اسم عام برای هر گروهی است که بر خلاف جمهور در یکی از مسائل امامت در قبول رای اکثریت توقف می کرده اند. مثلا جماعتی از «معتزله » مانند ابو علی جبائی و پسرش ابو هاشم که نه حضرت علی(ع) را بر سایر صحابه و نه دیگر صحابه را بر او افضل می دانستند «واقفی » می خواندند. همچنین کسانی را که بعد از رحلت امام یازدهم(ع) در میان «امامیه » که نه امامت جعفر (کذّاب) برادر او را و نه امامت فرزند غایب منتظرش امام دوازدهم(ع) را پذیرفتند، اصطلاحا «واقفه » خوانند. این لقب نام عمومی فرقی است از شیعه که در مقابل «قطعیه » منکر رحلت امام موسی کاظم(ع) شدند و امامت را به آن حضرت قطع کردند و منکر امامت فرزندش شدند. این فرقه را «ممطوره » نیز خوانده اند. ممطوریه و موسویه.
همچنین در فرق کلامی و گفتگو درباره «حدوث » و «قدم قرآن » که بعضی آن را قدیم و برخی دیگر حادث خوانند، گروهی از «واقفه » شدند و گفتند: در این معنی اگر توقف کنی بین اقرار و انکار گرد آن سخن نگردی که «قدیم » است یا «حادث » به طریق سلامت و راه استقامت نزدیکتر باشد. بهر حال «واقفه » در صورت اطلاق به عدم قرینه در اصطلاح رجالی شیعه به همان فرقه «موسویه » اطلاق می شود.
کشی در «رجال » خود می نویسد: در هنگام محبوس بودن حضرت امام موسی کاظم(ع) دو وکیل او در کوفه سی هزار دینار بابت سهم امام از شیعیان آن حضرت جمع آوری کردند و چون امام در زندان بود با آن پول برای خود خانه ها و چیزهای دیگر خریدند و چون خبر مرگ امام را بشنیدند برای این که پولها را پس ندهند با کمال بی شرمی منکر مرگ امام موسی کاظم(ع) شدند و درباره او درنگ و توقف کردند از آن جهت پیروان ایشان را «واقفه » خواندند.
المقالات و الفرق، ص 236.
مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 100.
الحور العین، ص 175.
الملل و النحل شهرستانی، ص 147.
ریحانة الادب، ص 272.