بررسی ابعاد شخصیت شهید محراب، آیت الله سید اسدالله مدنی تبریزی رحمه الله

دیار آذربایجان و شهر تبریز، از زمان های خیلی دور، رویشگاه انسان های با فضیلت و مهد علم، فقه و عرفان بوده است

بررسی ابعاد شخصیت شهید محراب، آیت الله سید اسدالله مدنی تبریزی رحمه الله

طلیعه

دیار آذربایجان و شهر تبریز، از زمان های خیلی دور، رویشگاه انسان های با فضیلت و مهد علم، فقه و عرفان بوده است. وجود انبوهی از دانشمندان تمدّن ساز و فرهنگ آفرین در این دیار، شاهد گویای این ادعا است. این سرزمین عالِم خیز و دانش پرور، در آغوش خود، عالمان، فقیهان و عارفان بسیاری را تربیت کرده و به جامعه اسلامی تقدیم کرده است؛[1] برخی از این افتخار آفرینان عرصۀ علم، اجتهاد، عرفان و شهادتند که هم چون ستارگان تابناکی در آسمان تبریز می درخشند. در این فرصت، به معرفی شهید آیت الله سید اسدالله مدنی(ره)، یکی از این ستارگان پر فروغ، می پردازریم.

ولادت

در سال 1292شمسی (1323ق)، آقا میرعلی، از سادات محترم آذر شهر (دهخوارقان) در اطراف تبریز، دارای فرزند پسری شد که اسدالله نام گرفت. این کودک پربرکت، در آیندۀ زندگی اش، یکی از افتخارهای جهان تشیع شد و خدمات گران قدری را برای جامعه اسلامی انجام داد.

سید اسدالله، مادرش را در چهار سالگی و پدرش را در شانزده سالگی از دست داد و در سنّ نوجوانی، مسئولیت اداره زندگی نامادری و سه کودک یتیم را به عهده گرفت.[2]

تحصیلات

سید اسدالله، با این همه مشکل های زندگی، عاشقانه به حوزۀ علمیه تبریز روی آورد و در کنار سامان بخشیدن به وضع معیشتی خانواده، با پشتکار بسیار، به یادگرفتن علوم اسلامی پرداخت.

پس از مدت کوتاهی، شوق یادگرفتن معارف اسلامی، او را به سوی شهر مقدس قم کشاند تا سال ها در سایۀ مهربانی حضرت فاطمه معصومه(ع)، از محضر بزرگان دانش فقه، اصول و فلسفه، بهره مند شود.

آیت الله مدنی(ره)، در این شهر مقدس، در پای درس استادان بزرگی مانند: آیت الله حجت کوه کمری و آیت الله سید محمدتقی خوانساری زانوی ادب زد و روز به روز به اندوخته های علمی خود افزود و با وجود شرایط سخت اقتصادی و فقر مالی، به جایگاه های عالی علمی و معنوی رسید. ایشان چهار سال کامل در محضر حضرت امام خمینی (ره)، فلسفه، عرفان و اخلاق را آموخت. همین حضور، موجب شد که ایشان به امام خمینی(ره) به شدت علاقه مند شود و او را در جایگاه عملِ بالاتر و برتر از مرز علم بیاید.

آیت الله مدنی(ره)، برای تکمیل دانسته های خود، به کلاس های درس حوزۀعلمیه قم قانع نشد و به شهر امیرمؤمنان علی(ع) هجرت کرد و مورد توجه استادان حوزه علمیۀ نجف قرار گرفت. به دستور آیت الله سید محسن حکیم(ره)، تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمانی، جزو استادان معروف حوزۀ علمیۀ نجف اشرف به شمار آمد.

وی همچنین از درس خارج آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی(ره)، آیت الله حکیم(ره) و آیت الله خویی(ره) بسیار بهره برد. ثمره این همه تلاش علمی، تهذیب نفس و دریافت اجازه اجتهاد از محضر مراجع بزرگ جهان تشیع، همانند آیت الله حکیم(ره)، آیت الله خویی(ره)، آیت الله سید عبدالهادی شیرازی(ره)، آیت الله حجت کوه کمری(ره) و آیت الله سید محمد تقی خوانساری(ره)، بود.[3]

تربیت مبلّغان شایسته

آیت الله مدنی(ره)، در تربیت مبلّغان شایسته، اهتمام ویژه ای داشت. خطیب مشهور، حجت الاسلام و المسلمین شیخ احمد کافی(ره)، [4] یکی از تربیت یافتگان مکتب ایشان است که در این زمینه می گوید: «من مداحی کم سنّ بودم، ولی عشق زیارت عتبات عالیات را در سر داشتم. در سفر عتبات، در شهر آقا امیر مؤمنان علی(ع)، نجف اشرف، در یکی از مسجدها، پای منبر سیدی نشستم که او را تا آن زمان نمی شناختم. پس از پایان صحبت ایشان، مداحی را آغاز کردم. از بالای منبر فرمود که صبر کن، با شما کار دارم. از منبر که پایین آمد، فرمود: درس خوانده ای؟ گفتم که من مداحم. دوباره پرسید که دوست داری درس بخوانی؟ گفتم که آری. فرمود که پس بیا با هم باشیم و در حجره ای که ایشان زندگی می کرد، مرا هم جا داد و به تعلیم و تربیت من پرداخت. یک ساعت استاد بود و درس می گفت و ساعتی دیگر هم مباحثه [برقرار] بود و با هم بحث می کردیم. طاقچه ای را در قالب محل خرجی معلوم کرد و فرمود: هر کسی صاحب پولی شد، برای خرجی در این طاقچه بگذارد و با هم خرج کنیم. معلوم بود که من پولی نداشتم و راه درآمدی هم نداشتم؛ در واقع، خرج زندگی ام را هم عهده دار شد و تا کتاب شرح لمعه با هم بودیم و پس از آن من به ایران آمدم ».[5]

الگوی اخلاق و فضیلت

شهید آیت الله مدنی، بی شک از نوادر دوران خود بود. خدای متعال، صورت و سیرت زیبا را یک جا به ایشان بخشیده بود. لبخند شیرین، نگاه مهربان و نافذ و سیمای ملکوتی آن عالم وارسته، به همراه فضیلت های اخلاقی، علم نافع، مدیریت بی نظیر و برنامه ریزی های دقیق، ایشان را از هم ترازان خود متمایز ساخته بود.

سخنان امام خمینی(ره)، معیاری دقیق و روشن برای شناخت اشخاص و ویژگی های آن ها است؛ ایشان درباره شهید مدنی فرموده است: «شهید مدنی از چهره های کم نظیری بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازی برخوردار بود».[6]

رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) هم در این باره فرمودند: «در اولین سمینار ائمه جمعه که ما در قم تشکیل دادیم، همۀ علمای ائمه جمعه سراسر کشور و علمای بزرگ و همین شهدای معروف در آن جا بودند، علمای سنّی و شیعه که چند نفر سخنرانی کردند. بعد آقای مدنی آن جا پا شد و در کنجی ایستاد. آن منظره از یادم نمی رود؛ شروع کرد به صحبت کردن و اشک از چشم های او روی محاسن شریفش همین طور جاری بود و حرف می زد. در روایات داریم که حضرت دعا می خواندند، اشک مثل قطراتی که از لب مشک(مشک را می بندند) جاری می شود، همین طور مرتب چکّه چکّه می کرد. این را من در چهرۀ آقای مدنی دیدم که همین طور این جریان اشک از دو چشم ایشان سرازیر بود. ایشان در آن روز، تمام مجلس را منقلب کرد؛ ایشان این جوری بود».[7] به یقین می توان ادعا کرد که کم تر کسی در عصر وی با شخصیت ایشان قابل مقایسه است و باید در شأن ایشان گفت:

ماه کامل شده ای، چشم حسودانت کور
آنچه خوبان همه دارند، تو یک جا داری!

سیرت های نیکو و اخلاق اسلامی

1. فروتنی

فروتنی ایشان در میان مردم، زبانزد خاص و عام بود. بنده در سال های آخر عمر ایشان، در محضرشان بودم؛ بارها مشاهده کردم که چگونه با مردم فروتنانه رفتار می کرد. با این که بزرگی جایگاه علمی ایشان بر کسی پوشیده نبود، ولی تقوا و روح پیراسته او هرگز این اجازه را به وی نمی داد که او را «آیت الله» خطاب کنند، و به اطرافیانش می گفت: شما چه حجتی دارید که به من آیت الله می گویید؟ خود شهید مدنی(ره) می گفتند: «وقتی که در نجف بودم، عده ای از من خواستند که رساله بنویسم، ولی بنده مخالفت کردم؛ برای اینکه مرجعی هم چون حضرت آیت الله خمینی وجود داشت و باید همۀ از ایشان تقلید می کردیم ».

2. قاطعیت و هوشیاری

آیت الله مدنی(ره)، در کنار پارسایی، چنان قاطع و هوشیار عمل می کرد که کسی نمی توانست از دین داری و پرهیزکاری ایشان استفاده بد داشته باشد. زمانی در همدان اشرار تحرک هایی داشتند؛ ایشان در خطبۀ دوم نماز جمعه، ناگهان فریاد برآورد: مثل اینکه در شهر خبرهایی است! اجازه نخواهم داد که توطئه ای با سر کردگی اشرار در شهر همدان انجام گیرد؛ برای این موضوع از شهربانی (نیروی انتظامی) انتظار داشتم که وارد شود. اگر شهربانی هم نمی تواند، من وقتی که تشخیص بدهم، هم شهربانی را اصلاح می کنم و هم اشرار را سر جای خود می نشانم! از فردای آن روز، شهر از امنیت ویژه ای برخوردار شد.[8]

3. یاور گرفتاران

محمدعلی حیدری، از تربیت یافتگان مکتب آن شهید می گوید: «در بویین زهرا، زلزله آمده بود و مردم همدان به دلیل نزدیکی به آن منطقه، کمک هایشان را زودتر به آن جا رسانده و به همین دلیل، میان مردم زلزله زده، جایگاه ویژه ای پیدا کرده بودند. در میان کسانی که برای کمک رفته بودند، چهرۀ نورانی و بامحبت شهید آیت الله مدنی، جلوه ویژه ای داشت. ایشان با مدیریت بالایی که داشتند، به کمک رسانی ها سروسامان می دادند. شاه هم برای خالی نبودن عریضه، برای بازدید از منطقه های زلزله زده آمده بود! شهید مدنی در روستا مستقر بودند و عده ای از جوانان متدین، اطراف ایشان را گرفته بودند. جوان کم تجربه ای وقتی که از دور، عبور کاروان شاه را دید، باحسرت گفت که ای کاش ما هم رفته بودیم! شهید آیت الله مدنی، شعر «اشک یتیم »[9] پروین اعتصامی را خواند و با کنایه فرمود: «شاه بازیچه ای بیش نیست و حق یتیم ها و مردم و مصیبت دیدگان را نمی شناسد و این ها، همه، بازی و نمایش است». سپس به روشنگری پرداختند و فرمود: «مکر شیطان زیاد است و ما باید در جوانی حواسمان را جمع کنیم که از آزمایش های الهی سربلند بیرون بیاییم. شاه اگر در پی دین و صلاح مردم است، مرکزهای شراب سازی را جمع کند و جلوی بی غیرتی مردان و زنان ولنگار را بگیرد...».[10]

4. مقاومت و ایستادگی در مبارزه با طاغوت

اقدامات رژیم پهلوی علیه آیت الله مدنی(ره) بالا گرفته بود و یکی از از اقدامات آن ها تبعید ایشان در سال 1354 به نورآباد ممسنی است، اما آیت الله مدنی(ره) در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه می دهد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلابی خرم آباد، آنان را به ادامۀ مبارزه فرا می خواند.

وی در دیدارهای مختلف، توصیه می کردند؛ «مساجد و حوزۀ علمیه را حفظ کنید. مجتهد تربیت کنید. اسلحۀ شما تبلیغ است. در مقابل ستمگر، تبلیغ ، از بمب اتم هم مؤثرتر است.»

آیت الله مدنی(ره) در اواخر سال 1354، از کشور ممنوع الخروج می شود، ایشان نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل می کند، به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله؛ شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان از نقاط دور و نزدیک به حضور می رسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت می دارند.

ساواک از مو قعیت جدید آیت الله مدنی(ره) در نور آباد به هراس افتاده و دستور می دهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید، اما از این تصمیم هم طرفی نمی بندند. از این رو در پایان سال دوم تبعید، محل تبعید ایشان را به گنبد گاووس تغییر می دهند. اما همین دو سال کافی بود که عطر انقلاب و احکام اسلام در ممسنی بیش از پیش فراگیر شود و مردم ممسنی را به مبارزه با رژیم شاهنشاهی بسیج کند و شاید بتوان گفت که بسیاری از فعالیت های پیش از انقلاب در ممسنی را مدیون شهید مدنی هستیم و شاید همین اقدامات ایشان باعث رواج فرهنگ مبارزه، ایثار و شهادت در منطقه شد.

چه این که هنوز هم تأثیر تبعید آیت الله مدنی(ره) در شهرستان ممسنی جریان دارد و هنوز در نورآباد به یاد این شهید محراب، یادواره های شهدا برگزار می کنند، برخی از بلوارها و خیابان های شهر مزین به نام آیت الله مدنی(ره) است.[11]

5. پاسداری از بیت المال

دانشمندان پرهیزکار، با وجود دسترسی به وجوهات شرعی که در دستشان امانت است زندگی خود را هم سطح با زندگی مردم کم توان مالی قرار می دهند. آن ها چنین شیوۀ زندگی را از مولایشان علی(ع) فراگرفته اند که فرموده اند: «إِنَّ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَلَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَأَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَک؛[12] بی تردید ریاستی که به تو سپرده شده، برای تو لقمه ای چرب نیست، بلکه بار امانتی در گردن تو است که [در پاسداری از آن] باید مافوق خویش را پاسخ گو باشی».

خدا بر پیشوایان عادل واجب کرده که زندگی خود را هم سطح با زندگی مردم کم توان قرار دهند. شهید‍ مدنی(ره) چنین بود. حتی به نزدیک ترین افراد اجازه نمی داد که از بیت المال مسلمانان، سوء استفاده کنند. نمونه های متعددی در این زمینه وجود دارد؛ یکی از بستگان ایشان می گوید: «برای خرید منزل به شدت به قرض گرفتار شده بودم. یک روز موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم که اگر می توانید، مبلغی را به صورت قرض در اختیار من بگذارید تا بتوانم مقداری از بدهی هایم را بپردازم. ایشان در جواب فرمود که همین قدر بگویم که من عثمان نیستم [منظورشان این بود که من از خودم چیزی ندارم و نمی توانم از بیت المال استفاده این چنینی داشته باشم]».[13]

6. تحمل آزار مخالفان

ایشان در طول زندگی خود بارها مورد بی مهری و آزار عده ای غافل قرار گرفت، ولی با سعۀ صدر و صبر جمیل تحمل می کرد. یکی از سخت ترین روزهای زندگی شهید آیت الله مدنی(ره)، روزهایی است که در شهر تبریز، در میان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در این جریان خطرناک، آیت الله مدنی(ره) از سوی همین گروه ضد انقلابی بارها مورد تهدید قرار گرفت. آن ها جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند و از برگزاری نماز جلوگیری کردند. همچنین بارها به ایشان اهانت کرده و ناسزا گفتند؛ اما آیت الله مدنی(ره) هرگز از این اهانت ها متأثر نشد؛ بلکه در روز جمعه، کفن پوشیده، پیشاپیش جمعیّت حرکت کرد و فرمود که تا من زنده ام و در این شهر نمایندۀ امام هستم، نماز جمعه را برگزار می کنم.

منافقان با هدف تعطیلی نماز جمعه، تهدید کرده بودند که در صورت برپایی نماز جمعه، به کشتار دست خواهند زد؛ شهید مدنی(ره) با پوشیدن کفن در جلوی صف نماز گزاران حضور یافت و این حرکت، سبب خنثی سازی توطئه این گروه تفرقه افکن شد.

یکی از نزدیکان ایشان می گوید: «وقتی که حزب خلق مسلمان، کمیته بازرسی را گرفته بودند و به طرف خانۀ ایشان هم تیراندازی می شد، نزدیک اذان بود. بچه ها رفتند و به ایشان گفتند که به مسجد نروید. اتفاقاً زودتر رفتند. من جلو رفتم و عرض کردم که حاج آقا، نروید؛ تیراندازی است، این ها برای کشتن شما آمده اند، از این طرف و آن طرف هم تلفن می زنند که نگذارید حاج آقا بیرون برود. ایشان به من گفتند که از تو توقع نداشتم! اگر به مسجد نروم، روحیه مسلمانان را تضعیف کرده ام و من پیش خدا پاسخی ندارم. ..چه پاسخی به خدای خودم بدهم که اگر به مسجد نرفتم، به دلیل جانم بود؟ می پرسند که اسلام و انقلاب از تو عزیز تر بود؟ بنابراین ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند و با حضور گروه های مردمی در صحنه، توطئۀ آمریکا و هوادارانش در آذربایجان خنثی شد.»[14]

7. مبارزی بصیر

این شهید والا مقام، به دلیل بینش گسترده و بصیرت عمیقی که داشتند، در طول عمرش، همواره در حال مبارزه علیه انحراف ها و حرکت های ضد ارزشی بود؛ چه در دوران جوانی، چه پیش از انقلاب و چه پس از آن.

آیت الله مدنی، مبارزه های سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قم آغاز کرد و در نخستین فعالیت های خود در زادگاه خود، منطقه آذرشهر، به ستیز با بهاییت -که ابزار تفرقه و انحراف بود -پرداخت.

ایشان پس از آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بی درنگ به زادگاه خود برگشت و مبارزه اش را علیه فرقه بهاییت آغاز کرد.[15]

وی با سخنرانی های روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران و تبلیغ کنندگان مرام بهاییت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق - که در دست آنان بود- و تحریم خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزه های ضد بهاییت را شدید تر کرده، سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقه استعماری پاک کرد.

8. حامی حرکت های انقلابی

این مجتهد مبارز، همواره از حرکت های انقلابی حمایت می کرد. هنگامی که شهید نواب صفوی(ره) در نجف اشرف فکر مبارزه با کسروی گری را در سر داشت، آیت الله مدنی(ره) - که از استادان حوزۀ نجف بود - آگاه شد که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد؛ ازاین رو، هم کتاب های خود را فروخت و پولش را در اختیار او گذاشت و هم هزینه ازدواجش را به رهبر فداییان اسلام، نواب صفوی، تقدیم کرد؛[16] به گونه ای که دوستانش می گویند که اسلحه ای که نواب تهیه کرده بود، از سوی شهید آیت الله مدنی(ره) تهیه شده بود.[17]

9. رهبری و امامت مردم

شهید آیت الله مدنی(ره) در عصر طاغوت، در منطقه کوچکی، حکومت اسلامی تشکیل داد. او که حرکت تبلیغی خود را از همدان و از منطقه دره مرادبیگ، در قالب تبلیغ و اجرای برنامه های اصلاحی آغاز کرده بود، در منطقه های دیگر نیز آن را ادامه داد. ایشان در این مورد می گوید: «من دیدم باید همدان را حرکت بدهم؛ از یک دِه کار را شروع کردم تا مردم ببینند و پس از [دیدن و پسندیدن] آن، گرایش پیدا کنند ». وی دستور داد که کسی حق ندارد که بدون حجاب اسلامی به آن ده وارد شود. همچنین فروختن و خوردن مشروب را در آن جا ممنوع کرد و همچنین دیگر برنامه های اسلامی را عملی کرد؛ در نتیجه، روستای دره مرادبیگ، یک ده نمونه اسلامی شد.[18] این کار ایشان باعث شد که مردم دین دار همدان به او علاقه مند شوند و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت کردند تا به همدان برود. ایشان با انتقال یافتن به همدان، فعالیت های خود را گسترش داد.

10. فعّال در عرصۀ خدمات اجتماعی

شهید آیت الله مدنی(ره) در دوران حضور در همدان، افزون بر فعالیت های مبارزه ای، خدمات ارزنده اجتماعی نیز داشته، اثرهای ماندگاری از خود به یادگار گذاشت که از جمله آنان می توان به مدرسۀ ملّی با عنوان مدرسۀ دینی در منطقه دره مرادبیگ، مدرسه علمیۀ همدان و صندوق تعاون و امور اجتماعی اشاره کرد. موردهایی از خدمات ایشان عبارت است از:

- ساخت مهدیه در همدان؛

- راه اندازی صندوق قرض الحسنه در همدان؛

- ساخت درمانگاه مهدیه در همدان؛

- ساخت حمام، حسینیه، مسجد، مدرسه، کتابخانه و صندوق قرض الحسنه در روستای مرادبیگ؛

- راه اندازی صندوق قرض الحسنه در قصر شیرین؛

- ساخت تعدادی خانه در یکی از روستاهای بویین زهرا؛

- ساخت مسجد در نورآباد ممسنی.[19]

11. سرباز خستگی ناپذیر انقلاب

پس از به نتیجه رسیدن قیام ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره)، این یار دیرینۀ امام و سرباز خستگی ناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظه ای بر زمین نگذاشته بود، در جایگاه کارگزاری امین و سربازی مخلص، در خدمت نظام اسلامی قرار گرفت. ایشان از امامت جمعه شهرهای همدان و تبریز گرفته تا نمایندگی امام خمینی(ره) در این دو شهر و نمایندگی مردم همدان در مجلس خبرگان رهبری و حتی حضور در صف مقدم جبهه های نبرد حق علیه باطل در کنار رزمندگان دلاور اسلام، به انجام وظیفه و ایفای نقش پرداخت.

شهید آیت الله مدنی(ره)، هم چون افسری فداکار، در هر سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز بود، با اشاره امام بدان سو می شتافت. ایشان در دفاع از نظام اسلامی در برابر عنصرهای فرصت طلب، ملی گرا و منافق که به نابودی و انحراف انقلاب کمر بسته بودند، تمام قد ایستاده، با همه وجود مقاومت کرد. آیت الله مدنی(ره) در این مبارزه، برای افشای ماهیت لیبرال ها و منافقان، سنگ تمام گذاشت و اعلامیه مشترک آیت الله مدنی(ره) و دیگر یاران امام(ره) (شهید صدوقی (ره)، شهید اشرفی اصفهانی(ره)، شهید دستغیب(ره) و آیت الله طاهری(ره)، امام جمعه اصفهان) و موضع روشن و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده، یک نمونه بود.

12. قافله سالار کاروان اربعین حسینی(ع)

سنّت پیاده روی به سوی کربلا به ویژه در اربعین که امروزه با شور و حالی وصف ناپذیر دنبال می شود، قدمتی دیرینه دارد. از دیرباز، از گوشه و کنار عراق و دیگر کشورها، شیعیان و عاشقان اباعبدالله الحسین (ع)، در روزهای نزدیک به اربعین، مسیر کربلا را در پیش می گرفتند. بر اساس سندهای تاریخی، یکی از کاروان های معروف که در این روزها به سوی کربلا روانه می شد، کاروانی بود که قافله سالار آن، آیت الله سید اسدالله مدنی(ره) بود. ایشان در مسیر پیاده روی اربعین سختی های زیادی را متحمل می شد.

او که «سالی چند بار پیاده به کربلا می رفت، در میانه راه با ابراز احساس پاک به اهل بیت(ع)، دوستانش را منقلب می کرد. در روزهای محرم نیز پیشاپیش دسته های سینه زنی به راه می افتاد و به سر و سینه خویش می زد و به محض شنیدن نام امام حسین(ع) چهره مبارکش دگرگون می شد...».[20]

یکی از استادان حوزه علمیه نجف اشرف می گوید: «در یکی از روزهای سرد سال، به سوی کربلا روانه بودیم که ناچار شدیم که در مهمان پذیری که از حصیر خرما بافته شده بود، بمانیم. در آن مهمان پذیر کوچک، ما که حدود سی تا چهل نفر بودیم، خوابیدیم. شهید مدنی با این که از بزرگان این کاروان و از استادان بود، در آن شب به این دلیل که مبادا نماز شب و تهجد ایشان در نیمه های شب باعث آزار زائران شود و نیز به دلیل فروتنی شان، در کنار درب ورودی خوابید و جایگاه خویش را به من داد و خود، سرمای بیرون را تحمل کرد».[21]

آیت الله خاتم یزدی (ره) هم درباره توجه به معنویت و منش شهید مدنی در پیاده روی به کربلا و تحمل سختی های آن، اشاره می کند: «آیت الله مدنی(ره) معمولاً با پای پیاده از نجف به کربلا می رفت. این پیاده روی باعث می شد تا پای ایشان تاول بزند. با این حال، ایشان نماز شبش را به مقداری که توان داشت، ایستاده می خواند و اگر ایستادن مقدور نبود، می نشست و رکعت دوم را به حالت نشسته می خواند».[22]

شیخ عبدالخالق دشتی، یکی از همراهان این شهید محراب، می گوید: «یک سال در ماه ذی الحجه که با زمستان بسیار سردی مصادف بود، به همراه شهید آیت الله مدنی(ره) از نجف به سوی کربلا روانه شدیم تا در روز عرفه به زیارت امام حسین(ع) مشرف شویم. در این سفر، مرحوم شیخ احمد کافی نیز ایشان را همراهی می کرد. ما چند فرسخی رفتیم تا این که به یکی از روستاهای عشایرنشین رسیدیم.

شخص عربی جلو آمد و از آیت الله مدنی(ره) استقبال کرد و به او احترام گذاشت و وی و همراهان را به مهمانی خود دعوت کرد؛ چون همه، به ویژه سران و شیوخ عشایر، او را به خوبی می شناختند و احترام زیادی برایش قائل بودند، ما شب را همان جا استراحت کردیم و فردا صبح به راه خود ادامه دادیم تا این که به شهر طویرج در 20 کیلومتری اطراف کربلا رسیدیم.

در طول مسیر، هرجا که برای استراحت توقف می کردیم، آیت الله مدنی(ره) چند حدیث می خواند و نکته های اخلاقی می گفت و گاهی یک بحث علمی مطرح می کرد. در طویرج، او وضع روحی عجیبی داشت و صحبت کردن را آغاز کرد؛ نخست در فضیلت زیارت امام حسین(ع) سخنی گفت و حرم امام را به کعبه آمال و آرزوها تشبیه کرد و سپس فرمود که از این جا تا حرم را خوب است به صورت پابرهنه و هروله کنان ادامه بدهیم. با این که او درد پا و کسالت داشت، اما خودش جلو افتاد و آیه (إِن الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ الله)[23] را که در مراسم حج، در سعی صفا و مروه، خوانده می شود، هروله کنان می خواند و جلو می رفت و ما نیز به دنبالش جواب می دادیم. وقتی که به شهر کربلا وارد شدیم، شهید مدنی فرمود: باید با همین حال خسته و پای آبله زده به حرم مشرف شویم و باز خودش جلو افتاد و با حالت گریه و فریاد یا حسین، حرکت کرد و ما نیز به دنبالش حرکت کردیم و با همین حال به حرم حسینی وارد شدیم. در این حال، مراسم زیارت را مرحوم کافی بر عهده گرفت و با نوحه خوانیِ جان گذار، همه را به فیض رساند».[24]

درس های حضور

بنده در مدت کم تر از دو سالی که ایشان در جایگاه امام جمعه[25] تبریز (از 12 آبان 1358 تا 20 شهریور 1360) حضور داشت، توفیق داشتم که محضرش را درک کنم و حتی تا لحظه شهادت، در آخرین نماز جمعه ایشان نیز شرکت داشتم. چند نکته آموزنده و مهم از ایشان، به این شرح است:

- در ماجرای جنگ تحمیلی، شخص ایشان به خروش آمده و جوانان را به نحو زیبایی برای دفاع از دین و کشور ترغیب می کرد؛

- ولایت پذیری آیت الله مدنی(ره) از امام خمینی(ره) فوق العاده بود. پیروی از فرمان های امام خمینی(ره) را بر خود و دیگران واجب می دانست و به صورت ویژه به ایشان علاقه داشت. ایشان می گفت: «امروز دین من به من می گوید که باید خودت را فراموش کنی و باید خودت را زیر پای این مرد بگذاری تا ایشان یک قدم بالا بیاید و باید به دنبال ایشان حرکت کنی»؛

- در مهار بحران حزب خلق مسلمان در تبریز، مدیریت قوی ایشان بر همگان معلوم شد؛

- سخنرانی های انقلابی، حماسی، معنوی، تربیتی و اخلاقی ایشان، بهترین درس برای مردم و مسئولان بود؛

- وقتی که اوباش به مسجد ایشان حمله کردند، ذره ای اضطراب در ایشان دیده نشد و حرف های آنان را با آرامش گوش می کرد؛

قاطعیت در سخنرانی و اخطار و هشدار به عاملان دشمن و اخلالگران نظام، حاکی از ایمان راسخ ایشان بود.

شهادت

شهید آیت الله مدنی(ره)، فیض شهادت، این گوهر ناب را به ارزانی به دست نیاورد. در واقع، شهادت مزد مجاهدت و تهذیب نفس و نتیجه مناجات های خالصانه او بود که ایشان در همه عمر بر آن جد و جهد داشتند.

منافقان کوردل با تصور این که با به شهادت رساندن شهید مدنی(ره) می توانند نظام جمهوری اسلامی را براندازند و اوضاع منطقه آذربایجان را تشنجی کنند، به ترور این عالم بزرگوار اقدام کردند، درحالی که شهادت، آرزوی دیرینۀ آیت الله مدنی(ره) بود و سبب تثبیت نظام شد.

این عالم انقلابی، روز جمعه 20 شهریور سال 1360، در مصلای نماز جمعه تبریز، به وسیله یکی از منافقان به شهادت رسید. ساعت 13: 45، شهید مدنی دو رکعت نماز جمعه را خوانده و در جایگاه نماز به نافله ایستاده بود. در این هنگام ناشناسی که حدود بیست ساله بود، خود را از میان جمعیت به جلو رساند. او بازوی ایشان را گرفت و نافله او را قطع کرد. در این هنگام، با کشیدن ضامن نارنجک، انفجاری وحشتناک در محراب نماز جمعه رخ داد و هم چون مولایش امیر مؤمنان علی(ع)، خون مقدس آن مرد الهی، محراب عبادت را رنگین کرد. در این فاجعه، سه تن دیگر از نمازگزاران، شهید، و حدود پنجاه نفر مجروح شدند.

به این مناسبت، در استان آذربایجان، عزای عمومی اعلام شد و در روز 21 شهریور 1360، مردم غیور این استان، در یکی از بی نظیرترین مراسم سوگواری خویش، پیکر پاک آیت الله مدنی(ره) را تشییع کردند. در روز 22 شهریور، مراسم تشییع آن شهید عزیز با حضور گسترده مردم و علمای قم برگزار شد و ایشان در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه(ع) به خاک سپرده شد.

حضرت امام خمینی(ره) به مناسبت شهادت آیت الله مدنی(ره)، در پیام تسلیت خود فرمود: «سید بزرگوار و عالم عادلِ عالی قدر و معلم اخلاق و معنویات، حجت الاسلام و المسلمین، شهید عظیم الشأن، مرحوم حاج سید اسد الله مدنی - رضوان الله علیه - هم چون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی شقی به شهادت رسید. ..شهید مدنی(ره) با شهادت مظلومانه خود، ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. این چهره نورانی اسلامی، عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و از چهره های کم نظیری بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوی و تعهد و زهد و خودسازی برخوردار بود».[26]

این شهید والا مقام، سال ها پیش از شهادت، در یکی از جلسه های درس گفته بود: من در دو موضوع در مورد خودم شک کردم. یکی این که آیا من سید اسدالله هستم و دیگر اینکه، آیا شهید می شوم یا خیر؟ یک شب امام حسین(ع) را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود که «یَا بُنَیَّ أَنْتَ مَقْتُول؛ پسرم تو شهید می شوی» و پاسخ دو پرسش من در آن بود.[27] سید محمد حسین بهجت تبریزی (شهریار)، در مورد شهادت ایشان این بیت ها را سرود:

آیت الله مدنی هم از ما
گوهری بود نظیرش نایاب

سر به محراب عبادت پر زد
طائر عرش به خون کرده خضاب

خلوتی با ملک العرشم بود
جُستم احوال شهیدان در خواب

خود صدای مدنی بود که گفت:
شهریارا «وَلَهُمْ حُسْنُ مآب»[28]

پی نوشت ها:

[1] از جمله: میرزا صادق آقا دینوری، ملا محمد فاضل شربیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ محمد طه نجف، سید ابوالحسن انگجی، سید محمد حجت کوه کمری، میرزا فتاح شهیدی، علامه سید محمد حسین طباطبایی، علامه شیخ عبدالحسین امینی، استاد محمد تقی جعفری، شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی، میرزا محمد حسن مامقانی، سید حسین ترک کوه کمری، میرزا محمود دوزدوزانی، شهید حسین غفاری، سید علی آقا قاضی(عارف نامدار) و میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(ره).

[2] شهید اخلاق و فضیلت (یادنامه همایش شهادت دومین شهید محراب)، نشر بوستان کتاب، قم، 1382ش، ص76.

[3] آشنایان ره عشق، عادل مولایی، نشر منشور (اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی)، تبریز، 1392 ش، ص93؛ روزنامه جمهوری اسلامی، 8 /6 /1366 (ویژه نامه آیت الله مدنی (ره)).

[4] «روحانی مجاهد و خطیب پرنفوذ، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد کافی خراسانی(ره) (1315-1357 ش)، از سخنرانان پرآوازه و موفق دینی در دوران معاصر به شمار می رود. او در طول مدت فعالیت خویش، هزاران نفر را با معارف دینی آشنا ساخت و راه را برای توبه بسیاری گشود. محبوبیت و نفوذ کلام او به اندازه ای بود که بارها از سوی ساواک احضار و بازداشت شد. مرحوم کافی، در واپسین روزهای زندگانی و در پی تحریم چراغانی نیمه شعبان از سوی امام خمینی(ره)، برنامه های مهدیه تهران را به این مناسبت تعطیل کرد و به سوی مشهد راهی شد. او در میانه راه، با تصادفی مشکوک، درگذشت. مراسم تشییع پیکر او در تهران و مشهد، به صحنه تظاهرات عمومی مردم علیه رژیم شاه تبدیل شد. او در خواجه ربیع مشهد مدفون شد. نه تنها مهدیه تهران یادگار ماندگار او است، بلکه وی، احیاگر و پایه گذار دعای ندبه در ایران و مؤسس مهدیه در بسیاری از شهرستان ها است. ایشان در شناساندن مسجد جمکران به عموم مردم نقش بسزایی داشت. او در دفاع از امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی، نهایت تلاش خود را به کار گرفت. یکی از دوستان مرحوم آقای کافی می گوید: روزی به آقای کافی گفتم که ما با هم تحصیل علوم دینی را آغاز کردیم، با هم مباحثه می کردیم و با هم منبری شدیم، چه شد که شما آقای کافی شدید؟! ایشان با زبان طنز به من گفتند که هر چه از منبر و سخنرانی به من دادند، من به مهدیه بردم، و تو هر چه از منبر درآوردی، خرج زن و بچه ات کردی!».

[5] شهید اخلاق و فضیلت، ص391.

[6] صحیفه امام((مجموعه آثار امام خمینی(ره))، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، 1379ش، ج15، ص226.

[7] پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای حفظه الله و مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، سخنرانی معظم له در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهید آیت الله مدنی، مورخ: 12/6/1380.

[8] پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، خاطرات محمدعلی حیدری همدانی (از تربیت یافتگان مکتب آن شهید).

[9] غزل شماره 15 (اشک یتیم ):

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟

آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست
پیداست آن قدر که متاعی گران بهاست

نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سال هاست که با گله آشناست

آن پارسا که دِه خَرَد و مُلک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورَد، گداست

بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین، به کجروان، سخن از راستی، چه سود؟
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست؟

(دیوان اشعار، پروین اعتصامی، نشر صدای معاصر، ص112).

[10] پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، خاطرات محمدعلی حیدری همدانی (از تربیت یافتگان مکتب آن شهید).

[11] به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا، به نشانی: https://www.dana.ir/891223.

[12] نهج البلاغه، محمد بن حسین رضی، مترجم: محمد دشتی، نشر ائمه(ع)، قم، 1379ش، نامه 5.

[13] شهید اخلاق و فضیلت، ص391.

[14] روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ: 18 /6 /1361.

[15] «آن چنان که تاریخ نشان می دهد، رضاخان و عاملان داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام، زمینه را برای فعالیت بهاییت و دیگر فرقه های ساختگی فراهم کردند، به طوری که در زمانی کوتاه، سرمایه داران بهایی در آذربایجان، به ویژه منطقه های اطراف تبریز، بر بعضی از مکان ها، از جمله کارخانه های برق، مسلط شدند».

[16] شهید اخلاق و فضیلت، ص221 (مصاحبه با دختر ایشان، خانم سیده زهره مدنی و مصاحبه با نیره سادات احتشام رضوی، همسر شهید نواب صفوی.

[17] همان.

[18] همان، ص508.

[19] پاسدار اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1382ش، شماره 261.

[20] شهیدان محراب، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، قم، 1388ش، ص17.

[21] زندگی و مبارزات آیت الله سیداسدالله مدنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1385ش، ص33.

[22] شهیدان محراب، ص17.

[23] بقره/158.

[24] پیاده روی اربعین حسینی(ع) در سیره و سخن بزرگان، عبدالرحیم اباذری، فصلنامه فرهنگ زیارت، 1392ش، ش19 و 20، ص158.

[25] حکم انتصاب ایشان به امامت جمعه تبریز از سوی امام خمینی(ره): « بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت جناب مستطاب سیدالعلماء الأعلام و حجت الاسلام آقای حاج سید اسدالله مدنی دامت افاضاته ، با این که شهرستان همدان به وجود جناب عالی احتیاج داشت، مع ذلک، با احتیاج مبرمی که شهر تبریز، بلکه آذربایجان به جناب عالی دارد، و از طرف جمعی تقاضا شده است، مقتضی است جناب عالی در تبریز، مدتی اقامت فرمایید و به مسائل و مشکلات آنجا رسیدگی فرموده و نظارت در کمیته های انقلاب و همین طور دادگاه های انقلاب فرموده و آنان را ارشاد فرمایید. جناب عالی منصوب برای اقامه نماز جمعه، این فریضه بزرگ اسلامی، سیاسی و‎ ‎ اجتماعی می باشید. امید است مردم عزیز غیرتمند تبریز و آذربایجان در پشتیبانی شما که به نفع اسلام و مسلمین است، کوشا باشند. از خدا تعالی، عظمت اسلام را خواستار، و جبران فقدان فرزند عزیز اسلام و سلاله طیبه رسول اکرم(ص)، مرحوم شهید طباطبایی معظم‎ را امیدوار است. و السلام علیکم و رحمت الله. 12 شهر ذی الحجه 1399 [مطابق با 12 آبان 1358]. روح الله الموسوی الخمینی».

[26] صحیفه امام(ره)، ج 15، ص226.

[27] روزنامه کیهان، مورخ: 20 /6 /1368.

[28] شهریار و انقلاب اسلامی، اصغر فردی و محمدحسین شهریار، ص119.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان