به قلم : رکسانا خوشابی - روانشناس
تحریریه زندگی آنلاین : بهطورکلی شروع یک رابطه با جنس مخالف، مستلزم جرأت و شهامت روانی چندانی نیست.تقریباً بیشتر ما میتوانیم بهراحتی با شخصی ازدواج کنیم. اما عشق ورزیدن آنهم به طرزی عمیق و واقعی، مستلزم جرات و شهامت کمنظیری است. عشق ورزیدنی که حقیقی و صمیمانه باشد. زن و شوهر بودن کاری آسان است، اما عشق ورزیدن و معشوق واقعی بودن آنقدرها هم آسان نیست. عشق ورزیدن مستلزم آن است که ترسهای خود را که زمانی محافظ خوبی برای ما بودند، کنار بزنیم و عمیقترین و پنهانترین مکنونات قلبی خود و آسیبپذیریهای خود را به معشوق خود فاش سازیم. آیا تابهحال پیشآمده که وقتی میبینید همسرتان از موضوعی ناراحت است از او بپرسید: از چه چیزی ناراحت هستی؟ و او با نهایت سردی و کرختی به شما پاسخ داده باشد: هیچی. آیا تابهحال پیشآمده که همسرتان سعی کرده باشد با گشادگی و پذیرش تمام به شما نزدیک شود، اما شما مایل نباشید او را به پستوهای درونی خود راه بدهید و مکنونات قلبی خود را با او تقسیم کنید؟ اینها همه و همه روشهایی هستند که با آنها لباسها و زرههای روحی خود را همچنان محافظت میکنیم. چنانچه به معشوق خود اعتماد داریم بهتر است صورتکهایی را که از درونبر روی شخصیت واقعی خود کشیدهایم برداریم و کنار بزنیم.
بیشتربخوانید:
آیینهی طرف مقابل
عشق ورزیدن مستلزم آن است که معشوق را به رازهای درونی خود راه دهیم و به او اجازه دهیم تا تمامی قسمتهای وجود و ذهن ما را ببیند. نقاط قوت و ضعف، امیدها و یأسها، آرزوها و ترسها، خودخواهیها، سردیها، نامهربانیها و خلاصه تمامی نقاط تاریک قلب خود را نیز به معشوق فاش کنیم و او را در پستوها و زوایای پنهان روح و روان خود نیز به گردش ببریم تا بتوانیم تمامی زمینههایی که در آن نیازمند رشد و تغییر هستیم را ببینیم و نسبت به آنها آگاهی پیدا کنیم .
عشق راستین بهاحتمالقوی احساسات ناخوشایند بسیاری را نیز در ما روشن خواهد کرد، زیرا مجبوریم در آیینه معشوق، نگاهی واقعبینانه به خویشتن واقعی خود بیندازیم و هر آنچه را که در وجود خود نامطلوب و نا خواستنی مییابیم، اصلاح و تصفیه کنیم. انگار از منطقه امنمان خارج میشویم و در برابر معشوقمان به لحاظ احساسی و عاطفی عریان میشویم که مسلماً این برهنگی روانی برایمان ممکن است ترسناک باشد. انگار در اینگونه اوقات حس نیازمند بودنمان، احساس ناامنیمان، خشم و انزجاری که بسیاری اوقات انکارش میکنیم و ترس رها کردنمان و ... همه و همه لو میروند و ما را آسیبپذیر میسازند. ضمناً این آینه خیلی راستگوست و تمام زشتیهای ما را آشکار میکند. شاید در یک چنین رابطهای، دچار فشار شدیدی شویم، ولی این اصطکاک برای رشد و ساختهشدن ما، بسیار لازم است.
بدین شکل میتوانیم بیشترِ ناخالصیهای وجودمان را بشناسیم. میتوانیم با قسمتهای بیشتری از اعماق درون خود آشنا شویم و از نقاط ضعفمان که از بعضی از آنها حتی خبر نداریم آگاه شویم. ضمناً در این فضا باید از منت و خودخواهیمان بگذریم. اینجا دیگر از غرور و منم زدن خبری نیست. همه این چیزها تعطیل میشود و در عوض باید هر چه بیشتر باگذشت، نرمی، فداکاری، وفاداری، صداقت و محبت دستوپنجه نرم کنیم. انگار همهچیز متحول و دگرگون میشود و از نو متولد میشویم. ولی این تولد دوباره مستلزم سعی و تلاش خود ماست و اینکه بخواهیم در این میدان پخته شویم و آگاهیمان را به سطح بالاتری ارتقاء دهیم.
بسیاری از زوجها مصادف بازمانی که به لحاظ احساسی و عاطفی به یکدیگر نزدیکتر شده یا سطح تعهدشان را به یکدیگر عمیق میکنند، گاهی اوقات تنشها و اختلافنظرهای بیشتری را نیز تجربه میکنند. تعهد متقابل میان زوجها و میل و گرایش آنها به نزدیکی و صمیمیت بیشتر همچون آتش عمل میکند که دمای رابطه آنان را بالا میبرد تا نهایتاً تمامی ناخالصیها در نقطهجوش به سطح بیایند. چنانچه نسبت به این موضوع آگاهی کافی نداشته باشیم، ممکن است رابطه خوب و سالم خود را با رابطه بد و ناسالم اشتباه بگیریم. ممکن است پیش خودمان فکر کنید که چرا همهچیز اینقدر بد شده است درحالیکه واقعیت امر آن است که همهچیز در جهت بهتر شدن درحرکت است. در همین لحظات است که باید جرأت ماندن داشته باشیم و پا به فرار نگذاریم.
بیشتربخوانید:
داد زدن ممنوع
یکی از آسیبها به رابطه با همسر، ابراز خشم و فریاد زدن و هوار کشیدن است. گویی نمیتوانیم بدون داد زدن منظورمان را بیان کنیم. اینک ببینیم وقتی کسی، متوجه منظورمان نمیشود باید چهکار کنیم؟!احتمالاً موضوع را بلندتر تکرار کنیم!و اگر هنوز هم متوجه موضوع نشده باشد...؟خوب آن را بازهم بلندتر تکرار میکنیم! اما موضوع به همینجا ختم نمیشود و بالاخره زمانی از راه میرسد که ما احساس میکنیم شکستخوردهایم و همه تلاشمان برای انتقال مفهومی خاص یا در برقراری ارتباطی مؤثر و موفق کاملاً بینتیجه مانده و بربادرفته است، پس دیگر موضوع جدی میشود، در چنین وضعیتی احتمالاً خودمان را جمعوجور میکنیم به عبارتی ژستی ادیب ماهانه میگیریم و از کلماتی شبیه به اینها استفاده میکنیم: خوب فکر کنم بهتر است دوباره موضوع را از اول تکرار کنم! البته این بار دیگر احتمالاً علاوه بر تن صدا فشارخونمان هم بالا میرود، هرچند که سعی میکنیم به روی خودمان نیاوریم، کلمهها را آرامآرام و با تأکیدی که البته ناشی از همان فشاری است که درنتیجه نفهمیده ماندن موضوع بهمان آمده برای جمع حاضر یا احتمالاً فرد مقابل تکرار میکنیم.
راستش معمولاً بهندرت به ذهنمان میرسد یا به این نتیجه میرسیم که بهتر است میزان و بار محتوایی پیامهای منتقلشونده (مثلاً جملاتمان را کمتر کنیم یعنی از جملات کوتاهتری با کلمات دیگری در انتقال مفهوم کمک بگیریم) . تحقیقات صورت گرفته در مرکز پژوهشی ارتباطات کالیفرنیا این موضوع را تأیید میکند که بهتر است برای برقراری ارتباطات کارا وقتی در مخمصهی نفهمیده ماندن موضوع گیر میکنیم یا نحوه بیان و نوع جملاتمان را تغییر بدهیم و یا کمی به خودمان یا ذهنمان فرصت فکر کردن و جمعوجور کردن افکار و اطلاعات را بدهیم تا بتوانیم موضوع را به شکل قابلفهمتری منتقل کنیم اما کاری که هنوز هم اغلب ما انجام میدهیم این است که شمردهتر از قبل موضوع را به همان شکل تکرار میکنیم صحبت کردن آرام و بلندتر شمارا دچار این توهم (خطا) میکند که احتمالاً (بهبه چه روش ارتباطی خوبی را به کار گرفتهاید) درحالیکه فراموش میکنید، این موضوع یعنی همان بلندتر و شمردهتر صحبت کردن فقط زمانی کارا خواهد بود که مخاطب یا مخاطبین شما مشکل شنوایی داشته باشد! پس احتمالاً با اتخاذ اینهمه تدابیر بهظاهر کارا دوباره مأیوس میشویید (و نفهمیده ماندن موضوع هم همچنان به قوت خود باقی میماند).
بیشتر بخوانید:
کمی فکر کنید
آیا این روش، یعنی همان هوار زدن ، یا شاید هوار زدن کمی ملایمتر و مؤدبانهتر درواقع همان روشی نیست که اغلب در مناسبات رسمی و غیررسمی روزانه مثل گفتگو با همسر، والدین، دوستان و همکارانمان، بهجای یافتن راهحل درستتر انتقال موضوعات به کار میگیریم؟! وقتی تصمیم داریم به کسی چیزی را بیاموزیم، آیا استفاده از این روش بیشتر نمیشود؟! روشی که متأسفانه ضد عشق ورزیدن است و روابط ما با عزیزترین افراد زندگیمان را تخریب میکند.
چرا اغلب ما چنین عمل میکنیم؟
"دکتر برگر" استاد دانشگاه روانشناسی در کالیفرنیا و یکی از محققان برجسته در این زمینه میگوید: تحقیقات نشان داده است که تغییر تُنِ صدا (بلندتر صحبت کردن( انتخاب پایهای و اولیه ذهن است. استفاده از این روش بهعنوان یک انتخاب اتوماتیک ذهنی برای مغز تعریفشده است، و درواقع از دیدگاه روانشناسی شناختی این روش آسانترین واصلیترین شیوه برای سرهمبندی کردن موضوع به شمار میآید روشی که اگرچه آسانترین به نظر میرسد اما دردسرهای خاص خودش را دارد و در عمل بهجای روش بیشتر به یک ضد روش شبیه است. (علتش را دیگر خودتان بگویید) اما آیا هیچوقت فکر کردهاید ایکاش راه دیگری هم وجود داشت تا این موضوع را بتوانم به همسر یا فرزندانم ،حتی به دوستانم و... بفهمانم؟
تحقیقات نشان میدهند از آنجائی که تغییر کلی در ساختار جملات و نحوه اعلام یا بیان موضوع زحمت زیادی برای افراد دارد و میزان بالایی از انرژی (مغز) آنها را مصرف میکند، اغلب مردم تمایل دارند که به کمهزینهترین عمل که همان تکرار با صدای بلند و بلندتر است رو بیاورند و درواقع بجای تغییر بار محتوایی مطلبی که بیان میکنند به تغییر تن صدایشان متوسل شوند! طی یک آزمایش از تعدادی آزمودنی خواسته شد تا یک آدرس جغرافیایی را روی نقشه برای فرد دیگر توضیح دهند و در ادامه به آنها صراحتاً گفته شد که: چنانچه شخص موردنظرتان از توضیحات شما چیزی متوجه نشد لطفاً توضیح بیشتری بدهید و این کار را تا فهم درست موضوع و آدرس معین ادامه دهید. آزمایش شروع شد، بعد از اعلام مخاطبان، مبنی بر درخواست توضیح بیشتر اغلب افراد آدرس موردنظر را با همان کلمات و جملات فقط با چند دانگ صدای بلندتر برای چندمین بار تکرار کردند و تنها تعداد معدودی سعی داشتند تا در نحوه بیان موضوع تغییری ایجاد کنند. این در حالی بود که استفاده از این روش (روش دوم) حدود 3/8 ثانیه طول میکشید اما روش اول که همان تکرار و مکررات بود تنها3/3 ثانیه زمان را از آزمودنی میگرفت.