ماهان شبکه ایرانیان

کلامی پیرامون تلفظ صحیح حرف ضاد

ضرورت حصول اطمینان از صحت قرائت نماز و اهمیت تلاوت مقبول و دلنشین کلام الهی و اقتدا به معصومین علیهم السلام که امرای بی بدیل بیان و فصحای همیشه دورانند، فراگیری تلفظ صحیح حروف عربی را برای ما، مسلمانان غیر عرب، ایجاب می کند

چکیده

ضرورت حصول اطمینان از صحت قرائت نماز و اهمیت تلاوت مقبول و دلنشین کلام الهی و اقتدا به معصومین علیهم السلام که امرای بی بدیل بیان و فصحای همیشه دورانند، فراگیری تلفظ صحیح حروف عربی را برای ما، مسلمانان غیر عرب، ایجاب می کند. در این میان، صعوبت ادای حرف «ضاد» که بعضا به تردید و ایجاد وسوسه در صحت نماز و حسن تلاوت می انجامد، از یک طرف و عام البلوی بودن مطلب و گره خوردن آن با دین و عبادت مردم از سوی دیگر، سنگینی مسئولیت محققین و اهل خبره را مضاعف و بر لزوم چاره اندیشی و اقدام مؤثر تأکید می نماید.

در این راستا، تبیین نحوه تلفظ، نقل اهم اقوال ادبا، بیان عصاره نظر فقها و در نهایت تلاش برای ابهام زدائی و دفع شبهات مربوط به ادای حرف یاد شده، اهداف تنظیم و تقدیم این مقاله اند.

کلید واژه: ضاد.

الحمد لله رب العالمین و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین

مقدمه

تلفظ صحیح حرف ضاد، با صحت نماز که ستون دین است و درستی قرائت قرآن کریم که سخن پروردگار جهانیان است بستگی کامل دارد. با این حال در سالهای اخیر، چگونگی تلفظ آن مورد بحث و اختلاف و چانه زنی قرار گرفته که علت آن عبارت است از حضور عده ای از استادان قرائت از مصر و کشورهای عربی دیگر در جمهوری اسلامی و توزیع نوارهای صوتی و لوح فشرده رایانه ای از آنها و دیگران و پخش قرائت آنان از مراکز صدا و سیما.

بدین جهت، از من خواسته شد مختصری در این باره بنویسم، تا شک و شبهه و تردید از بین برود؛ چرا که حقیقت مسأله حتی بر بسیاری از طلبه های جوان علوم اسلامی مشتبه شده، چه رسد به دیگران و متأسفانه گاهی همین تردید، از شرکت جستن آنها در نمازهای جمعه و جماعت که به امامت بهترین دانشمندان برگزار می شود به این عذر که تلفظ ضادشان غلط و یا حداقل مشکوک است، مانع می گردد؛ با آن که تلفظ این ائمه جماعت، به روش مشهوری است که نسل اندر نسل، از دانشمندان برگزیده و قرّا بزرگوار به ما رسیده است.

بعد از این مقدمه، با استعانت از خدا و با توکل بر او، تحقیقی در این خصوص تقدیم می گردد. از خدای بزرگ مسألت می کنم که آن را به برترین وجه قبول فرماید و به بهترین رویش برویاند.

چنان که خواهیم دید، بزرگترین دانشمندان زبان عرب و علمای تجوید و محققین از فقیهان، از زمان «سیبویه»(1) تا روزگاران متأخّر، به روشنی بیان کرده اند که حرف ضاد به وسیله یکی از دو پهلوی زبان و دندانهای آسیای جنب آن، ادا می شود و تلفظ از غیر این محل، ادا کننده ضاد عربی، با ویژگی هایش، نیست و چه بسا، بتوان ادعا کرد که تلفظ به غیر این روش، نوآوری و بدعتی است که از آمیختگی غیر عرب با عرب به وجود آمده و از درون زبان عربی فصیح، که قرآن کریم بدان نازل شده، نمی باشد.

اقوال ادیبان و دانشمندان تجوید

1 زمخشری(2) درگذشته به سال 538 در کتابش به نام «المفصّل» می گوید: «وللضاد اول حافة اللسان و ما یلیها من الاضراس.» مخرج ضاد اول تیغه (کناره پهلو) زبان و دندانهای آسیای جنب آن است.

2 ابن یعیش(3) درگذشته به سال 643 در شرحش بر «المفصّل» چنین می نویسد: «والضاد من حیّز الجیم و الشین والیاء و لها حیّز واحد لانها تقرب من اول حافة اللسان و ما یلیها من الاضراس الا انک ان شئت تکلفتها من الجانب الایمن و ان شئت من الجانب الایسر.»(4) ضاد با ج، ش و ی قریب المخرج است و مخرج آن در امتداد هریک از دو لبه زبان قرار دارد و می توان آن را به کمک هریک از دو لبه جانبی زبان و دندانهای آسیای مجاور ادا کرد. سپس «ابن یعیش» در عباراتی به تلفظ ضاد به اسلوب های دیگر اشاره می کند و از آنها به «ضاد ضعیفه» تعبیر می نماید و می گوید:

«الضاد الضعیفه من لغة قوم اعتاصت علیهم، فربما اخرجوها ظاء و ذلک لانهم یخرجونها من طرف اللسان و اطراف الثنایا، و ربما راموا اخراجها من مخرجها فلم یتأتّ لهم فخرجت بین الضاد و الظاء؛»(5)

«ضاد ضعیف» گویش گروهی است که تلفظ صحیح ضاد برای آنها دشوار است؛ پس گاهی آن را به صورت «ظاء» ادا می کنند و آن هنگامی است که حرف را از نوک زبان و سر دندانهای جلو بیرون می رانند و گاهی هم با آن که قصد دارند ضاد را از مخرج اصلی خودش ادا کنند، برایشان ممکن نمی شود و چیزی بین ضاد و ظاء درمی آید.

3 ابن حاجب(6) درگذشته به سال 646 در «شافیه» می گوید: «و للضاد اول حافتیه و ما یلیها من الاضراس؛»

تلفظ ضاد از ابتدای یکی از دو حافه زبان و دندانهای آسیای جنب آن انجام می شود.

4 محقق رضی رضوان اللّه علیه (7) در شرحش بر «شافیه» ابن حاجب می نویسد:

الحافه: الجانب و للسان حافتان من اصله الی رأسه کحافتی الوادی، و یرید باول الحافة ما یلی اصل اللسان و باخر الحافة ما یلی رأسه؛

حافه همان کناره و پهلوی زبان است و زبان دو حافه دارد که از ریشه تا سر آن ادامه دارد، مانند دو کناره صحرا و منظور ابن حاجب از اول حافه، آن قسمت از کناره زبان است که در انتهای آن قرار می گیرد و مقصودش از آخر حافه، قسمتی از کناره زبان است که به سر یا نوک زبان منتهی می شود. سپس «محقق رضی» دندانها و اقسام آن را تشریح کرده و می گوید:

فأنت مخرج الضاد من اقصی احدی حافتی اللسان الی قریب من رأس اللسان و منتهاه اول مخرج اللام؛ هذا الذی ذکرناه مخرج الضاد من اصل اللسان الی قریب من رأس اللسان، و موضعها من الاسنان نفس الاضراس العلیا، فیکون مخرجها بین الاضراس و بین اقصی احدی حافتی اللسان و اکثر ما تخرج من الجانب الایمن علی ما یوذن به کلام سیبویه و صرح به السیرافی، و یقال للضاد: طویل، لانه من اقصی الحافة الی ادنی الحافة ای الی اول مخرج اللام فاستغرق اکثر الحافة؛(8) مخرج ضاد از انتهای هریک از دو کناره زبان تا ابتدای مخرج لام که سر زبان است، ادامه دارد و این حرف به کمک دندانهای آسیای بالائی ادا می شود.

بنابراین، مخرج آن بین دندانهای آسیای بالائی و انتهای یکی از دو کناره زبان است و بیشتر از جانب راست ادا می شود، بنا بر آنچه که از سخن «سیبویه»(9) فهمیده می شود و «سیرافی»(10) هم به آن تصریح کرده است. به ضاد، «طویل» گفته می شود؛ زیرا مخرجش از انتهای کناره زبان تا اول مخرج لام یعنی نزدیک سر زبان ادامه دارد و در نتیجه بیشتر کناره زبان را دربر می گیرد.

و «نِظام»(11) در شرحش بر «شافیه» می نویسد: «و اخراجها (ای الضاد) من جانب الایسر الاکثر؛»(12) بیشتر چنین است که ضاد را از جانب چپ کناره زبان ادا می کنند.

5 ابن جزَری(13) درگذشته به سال 833 در کتابش «التمهید فی علوم التجوید» در بابی که به ذکر مخارج حروف اختصاص دارد، می گوید:و للسان عشره مخارج لثمانیه عشر حرفا... و من احدی حافتیه و ما یحاذیها من الاضراس، من الیسری صعب و من الیمنی اصعب، الضاد؛(14)

برای زبان ده مخرج وجود دارد که برای ادای هیجده حرف است... و حرف ضاد از یکی از دو کناره زبان و دندانهای آسیای مجاورش ادا می شود؛در حالیکه تلفظ آن از جانب چپ دشوار و از جانب راست دشوارتر است.

و هم او، هنگام سخن از خصوص حرف ضاد می گوید:

انها تخرج من المخرج الرابع من مخارج الفم من اول حافة اللسان و ما یلیه من الاضراس و هی مجهورة رخوة مطبقه مستعلیة مستطیلة.

به تحقیق، این حرف از مخرج چهارم از مخارج دهان و تمام کناره زبان و دندانهای آسیای مجاور آن ادا می شود؛ و از نظر صفات، این حرف دارای صفات جهر، رخوت، اطباق، استعلا و استطاله است.(15)

سپس ادامه می دهد:

و اعلم ان هذا الحرف لیس من الحروف حرف یعسر علی اللسان غیره و الناس یتفاضلون فی النطق به فمنهم من یجعله ظاء مطلقا لانه یشارک الظاء فی صفاتها کلها و یزید علیها بالاستطاله فلولا الاستطاله و اختلاف المخرجین لکانت ظاء وهم اکثر الشامیین و بعض اهل المشرق، و هذا لا یجوز فی کلام اللّه تعالی...؛(16)

بدان که برای زبان، از نظر تلفظ، حرفی مشکل تر از ضاد نیست و مردم در ادای آن نسبت به یکدیگر متفاوتند؛ بعضی از مردم آن را کاملاً به صورت ظاء تلفظ می کنند؛ زیرا با ظاء در تمامی صفات مشترک است ولی علاوه بر آن صفات مشترک، دارای صفت استطاله است و اگر صفت استطاله و اختلاف مخرج آن دو نبود به ظاء تبدیل می شد. بیشتر اهل شام و بعضی از مردم مشرق چنین تلفظی دارند. و تلفظ کلام خدا به این صورت جایز نیست... .

مؤلف محقق کتاب «التمهید» که در ریاض به چاپ رسیده(17) در ذیل سخن مؤلف می نویسد:

یلاحظ ان نطق الضاد یختلف عند المتکلمین بالعربیه عما وصف به علماء العربیه الصوت کما یختلفون فیما بینهم فی اخراج هذا الصوت، فهو عند اکثر اهل العربیه ینطق دالا مفخمه، ای صوت سنانی لثویٌ شدید مجهور مطبق. فهو مختلف صفة، کما یختلف مخرجا عما وصف به علماء الصوت؛ کما تنطق الضاد ظاء او قریبا من الظاء فی بعض المناطق العربیة. و قد اشار المؤلف الی وجود هذین النطقین للضاد فی عصره کما وجدا قبله؛(18)

تلفظ ضاد نزد عرب زبانان با توصیف دانشمندان زبان شناسی عرب تفاوت دارد، همچنان که تولید صدای آن در بین مردم نیز متفاوت است. بیشتر عربها آن را مثل دال تفخیم شده و درشت تلفظ می کنند؛ یعنی صدای دندانی لثه ای دارای صفات شدت، جهر و اطباق. پس این حرف از نظر صفت و مخرج با توصیف آواشناختی اختلاف دارد، همان طور که بعضی از مناطق عربی آن را ظاء یا شبیه به آن تلفظ می کنند و مؤلف به این دو نوع تلفظ ضاد، در زمان خود که قبل از او نیز وجود داشته، اشاره کرده است.

اینها سخنان استادان ادب و قرائت است و همان طور که می بینید همه آنها به روشنی بیان کرده اند که محل نطق ضاد بین ابتدای پهلوی زبان و دندانهای آسیای مقابل آن است، و بعضی از آنها تصریح کرده اند که تلفظ ضاد به غیر این شیوه صحیح نیست.

دیدگاه فقیهان

سخن فقیهان در تعیین مخرج ضاد نیز همانند بیان دانشمندان زبان شناس است، چنان که مرحوم «محقق ثانی قدس سره »(19) درگذشته به سال 940 که خود پرورش یافته «جبل عامل» از سرزمین های شام است می گوید:

و مخرجه هو اقصی حافه اللسان و ما یلیها من الاضراس التی فی جانب الایسر او الایمن؛(20)

مخرج ضاد همانا کناره زبان و دندانهای مقابل آن از جانب چپ یا راست است.

و مرحوم صاحب جواهر(21) درگذشته به سال 1266 می فرماید:

حرف ضاد دارای صفت شدت نیست و فقط دارای رخوت است، مانند ظاء؛ بلکه از «شیخ بهائی»(22) نقل شده است که «ابا عمروبن العلاء»(23)، سردمدار علم قرائت، معتقد به اتحاد و یکی بودن این دو حرف است(24) و دلائل و شواهدی بر این مطلب اقامه کرده است. البته سخن مذکور در اینجا خلاف حق است؛ زیر این دو حرف ضاد و ظاء فقط قریب المخرج هستند؛ نه متحدالمخرج، اما در عین حال، سخن آنها گواه روشنی است به بطلان آنچه که از مردم عامی شیعه و علمای سنّی مصر و سوریه حکایت شده است که آنها ضاد را به صورت ممزوج و ترکیبی از دال تفخیم شده و طاء مهمله ادا می کنند و از ضاد صحیح خالص که اهل بیت علیهم السلام به آن تلفظ می کردند، دوری جسته اند و مردم عراق و حجاز هم شیوه صحیح تلفظ ضاد را از اهل بیت علیهم السلام یاد گرفته اند.

این اختلاف در تلفظ ضاد، از زمانهای قدیم و گذشته های دور بین دانشمندان شیعه و سنّی وجود داشته است؛ گرچه از جماعتی نقل شده که بعضی از شیعیان در قرائت جدید با اهل سنّت موافقت کرده اند. «شیخ علی مقدسی»(25) رساله ای در این موضوع نوشت و طی آن تلفظ ضاد عراقی و حجازی را برتر دانست و «شیخ علی منصوری»(26) با تألیف رساله دیگری، نظر «مقدسی» را رد کرد و از جمله اشکالات او بر «مقدسی» این بود که تلفظ ضاد به صورتی که چیزی شبیه به ظاء باشد، شیوه همیشگی و پیروی شده اهل سنّت نیست؛ بلکه شیوه بدعت گذاران اهل تسنّن است. این کلام «منصوری» گواهی اوست بر صحیح بودن شیوه ما که دست به دست، از نبی اکرم صلی الله علیه و آله گرفته شده است و هم او بود که فرمود:

(إنّی اَفصَحُ مَن نَطَقَ بالضّاد)؛

«به درستی که من فصیح ترین کسی هستم که ضاد را تلفظ کرده است.»

و این سخن نبی اکرم صلی الله علیه و آله اشعار بر مطلوب ما دارد؛ زیرا تلفظ ضاد به شیوه دیگر، برای همه اشخاص، حتی برای زنان و کودکان آسان است. لذا مناسبتی نداشت که نبی اکرم صلی الله علیه و آله خودشان را به ادای فصیحانه چنین تلفظی مخصوص گردانند، برخلاف آن ضاد که ما تلفظ می کنیم؛ زیرا تلفظش به گونه ای که با ظاء متمایز باشد، دشوار است؛ چنان که عده ای از آنها هم بدان اعتراف کرده اند، همان طور که در ارجوزه ای، چنین سروده شده است:

وَالضّادُ وَ الظّاءُ لِقُربِ المَخرَجقَد یُؤذِنانِ بِالتِباسِ المَنهَجِ

ضاد و ظاء به خاطر نزدیک بودن محل تلفظشان، گاهی موجب اشتباه می شوند.

و دیگری گفت:

وَیَکُثُر التِباسُها بِالضّادِاِلاّ عَلَی الجَهابِذِ النَّقادِ

زیاد است که ظاء با ضاد اشتباه شود، مگر بر اهل فن و اصحاب دقت.

آن گاه مرحوم صاحب جواهر رحمه الله در ادامه چنین می فرماید:

«چیزی نزدیک به همین کلام از «سخاوی»(27)، «جرزی» و «ابن ام القاسم» حکایت شده است، بلکه سومی از آنها گفته است: جدا کردن ضاد از ظاء نیازمند تمرین و ورزیدگی کامل است.»

از دیگران نیز سخنانی به همین مضمون نقل شده که جای ذکر همه آنها نیست.

شایسته است بدانیم که ملاک تحقق امتثال امر، در مورد کلمه مشتمل بر ضاد، آن است که در عرف قارئین، حرف ضاد صحیح ادا شود و آنها عرفا صحت تلفظ را تصدیق کنند، چنان که در مورد بقیه حروف نیز همین طور است و «صدق عرفی» کافی است. بنابراین، وسوسه بسیاری از مردمی که گرفتار تردید در تلفظ و شناخت مخرج ضاد هستند وجهی ندارد و جز این نیست که این مشکل از سوی عده ای از جاهلان فارسی زبان که تلفظ عربی برای آنها دشوار است و از طرفی ادعای فهمیدن علم تجوید هم دارند، شروع شده است؛ وگرنه، اگر زبان کسی عربی سالم و دست نخورده باشد، بدون هیچ مشکلی حرف ضاد را از مخرج اصلی آن ادا می کند و اگر چنین نباشد، عرفا، اسم ضاد بر آن صدق نمی کند.

آن گاه مرحوم صاحب جواهر (رضوان اللّه علیه) می افزاید:

«بنا بر آنچه گفته شد، طرح مباحث صفات و تقسیم مخارج حروف، مثلاً به شفوی و غیر آن(28) صرفا به خاطر بعضی از مقاصد دیگر بوده است و قطعا منظور از آن، جدا کردن و تشخیص تلفظ حروف نیست؛ زیرا در تشخیص و تمییز یک حرف از حرف دیگر، صدق اسم آن کافی است، و احتیاجی به چنین دقت هایی که فقط افراد نادر از آن مطلعند نیست، بلکه چه بسا شناخت صفات یک حرف به طور کامل، جز برای خالق متعال که قوه سخنوری را در انسان به ودیعه گذاشته است، ممکن نباشد، و خدا داناتر است.»(29)

بیان یک تجربه

در سفرم به عراق برای تشرّف به زیارت عتبات عالیات که درود خدا بر صاحبان آن آستان باد عده ای از مردم عراق از شهرنشین ها و روستایی های آنها تا درس نخوانده ها و فرهنگی هایشان را آزمودم و متوجه شدم که همه آنها ضاد را به صورت ممزوج با دال تفخیم شده تلفظ می کنند.

این آزمون، با در نظر گرفتن گواهی صاحب جواهر رحمه الله بر عدم وجود چنین تلفظی در عراق، حتی در دوره او، دلالت دارد بر این که زبان عربی، در گذر زمان تغییر یافته و تحت تأثیر عوامل متعدّد قرار گرفته که اثرپذیری از زبانهای دیگر از آن جمله است؛ یا حداقل زبان عربی فصیح که در جزیرة العرب و جاهای دیگر در دوره رسالت که سلام خدا بر صاحب آن و آلش باد و قبل و بعد از آن، تا صدها سال وجود داشته است، با بعضی از گویشهای عربی غیر فصیح و کمیاب مختلط شده است.

نتیجه تحقیق

به هر حال، کسی که سخن دانشمندان مورد اعتماد را بررسی کند، یقین می کند به این که در نطق صحیح ضاد باید به یکی از دو کناره زبان و دندانهای آسیای جنب آن تکیه شود و حرف ضاد دارای صفت شدت نیست؛ بلکه صفت رخوت دارد و صفت اطباق آن مانند صفت اطباق حرف صاد و طاء و ظاء نیست؛ بلکه اطباقی که در حرف ضاد مطلوب است، با گذاشتن قسمتی از زبان بر کام دهان محقق می شود.

اما صحیح بودن تلفظ ضاد به شیوه های دیگر، ثابت نشده است؛ چرا که هیچ یک از علما تا آنجا که می دانم وجود و صحت چنین تلفظی را «در زمان نزول قرآن» حکایت نکرده است؛ تا اگر کسی چنین تلفظ کند، بتوانیم بگوئیم به زبان عربی تلفظ کرده است. معلوم است که معنای نزول قرآن به زبان عربی(30) آن است که قرآن به زبانی نازل شده است که در زمان نزول، می شد گفت به زبان عربی است؛ نه این که طوری باشد که نتوان گفت زبان عربی است؛ بلکه برعکس، بتوان گفت عربی نیست.

به تعبیر دیگر، قضیه «نزول قرآن به زبان عربی» به «زبان عربی موجود در عصر نزول» اشاره دارد و آن نزد اهل عربیت شناخته شده است و شامل گویشهای جدیدی که بعد از عصر نزول پدید آمده است، نمی شود، حتی اگر بعدا عربی نامیده شوند؛ در صورتی که اهل عربیت آن را چیزی غیر از عربی عصر نزول قرآن بشمارند.

مقتضای اصول و قواعد در مسأله

از اینجا دانسته می شود که سخن بعضی از مراجع بزرگوار که خدای برکاتش را مستدام دارد مبنی بر کافی بودن تلفظ ضاد به هریک از دو روش یعنی به شیوه سنّتی و به شیوه ممزوج با دال تفخیم شده جای نظر و تردید است و شکی نیست که فرمایش ایشان خلاف احتیاط است.

البته اگر بعد از جستجوی کامل، احتمال بدهیم که در عصر نزول قرآن هم تلفظ ضاد به شیوه ممزوج با دال تفخیم شده، یافت می شده است و یقین به عدم صحت چنین تلفظی نداشته باشیم، در چنین صورتی مقتضای ادله اجتهادی و اصول عملی، عدم وجوب احتیاط و کافی بودن تلفظ ضاد به هریک از دو شیوه است. دلیل مطلب آن است که شک در وجوب و لزوم تلفظ ضاد به طریقه سنّتی، بازگشتش به شک در این است که مثلاً آنچه بر جزئیت سوره فاتحه (حمد) برای نماز دلالت دارد، آیا دال بر جزئیت فاتحه با ضاد سنّتی است یا آن که دال بر جزئیت فاتحه با مطلق ضاد است؛ اعم از این که سنّتی باشد یا مزوج با دال تفخیم شده؟

لذا مورد، از مصادیق اجمال دلیل و دائر بین اقل و اکثر ارتباطی است. به تعبیر دیگر، دوران امر است بین متعیّن بودن ضاد سنّتی یا مخیّر بودن بین آن و ضاد ممزوج به دال تفخیم شده و فرقی نمی کند، این دوران بین تعیین و تخییر، شرعی باشد یا عقلی؛ به هر تقدیر، تعیین، مجرای برائت است؛ زیرا تعلّق تکلیف به جامع بین دو فرد، یقینی است حتی اگر جامع، یک عنوان انتزاعی مثل عنوان «یکی از این دو» باشد و وجوب خصوص یکی از دو فرد، مشکوک است. فلذا اطلاق ادله برائت شامل آن می شود.(31)و(32)

اشکال و جواب اول

اگر بگویی: شبهه در اینجا مصداقیه(33) است؛ زیرا ناشی از عدم علم به صحت تلفظ ضاد به شیوه ممزوج با دال تفخیم شده است و این یک چیز خارجی است و ربطی به بیان شارع ندارد. لذا بعد از علم به اشتغال ذمه به قرائت حمد در نماز، واجب است احتیاط کنیم؛ زیرا، هنوز در فراغ ذمه از تکلیف یقینی شک داریم و باید کاری کنیم که یقین به برائت ذمه پیدا کنیم.

می گویم: منشأ این شک گرچه یک امر خارجی است و شبهه مصداقیه است، ولی این شبهه مصداقیه موجب پیدایش شک در مفهوم کلام شارع می شود و لذا به شبهه مفهومیه حکمیه تبدیل می شود و حکم شبهه مفهومیه را خواهد داشت؛ و این که منشأ این شبهه مفهومیه حکمیه، یک شبهه مصداقیه است، اشکالی ایجاد نمی کند.(34)

اشکال و جواب دوم

اگر بگویی: از آنجا که منشأ این شبهه حکمیه، شک در این است که آیا اساسا عرب، ضاد را به صورت ممزوج با دال تفخیم شده تلفظ کرده یا نه؟ لذا می توانیم در اینجا «اصل موضوعی»(35) که عبارت از استصحاب عدم چنین تلفظی است، جاری کنیم، ولو به نحو استصحاب عدم ازلی(36) و بدین ترتیب، لزوم وجوب تلفظ ضاد به شیوه سنّتی اثبات می شود؛ زیرا تلفظ ضاد به شیوه دیگر، با استصحاب عدم ازلی رد شد.

می گویم: این مسأله که «آیا عرب ضاد را به صورت ممزوج با دال تفخیم شده تلفظ کرده یا نه؟» معلوم است که مسأله شرعی نیست و دارای اثر شرعی مستقیم هم نمی باشد؛(37) زیرا، این که «لزوم قرائت به ضاد سنّتی» مترتب بر «استصحاب عدم جواز ضاد دیگر» است، یک چیز عقلی است؛ نه شرعی؛ پس بنا بر قول عدم حجّیت مثبتات عقلی اصول، استصحاب جاری نخواهد بود.

نتیجه آنکه، بعد از فحص و جستجوی کامل(38)، اگر احتمال دهیم تلفظ ضاد ممزوج با دال تفخیم شده، در زمان نزول قرآن کریم، یافت می شده است، می توانیم با استناد به اطلاق ادله برائت، به ضاد مذکور اکتفا کنیم.(39)

پی نوشتها


1. چنان که در کلمات شارح رضی خواهد آمد.

2. ابوالقاسم محمود بن محمد خوارزمی معتزلی، استاد فنّ بلاغت، ملقب به «جاراللّه » به جهت آن که چندی مجاورت مکه را اختیار کرده بود. مصنفّات بسیار دارد که مشهورترینش تفسیر «کشاف» است. وفاتش به جرجانیه خوارزم، شب عرفه سنه 537 واقع شد. ر.ک: شیخ عباس قمی، هدیه الاحباب، ص 165. (مترجم)

3. موفق الدین، یعیش بن علی بن یعیش، موصلی حلبی، نحوی فاضل، ادیب، شارح «المفصل» زمخشری، ابن خلکان شاگردی او نموده و بر نوادر احوال نیک آگاه بوده و ترجمه وی را در تاریخش ذکر کرده است. در 25 جمادی الاول سنه 643 در حلب وفات یافت. ر.ک: همان، ص 109، (مترجم)

4. شرح المفصّل، ج 10، ص 125.

5. همان، ص 127.

6. ابن حاجب، عثمان بن عمر بن ابی بکر کردی اسنوی، مالکی، نحوی، اصولی، صاحب الکافیه و الشافیه و مختصرالاصول و غیر آن، متوفی 26 شوال سنه 646 در اسکندریه. ر.ک: شیخ عباس قمی، هدیه الاحباب، ص 63. (مترجم)

7. «شارح رضی» نجم الائمه، محمد بن حسن استرآبادی، عالم محقق مدقق، شارح الکافیه و الشافیه و «القصائد السبع» ابن ابی الحدید. شرحش بر الکافیه بر مصنفات فریقین برتری دارد. سیوطی گفته است: بر کفایه و بیشتر کتب نحوی، شرحی به جامعیت شرح او نوشته نشده است. تألیف این کتاب در سال 683 به انجام رسیده است.

اما «آغا رضی» نامش محمد بن حسن قزوینی است که متوفی به سال 1096 است. و اما «سید رضی» همان سید اجل برادر سید مرتضی است که متوفی به سال 406 است. ر.ک: هدیه، ص 160. (مترجم)

8. شرح المحقق الرضی علی الشافیه، ج 3، ص 253 و 250.

9. ابوالحسن عمر بن عقمان قنبر فارسی بیضاوی عراقی بصری، نحوی، استاد علی الاطلاق عربیت، کلام و کتابش در آفاق مشهور است. علاّمه بحرالعلوم رحمه الله درباره او گفته است: ان المتقدمین و المتأخرین و جمیع الناس فی النحو عیال علیه. اساتیدش عبارت بودند از: خلیل و یونس و اخفش و عیسی بن عمرو. در سنه 180 از دنیا رفت و قبرش در مزاری در نزدیکی شیراز است و کتاب او موسوم به «الکتاب» معروف و مورد توجه ادباست. ر.ک: هدیه، ص 174. (مترجم)

10. ابو سعید قاضی حسن بن عبداللّه بن مرزبان نحوی، پدرش مجوسی و نامش بهزاد بود، چون اسلام آورد پسرش او را عبداللّه نام نهاد. گویند در علم قرآن و لغت و نحو و فقه و فرائض در بغداد درس می گفت و او شیخ شیوخ و استاد ائمه نحات بود. از مصنفات اوست «شرح الکتاب» و «شرح مقصوره» ابن درید. سید رضی رضی الله عنه در ایام طفولیت بر او قرائت فرموده و سؤال سیرافی از او «اذا قیل رایت عمر فما علامة نصبه؟» و جواب «بغض علی بن ابی طالب علیه السلام » مشهور است. وفاتش سنه 368 در بغداد اتفاق افتاد و او غیر از «احمد بن نوح سیرافی» استاد نجاشی است. ر.ک: هدیه، ص 177. (مترجم)

11. نظام اعرج نیشابوری قمی، نظام الدین حسن بن محمد بن الحسین، عالم فاضل مفسّر عارف، صاحب تفسیر کبیر معروف به «تفسیر نیشابوری» و شرح شافیه معروف به «شرح نظام» و «شرح تذکره» خواجه نصیرالدین و غیر آن. اصل او و موطن اهل و عشیره او بلده قم بوده ولکن نشو و نما و موطنش به نیشابور بوده و از علمای رأس مأه تاسعه است. بعضی نسبت تشیع به او داده اند. او غیر از نَظّام معتزلی استاد جاحظ، و نظام استرآبادی مادح اهل بیت و نظام الدین ساوجی شاگرد شیخ بهائی و صاحب کتاب جامع عباسی است. ر.ک: هدیه، ص 274. (مترجم)

12. شرح النظام علی الشافیه، ص 337.

13. ابوالخیر، شمس الدین محمد بن محمد بن علی بن یوسف بن جزری دمشقی شافعی، منسوب به جزیره ای در نزدیکی موصل، در سال 751 در دمشق متولد شد و در مصر نزد ابن جندی و ابن صائغ علم قرائت را آموخت. مدتی در شیراز اقامت داشت و علمای شیراز از او بهره ها بردند. در سال 833 (ه.ق) در شیراز چشم از جهان فرو بست و در دارالقرآنی که در آنجا تأسیس کرده بود به خاک سپرده شد. سیوطی درباره او گفته است: او پیشوای علم قرائت بود و در عصر خود در دنیا مانندی نداشت. (مترجم)

14. التمهید فی علوم القرآن، ص 114، طبع بغداد و ص 106 طبع الریاض.

15. علمای تجوید، سی و اندی صفت برای حروف برشمرده اند. حرف مجهور در برابر مهموس که بیشترین تکیه و استقرار را در موضع خود دارد، به گونه ای که در حال ادا شدن، مانع از جریان نفس می شود و چون شدید و قوی و آشکار ادا می شود به آن مجهور می گویند. صفت رخوت به معنای لین و در برابر شدت آن است که هنگام تلفظ، استقرارش در مخرج ضعیف باشد و برخلاف حروفی چون (ق) و (ج) که به صورت انفجاری و با خارج کردن هوا به یکباره و به سرعت ادا می شوند، فرسایشی است و لذا موجب جریان یافتن صدا در مخرج حرف می گردد. اطباق آن است که هنگام تلفظ، بخشی از زبان با هوا بالا آمده و با کام بالا انطباق پیدا کند. استعلا آن است که هنگام تلفظ حرف، صدا به طرف کام بالا رود و در این حالت اگر از حروف اطباقی هم باشد، صدایی که به وسیله هوا بالا آمده با بخشی از زبان و کام انطباق پیدا می کند. استطاله فقط صفت حرف ضاد است از این جهت که در دهان گسترده شده تا مخرج لام ادامه می یابد. (مترجم)

16. التمهید فی علوم القرآن، ص 140، طبع بغداد و ص 130 طبع الریاض.

17. دکتر علی حسین البوّاب، استادیار دانشکده ادبیات ریاض.

18. التمهید فی علوم التجوید، ص 130، طبع الریاض.

19. نورالدین علی بن عبدالعالی که گاهی به شیخ علائی و گاهی به محقق ثانی (محقق الکرکی) ملقب می شود. جلالت شأنش زیاده از آن است که ذکر شود. از مصنفات اوست جامع المقاصد فی شرح القواعد. (مترجم)

20. رسائل المحقق الکرکی، ج 3، ص 270.

21. شیخ محمد حسن بن شیخ باقر نجفی، مربی فضلا و پدر روحانی همه علما، که با تألیف این کتاب شریف و جامع منیف که مانند دریاست، بر همه فقها منت نهاد. در سنه 1266 در نجف به رحمت ایزدی پیوست. ر.ک: هدیه، ص 192. (مترجم)

22. شیخ الاسلام بهاء الملة والدین، محمد بن حسین بن عبدالصمد جبع عاملی حارثی که نسب شریفش به یار امیرالمؤمنین علیه السلام حارث بن همدان می رسد. ولادت آن جناب سنه 953 و وفاتش سنه 1030 در اصفهان، واقع شد و در جوار روضه رضویه در خانه اش او را دفن کردند. ر.ک: هدیه، ص 124. (مترجم)

23. ابو عمرو بن العلاء مازنی اسمش «زبان» بود. از اشراف و بزرگان عرب بود و فرزدق و دیگران او را مدح کرده اند. داناترین مردم عصر خود به قراءات و عربیت و تاریخ عرب بود و ابو زید انصاری و ابو عبیده و اصمعی و... از او آموخته اند.

ابن خلکان گفته است: هو فی النحو فی الطبقة الرابعه من علی بن ابی طالب. به سال 154 وفات یافت و مدفنش در کوفه است. ر.ک: هدیه، ص 36. (مترجم)

24. عین عبارت جواهر چنین است: «نقل عن البهائی انّ ابا عمروبن العلاء و هو امام فی اللغه قالا... و اقاما» ولی ظاهرا «قال» و «اقام» درست باشد. (مترجم)

25. از علمای عامه.

26. یکی دیگر از علمای عامه.

27. ابوالحسن علم الدین محمد بن عبدالصمد مصری نحوی مقری، شیخ قراء، از «شاطبی» و «تاج کندی» اخذ کرده است. شرح الشاطبیه و شرح المفصل زمخشری از اوست، در سنه 643 در دمشق وفات یافت. ر.ک: هدیه، ص 167. (مترجم)

28. حروف به لحاظ مخارج، ده نام و لغت دارد که خلیل بن احمد در اول کتاب «العین» این نام گذاری را ذکر نموده است: حروف حلقی، لهوی، شجری، اسلی، نطعی، لثوی، ذلقی، شفهی (شفوی) و جوفی (هوائی). حروف شفوی سه حرف است: فاء، باء و میم. این حروف را به جهت نسبت دادن به موضع صدورشان که میان دو لب است، شفوی گفته اند، گرچه «فاء» از تماس درون لب زیرین و دندانهای پیشین بالا تلفظ می گردد. (مترجم)

29. جواهر الکلام، ج 9، ص 399.

30. نظیر آیه شریفه 12 از سوره مبارکه الاحقاف که می فرماید: «و هذا کتابٌ لسانا عربیا». با احتساب این آیه شریفه، در مجموع در یازده مورد از آیات کلام اللّه مجید بر این معنا تصریح شده است: النحل، آیه 103؛ الشعراء، آیه 195؛ فصلت، آیه 44 و 3؛ یوسف، آیه 2؛ رعد، آیه 37؛ طه، آیه 113؛ الزمر، آیه 25؛ الشوری، آیه 7؛ الزخرف، آیه 3؛ الاحقاف، آیه 12. (مترجم)

31. گرچه ظاهر، آن است که تخییر در اینجا تخییر عقلی باشد؛ زیرا این دو ضاد، یا دو صنف از یک نوعند و یا دو نوع از یک جنس هستند. پس آنچه که مشکوک است، تعلق تکلیف به یک صنف خاص یا یک نوع خاص می باشد و آنچه که یقینی است، تعلق تکلیف به نوع یا جنس است (و تعلق تکلیف به یک صنف خاص مجرای برائت می باشد) بله اگر بگوییم دو ضاد، در نظر عرف از اساس تباین ماهوی دارند و جامع بین این دو ضاد، یک عنوان انتزاعی است، در این صورت تخییر شرعی خواهد بود؛ نه تخییر عقلی. (استاد، دام ظله)

32. ادله برائت شرعی مثل روایت نبوی شریف که می فرماید:... رفع ما لا یعلمون ؛ از امتم، تکلیف به آنچه که علمش به آنها نرسیده برداشته شده است و ادله برائت عقلی، همانا حکم عقل به قبح عقاب بلابیان است؛ یعنی، وقتی در مورد چیزی از شارع بیانی نرسیده، و یا بیان شارع مجمل و دوپهلو است و یا معارض دارد، تکلیفی نسبت به آن نداریم و ذمه ما نسبت به آن خالی است. زیرا تکلیف کردن مستلزم عقاب بر ترک تکلیف است، در حالی که تکلیف و عقاب بر ترک آن در چنین جایی قبح است و کار قبیح از خدای حکیم سرنمی زند. (مترجم)

33. شک در احکام شرعی، در یک تقسیم به دو وجه باز می گردد:

1 شبهه مصداقیه، شک و شبهه ای را گویند که ناشی از اشتباه امور خارجی باشد و رفع آن شک و شبهه نیز تنها در دست خود مکلف است و با تحقیق و گواهی رفع می گردد.

2 در مقابل، شبهه حکمیه، شبهه ای است که به نحوی به بیان شارع بازگشت کند؛ مثلاً ناشی از نقصان بیان شارع به جهت از دست رفتن پاره ای از قرائن باشد. (مترجم)

34. مانند این که شارع به ما امر بفرماید: (اکرام کن کسی را که مردم اکرامش می کنند) و ما نمی دانیم «عالم فاسق» مورد اکرام مردم هست تا واجب باشد ما هم او را اکرام کنیم یا نه؟ بله، اگر دانستیم که مردم فقط «عالم عادل» را اکرام می کنند، ولی ندانستیم آیا مثلاً «زید» که عالم است، عادل هم هست یا نه؟ اینجا مسأله اکرام «زید» شبهه مصداقیه دلیل اکرام خواهد بود. به تعبیر دیگر، امر به قرائت در نماز، منحل گشته و تجزیه می شود به امر به قرائت تک تک کلمات سوره فاتحه به عنوان مثال از «بسم اللّه » سوره فاتحه تا آخرین کلمه اش که «الضالین» است.

آن گاه امر به قرائت هر کلمه ای در این سوره، دوباره منحل گشته و تجزیه می شود به امر به تلفظ تک تک حروف آن کلمه مثلاً (أ ل ح م د در کلمه «الحمد») بنا بر عرف شناخته شده عرب که علمای تجوید نیز آن را اجمالاً شناسانده اند پس امر ضمنی به قرائت کلمه «المغضوب»، بازگشتش به امر به اخراج صوت است به شکل خاص نسبت به حروف الف و لام و غین و ضاد و... ولیکن ما نمی دانیم درخصوص ضاد، شارع به خارج کردن صورت به شکل سنّتی امر کرده است یا این که به هر دو شکل (سنّتی و ممزوج با دال تفخیم شده) امر دارد؟ و این همان شبهه حکمیه است. (این پاورقی از برادر بزرگوارم می باشد. خداوند علوّش را مستدام دارد). (استاد، دام ظله)

35. مراد از «اصل» در اینجا اصل عملی استصحاب است، و استصحاب عبارت است از «ابقاء ماکان» یا حکم به بقاء آنچه که حالت سابقه دارد. اگر حکم به بقاء موضوع شود، آن را اصل موضوعی نامند، چنان که اگر حکم به بقاء محمول شود، آن را اصل حکمی گویند. توجه به این نکته ضروری است که با وجود اصل موضوعی، نوبت به جریان اصل حکمی یعنی اصلی عملی برائتی نمی رسد، زیرا اصل موضوعی، موضوع اصل حکمی را از بین می برد و لذا همواره حاکم بر آن است و بر آن مقدم می شود. (مترجم)

36. یعنی وقتی که هنوز «ضاد» به عقل و زبان بشر الهام نشده بود و موجود نبود، صفت ممزوج بودن با دال مفخمه آن هم نبود. بعد از آن که بشر به ضاد گویا شد، شک داریم صفت مذکور با آن موجود شد یا نه؟ استصحاب عدم می کنیم. نتیجه آن که با اکتفا به چنین تلفظی، نماز صحیح نخواهد بود. (مترجم)

37. و لذا مستصحب واقع نمی شود؛ زیرا مستصحب باید یا امر شرعی باشد یا امری که به طور مستقیم اثر شرعی دارد. زیرا طبق مبنای مختار که مبنای مشهور بلکه جمهور متأخرین است، تنها دلیل استصحاب، روایات مبارکه است، که از آن حجّیت مثبتات استفاده نمی شود. (مترجم)

38. به نظر می رسد در صورت فحص و استقراء کامل در چنین مواردی، به طور قهری یأس حاصل شود، و در چنین جایی عدم وجدان، نشانه عدم وجود است؛ زیرا عدم نقل آن از سوی علما در جایی که در صدد بیان مطلب بوده اند، دلالت بر عدم وجود دارد؛ چرا که اگر وجود داشت آشکار می شد. لذا بعید نیست که پس از فحص کامل، اطمینان پیدا کنیم به این که در زمان نزول قرآن، تلفظ ضاد به شیوه ممزوج با دال تفخیم شده وجود نداشت. و بدین ترتیب، جایی برای تمسک به اطلاق ادله برائت باقی نمی ماند.

به هر تقدیر، همچنان که استاد (ادام اللّه ظله) تصریح فرمودند، تلفظ ضاد به شیوه سنّتی، موافق احتیاط، و تلفظ به شیوه دیگر، مخالف آن است. (مترجم)

39. در اینجا توجه داشته باشید که به روایاتی که به قرائت به نحو «قرائت مردم» امر فرموده، نمی توان استناد کرد؛ زیرا این روایات در مقام بیان از جهت مورد بحث ما نیست. تازه، اگر هم از این جهت در مقام بیان بود، باز هم نمی توانست بر جواز قرائت به شیوه دال تفخیم شده باشد؛ زیرا چنین تلفظی در «قرائت مردم زمان صدور روایت» ثابت نیست (استاد، دام ظله) بنابراین، استناد به این روایات، از باب تمسک به عام در شبهه مصداقیه خواهد بود و حجّت نیست.)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان