اینترنت
چکیده: زنان در ایران در معرض تبعیض جنسیتی اند. برای رفع این تبعیضات باید پویش زنان به یک جنبش نشان دار با عنوان فمینیسم تبدیل شود. بدین منظور باید تمامی عوامل فمینیستی دفاع از حقوق زنان - اعم از متفکران و عناصر اصلی، هواداران و علاقه مندان - با نشانِ «فمینیسم» معرفی شوند و ترسی از فمینیست نامیده شدن نداشته باشند.
زنان در ایران، در معرض تبعیض جنسیتی(1) هستند؛ تبعیض هایی که قوانین رسمی، سنت های بازاندیشی نشده مذهبی و فرهنگ مردسالار آنها را تقویت می کند. شمار زیادی از زنان ایران، نسبت به این تبعیض ها آگاه شده اند و از آن رنج می برند و خواهان اصلاح چنین وضعیتی هستند؛ تعداد زیادی از زنان و مردان در تشکل ها و محافل گوناگون، با تبعیض های جنسیتی مخالف اند و بخشی از آنها برای رفع آن مبارزه می کنند؛ با این همه، پویش زنان هنوز به یک پویش تعیین کننده و اثرگذار مستقل تبدیل نشده است.
به بیان دیگر، پویش زنان هنوز خود را به اندازه یک جنبش اجتماعی به نام «جنبش زنان» ارتقا نداده است. برای این ادعا دلایل گوناگونی می توان ذکر کرد.(2) یکی از آنها این است که پویش زنان وقتی به جنبش تبدیل می شود که جامعه شاهد فعالیت «حاملان» با نشان باشد. در جوامعی که شاهد جنبش زنان بوده اند، حاملان این جنبش با عنوان «فمینیست» شناخته شده اند؛ در صورتی که در ایران حتی مدافعان زنان (که همان فمینیست ها هستند) از کاربرد واژه فمینیست بیم دارند.(3) ازاین رو، تنها پس از ظهور حاملان با نشان می توان انتظار تکوین تدریجی جنبش زنان را داشت.
چرا حاملان نقشی محوری در تکوین جنبش ها و از آن جمله جنبش زنان دارند؟ حاملان همان کسانی هستند که تنها از تبعیض علیه زنان رنج نمی برند، بلکه با فعالیت فکری - عملی، فردی - جمعی و محفلی - سازمانی در راه رفع تبعیض کوشش می کنند و با عوامل و نهادهای استحکام بخش تبعیض مبارزه می کنند. به بیان دیگر، حاملان کسانی هستند که یک یا چند مسئله اجتماعی را - در اینجا مسئله زنان را - به یک جنبش اجتماعی تبدیل می کنند تا با «قدرت اجتماعی» ناشی از جنبش، حقوق پایمال شده و شرایط نابرابر جنسیتی را که معمولاً قدرت سیاسی و قدرت نهادهای مرد و پدر سالار آنها را تغذیه می کنند، برطرف کنند.
با این همه، مفهوم «حاملان جنبش» دربرگیرنده چهار دسته از افراد مختلف جامعه در جریان جنبش زنان است:دسته اول، همان فعالان اصلی یا «هسته پیش برنده» مطالبات زنان در جامعه در جریان پویش زنان است. این عده معمولاً کسانی هستند که اولاً، خودشان نسبت به وضعیت زنان و راه های برون رفت از آن آگاهی دارند و با گفتمان ها، نظریه ها و راهبردهای فمینیستی نیز آشنا هستند؛ ثانیا، از توانایی بسیج کنندگی و هدایت زنان برای آگاه سازی و توانمندسازی نسبت به استیفای حقوقشان برخوردارند. آنها از برچسب فمینیست نه تنها شرمنده نیستند، بلکه به آن می بالند و افتخار هم می کنند و تقریبا تمام وقت خود را به مبارزه در راه رهایی زنان اختصاص می دهند.
دسته دوم، «هواداران» فمینیست ها هستند. هواداران ممکن است کیفیت دسته اول را نداشته باشند و تمام وقت خود را صرف اهداف فمینیستی نکنند، اما معمولاً به فراخوان های گوناگون دسته اول (مانند کمک مالی، اختصاص وقت، شرکت در اجتماعات و مناسبت ها) پاسخ می دهند. دسته سوم از حاملان، «علاقه مندان» به شعارهای فمینیستی هستند. این عده، برخلاف دسته دوم، انرژی و وقت زیادی را اختصاص نمی دهند، ولی دوست دارند اهداف فمینیست ها در جامعه تحقق پیدا کند و اگر برای آنان زمینه نگران کننده ای به وجود نیاید، آماده هم دردی و تشویق فمینیست ها (مانند رأی دادن به نمایندگان آنها) هستند.(4)
دسته چهارم شامل انبوه میلیونی «بی طرفان» در جامعه است. بی طرفان در جامعه غرق در زندگی خود هستند، ولی اگر بنا به عللی فکر کنند بازار حاملان دسته اول و دوم (و بعد سوم) در جامعه گرم شده و رونق گرفته و در شرایطی که نشانه های پیروزی آنها به چشم بیاید، به احتمال زیاد، عده بسیاری از آنها به پویش زنان می پیوندند.
در ذیل این تقسیم بندی، اکنون بهتر می توان به این پرسش پاسخ داد که چرا تاکنون در ایران پویش زنان به جنبش تبدیل نشده است؟ وقتی که هنوز مدافعان حقوق و شرایط برابر زنان، خود را آشکارا با عنوان فمینیست (طرفداران حقوق زنان) هویت یابی نمی کنند و به جامعه نمی شناسانند، این بدین معناست که «هواداران» و «علاقه مندان» از هسته بسیج گر و هدایت کننده در جامعه محروم اند و جمعیت بی طرف هم به زندگی خود ادامه می دهد و در جامعه هم خبری از جنبش زنان نخواهد بود. اینک به پرسش اصلی این نوشته می رسیم: چرا مدافعان زنان، یا دسته اول حاملان، از کاربرد واژه فمینیست نگرانی دارند و خود را با این واژه هویت یابی نمی کنند؟ از میان دلایل گوناگون، چهار دلیل این نگرانی را به حد کافی توضیح می دهد: 1. مدافعان زنان خود را با واژه فمینیست هویت یابی نمی کنند زیرا آنها و نیز جامعه، فکر می کنند فمینیسم با «نهاد خانواده» که بنیان جامعه است ضدیت دارد، اما این نگرانی ناشی از بی توجهی به بدنه اصلی گفتمان ها و مطالبات فمینیستی در دویست سال گذشته است؛ زیرا فمینیست ها عمدتا با نهاد خانواده ضدیت ندارند، بلکه با نوع خانواده «مردسالار» ضدیت دارند و به جای آن بر «خانواده دموکراتیک» تأکید می کنند.(5) تنها در معدودی از شاخه های فرعی گفتمان ها و مطالعات فمینیستی است که از «ضدیت با خانواده» سخن می رود. 2. آن شاخه از فمینیسم که بر «آزادی بدن» تکیه می کند، این نگرانی را در میان مدافعان زنان ایجاد می کند که گویی فمینیسم باعث رشد و گسترش بی بندوباری یا «اباحه گری» است. این نگرانی نیز پایه محکمی ندارد. اولاً، حرف اصلی گفتمان ها و مطالبات فمینیستی گسترش اباحه گری نیست. آنها در تندترین ارزیابی هایشان تنها می گویند «لذت جنسی» هم حق مرد و هم حق زن است، اما در خانواده های مردسالار، تنها «لذت جویی» مردان مورد توجه است.
ثانیا، فساد و بی بندوباری جوامع مردسالار کمتر از جوامع دموکراتیک نیست، ولی چون این اباحه گری در بخش های پنهان جامعه است و دیده نمی شود، عده ای فکر می کنند گویی این پدیده وجود ندارد و بی بندوباری ویژه جوامع غربی است. ثالثا، البته وضعیت جامعه ای که در آن زنان و مردان حقوق و شرایط برابر داشته باشند (حداقل در تئوری)، برآیندهای ناخواسته ای دارد که با یک جامعه مردسالار متفاوت است. اما این وضعیت به هیچ وجه دلیل نمی شود که ما فمینیسم را به اباحه گری فروکاهیم. چنین فروکاستن بی پایه ای مانند فروکاستن آثار دموکراسی به «ارتداد» و آثار صنعت به «دود» یا فروکاستن دین اسلام به «مسلک خوارج» است.
3. سومین دلیل این نگرانی بی پایه، به پیشینه مارکسیستی فمینیست ها در دو دهه اخیر در کشورهای غربی مربوط است. باز اولاً، شاخه اصلی فمینیسم در تاریخ آن، بر دوش فمینیست های اصلاح طلب بوده و فمینیست های چپ هم تنها فمینیست های مارکسیست - لنینیست (که همه اغلب از این شاخه از چپ می ترسند) نیستند، بلکه فمینیست های چپ میراث بر سوسیالیسم اروپایی و سوسیال دموکراسی نیز هستند و شاخه چپ افراطی و استالینی فمینیست نیز، هیچ وقت از حد یک «فرقه» گذار نکرده است. ثانیا، فمینیسم هم مثل دموکراسی (در عالم سیاست) با چپ و راست همراه بوده است و به همان دلیلی که ما «دموکراسی» را به چپ استالینی نمی توانیم فروکاهیم، فمینیسم را هم نمی توانیم.
4. دلیل دیگر این است که ما در جامعه ای زندگی می کنیم که یک گرایش بنیادگرای مذهبی بر بخش های اصلی ارکان دولت پنهان این جامعه مسلط است و اگر کارگزاران این دولتِ پنهان، فضای داخلی و بین المللی را مساعد ببینند، اوضاع را بر «فمینیست ها» تنگ خواهند کرد. ازاین رو، لذا حتی زنان معتقد به فمینیسم، از اینکه خود را فمینیست بنامند احتیاط می کنند.
از آنچه در این نوشته آمد می توان نتیجه گرفت که مدافعان زنان بیهوده نگران اند. (البته به جز نگرانی ناشی از دلیل چهارم) آنان بدون دغدغه می توانند از واژه های فمینیست، فمینیست های ایرانی، فمینیست های اصلاح طلب و فمینیست های مسلمان استفاده کنند و با این هویت یابی و پرچم داری در راه اعتلای موقعیت زنان گام بردارند.(6) بدون گذار از چنین فرآیندی، «میلیون ها بی طرف» هم چنان با تبعیض ها می سازند و زندگی می کنند.
اشاره
نویسنده مدعی است زنان در ایران در معرض تبعیض جنسیتی اند. این ادعا مبتنی بر این پیش فرض است که ایشان و همه فمینیست های خارجی و داخلی هر گونه تفاوت حقوقی و اجتماعی میان زن و مرد را هرچند بر اساس منطق دینی و عقلی باشد تبعیض می دانند؛ درحالی که نه تنها در اندیشه دینی، بلکه در بسیاری از فرهنگ ها و تمدن ها، بر اساس تفاوت های عمیق روحی و روانی میان زنان و مردان، به تفاوت در جایگاه و نقش زنان و مردان در برخی عرصه های خانوادگی و اجتماعی قائل اند. البته در این نکته نیز تردیدی نیست که در بسیاری از جوامع از جمله کشور ایران، تضییع حقوق نسبت به زنان در برخی عرصه ها به ویژه در خانواده صورت می پذیرد که باید برای رفع آنها کوشید. البته نه با تفکر و عینک فمینیستی چنان که نویسنده به آن معتقد است.
2. نویسنده بر آن است حاملان جنبش زنان باید آشکارا خود را فمینیست بنامند و تنها راه حل عمومی کردن جنبش، زنان استفاده از واژه فمینیست و معرفی حاملان به این نام است. وی علت این امر را دستاوردهای مثبت فمینیسم دانسته و از فمینیسم به شدت دفاع کرده است. جای بسی تعجب است که نویسنده ای که خود را روشن فکر دینی می داند، نسخه مطلوب دفاع از حقوق زنان را نه اسلام و فرهنگ اسلامی که فمینیسم می داند. افزون بر این، گویا ایشان با فمینیسم و پی آمدهای آن در دنیای غرب به خوبی آشنا نیست و از تجربیات تلخ و نامیمون جریان فمینیسم در جهان آگاهی ندارد. فمینیسم جهانی، امروزه با چالش های اساسی در دنیای غرب روبه روست و پی آمدهای ناگوار آن فریاد متفکران غربی را نیز بلند کرده است. در ذیل به نمونه ای از پی آمدهای ناگوار فمینیسم در جهان اشاره می کنیم.
الف) بی بند و باری جنسی: خانم وندی شلیت نویسنده آمریکایی می گوید: بدیهی است وقتی هر کاری آزاد باشد، آزادی جنسی، مزاحمت ها و تجاوز به عنف هم افزایش پیدا می کند. جامعه ای که علیه شرم و حیا اعلام جنگ کرده، دشمن زنان است.(7)
ب) افزایش موالید نامشروع: در سال 1995 از هر چهار کودکی که توسط دختران نوجوان به دنیا می آمدند، سه کودک در اثر رابطه نامشروع به دنیا آمده بودند. در واشتنگتن دی. سی، تقریبا 97 درصد کودکان دختران نوجوان حاصل رابطه نامشروع بودند.
(8)
ج) سستی بنیان خانواده: شلیت می گوید: این روزها بنیان خانواده [در آمریکا] سست شده و در نتیجه، هر بنایی که بر این بنیان ساخته شود، سست است. بچه هایی که با یکی از والدین خود زندگی می کنند، دو برابر بچه هایی که با هر دو زندگی می کنند، از مدرسه اخراج می شوند. دخترهایی هم که با یکی از والدین زندگی می کنند،دو برابر آنهایی که با هر دو زندگی می کنند، به طور نامشروع باردار می شوند. کودکانی که تنها با مادرشان زندگی می کنند، بیش از بچه هایی که هم پدر و هم مادر در کنارشان هستند، مورد تجاوز قرار می گیرند؛ افت تحصیلی دارند و یا از مدرسه اخراج می شوند، دست به بزه کاری کودکانه می زنند، مواد مخدر مصرف می کنند و مرتکب جرائم بزرگسالان می شوند.(9)
افزون به آنچه گذشت، امروزه تفکر فمینیسم علاوه بر پی آمدهای اجتماعی، با چالش های نظریِ جدی رو به روست و اندیشه های فمینیسی در غرب به شدت به نقد کشیده شده است. برخی از چالش های اساسی دیدگاه فمینیستی در محافل علمی امروز ایران نیز مطرح است.(10)
3 نویسنده در دفاع از فمینیسم، می گوید: فمینیسم با نهاد خانوده ضدیت ندارد، بلکه با نوع خانوده مردسالار ضدیت دارد. نگاهی به اندیشه های رادیکال فمینیست ها این ادعا را مورد تردید قرار می دهد. یکی از فمینیست های رادیکال به نام شولامیت فایرستون در کتاب دیالکتیک جنسیت، عامل فرودستی زنان را در طول تاریخ، مسائل بیولوژیکی زنان، یعنی وضعیت خاص زایمان می داند. به نظر وی، تکنولوژی های جدید، با میسر ساختن لقاح بدون آمیزش، پرورش جنین خارج از رحم و بزرگ کردن بچه خارج از خانواده، زنان را آزاد خواهد کرد. در این روند، خانواده به عنوان واحدی برای تولید مثل و برای اقتصاد از میان خواهد رفت و جامعه ای آزاد از نقش های مبتنی بر جنسیت شکوفا خواهد شد.(11)
همچنین، حتی فمینیست های فرامدرن که امروزه با خانواده مخالفت نکرده و از آن دفاع می کنند، تعریفی از خانواده ارائه می دهند که چیزی معادل «سرپناه» است؛ نه خانواده به مفهومی که در فرهنگ اسلامی و ملی ایران وجود دارد. بنابراین، بی تردید فمینیسم هرگز خانواده در مفهوم دینی را استحکام نمی بخشد.
4 نویسنده می گوید: فمینیسم اباحه گری و بی بند و باری را گسترش نمی دهد.
برخی از اندیشه های فمینیستی برای مقابله با سلطه جنس مرد بر زن پیشنهاد کرده اند که ارتباطات جنسی، در خارج از نهاد خانواده سامان یابد. ازاین رو، هم زیستی آزاد با جنس مخالف یا موافق را توصیه کرده اند. گروهی از رادیکال فمینیست های هم جنس گرا، رابطه با مردان را امری سیاسی می دانند که زمینه ساز سلطه جنس مذکر است. بنابراین، زنانی را که به ارتباط با جنس مخالف روی می آورند، به هم دستی در ستم بر زنان متهم می کنند و بر این باورند که برای پیروزی در این مبارزه، لازم است روابط جنسی در هم جنس گرایی محدود شود.(12)
1. منظور از تبعیض های جنسیتی تفاوت در صفات فیزیکی مردان و زنان نیست، بلکه این تبعیض به ویژگی های رفتار مردانه و زنانه در جامعه مربوط می شود. به بیان دیگر، تبعیض های جنسیتی (Gender) به انتظارات رسمی، حکومتی، اجتماعی و فرهنگی در مورد رفتاری مربوط می شود که برای اعضای هر جنس مناسب دانسته می شود؛ انتظاراتی که معمولاً تبعیض آمیز است. اتفاقا هدف اصلی مطالعات فمینیستی مطالعه همین تبعیض ها در دنیای جدید است.
2. نگارنده در دو نوشته از زوایای دیگری به این دلایل اشاره کرده است. نوشته اول، با عنوان «اختلاط مفهوم فمینیسم با جنبش زنان»، در کتاب جامعه شناسی اجتماعی، به کوشش انتشارات طرح نو به چاپ رسیده است. دومی، با عنوان «ارزیابی پویش زنان ایران»، در آبان 82 در روزنامه یاس نو چاپ شد و هم اکنون در سایت اینترنتی رویداد (Rouydad) قابل دسترسی است.
3. نگارنده برای این ادعای خود شواهد زیادی دارد که تنها به چند نمونه اشاره می کند و مدت هاست که با کوشش مدافعان مسلمان حقوق زنان در کمیته زنان جبهه مشارکت ایران اسلامی منشور زنان تهیه شده است. با اینکه این منشور نمونه یک منشور فمینیستی اصلاح طلبانه از سوی مسلمانان ایرانی است، اغلب تهیه کنندگان آن از کاربرد واژه «فمینیسم» خودداری کرده اند. نمونه دیگر، خانم شیرین عبادی برنده جایزه نوبل صلح جهانی است. ایشان با اینکه دو دهه برای اعاده حقوق زنان فعالیت کرده است، اما هم چنان خود را فمینیست نمی نامد. نمونه دیگر خانم رخشان بنی اعتماد کارگردان سینماست که اغلب فیلم های تأثیرگذارش دفاع از حقوق زنان است، ولی از کاربرد واژه «فمینیسم» اکراه دارد (با این همه، ادعای نگارنده این نیست که تک تک مدافعان زنان در ایران چنین می کنند، بلکه عده ای هم هستند که با صراحت خود را فمینیست می دانند، ولی هنوز این استفاده در میان فعالان تأثیرگذار رایج نشده است).
4. تفاوت دسته دوم با سوم را با تمثیل ذیل بهتر می توان روشن کرد. دسته دوم مانند هواداران تیمی هستند که حاضرند برای تشویق اعضای تیمشان حتی در چله زمستان به ورزشگاه بروند و تیمشان را تشویق کنند تا بر رقیب پیروز شود؛ اما دسته سوم همان علاقه مندانی هستند که فقط پای تلویزیون می نشینند و از تیمشان هواداری می کنند.
5. خانواده دموکراتیک، یعنی خانواده ای که همه اعضای آن، اعم از زن و شوهر و فرزندان، در آن احساس وظیفه می کنند و با توافق و رضایت کارهای خانه میان آنان تقسیم می شود. نقد خانواده مردسالار و تأکید بر خانواده دموکراتیک یکی از مفاهیم کلیدی در تئوری های جدید دموکراسی است - مانند دموکراسی عاطفی. برای آشنایی مختصر با این تحولات نگاه کنید به سخنرانی آنتونی گیدنز، با عنوان «چشم انداز خانواده»، که در مجله آفتاب شماره 29 چاپ شده است.
6. البته در اینجا ذکر دو نکته ضروری است. اول، اگر حاملان جنبش خود را با عنوان فمینیست هویت یابی کنند، تنها یکی از شروط تبدیل «مسئله زنان» به «جنبش زنان» فراهم شده است که بررسی شرایط دیگر در حوصله این نوشته نیست. دوم، اگر حاملان جنبش فعال شوند حتی ممکن است پیش از اینکه پویش زنان به جنبش تبدیل شود، خود حکمرانان به مطالبات زنان پاسخ دهند واز ظهور جنبش زنان پیشگیری کنند. به نظر نگارنده، اگر چنین شود اتفاق خوبی است، ولی معمولاً تجارب جوامع دیگر، حتی جوامع غربی، نشان می دهد که حکومت ها و نهادهای مردسالار به راحتی به استیفای حقوق زنان تن نداده اند.
7. فمینیسم در آمریکا تا سال 2003، ص 18
8. همان، ص 205
9. همان، ص 207
10. ر. ک: فمینیسم و دانش های فمینیستی، ناشر دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، و ر. ک: در آمدی بر نظام شخصیت زنان در اسلام، محمد رضا زیبایی نژاد و محمد تقی سبحانی
11. هایدی هارتمن، پیش به سوی یک اتحاد مترقی تر، ترجمه آزاده شکوهی، آوای زن، ش 26 ص 45
12. ر. ک: آلیسون جگر، چهار تلقی از فمینیسم، ترجمه س امیری، زنان، ش 31