چنین رهیافتی در دنیای علم بهویژه در رشتههای ریاضی، آمار ریاضی، مدیریت، اقتصاد، هوش مصنوعی و بسیاری از رشتههای دیگر کاربرد فراوان دارد. به این ترتیب اگر قبول نظام را یک و نفی آن را صفر فرض کنیم، نباید 60درصد مشارکت را نشانه نفی نظام و 40درصد نرخ مشارکت را مقبولیت نظام تفسیر کرد. این نوع نگرش براساس منطق صفر و یک ما را در ارزیابی به بیراهه میبرد. بین صفر و یک بیشمار حالات دیگر هم قابل تصور است. جمهوری اسلامی هزاران چهره و نمود متفاوت با عملکرد خود در طول 45سال اخیر ارائه داده است و هرگز بهگونهای نبوده که بتوان آن را در قالب یک گونه معرفی کرد.در این دوران صرفنظر از دوره 10ساله اول انقلاب که به دلیل مشکلات متعارف و اجتنابناپذیر دوران انقلاب و بهویژه شرایط دوران جنگ که دخالت دولت در اقتصاد را اجتنابناپذیر میکرد، در 34سال بقیه، شاهد دوران پرفراز و نشیبی در عملکردهای سیاسی و اقتصادی کشور بودهایم.
در برخی مقاطع و دورانها شاهد بودهایم که با وجود کمترین میزان قیمت و درآمد نفت و شرایط نامساعد پس از دوران جنگ، بیشترین سازندگی پالایشگاهها، نیروگاهها، سدها، جادهها و بسیاری از صنایع مهم صورت گرفته است و از نرخ رشد 7 تا 12درصدی و نرخهای پایین بیکاری بهرهمند شدیم و بعضا از نرخ بالای تورم در سال1374 رنج بردهایم. دورانی هم داشتهایم که با بیشترین درآمدهای نفتی بالغ بر 700میلیارد دلار حتی شاهد نرخ رشد منفی اقتصاد بودهایم و موجبات بسیاری از تحریمهای مخرب و دشمنی جهان را فراهم کردهایم. همچنین در دورهای، با کمترین درآمد ارزی بهدلیل کاهش فروش نفت حتی کمتر از 200هزار بشکه در روز، رشد اقتصادی 7-6 درصدی و نرخ تورم تکرقمی را تجربه کردیم یا در دورانی دیگر بهرغم افزایش مجدد درآمدهای نفتی و کاهش نسبی تحریمها باز هم دچار رشد اقتصادی اندک و تورم سنگین بهدلیل رشد غیرقابل باور نقدینگی شدهایم (یعنی حتی بیشتر از کل افزایش نقدینگی در طول عمر نظام بانکداری کشور).
بنابراین پرواضح است که وضعیت جمهوری اسلامی در همه دوران 45ساله یکسان نبوده است و این موضوعی است که مشارکتکنندگان در قضاوت نظام و ارزیابی مسوولان در دورههای مختلف باید براساس منطق فازی توجه داشته باشند و در مشارکت یا عدم مشارکت تمام این عملکردها چه مثبت و چه منفی را ملاک ارزیابی خود قرار دهند. برای این ارزیابی لازم است مردم براساس این نوع نگرش و توجه به ملاحظات مذکور بر تمام عملکردها اعم از رفتار و واکنشهایی که در گذشته از دولتمردان و مسوولان دیدهاند و نیز خواستهها و مطالبات خود و پیشبینیای که از عملکرد آینده کاندیداها دارند، بیندیشند و براساس نتایج حاصل که بر وزن مولفههای مطلوب خود و تصوری که نسبت به عملکرد آینده کاندیداها دارند، مبادرت به مشارکت یا عدم مشارکت کنند؛ اعم از اینکه مخالف یا موافق نظام هستند؛ چرا که عملکرد کلی نظام حاکی از یک عملکرد واحد و یکنواخت در طول دوران 45ساله عمر نظام نبوده و نمیتواند کلیت آن، مدرکی برای تصمیم به مشارکت یا عدم مشارکت باشد.
درصورتیکه تصور بهبود اوضاع از نظر تورم، بیکاری، امکان تحصیل، بهداشت، محیطزیست پاکیزه، آسایش و امنیت و نبود جنگ با انتخاب کاندیدای مورد نظر آنها میرود برای یک فرد نوعی در یک افق آینده (مثلا 20ساله) مطلوبتر است یا فقدان همین اندازه بهبودها در عرض این 20سال و بعدا احتمالا شرایطی بهتر پس از آن 20سال که شاید دیگر آن فرد پس از 20سال دیگر زنده هم نباشد.عقل سلیم براساس یک نگرش فازی و قبول منطق عدمقطعیت حکم میکند حتی اگر فرد از قشر جوان هم باشد، باید مشارکت در رای دادن را بر عدم مشارکت ترجیح دهد؛ چراکه آیندههای دور حتی برای جوان هم شفافیت قطعی ندارد. با احتیاط و براساس همین منطق عدمقطعیت میگویم که اگر ادعا نکنم برای همه، اما ادعا میکنم برای اکثر جامعه صلاح در مشارکت است. قشر جوان اگر در امید و انتظار یک دگرگونی وسیع در یک افق زمانی بلندمدت باشد و با این امید در انتخابات مشارکت نکند، هیچ قطعیتی براساس پارادایم عدمقطعیت وجود ندارد.
در آن زمان شاید نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان. نکته قابل تامل اینکه نباید تصور شود 60درصدی که در انتخابات مشارکت نکردهاند، جملگی مخالف نظام هستند و 40درصد مشارکتکننده موافق نظام؛ خیر! درصدی از آن 60درصد را کسانی تشکیل میدهند که اصولا اهل مشارکت و رای دادن نیستند یا کسانی هستند که از رای دادن مایوس شدهاند و نیز کسانی در بین آنها هستند که بهطور نسبی ناراضی هستند که این سه دسته را نمیتوان مخالف نظام قلمداد کرد. فقط آنهایی که میزان نارضایتی آنها از نظام از 51درصد تا 100درصد است قابل تلقی به مخالفان نظام هستند که قطعا همه 60درصدی که مشارکت نکردهاند، در این طیف نیستند. همینطور است آن 40درصد مشارکتکننده هم بهطور نسبی به درجات مختلف ممکن است از نظام رضایت داشته باشند و بهطور کامل از موافقان نظام نباشند. رضایت برخی از آنها ممکن است حتی بسیار کم باشد؛ ولی حسب شرایط نسبی بالا و میزان امید به آینده از افق زمانی روبهروی خود و البته برخی هم بهلحاظ دیدگاهها و پارادایمهای فکری و عقیدتی خود ممکن است کاملا به نظام پایبند باشند.
معنای این سخن آن است که افراد براساس نگرش فکری صفر و یک (رد یا قبول نظام) مبادرت به مشارکت در انتخابات نمیکنند و براساس مجموعهای از عوامل از جمله بررسی عملکرد دورانهای گذشته، نوسانات مشاهدهشده، شرایط زندگی و انتظارات خود و متناسب با سالهای باقیمانده از زندگی تصمیم به مشارکت میگیرند. به دیگر بیان، تصمیمگیری مردم ناخودآگاه، بهرغم عدمآگاهی از منطق فازی بهصورت علمی آن، اما در عمل بهدلیل دخالت دادن عوامل مختلف از جمله علاقه، سلیقه و انتظارات رفاهی و از همه مهمتر افق زمانی روبهروی خود (امید به زندگی در سنین مختلف) براساس منطق صفر و یک عمل نمیکند، بلکه تمام گزینههای ممکن بین صفر و یک را احتمال میدهند و نتیجه آن را ملاک تصمیمگیری قرار میدهند (استفاده از منطق فازی).این احتمال را هم نباید از نظر دور داشت که شاید براساس همین منطق فازی، نظام براساس تحلیل آمارها و واکنشهای متعدد مردم و بهویژه مطالبهگران به این نتیجه رسیده باشد که باید در برخی از سیاستهای خود تجدیدنظر کند و برای تحقق این امر شاید راه را برای ورود جناح اصلاحطلب هموار کرده است که البته اگر چنین باشد، بهطور قطع توجیه برای ترغیب و تشویق قشر خاکستری (و قشر بین دو طیف صفر و یک) برای شرکت در انتخابات بیشتر میشود؛ چراکه هر عدممشارکتی به منزله رای غیرمستقیم به گروه رقیب است.
خلاصه کلام و توصیه حقیر به ملت شریف ایران
در تصمیم خود برای مشارکت در انتخابات از قضاوت کلیت نظام پرهیز کنید و براساس نوسانات و فراوانی (تعداد پدیده) پدیدهها و دورههای موردپسند و مطلوب و مطابقت با انتظارات، سلایق و خواستههای خود و البته با توجه به افق زمانی دردسترس تصمیم به مشارکت کنید که به توصیه اینجانب مشارکت در انتخابات بسیار مطلوبتر است تا عدممشارکت. برای انتخاب کاندیداها پیشنهادی ندارم؛ اما ملاکهایی را میشود ارائه داد. گرچه رئیسجمهور اختیارات گستردهای ندارد، اما با همین اختیارات محدود احتمال اینکه کدامیک از آنها میتوانند کشور را بهطور نسبی به شرایط آرامش، صلح، ارتباط مناسب و عادلانه با دنیای خارج، آزادی بیان و قلم، اشتغال بیشتر، تورم کمتر و انتصاب مدیران شایسته براساس توانمندی و ضابطه رهنمون سازند، قابل درک و تشخیص است و این تشخیص میتواند براساس ملاکهای مزبور و مقایسه کردن آنها و نهایتا سبک و سنگین کردن آنها باشد.
قطعا برای افراد حزبی و سیاسی معیارهای دیگری هم از قبیل دیدگاههای ایدئولوژیک میتواند مطرح باشد و بر آن هم ایرادی وارد نیست. آنچه قابل تاکید است، توصیه به مشارکت همه مردم با هر نوع سلیقه و گرایش، ایدهها و با هر نوع نگرش اخلاقی و عقیدتی است. مهم مشارکت و دادن رای است. من هم رای میدهم براساس یک نگرش منطق فازی و اعتقاد به نظریه عدمقطعیت و فضیلت آن بر نظریه قطعیت. آینده در فضای نااطمینانی قابل پیشبینی نیست. در دام واژگان «اصولگرا» و «اصلاحطلب» گرفتار نباشیم. صرفا براساس ویژگیهای اخلاقی، انسانی، تیم همفکران و دوستان کاندیداها، دیدگاههای اقتصادی و اجتماعی آنها، توان و قابلیتهای کاری آنها و از همه مهمتر توجه به منش آنها در احترام به اصالت فرد و پرهیز آنها از شعارهای جمعگرایی تصمیم بگیریم.در پایان با جملهای از کتاب «فضیلت عدمقطعیت» نوشته مرتضی مردیها سخن را به پایان میبرم؛ و اما علم در عمل طیفی از رشتهها و علم اجتماع همطیفی از پارادایمها و معیار سنجش هم طیفی از معیارهاست و همین است معنای کثرتگرایی معرفتشناختی و همین است فضیلت عدمقطعیت که دانش را از کشف به خلق میرساند.