همکاری که رقیب شماست، پیش مدیرتان میرود و میگوید مطمئن نیست شما بتوانید از پس انجام این پروژه بربیایید و توانایی شما را زیر سوال میبرد. او با نیتی مثلا خوب و تظاهر به خیرخواهی و دلسوزی، تصویری دروغین و بدنامکننده از شما میسازد. ممکن است بگوید: «اصلا دلم نمیخواهد این موضوع را مطرح کنم، اما نگران هستم. او درگیر طلاق و مسائل مربوط به جدایی است و ممکن است نتواند به نحو احسن از پس کارهای این پروژه بربیاید.» این افراد از تکنیک «مثلثسازی» استفاده میکنند تا وانمود کنند نیتشان کمک به سازمان است، در صورتی که در حقیقت صرفا قصد تخریب و تضعیف موقعیت شما را دارند. تکنیک مثلثسازی یکی از روشهای معمول افراد سمی است که بین دو نفر یا دو گروه شکاف و تضاد ایجاد میکنند تا قدرت و کنترل خود را حفظ کرده و توجهها را سمت خود جلب کنند.
مدیرتان هدایت پروژه را از شما میگیرد و به همان همکار واگذار میکند و به شما نقش پایینتری میدهد. طبیعی است که حسابی خشمگین شوید. بعد هم مدیرتان شما را به صورت خصوصی کنار میکشد و نسبت به شرایطتان ابراز نگرانی میکند و در حمایت از شما میگوید: «ما همه نگران تو هستیم. اگر احساس کردی کارها بیش از حد توان الانت است، حتما به ما بگو تا راهحلی پیدا کنیم.» حالا علاوه بر خشم، دچار سردرگمی هم میشوید. آنها با دستکاری تصور دیگران از شما، کاری میکنند که فردی به نظر بیایید که «در شرایط خوبی نیست» تا بتوانند منافع خود را تامین کنند.
چنین سناریوهایی در محیط کار بسیار رایج هستند و این گونه نیست که نشود دربارهشان کاری کرد. موقعیتهای اینچنینی با دقت و احتیاط قابل مدیریت هستند. نکته مهم در چنین شرایطی این است که حقیقت موضوع را برای مدیر و همکاران خود توضیح دهید تا تواناییهای شما را درک کنند. اما گاهی اوقات هم عاقلانهتر این است که در صورت امکان، از افراد سمی فاصله بگیرید.
1- موقعیت را درک کنید
شناخت ویژگیهای افراد خودشیفته برای کنار آمدن با آنها، مدیریت درستشان و ترمیم آسیبهای وارده از آنها ضروری است. چه در محیط کار و چه در خانه، بخش عمدهای از مدیریت این قبیل روابط سمی از طریق آموزش و آگاهی از شیوههای عملکردی آنها به دست میآید. اگر بتوانید تاکتیکهایشان را بشناسید، احتمالش خیلی کمتر میشود در تاری که آنها میتنند خود را مقصر بدانید یا گرفتار بازیهایشان شوید. علاوه بر آن، میتوانید مشاهدات خود را با یک دوست صمیمی، همکار مورد اعتماد یا رواندرمانگر به اشتراک بگذارید تا بتوانید آنها را مستندسازی کرده و همزمان به دنبال الگوهای رفتاری بگردید که در آینده برای حفاظت از خود در مقابل آنها به کارتان میآید.
2- پذیرش داشته باشید
برای افرادی که ذهن سالم و نرمالی دارند، پذیرش این واقعیت که برخی میتوانند رفتارهای ناسالم و آزارگری داشته باشند، میتواند دشوار باشد. چنین افرادی اغلب به دنبال منطق رفتارهای تخریبکننده و ناهنجار میگردند و چون به در بسته میخورند، به سختی میتوانند با این واقعیت کنار بیایند. در چنین شرایطی، هنگامی که با شخصی مبتلا به اختلال آسیبشناختی روبهرو هستید که تنها هدفش ایجاد هرج و مرج در هر فرصت ممکن است، اغلب لازم است منطق را کنار بگذارید. رسیدن به چنین درکی زمانبر است و نیاز به فهم عمیقی دارد. اما در طولانیمدت به شما کمک میکند در انجام پروژههای کاری پیش بروید و در عین حال راه را بر فرصتهای مثلثسازی و ایجاد بینظمی افراد سمی ببندید.
3- به گزینه «به رو آوردن» فکر کنید
حواستان باشد که به رو آوردن و رودررو کردن همیشه بهترین رویکرد نیست. باید به درستی ارزیابی کنید و ببینید ممکن است اینکار نتیجه معکوس داشته باشد و بدتر به ضرر شما تمام شود یا نه. مرزگذاری مستقیم با شخصی که واقعا دچار اختلالات روانی است، اغلب باعث میشود تازه دستشان بیاید که باید از چه نقطهای وارد شوند که بیشترین آسیب ممکن را به شما بزنند. به عبارت دیگر اگر مستقیما به آنها بگویید که باید دست از انجام کاری بکشند، در واقع تضمین میکنید که دقیقا همان کار را به کرات انجام دهند. اما از سوی دیگر، اگر فکر میکنید افشای رفتارهای ناسالمشان باعث میشود دچار اضطراب شوند که مبادا همه بفهمند مشکل از آنهاست، حتما این کار را بکنید، اما با احتیاط و فکرشده. برای آنها همه اینها یک بازی «موش و گربه» است، پس ممکن است این کار آنها را مصممتر کند که بیشتر تلاش کنند تا شما را آزار دهند و حرصتان را دربیاورند و به این ترتیب توجه شما و دیگران را جلب کنند؛ حتی اگر این جلب توجه به صورت منفی باشد.
4- با یک همکار مورد اعتماد صحبت کنید
اگر احساس میکنید کمپین تخریبی علیه شما راه افتاده یا فرد خودشیفته در تلاش است شما را بین همکارانتان بدنام کند، ببینید میتوانید تجربیاتتان را با افرادی در میان بگذارید که احتمال میدهید متوجه وخامت اوضاع هستند یا شاید حتی رفتار مشابهی را تجربه کردهاند و میتوانند معضلات پیش روی شما و آسیبی را که میبینید درک کنند. این کار میتواند تاثیر زیادی در حفظ شهرت شما داشته باشد.
5- واکنش نشان ندهید
در بازی «موش و گربه» با یک فرد خودشیفته، تقریبا همیشه بهترین راهکار این است که «خودتان را به موشمردگی بزنید». به عبارت دیگر، خود را بیتفاوت نشان دهید. این بازیای نیست که بتوانید از ورود به آن اجتناب کنید. اما میتوانید با استفاده از راهکارهایی آنها را عقب برانید و کاری کنید دست از سرتان بردارند. یکی از این راهکارها بیتوجهی به آنهاست، چون با اینکار در نهایت خسته میشوند و فرد دیگری را برای بازی پیدا میکنند (متاسفانه). سکوت در برابر تکنیک مثلثسازی اغلب بهترین رویکرد است. در روانشناسی به این تکنیک که رفتارهای بد را نادیده میگیرید، «تقویتکننده منفی» و زمانی که رفتارهای مثبت را تحسین میکنید «تقویتکننده مثبت» میگویند. این تکنیک جواب هم میدهد و به شکل عجیبی درباره کودکان نتیجهبخش است. پس رفتار بد را نادیده بگیرید و رفتار خوب را تشویق کنید. رفتار خودشیفتهها اغلب با رفتار کودکان خردسال مقایسه میشود؛ استفاده از برخوردهایی که روی کودکان اثربخش و اثباتشده است، معمولا روش ایمنی است.
6- کاهش آسیب را تمرین کنید
موقعیتهایی را که در آنها با فرد خودشیفته تنها هستید، ترک کنید. پیدا کردن همکاران حمایتگر، اجتناب از اشتراکگذاری اطلاعات شخصی و نادیده گرفتن تلاشهای آنها برای تحریک شما، در برخورد با یک فرد خودشیفته در محیط کار تاثیر بسزایی خواهد داشت.
7- گزینههای شغلی را بررسی کنید
اگر شرایط کاری به حدی مشکلساز شود که دیگر نتوانید با محیط کار کنار بیایید و سلامت روان یا توانایی عملکردیتان به طور جدی در مخاطره قرار بگیرد، شاید لازم باشد گزینههای شغلی دیگر خود را بررسی کنید. رسیدن به این نتیجه برای بسیاری واقعیت تلخی است، اما بهروزرسانی رزومه و حفظ گزینههای دیگر هرگز به شما آسیبی نمیزند و در صورت لزوم میتواند راهکار احتمالی نجاتبخشی باشد.
8- با یک رواندرمانگر صحبت کنید
پیدا کردن درمانگری که آشنا به حوزه رفتاری افراد خودشیفته است، میتواند یکی از تاییدکنندهترین تجربیات زندگی شما باشد. آنها میدانند و درک میکنند که شما با چه چیزهایی سروکار دارید و میتوانند به شما کمک کنند روشهای مفید و منحصربهفردی را متناسب با هر مساله پیدا کنید. چالشهای معدودی میتوانند از نظر سختی به مواجهه با یک مدیر یا همکار خودشیفته برسند، چون معیشت شما به این ارتباط بستگی دارد و ترک آن به این راحتیها نیست. اشتباه برداشت نکنید. مسلم است که بزرگ کردن فرزند با چنین فردی سختترین چالش ممکن است، اما کار کردن با آنها در رتبه دوم قرار دارد. اگر مجبورید با فردی که دچار اختلالات روانی است کار کنید، در نهایت مجبور میشوید یاد بگیرید که چگونه نقش فرد بزرگمنشی را بازی کنید که واکنشی نشان نمیدهد، در حالی که در درون ممکن است دلتان بخواهد فریاد بزنید.
این افراد سزاوار رفتارهایی هستند که اصلا حرفهای و مناسب محیط کار حرفهای نیست و چون نمیتوانید رفتار درخور آنها را نشان دهید – چون شما یک حرفهای هستید- حسابی تحت فشار قرار میگیرید و به اعصاب و روانتان فشار وارد میشود. از دیگران کمک بگیرید و به آنها تکیه کنید تا از شما حمایت کنند. چه خوشتان بیاید، چه نیاید به این کار احتیاج پیدا میکنید. انسانهای ضعیف از پس چنین تجربهای برنمیآیند، اما در این فرآیند مهارت ارزشمندی را میآموزید: اینکه چگونه افراد سمی را مدیریت کنید و از هر چالشی موفق بیرون بیایید!
منبع: Fast Company