این را گفتم تا مخاطب و خواننده بداند با عمق وجودم فقر را درک میکنم و فقر را نه در کتاب و داده بلکه در محیط پیرامون خود لمس کردهام و رنجی که مرگ کولبرهای همبازی دوران کودکیام بر من تحمیل کرده است، هیچگاه روح و روان مرا راحت نمیگذارد. اما درک عمیق از درد و رنجی که فقر و نابرابری و بهویژه فقر و آن هم از نوع درماندگی در تامین نیازهای اولیه و آن هم در کشوری که تمام آنچه را برای تبدیل شدن به یک کشور مرفه لازم است، یکجا دارد، سبب نمیشود با مقوله فقر احساسی برخورد کنم و نعمتی که آموزههای علم اقتصاد بهعنوان بخشی از موهبت الهی سر راهم گذاشته است، مورد غفلت قرار دهم.
با این مقدمه اکنون اولین پرسشی که باید پاسخ دهیم آن است که شرط لازم افزایش رفاه پایدار (نقطه مقابل فقر) را چه چیزی برای یک جامعه فراهم میکند؟ بدون هیچ تردید تئوریک و تجربی شرط لازم ایجاد رفاه پایدار و نه بهبودهای موقتی رفاهی، دستیابی به رشد اقتصادی پایدار است. اگر رشد اقتصادی بهطور متوسط حدود 5درصد باشد و اگر فرض کنیم رشد جمعیت هم حدود یکدرصد باشد به معنی آن است که رشد درآمد سرانه بهطور متوسط حدود 4درصد خواهد بود و با فرض عدم تغییر توزیع درآمد، به آن معنی است که هر فرد ایرانی پس از حدود 17سال سطح درآمد سرانه و لذا سطح رفاه دوبرابری خواهد داشت و اگر متوسط عمر هر ایرانی را 75سال فرض کنیم، از بدو تولد تا روز ترک جهان فانی رفاه او بسیار بیش از 20برابر میشود. این معجزه رشدهای نه چندان بالا اما پایدار بر سطح رفاه و استاندارد زندگی است. شاید به همین دلیل بود که رابرت لوکاس، برنده جایزه نوبل اقتصاد که چند وقت پیش از دنیا رفت، در مقاله معروف دینامیک رشد اقتصادی خود اظهار کرد: «هنگامی که به فکر کردن و تحقیق درباره رشد اقتصادی فکر کنیم به سختی میتوانیم به خود اجازه دهیم درباره چیز دیگری فکر کنیم.»
آنگاه اولین سوالی که شهروندان نامسلط به علم اقتصاد از ما مصیبتزدگان تحصیلکرده علم اقتصاد ممکن است بپرسند، آن است که اگر مساله این است چرا کشورهایی که رشد اقتصادی پایین دارند و از جمله کشور ما، رشد اقتصادی خود را افزایش نمیدهند تا این معجزه رشد اقتصادی رخ دهد؟ دشواری درست در توضیح همین موضوع است که همه میدانیم برای افزایش پایدار رفاه شرط لازم رشد پایدار اقتصادی و آن هم قابل توجه است؛ اما اقداماتی در پیش میگیریم که حرکت در جهت عکس آن را سبب میشود. به قول حضرت حافظ و با صدای زیبای همشهری ما شهرامخان ناظری «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها، که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» همه عاشق رشد بالای اقتصادی هستند و ما نیز همواره عاشق رشد اقتصادی بودهایم و خواهیم بود. کافی است نگاهی به مستندات تاریخی بیندازیم که زمانی رشد متوسط بالای 10درصد دهه1340 را کافی و در شأن ملت 2500ساله ایران ندانستیم و تصمیم گرفتیم یا گرفتند (فرقی در مساله نمیکند) که طی فقط چند سال باید از ژاپن عبور کنیم و با شکل دادن بیثباتی به تدریج رشد اقتصادی را تحلیل بردیم. همچنین، مروری بر برنامههای توسعه اقتصادی کشور بعد از انقلاب حاکی از آن است که هیچگاه به کمتر از 8درصد رضایت داده نشده است و البته در عمل هیچگاه به حول و حوش این اهداف رشد اقتصادی هم نزدیک نشدهایم. این به آن معنی است که هیچ دولتی و در هیچ مقطعی اهمیت رشد اقتصادی را نادیده نگرفته، اما در مسیر رشد اقتصادی پیش نرفته است.
بلافاصله، سوال بعدی این است که اگر همه دولتها در 50سال گذشته خواهان رشد اقتصادی بودهاند و به رشد اقتصادی پایین هم رضایت ندادهاند، چرا متوسط رشد اقتصادی ایران پایین بوده است؟ دلیل ساده است. عشق به رشد اقتصادی به این دلیل است که با آن رفاه ایجاد شود و خاصیت دنیای سیاست این است که حوصله منتظر ماندن برای بهره چیدن از رشد اقتصادی را ندارند. دلیل این عدم حوصله و بردباری هم آن است که برای آنکه رشد اقتصادی پایدار رخ دهد، باید دولتها کارهای سختی انجام دهند که مهمترین آنها در پیش گرفتن اقداماتی برای تحریک پسانداز و سرمایهگذاری، حفاظت از حقوق مالکیت و اجرای قراردادها، تدارک زیرساختها، حفظ ثبات اقتصاد کلان و مواردی از این دست است. ممکن است سوال بعدی این باشد که چرا دولتها بردباری برای انجام اقدامات فوق را ندارند؟
باز هم دلیل ساده است؛ بسترسازی رشد پایدار اقتصادی از طریق اقدامات فوق به آن معنی است که برای مدتی از مصرف و رفاه جاری صرفنظر شود که خیلی برای سیاسیون محبوبیت ایجاد نمیکند و تازه اگر بسترسازی رشد اقتصادی را انجام دهند، ثمره آن به مدت زمانی طولانی نیاز دارد تا ظاهر شود و رفاه شهروندان را افزایش دهد و ممکن است در زمانی که ثمرات رشد اقتصادی ظاهر میشود، سیاسیون کنونی در رأس امور نباشند تا بابت آن محبوبیت کسب کنند. لذا، خاصیت سیاسیون این است که تمایل به ایجاد رفاه در بازه زمانی کوتاهتری دارند یا حداقل وانمود میکنند که به سرعت قصد ایجاد رفاه دارند. اما تلاش برای ایجاد سریعتر رفاه سبب میشود که دولتها اقداماتی در پیش بگیرند که دقیقا همان اقداماتی است که امکان دستیابی به رشد پایدار اقتصادی را سلب میکند. مهمترین این اقدامات توسل به توزیع گسترده یارانهها است.
این یارانهها اشکال مختلفی به خود میگیرند که اعطای وام ارزان برای ایجاد رونق و اشتغال، قیمتگذاری دستوری کالاها و خدمات که در ایران حاملهای انرژی مصداق بارز آن است، مختل کردن نظام ارزی و تخصیص ارز ارزان از جمله از محل فروش ثروتهای طبیعی برای واردات و ارزان نگه داشتن قیمت کالاها و خدمات، ایجاد دستگاههای عریض و طویل دولتی و ایجاد شغل از نوع منجر به بیکاری پنهان، اجرای پروژههای فاقد توجیه اقتصادی و... است. البته توسل به این اقدامات به ظاهر ایجادکننده رفاه، ماهیتا روش مناسبی برای توزیع رانت نیز هست و از این موضوع هم نباید غافل شد. اما همه اقداماتی که دولتها برای ایجاد سریع رفاه دنبال میکنند و قولها و تعهداتی که توقع رفاهی در میان مردم شکل میدهد، نهایتا به معنی اقداماتی است که امکان سیاست پولی مناسب را از بین میبرد. نهایتا این تلاشهای ایجاد رفاه اسباب ناترازیهایی در اقتصاد میشود که نتیجه آن شکل دادن رشد نقدینگی بالا و لذا تورم بالا است. سیاست پولی مناسب مستلزم آن است که قیمت پول یا نرخ بهره پایین نگه داشته نشود و داراییهای پرریسک در ترازنامه بانکها و موسسات اعتباری انباشته نشود.
اما تلاش دولتها برای ایجاد رفاه حتما به معنی پایین نگه داشتن قیمت پول یا نرخ بهره و به معنی انباشت ریسک در ترازنامه بانکها و موسسات اعتباری است. پایین نگه داشتن قیمت پول هم برای تامین ناترازیهای دولت از منابع بانکی مورد نیاز است و هم گسترش وامها و اعتبارات بانکی برای پروژههایی که در غیاب نرخ بهره پایین قابلیت اجرا ندارند و درواقع فاقد بازدهی کافی برای قابل اجرا بودن هستند. همچنین تلاش برای ایجاد رفاه توسط دولتها با اتکا به منابع بانکی مستلزم این است که منابع بانکی به فعالیتهایی تخصیص یابد که امکان بازپرداخت وام ضعیف است و مستلزم چشمپوشی از استانداردهای نظارتی و احتیاطی است که سبب انباشت ریسک در ترازنامه بانکها و موسسات اعتباری است.
همانطور که اشاره شد، نتیجه همه این اقدامات به معنی تن دادن به رشد بالای نقدینگی است. تن دادن به رشد بالای نقدینگی هم به معنی شکل دادن تورم بالا و بیثباتی اقتصاد کلان است. اما بیثباتی اقتصاد کلان خود مهلکترین سم برای تضعیف سرمایهگذاری و رشد پایدار اقتصادی است و لذا مهلکترین سم برای ممانعت از ایجاد رفاه پایدار اقتصادی است. به این ترتیب است که تلاش برای ایجاد سریع رفاه به مانع جدی رفاه پایدار تبدیل میشود و درس تلخی به ما میدهد که البته معمولا این درس هم به سرعت به فراموشی سپرده میشود.
آیا تلاش برای ایجاد سریع رفاه توسط دولتها مختص ایران است؟ به هیچ وجه. بانک مرکزی ایالات متحده ظاهرا حرفهایترین بانک مرکزی دنیا است و بخش عمده دانش سیاست پولی از آمریکا به بقیه دنیا منتقل شده است. اما کافی است برنامههای دولت کلینتون در دسترسی سادهتر به وام رهنی طی مصالحه یا به بیان دقیقتر معامله ضمنی بانکهای بزرگ و سیاسیون بانفوذ را مرور کنیم که حتی دولت بوش جمهوریخواه نیز آن را وارونه نکرد، بلکه تشدید هم کرد. این برنامه دنبال آن بود که طبقات متوسط و پایین راحتتر به وام رهنی برای خرید مسکن دسترسی داشته باشند و تمام معیارهایی که برای واجدالشرایط شدن دریافت وام رهنی لازم بود، کنار گذاشته شد و بانکها حاضر شدند این کار را بکنند تا در مقابل امتیازاتی از سیاسیون بگیرند که مهمترین آن امتیازات حفاظت دولت از بانکها در مقابل ورشکستگی بهدلیل دادن وامهای رهنی پر ریسک و غیرقابل بازپرداخت و صد البته با تحمیل هزینه آن به مالیاتدهندگان بود.
نتیجه این برنامهها این بود که ظاهرا قول رفاه میداد و بزرگترین بحران بانکی تاریخ را شکل داد و البته همانطور که گفته شد، هزینههای آن نهایتا به مالیاتدهندگان آمریکایی تحمیل شد. میتوان مشابه این برنامهها را در بسیاری از کشورهای دیگر نیز جستوجو کرد. در همین آخرین سخنرانی بایدن در کنگره نیز او تاکید کرد که قصد دارد با ساخت مسکن زیاد قیمت مسکن را کاهش دهد؛ چون چنین صحبتهایی بهویژه در سال انتخابات جذاب است.
* عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران