موجودات جهان تقسیم می شوند به جاندار و بیجان.موجودات بیجان هیچ گونه نقشی در ساختن خویش ندارند.آب و آتش و سنگ و خاک بیجان اند و هیچ نقشی در تکوین و یا تکمیل خویش ندارند، بلکه صرفا تحت تاثیر عوامل خارجی تکوین می یابند و تحت تاثیر همان عوامل احیانا نوعی کمال کسب می کنند.از این موجودات هیچ گونه تلاشی و فعالیتی در هت ساختن یا پرداختن به خود مشاهده نمی شود.ولی [از]جانداران، مانند گیاه و حیوان و انسان، یک سلسله تلاشها در هت حفظ و صیانت خود از آفات و در جهت جذب مواد دیگر و در جهت تولید مثل مشاهده می شود.
در گیاهان یک سلسله قوای طبیعی وجود دارد که در ساختن آینده آنها مؤثر
صفحه : 286
است.در گیاه قوه یا قوه هایی است که مواد را از زمین یا هوا جذب می کند، قوه یا قوه هایی است که از درون به وسیله مواد جذب شده او را رشد می دهد و قوه یا قوه هایی است که امکان تولید مثل را فراهم می کند.
در حیوان همه این قوه های طبیعی بعلاوه یک سلسله قوه های شعوری از قبیل حس باصره، سامعه، لامسه و غیره و از قبیل میلها - که قبلا از آنها یاد شد - وجود دارد.
حیوان به وسیله این قوه ها از طرفی خویشتن را از گزند آفات حفظ می کند و از طرفی موجبات رشد فردی و بقای نوع خود را فراهم می کند.
در انسان همه قوای طبیعی و قوای شعوری که در گیاه و حیوان هست وجود دارد بعلاوه یک سلسله میلهای اضافی - که قبلا شرح داده شد - و بعلاوه نیروی خارق العاده عقل و اراده که سرنوشت آینده او را با مقیاس زیادی به دست خودش می دهد و خودش آینده خویش را انتخاب می کند و می سازد.
از آنچه گفته شد روشن گشت که: برخی موجودات هیچ گونه نقشی در ساختن آینده خویش ندارند(جمادات).
برخی دیگر نقشی در ساختن آینده خویش دارند اما این نقش نه آگاهانه است و نه آزادانه بلکه طبیعت، نیروهای درونی آنها را به طور غیر مستشعر و ناآگاهانه برای صیانت و بقای آنها و ساختن آنها در آینده استخدام کرده است(نباتات).
برخی دیگر نقش بیشتری دارند.این نقش، آگاهانه است هر چند آزادانه نیست، یعنی با نوعی آگاهی از خود و محیط خود، تحت تاثیر جاذبه یک سلسله میلهای شعوری، در راه صیانت خود برای آینده می کوشند(حیوانات).
ولی انسان نقشی فعال تر و مؤثرتر و گسترده تر در ساختن آینده خویش دارد.
نقش انسان، هم آگاهانه است و هم آزادانه، یعنی انسان، هم به خود و محیط خود آگاه است و هم آنکه با توجه به آینده، به حکم نیروی عقل و اراده می تواند آزادانه آینده خویش را به هر شکل که خود بخواهد انتخاب کند.
ضمنا دایره ایفای نقش برای انسان نسبت به حیوان بسی وسیع تر و گسترده تر است.گستردگی دایره سازندگی انسان نسبت به آینده اش از سه ویژگی در انسان سرچشمه می گیرد: 1.وسعت دایره بینش و آگاهی.انسان با نیروی علم، دایره بینش و آگاهی
صفحه : 287
خویش را از ظواهر و سطح طبیعت عبور می دهد و تا اعماق درون آن گسترش می دهد و قوانین طبیعت را می شناسد.با شناختن قوانین طبیعت، دست انسان برای ساختن طبیعت آنچنانکه با زندگی انسان سازگارتر باشد، باز می شود.
2.وسعت دامنه خواستها که در بخش «انسان و حیوان » (1) از آنها یاد شد، و در مباحث این بخش نیز تحت عنوان «موجود چند بعدی » به آنها اشاره شد.
3.استعداد خود ساختگی ویژه ای که در انسان است و هیچ موجود دیگر در این جهت مانند او نیست.
توضیح اینکه اگر چه برخی جاندارهای دیگر نیز به مقیاس کمی قابل «ساختن » هستند و می توان با «عوامل خاص تربیتی » تغییراتی در آنها به وجود آورد - آنچنانکه در جهان نباتات و حیوانات مشاهده می شود - ولی اولا هیچیک از آنها به ست خودشان ساخته نمی شوند و این انسان است که آنها را می سازد، و ثانیا تغییر پذیری آنها نسبت به انسان بسیار اندک است.
انسان در ناحیه خصلتها و خویها یک موجود بالقوه است، یعنی در آغاز تولد فاقد خوی و خصلت است، بر خلاف حیوانات که هر کدام با یک سلسله خصلتهای ویژه متولد می شوند.انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است و از طرفی خوی پذیر و خصلت پذیر است، به وسیله خصلتها و خویهایی که تدریجا پیدا می کند یک سلسله «ابعاد ثانوی » علاوه بر ابعاد فطری برای خویش می سازد.
انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت، قلم ترسیم چهره او را به دست خودش داده است که هر طور که می خواهد ترسیم کند، یعنی بر خلاف اندامهای جسمانی اش که کارش در مرحله رحم به پایان رسیده است و بر خلاف خصلتهای روحی و اندامهای روانی حیوانات که آنها نیز در مرحله قبل از تولد پایان گرفته است، اندامهای روانی انسان - که از آنها به خصلتها و خویها و ملکات اخلاقی تعبیر می شود - به مقیاس بسیار وسیعی پس از تولد ساخته می شود.
این است که هر موجودی، حتی حیوان، آن چیزی است که او را ساخته اند، ولی
..............................................................
1.در کتاب اول این مجموعه به نام انسان و ایمان.
صفحه : 288
انسان آن چیزی است که بخواهد باشد.و به همین جهت است که هر نوع از انواع حیوانات همان طور که اندام جسمانی همه افرادش شبیه یکدیگر است اندامهای روانی و خصلتهای روانی افرادش نیز شبیه یکدیگر است، تمام افراد گربه یک نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ یک نوع دیگر و تمام افراد مورچه یک نوع دیگر، تفاوتی اگر باشد بسیار اندک است.ولی تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان بی نهایت است.و این است که انسان یگانه موجودی است که خودش باید «خویشتن » را انتخاب کند که چه باشد.
در آثار اسلامی رسیده است که انسانها در قیامت بر طبق خصلتهای اکتسابی روحی، نه اندام ظاهری جسمانی، محشور می گردند، یعنی انسانها از نظر اخلاق اکتسابی با هر نوع جانداری که به او شبیه تر باشد، به شکل او و اندام او محشور می گردند، و تنها افرادی به شکل و صورت انسانی محشور می گردند که اخلاق و خویهای اکتسابی و ابعاد ثانوی روح آنها متناسب با شان و کمالات انسانی باشد و به عبارت دیگر، اخلاقشان اخلاق انسانی باشد.
انسان به حکم قدرت علمی، بر طبیعت مسلط می گردد و طبیعت را آنچنانکه می خواهد منطبق بر نیازهای خویش می سازد و به حکم نیروی خودسازی و خود ساختگی، خود را آنچنانکه می خواهد می سازد و به این وسیله سرنوشت آینده خویش را به دست می گیرد.
تمام تاسیسات تربیتی، مکتبهای اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی برای راهنمایی انسان است که آینده خودش را چگونه بسازد و چگونه شکل بدهد.راه راست آن راهی است که انسان را به سوی آینده ای سعادت بخش می رساند، و راههای کج و انحرافها آنهاست که انسان را به سوی آینده ای تباه و شقاوت آلود می کشاند.خداوند در قرآن کریم می فرماید: «ما راه را به انسان(این موجود آزاد خودساز)نمودیم تا او خود چه بخواهد و چه انتخاب کند.(از دو راه یکی را انتخاب خواهد کرد: )یا راهی که ما نموده ایم و سپاسگزار ما خواهد بود و یا راه دیگر که راه ناسپاسی است.» (1)
..............................................................
1.دهر/3.
صفحه : 289
از بحثهای گذشته دانستیم که علم و ایمان هر کدام نقشی متفاوت در سازندگی آینده انسان دارند.نقش علم این است که راه ساختن را به انسان ارائه می دهد.علم انسان را توانا می کند که هرگونه «بخواهد» آینده را همان گونه بسازد.و اما نقش ایمان این است که انسان را به سوی اینکه خود را و آینده را «چگونه » بسازد که برای خویشتن و برای جامعه بهتر باشد می کشاند. ایمان مانع آن می گردد که انسان آینده را بر محور مادی و فردی بسازد.ایمان به خواست انسان جهت می دهد.آن را از انحصار مادیات خارج می کند و معنویات را نیز جزء خواستها قرار می دهد.
علم مانند ابزاری در اختیار خواست انسان قرار می گیرد و طبیعت را آنچنانکه انسان بخواهد و فرمان دهد می سازد، اما اینکه طبیعت را چگونه بسازد، آیا از طبیعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعه انسانی و یا نیروهای مخرب برای مزید توسعه طلبی افرادی مخصوص، این دیگر به این ابزار که نامش علم است مربوط نیست، این بسته به این است که انسانهایی که علم در فرمان آنهاست چگونه انسانهایی بوده باشند.
اما ایمان مانند قدرتی حاکم بر انسان عمل می کند و خواست او را در اختیار می گیرد و در مسیر حق و اخلاق سوق می دهد. ایمان انسان را می سازد و انسان با نیروی علم، جهان را.آنجا که علم و ایمان توام گردند، هم انسان سامان می یابد و هم جهان.
میدان آزادی و اراده انسان
بدیهی است که انسان در عین آزادی برای ساختن اندامهای روانی خویش و تبدیل محیط طبیعی به صورت مطلوب خود و ساختن آینده خویش آنچنانکه خود می خواهد، محدودیتهای فراوانی دارد و آزادی اش آزادی نسبی است، یعنی آزادی در داخل یک دایره محدود است، در داخل همین دایره محدود است که[هم]می تواند آینده سعادت بخش برای خود انتخاب کند و هم آینده شقاوت آلود.
محدودیتهای انسان از چند ناحیه است:
صفحه : 290
1.وراثت
انسان با طبیعت انسانی به دنیا می آید.از آن جهت که پدر و مادرش انسان بوده اند او هم قهرا و جبرا مانند یک فرد انسان به دنیا می آید.و از طرف دیگر، پدر و مادرش یک سلسله صفات موروثی خود را در فرزندشان به یادگار می گذارند که اینها نیز قهرا و جبرا همراه این افراد هست، مانند رنگ پوست، رنگ چشم، خصوصیتهای جسمی که احیانا از چند پشت به ارث می رسد.انسان هیچیک از اینها را برای خود «انتخاب » نکرده است بلکه جبرا وراثت اینها را به او داده است.
2.محیط طبیعی و جغرافیایی
محیط طبیعی و جغرافیایی انسان و منطقه ای که در آن منطقه رشد و نما می کند، خواه ناخواه یک سلسله آثار قهری بر روی اندام و روحیه انسان می گذارد.منطقه های سردسیر و منطقه های گرمسیر و منطقه های معتدله هر کدام نوعی روحیه و اخلاق را ایجاب می کند، همچنین منطقه کوهستانی یا منطقه صحرایی و غیره.
3.محیط اجتماعی
محیط اجتماعی انسان عامل مهمی است در تکوین خصوصیات روحی و اخلاقی انسان.زبان انسان، آداب عرفی و اجتماعی، دین و مذهب، غالبا همان چیزی است که محیط اجتماعی بر انسان تحمیل می کند.
4.تاریخ و عوامل زمانی
انسان از نظر محیط اجتماعی تنها تحت تاثیر زمان حال نیست، زمان گذشته و وقایع و حوادثی که در گذشته رخ داده است نیز در ساختن او تاثیر بسزایی دارد.به طور کلی میان گذشته و آینده هر موجودی رابطه قطعی و مسلم برقرار است.گذشته و آینده
صفحه : 291
مانند دو نقطه جدا از یکدیگر نیستند، بلکه مانند دو قطعه از یک جریان مداوم اند.
گذشته نطفه و هسته آینده است.
طغیان انسان علیه محدودیتها
انسان در عین اینکه نمی تواند رابطه اش را با وراثت، محیط طبیعی، محیط اجتماعی و تاریخ و زمان بکلی قطع کند، می تواند تا حدود زیادی علیه این محدودیتها طغیان نموده، خود را از قید حکومت این عوامل آزاد سازد.انسان به حکم نیروی عقل و علم از یک طرف، و نیروی اراده و ایمان از طرف دیگر تغییراتی در این عوامل ایجاد می کند و آنها را با خواستهای خویش منطبق می سازد و خود مالک سرنوشت خویش می گردد.
انسان و قضا و قدر الهی
معمولا خیال می کنند عامل اساسی محدودیت انسان قضا و قدر الهی است، ولی ما بر عکس، از قضا و قدر الهی به عنوان عاملی برای محدود کردن آزادی انسان نام نبردیم.چرا؟آیا قضا و قدر الهی وجود ندارد و یا قضا و قدر عامل محدود کردن نیست؟ قضا و قدر الهی امری قطعی و مسلم است ولی عامل محدود کردن انسان نیست.
قضای الهی عبارت است از حکم قطعی الهی درباره جریانات و حوادث، و قدر الهی عبارت است از اندازه گیری پدیده ها و حوادث.از نظر علوم الهی مسلم است که قضای الهی به هیچ حادثه ای مستقیما و بلاواسطه تعلق نمی گیرد، بلکه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب خودش ایجاب می کند.قضای الهی ایجاب می کند که نظام جهان نظام اسباب و مسببات باشد. انسان هر اندازه آزادی از ناحیه عقل و اراده دارد و هر اندازه محدودیت که از ناحیه عوامل موروثی و محیطی و تاریخی دارد، به حکم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است (1).
بنابر این خود قضای الهی یک عامل برای محدودیت انسان به شمار نمی رود.
..............................................................
1.برای اطلاع بیشتر در این باره رجوع شود به کتاب انسان و سرنوشت، از همین نویسنده.
صفحه : 292
محدودیتی که به حکم قضای الهی نصیب انسان شده است همان محدودیت ناشی از شرایط موروثی و شرایط محیطی و شرایط تاریخی است نه محدودیت دیگر، همچنانکه آزادی ای هم که نصیب انسان شده به حکم قضای الهی است ولی به این صورت که قضای الهی ایجاب کرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دایره محدود شرایط طبیعی و اجتماعی بتواند خود را به مقیاس وسیعی از قید تسلیم به آن شرایط آزاد سازد و سرنوشت و آینده خویش را در دست گیرد.