دانشجویان در طول مدت امتحان به جای آنکه تنها بر روی موضوع آزمون تمرکز کنند، درگیر صداها، افکار و تصورات ناخوشایند و مختلکننده ذهنی از قبیل گفتگوهای درونی چون «چرا من بیشتر برای این امتحان درس نخواندم؟ کاش بیشتر تلاش کرده بودم، من واقعاً یک احمق هستم، چرا این مطالب را به یاد نمیآورم؟ باید همه این سؤالات را بلد بودم، حتماً نمره خیلی بدی خواهم گرفت، در میان دوستانم شرمنده خواهم شد و...» بودند؛ صداهای ناخوشایند و افکار مختلکنندهای که توان درست فکر کردن را از آنها سلب کرده بود. بعد از پشت سر نهادن این آزمون دانشجویان اغلب اظهار داشتند که ذهنشان از اندوختههای قبلی کاملاً پاک شده بود و هیچ چیزی را به یاد نمیآوردند. اگرچه ذهنشان پاک نشده بود، اما مملو از سؤالات و گفتگوهایی بود که توسط خودِ درونیشان برنامهریزی میشدند. مشکل این چنین نیست که خود درگیری ذهنی و خودشیفتگی در میزان دانش، آگاهی و قدرت تشخیص و شناسایی فرد اختلال ایجاد میکند، بلکه با توجه بخش خودآگاه ذهن، به موضوعاتی که به طور ناخودآگاه دست پرورده خودش است، در عملکرد طبیعی و عادی ذهن مشکل ایجاد میشود. در چنین شرایطی «نفس» یا «خود» نه تنها در جریان فکری فرد به صورت طبیعی ایجاد اختلال میکند، بلکه باعث ایجاد مانع در روند درست فکر کردن نیز میگردد. این روند، مسئول همان پدیدهای است که ما به صورت عادی آن را «گرفتگی و اختلال و انسداد ذهنی در هنگام فشار» مینامیم.
قهرمانان در هنگام مسابقات، سخنرانان و هنرپیشگان در هنگام مواجهه با خیل حاضران و متقاضیان شغل در خلال مصاحبه شغلی، معمولاً دچار چنین حالتی میگردند. جالب این جاست که به طور معمول هر فرد میتواند هر یک از این شرایط را به خوبی پشت سر بگذارد، ولی درست در زمانی که باید توانش را به صورت عملی به اجرا درآورد، از انجام آن ناتوان میگردد. تحقیقات نشان میدهند که هر چقدر موضوع پراهمیتتر باشد، احتمال بروز این پدیده نیز بیشتر و به شکلی شدیدتر خواهد بود.
نفس یا «خود» معمولاً هنگام خواب نیز به سراغ شما میآید. از خود میپرسید که پس از فارغالتحصیل شدن چه میشود؟ چه میشود اگر شغل خوبی را پیدا نکنید؟ چه میشود اگر همسر موردعلاقهتان را نیابید؟ چه میشود اگر فردا از عهده امتحان برنیایید؟ چه میشود اگر تقاضای وامی که کردهاید مورد تأیید قرار نگیرد؟ چه میشود اگر...»
بیشتربخوانید:
تأثیر منفی بر خواب!
تحقیقات نشان میدهند، افرادی که نگران برنامهریزیهای آینده یا تصمیمگیری هستند، یا به شکلی از موضوع یا واقعیتی در فشار بوده و نگران هستند، به راحتی به خواب نمیروند. افکار ناخوانده و مزاحم میتواند با ایجاد درهمریختگی و آشفتگی ذهنی هر چه بیشتر بر این شکل بیخوابی دامن بزند، چرا که چنین افکار پریشانی موجب ایجاد گفتگوهای ذهنی بیشمار و به دنبال آن فراخواندن احساسات منفی و نامطلوبی چون سردرگمی، نااُمیدی، خشم، نگرانی و ... به شکلی هر چه شدیدتر در افراد میگردد.
یکی از درمانهای باستانی برای بیخوابی افراد، شمارش تعداد بینهایتی گوسفند است. اثرگذاری این روش شمارش گوسفندان خیالی، ابتدا به صورت تجربی کشف شده است، ولی دلیل منطقی و مستدلی که در پس آن نهفته است از این حقیقت ناشی میشود که شمارش گوسفندان موجب درگیر ساختن ذهن فرد با موضوعی بیمعنا شده، که بدین طریق مانع فراخواندن احساساتی منفی چون نگرانی میگردد و از ورود افکار پوچ و پریشان کنندهی ساخته و پرداخته نفس، جلوگیری میکند.به طور کلی میتوان گفت که ما میتوانیم به یاری قدرت اراده و توان بینهایت درونیمان، برای انجام کارها به روشهایی دست بزنیم که کنترل خود را بر زندگیمان کاهش داده و یا تا جایی پیش برویم که آن را در اختیار گرفته و بر آن اقتدار کامل داشته باشیم، به طریقی که حتی به صورت ابزاری در دست ما برای تحقق اهداف و آرزوهایمان درآید و به جای آنکه بر ضد ما عمل کند، برای ما و به اراده ما رفتار کند.