سومین اصل از اصول اعتقادی اسلام، اعتقاد به معاد است. معاد از ماده «عود» به
معنای «بازگشت» است و در فرهنگ دینی به این معناست که همه انسانها پس از مرگ برای
رسیدگی به اعمال و برخورداری از پاداش نیکیها و مکافات بدیها به سوی مبدأ (یعنی
خداوند)، باز می گردند. اعتقاد به این اصل، دارای آثار متعدّد اجتماعی و فردی،
روانی و رفتاری است. قرآن درباره معاد به چند نکته اساسی توجه دارد که عبارت اند
از
:
-
این امر، قطعی است (.. و إنَّ الساعةَ آتیةٌ لا رَیبَ فیها)؛(12
)
-
همگانی است (هذا یَومُ الفَصلِ جَمَعناکُم و الأولین)؛(13
)
-
دقیق برگزار می شود (لا یُغادِر صَغیرةٌ و لا کَبیرةٌ إلّا إحصاها)؛(14
)
-
عادلانه است (لایُظلمونَ فتیلاً).(15
)
از مهم ترین آثار باور به این اصل، می توان به امور زیر اشاره کرد
:
بازدارندگی: آگاهی به این امر که پس از این زندگی، زندگی جاویدان دیگری وجود
دارد و بر اساس باورها و اعمالی که فرد در این جهان کسب کرده سر از سعادت، فلاح و
رستگاری و برخورداری از رضا و رضوان الهی یا از شقاوت، عذاب دردناک، رنج بی پایان و
ابتلا به عذاب و آتش و قهر الهی درمی آورد، هر انسانی را به فکر فرو می برد که اگر
واقعاً چنین است پس نمی توان بی تفاوت بود و هر طور که خواست زندگی کرد، هر چیزی را
گفت، هر کاری را کرد، به هر اندیشه و باوری ملتزم شد؛ بلکه باید آن طور زندگی کرد
که سرانجام برای پیمودن راه آخرت، آمادگیهای لازم را کسب نمود
.
همان گونه که جنین در عالم رَحِم، یک بند ناف در اختیار دارد و باید به وسیله آن
از خون مادر تغذیه کند و به تکثیر و افزایش و رشد دست یازد و برای خود چشم و گوش و
زبان و دست و پا و... بسازد تا آمادگی ورود به این دنیا را پیدا کند و جهان طبیعت
را با چشم ببیند و با گوشهایش از صداهای موجود در آن ادراکی پیدا کند و با پا در آن
راه برود و با دست خویش در آن به ساختن، برداشتن، گرفتن، دادن و یا زدن و خراب کردن
و... بپردازد. انسان، در این مرحله از زندگی خود باید با برخورداری از این امکانات
و با استخدام طبیعت و جهان مادی، برای مرحله بعدی زندگی، ابزارهای لازم را فراهم
کند: برای دیدن دیدنیهای عالم آخرت برای خود چشم مناسب و برای شنیدنیهای آن عالم،
گوش مناسب و برای پیمودن راههای آن عالم برای خود پایی مناسب بسازد و برای ادراک
مدرکات عالم پس از مرگ، مرکز ادراکات ملکوتی را که همانا قلب سلیم است فراهم آورد
تا از حیات طیّبه افزون، بهره مند شود
.
انسان، در پرتو این آگاهی و باور و با این نوع مقایسه ها درمی یابد که باید طبق
اصول و ضوابط و در چارچوب معینی زندگی کند و نمی تواند در این عرصه از آزادی مطلق
-
که مترادف با بی بندوباری و لا اُبالیگری است
-
،
دم بزند و آن را طلب کند
.
یکی دیگر از آثار آگاهی و باور به معاد، وسعت افق دید است. انسان باورمند به
معاد، زندگی را محدود به زندگی دنیوی نمی داند. اسلام به او چنین می آموزد که زندگی
دنیا به منزله مقدمه ای برای حیات اخروی است. دنیا مانند پلی است که باید از آن گذر
کرد و به سرْمنزل مقصود (کمال انسانی) رسید. بنابراین برای چنین انسانی دنیا و
مطامع دنیوی مثل ثروت، شهرت و قدرت، همه چیز نیست و ارزش مستقلی ندارد، بلکه آن گاه
مشروع و ارزشمند می شوند که در خدمت زندگی جاوید اخروی و کمال انسانی قرار گیرند
.
افق دید چنین انسان باورمندی پهنه هستی است
.
انسان باورمند به معاد، دیدی عمیق به زندگی پیدا می کند. زندگی دنیوی برای او
هدف نیست. هدف، زندگی جاوید اخروی است. در ضمن، این باور، جهتگیری خاصی به او
می بخشد. جهت اعمال و رفتارهای او رو به کسی است که مالک روز جزاست؛ پروردگار
جهانیان و خالق هستی است. او با چنین باوری در جهت «شدن به سوی او» قرار می گیرد
. «
او»یی که کمال مطلق است
.
چنین جهتگیری ای، مستلزم تنظیم رفتار است. هر رفتاری با این گونه جهتگیری سازگار
نیست، بلکه مقتضی رفتارهای خاصی است. ممکن نیست که کسی هدفش تقرّب به خدا باشد و در
جهت شدن به سوی او گام بردارد و در عین حال به رفتارهایی روی بیاورد یا افکار و
احساساتی را در خود برانگیزد که بر خلاف این جهتگیری و در تعارض با چنین هدفی
است
.
فَضای خداخواهی، خداپرستی، خدا گونگی و برای خدا بودن و به سوی خدا شدن، فضای
اطمینان، آرامش و امنیت است نه اضطراب و آشفتگی و اغتشاش و درگیری و تنش
.
از دیگر آثار آگاهی و باور به معاد، افزایش توجه به تکالیف و مسئولیتها و زدودن
غفلت و کم توجهی است. انسان باورمند به معاد می داند که روزی را در پیش دارد که
باید حساب و کتاب پس بدهد و در برابر ریز و درشت اعمال و کردارش پاسخگو باشد
.
حسابرسی دقیق در پیش است و حسابرس آن روز، کسی است که نه می شود چیزی را از او مخفی
کرد و نه می توان او را فریب داد. نه می توان حاشا کرد و نه می توان با توجیه های
غیرواقعی او را به تردید انداخت. چنین باوری جایی برای غفلت و کم توجهی باقی
نمی گذارد
.
انسانی که در برابر چشمان یک ناظر انسانی معمولی که به روشهای مختلف می توان
نظارت او را بی اثر کرد و او را به اشتباه انداخت، حواس خود را جمع می کند، چگونه
ممکن است در برابر نگاه تیزبین ناظری چون خداوند - با اوصافی که پیش از این گفته شد
-
، بی تفاوت بماند و از او اثر نپذیرد. البته ممکن است که به لحاظ ضعف آگاهی نسبت
به معاد و ماجراهایی که در آنجا اتفاق می افتد و ضعف آگاهی نسبت به مالک روز جزا و
صفاتی که خود او آنها را برای ما بر شمرده است و قوانین و ضوابطی که بر آن روز،
حاکم است و خداوند بر خود واجب کرده است که مطابق آنها با بندگان رفتار نماید و نیز
به لحاظ ضعف باور به این امور، این آثار به منّصه ظهور نرسند و یا تأثیر کمی در ما
بروز پیدا کند، ولی با تحقّق آگاهی و باور به معاد، این آثار نیز محقق خواهند شد
.