خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: یکی از مناسبتهایی که در شعر شاعران آئینی وطن، جلوهگر است؛ 21 رمضان المبارک و سالروز مصیبت جانسوز شهادت حضرت اباالحسن، مولا علی (ع) است.
مریم حقیقت از جمله همین شاعران است که درباره این مناسبت و خطاب به امام علی (ع) سروده ای دارد.
بخشی از سروده او را از نظر میگذرانیم:
پرواز کن! کوفه پُر از چنگال گرگ است
این آسمان بال و پرت را میشناسد
خاک از قدمهای تو امشب میگریزد
مسجد نماز آخرت را میشناسد
میعادگاه عاشقان دلشکسته است
چاهی که چشمان ترت را میشناسد
و اما شاعر دیگری که در این باره شعرهای فراوانی دارد، شاعر پیشکسوت آئینی، غلامرضا سازگار متخلص به «میثم» است. او در یکی از این اشعار، چنین عرض ادب میکند:
شود جان، لحظه لحظه از تن مولا جدا امشب
کسی دیگر نیارد شیر بر شیر خدا امشب
طبیبا! زخم مولا را گشودی، نسخه ننوشتی
چه گفتی مخفی از زینب به گوش مجتبی امشب؟
طبیبا همتی کن بلکه مولا باز برخیزد
بَرَد یک بار دیگر بر یتیمانش غذا امشب
دل خلق جهان گردد به گرد بستر مولا
دل مولا بود در گوشه ی ویرانهها امشب
مزن این قدر سوسو ای چراغ مسجد کوفه
که مولایت نمیآید به محراب دعا امشب
نسیم ساکت کوفه برو با چاهها برگو
که مهمان شما افتاده در بستر ز پا امشب
مداوا نیست حاجت اولین مظلوم عالم را
که از شمشیر زهرآلود میگیرد شفا امشب
ز دوران جوانی سیر بود از عمرِ بی زهرا
علی، ای اهل عالم! میشود حاجت روا، امشب
به سوز نالههای خود بسوزانید "میثم" را
که در کوی شما آورده روی التجا، امشب
جواد حیدری نیز در این مصیبت عظمیمیسراید:
الهی کوفه را لطف و صفا نیست
نشان از نالههای مرتضی نیست
تمام نخلها چشم انتظارند
که آبی بهتر از اشک وفا نیست
یتیمان، چشم بر در، بی قرارند
خبر از نان و خرمای خدا نیست
فقیری گوشه ی ویرانه گریان
غم او را کسی مشکل گشا نیست
ولی نامرد ملعون، ابن ملجم
شده خندان و در چشمش حیا نیست
غریبانه ترین تشییع پیکر
شده امشب به پا، از بهر حیدر
علی را نیمه ی شب غسل دادند
رَوَد در نیمه شب پیش پیمبر
به استقبال او زهرا بیاید
به همراه گل نشکفته پرپر
علی درد و غمش را برد با خود
که عمرش بود درد و غم، سراسر
زِ هر زخمیبرایش سخت تر بود
که بیند چهره ی نیلی همسر
همان که این جهان نشناخت او را
میان درد و غم انداخت او را
علی نشناخته از این جهان رفت
دل بشکسته با درد نهان رفت
به دیده خالی از تصویر نیلی
به حنجر داشت از غم استخوان رفت
علی راحت شد از داغ مدینه
به سوی بانوی قامت کمان رفت
امیرالمؤمنین رخت سفر بست
سرش بشکسته بود و چشم تر بست
و اکنون تنها دو بیت نخست شعر رحمان نوازنی را در این غم و اندوه بی پایان مرور میکنیم:
سکوت میوزد و بادها پریشانند
و در به در همه در کوچههای بارانند
تمام کوفه پر از ردّ اشکهای علی ست
و چاهها که پر از نالههای پنهانند
یوسف رحیمینیز در این سوگ جانسوز و با اشاره ای مختصر به آنچه در سالهای متمادی بر علی (ع) رفت، چنین سروده است:
با آنکه استقامت تو فرق میکند
این روزها حکایت تو فرق میکند
اینجاست درد، دشمنت آخر غریبه نیست
بعد از رسول، غربت تو فرق میکند
دستان حیدری تو را صبر بسته است
با دیگران اسارت تو فرق میکند
گفتند بعد فاطمه از پا فتاده ای
حق داشتی امانت تو فرق میکند
سی سال پیش این در و دیوار شاهدند
اصلاً شب شهادت تو فرق میکند
و اما داود رحیمیهم در بیت آغازین و پایانی شعر بلند خود چنین نوحه سر میدهد:
دیگر علی ز بستر خود پا نمیشود
زخمِ سرِ شکسته مداوا نمیشود
قبری در آسمان بکنید ای فرشتهها
ماه شکسته روی زمین جا نمیشود
از شاعران دیگری که در این موضوع شعر دارد، میتوان به صابر خراسانی اشاره کرد که در غم فراق علی (ع) چنین میسراید:
آسمان دل غربتکده ام بارانی ست
ابری ام! دیده ی ماتم زده ام بارانی ست
این چه داغیست که جان همه را سوزانده ست
در دل قبر، دل فاطمه را سوزانده ست
بار سنگین غمش خانه خرابم کرده است
هر طبیبی به مداوام جوابم کرده است
حسن از هیبت نامش جَمَلی را انداخت
باورم نیست که یک ضربه علی را انداخت
باورم نیست که خیبرشکن از پا افتاد
حضرت واژه ی برخاستن از پا افتاد
یا علی هیچکس از لطف تو ناکام نبود
پدری مثل تو همبازی ایتام نبود
هر شب کوفه منور ز نگاهت میشد
شمع بزم فقرا، صورت ماهت میشد
زخمهای دل ایتام پی مرهم توست
مرد ویرانه نشین منتظر مقدم توست
همه بودند و امام از همه بیکس تر بود
زینب ای وای دوباره سر یک بستر بود
محمد فردوسی نیز شهادت مولا را جاده وصل علی (ع) و زهرا (س) میبیند و در بخشی از شعر خود میآوَرَد:
جاده ی وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظه ی پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانی اش
یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود
گوشه ی خانه به سر قرآن گرفته زینبش
بر لبش "أمَّن یُجیب" و ذکر استغفار بود
چند باری از سر شب تا سحر از حال رفت
گوییا آماده ی رفتن به سوی یار بود
بعدِ زهرا روز خوش هرگز ندیده مرتضی
در گلویش استخوان و بین چشمش خار بود
یک نگاهش بر حسین و زینب و عبّاس بود
یک نگاه دیگرش هم بر در و دیوار بود
و قسمتی از شعر مهدی نظری در این مناسبت، از زبان زینب (س) است:
خانه با رفتنت اینبار به هم ریخته است
شهر، بی حیدر کرار به هم ریخته است
پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو
سحر و روزه و افطار به هم ریخته است
هرکسی دید پدر، حال مرا، گفت به خویش
دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است
بستر خالی تو گوشه این خانه پدر
علتی شد که پرستار به هم ریخته است
بودنت مایه آرامش و آسایش بود
حال بارفتن تو کار به هم ریخته است
وحید قاسمینیز شهادت امیرالمومنین (ع) را، زمان راحتی و آسایش کیسههای نان و خرما و دستهای پینه بسته مولا میبیند:
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینه دارش استراحت میکنند
نخلها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دست ِعدالتهای او راحت شدند
ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست
و اکنون این گفتار را با چند بیت از علی اکبر لطیفیان به پایان میآوریم؛ ابیاتی که شاعر در آن، همه 63 سال زندگی حضرت را در غربت و مظلومیت میبیند:
او بزرگ است و در این خاک نمیگیرد جا
آسمان است و رسیده ست زمان سفرش
همه ی شصت و سه سالش به غریبی طی شد
میرود تا که خدایش نکند بیشترش
این طرف دست توسل به عبایش که بمان
آن طرف حضرت صدیقه بُوَد منتظرش