در تابستان سال جاری، گروهی از فضلای اهل قلم و فعالان ادبی حوزه، با دعوت معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم، گرد آمدند تا درباره راهکارهای عملی، در مسیر توسعه فرهنگ نوشتاری و بهینه سازی قلم حوزه تبادل نظر کنند. حاضران در این گفت وگوی عالمانه، عبارت بودند از آقایان: محمد اسفندیاری، سید حسن اسلامی، رضا بابایی، حمید بصیریان، عبدالله حسن زاده آملی، سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا) و محمدرضا موحدی.
آنچه در ذیل می آید، خلاصه ای از مباحث و گفت وگوهای نشست مزبور است. همچنین معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم، در نظر دارد این سلسله گفت وگوهای تخصصی را تا رسیدن به نتایج مطلوب علمی و عملی، ادامه دهد. ان شاء الله. «پژوهش و حوزه»
محمد اسفندیاری:
میان ذهن و زبان، ارتباط نزدیک است و این دو از هم اثر می پذیرند. بنابراین، گناه آشفته نویسی را می توان بر گردن اغتشاش ذهنی گذاشت. آن که آشفته می اندیشد، پریشان می نویسد و آن کس که ذهن و اندیشه منسجمی دارد، این انسجام در نوشته هایش دیده می شود. به قول حافظ:«کی شعرتر انگیزد، خاطر که حزین باشد.» از خاطر آشفته و حزین، نمی توان توقع داشت که شعر آبدار بگوید و به سامان بنویسد. همین وضع (تأثیر ذهن بر زبان) در مسئله پژوهش و نگارش هم وجود دارد. کسی بداند چگونه تحقیق کند، در قلمی کردن تحقیقاتش هم خیلی مشکل ندارد. به عبارت دیگر، کسی که موضوع را فهمیده و صدر و ذیل مسئله را می داند، اگر دست به قلم ببرد اگر چه آموزش چندانی هم ندیده باشد نیمی از راه را رفته است. اما کسی که در سایه روشن حرکت می کند و مسئله هنوز برای خودش، وضوح نیافته، اگر دست به قلم ببرد، مقاله یا کتاب ارزشمندی نمی آفریند. چرا؟ چون چگونه گفتن، فرع چه گفتن است.
بسیاری از کسانی که در مقوله نگارش مشکلی نداشته اند و نثرهای مطلوب یا مقبولی هم آفریده اند مثل شهید مطهری موفقیت های خود را مرهون آموزش نویسندگی نیستند. اینان، چون به موضوعات علمی، نگاه جامع و عمیقی داشته اند و به هر مسئله که می رسیدند، در بررسی دقیق آن، همه اطراف قضیه را در نظر می گرفتند، در طرح و ارائه نوشتاری نیز موفق بودند.
البته اگر همین گروه که تا حدی در نگارش توفیق دارند، آموزش هم ببینند، دو چندان موفق خواهند بود. من نمی خواهم ارزش و آثار کلاس های نویسندگی را دست کم بگیرم؛ ولی باید در نظر گرفت که مشکل نگارش، ریشه در پژوهش دارد و اگر آن جا اصلاح نشود، این جا را نیز نمی توان اصلاح کرد یا رشد داد.
نکته دومی که بر اساس مطلب بالا است، توجه به اهداف است. ما نخست باید ببینیم که چه می خواهیم. اگر ما عده ای از طلاب را در یک مقطع تحصیلی دراز مدت هم به کار بگیریم و آموزش دهیم، نصیب ما چه خواهد بود؟ طلبه ای که قبلاً مواد علمی فراهم نکرده است و در موضوعی از موضوعات علمی، تخصص ندارد، او هر قدر هم که در این کلاس های نویسندگی بنشیند و همه مباحث را هم فرا گیرد، دست آخر یک انشانویس می شود. ما که نمی خواهیم منشی یا میرزا یا انشانویس تربیت کنیم؛ یعنی آموزش نویسندگی باید در مراحل بعد قرار گیرد. اصلا باید دید که این آقایان یا خانم هایی که دارند مهارت های نگارشی را می آموزند، چقدر حرف و مواد دارند که در قالب های نوشتاری بریزند. اگر اصول و مهارت های نویسندگی را بیاموزند، اما حرف مهمی برای گفتن نداشته باشند، می شوند دبیر یا کاتب یا منشی... . ما به نویسنده محتاجیم نه دبیر و منشی. نویسنده، همان قدر که می داند چگونه بنویسید، این را هم می داند که چه بنویسید. یکی، بدون دیگری فایده ندارد.
این که جدیدا می گویند ما باید در عرصه اندیشه، دست به «ادبیات زدایی» یا «احساسات زدایی» بزنیم. به همین معنا است. باید از اندیشه، ادبیات زدایی کرد! و گرنه جز یک مشت جملات ادبی و نغز اما بی مغز چیزی حاصل نمی شود. اگر از ساحت اندیشه، ادبیات زدایی نکنیم، کار ما شبیه کسی خواهد شد که می خواهد به ضرب و زور، چیزی را وارد مغز کسی کند. این اتفاق در دهه های سی تا پنجاه افتاد. ما در آن دوران، به مدد ادبیات و مقالات رمانتیک، اسلام را معرفی می کردیم. البته اقتضای آن دوره هم شاید جز این نبود؛ ولی حالا دیگر وقت آن رسیده است که اندیشه ناب و پیراسته از ادبیات، عرضه کنیم. مشکل ما، در درجه اول مشکل فکری است. اول باید این دست مشکلات را حل بکنیم، بعد به عرضه و شکل ارائه آن ها بیندیشیم.
تا توانی سعی کن از بهر آش
کاسه،گر چینی نباشد گو مباش
اما اگر بخواهیم به مشکلات نگارشی حوزه هم توجه جدی بکنیم، از یکی دو مسئله نمی توان گذشت: یکی این که اغلب متون درسی حوزه، عربی است. جوانی که از ابتدا کتاب های «ال دار» خواند است، در میان سالی یا بالاتر، نمی تواند فارسی روان بنویسد. شیوه بیان و نوع بررسی های علمی در کتاب های رسمی حوزه،از طلبه ها، «قدمای معاصر» می سازد. من نمی گویم که این کتاب ها را کنار بزنیم. باید در فکر راه حل بود. تشویق طلاب به مطالعه آثار فارسی، در کنار مطالعه کتاب های عربی، شاید یکی از راه های حل این معضل باشد.
مشکل دیگر، خلطی است که بسیاری از نویسندگان حوزه، میان ساده نویسی و سطحی نویسی کرده اند. ما می پنداریم چون عامه مخاطب ما هستند، پس می توانیم بلکه وظیفه داریم سطحی بنویسیم!ساده نویسی، بسیار مطلوب است؛ اما این نوع نگارش هم برای خود، ضوابطی دارد. ساده نوشتن، سخت تر از دشوار نوشتن است؛ ولی ما چون نمی توانیم ساده بنویسیم، سطحی می نویسیم و این اشتباه بزرگی است که در تولیدات فارسی حوزه به چشم می خورد. یکی از ریشه های این خلط، قیاس دفتر به منبر است؛ یعنی ما می خواهیم همان گونه که بالای منبر حرف می زنیم، همان طور هم بنویسیم.هر روضه خوان موفقی، روضه نویس موفقی نیست.
بنابراین، باید طلبه ها را واداشت که نخست خوب بخوانند. خواندن، رکن نوشتن است. هر که بیشتر می خواند، بهتر می نویسد. در حوزه،مطالعه آزاد، یک کار جنبی محسوب می شود. طلاب با نثرهای فصیح آشنایی ندارند.اگر کسانی مانند آیت الله مکارم یا آیت الله سبحانی، خوب می نوشتند، یک علتش این بود که آنان بر اثر مبارزه فکری با مارکسیست ها، مجبور شدند که مطالعه آزاد داشته باشند و آثار نویسندگان فارسی آن دوره را بخوانند. همین خواندن ها، بهترین و مفیدترین کلاس های نویسندگی برای آنان بود.
من در این جا فرصت را مغتنم می شمارم و به یکی دیگر از کمبودهای موجود، اشاره می کنم.فقدان نشریات انتقادی درباره کتاب، تا کنون خیلی به ما ضربه زده است.در حوزه کتاب، باید نقد جدّی را رواج داد؛ تا هر کس دست به قلم نبرد و ذائقه ها را بیمار نکند. مجلات نقد کتاب می توانند چنان فضایی را در حوزه به وجود بیاورند که جلو کارهای ضعیف و سست، گرفته شود. مثلاً می گویند تا وقتی که مرحوم مجتبی مینویی زنده بود، نویسندگان جرئت نمی کردند هر کتابی که دلشان می خواهد بنویسند و روانه بازار کنند. واقعا واهمه داشتند.چون می دانستند که یکی هست که کارهایشان را می خواند و به دور از مجامله و ملاهنه، نقد می کند.از میان این همه آثاری که الان به بازار کتاب می آیند، مقدار اندکی، روی اصول و اسلوب نوشته می شود؛ باقی کارهای ضعیف و یا تکراری است که اگر محک نقد و صابون اعتراض به آن ها نخورد، جا را بر کارهای ارزشمند تنگ می کنند.
در حوزه ادبیات، نباید تعصب داشت. پیامبر(ص) فرمودند: بهترین شاعر امرءالقیس است؛ یا وقتی از امیرالمؤمنین پرسیدند چه کسی از همه شاعرتر است، فرمود: پادشاه گمراهان؛ یعنی امرءالقیس. پس آدم می تواند هم گمراه باشد و هم شاعرترین. ما باید راه استفاده از این گمراهان هنرمند یا هنرمندان گمراه را بیاموزیم. در ادبیات، دایره تسامح، کمی فراخ تر است. این گونه تسامحات که البته کنترل شده و روی ضوابط است، زمینه رشد را مساعد می کند. خلاصه آن که با ادبیات نمی شود برخورد ایدئولوژیک کرد. ما از همه نویسندگان بزرگ این سرزمین می توانیم استفاده کنیم، یعنی همه آن ها یک چیزهایی دارند که برای ما قابل استفاده است؛ البته این به معنای تسلیم شدن در برابر اندیشه های آنان نیست.
مشکل دیگری که می گویم و بحثم را تمام می کنم این است که در حوزه توجه ویژه به نویسندگان نمی شود؛ یعنی مثلاً همان توجهات و امتیازات که نصیب اساتید دروس می شود، نصیب نویسندگان نمی شود. حوزه، برای استادان دروس حوزوی، مزایایی قرار داده که هیچ کدام از آن ها برای نویسندگان نیست. در همه جا، برای جانبازی، سابقه تدریس،مدرک و... امتیاز می دهیم، اما برای تولید یک کتاب یا مقاله خواندنی، امتیازی در نظر نمی گیریم؛چرا؟ این مسئله، مشکل دیگری است که بر سر راه پرورش نویسنده در حوزه وجود دارد.
سید حسن اسلامی:
به نظر من، حوزه پیش فرض هایی دارد که تا به آن ها پایبند است، تغییر چندانی در وضع حاضر پیدا نمی شود. اگر بخواهیم وضع کنونی را دگرگون کنیم، باید برگریدیم و برویم سراغ آن پیش فرض ها. قبل از آن که درباره آن پیش فرض ها و ثابتات حوزه، سخن بگویم، این نکته را محتاج توضیح بیشتر می دانم که وقتی یک مرکز آموزشی، اهداف و برنامه ها و پیش فرض های ویژه ای را پذیرفت و دنبال همان ها رفت، نباید به محصولاتی غیر از آنچه از آن برنامه ها بر می آید، بیندیشد. اگر خواهان محصولات دیگری است، باید در مبانی و تعریف های نخستین خود، دست ببرد. ما ممکن است بتوانیم با برخی آموزش ها و فعالیت های خاص، تغییری در فضای عمومی حوزه بدهیم؛ ولی باید توجه داشت که این تغییرات بسیار اندک است و تحول اساسی در پی نمی آورد. آن دگرگونی و تحولی که ما انتظار داریم، محتاج تغییرات اساسی در برنامه ها و تعریف ها است. غیر از این هر تلاشی که بکنیم، حرکت در خلاف مسیر آب است.
برخی پیش فرض هایی که حوزه پذیرفته و بر مبنای آن ها تأسیس و تا کنون اداره شده است، بدین قرارند:
اولاً هدف از تحصیل در حوزه،کسب ملکه قدسی اجتهاد است.خیلی ها به صراحت می گویند هدف از ورود به حوزه و درس خواندن، در درجه اول، فقیه شدن است. البته ممکن است بسیاری درس بخوانند، ولی فقیه نشوند؛ این به پاره ای شرایط شخصی و عمومی بستگی دارد. مثلاً ممکن است استعداد نداشته یا خسته شده یا در وسط کار، رها کرده است. به هر حال غایت قصوای تحصیل در حوزه، تفقه در دین است.
این تعریف از اساس حوزه، گاهی چنان افراطی می شود که حتی تفقهی را هم که در قرآن آمده است به همین معنا می گیرد و می گوید این که خداوند فرموده در دین تفقه کنید؛ یعنی همین استنباط احکام جزئی که مربوط به عبادات و معاملات است. البته این یک برداشت افراطی است. ولی کمابیش هدف از تحصیل در حوزه،چنین محدوده ای دارد. وقتی، هدف از تحصیل حوزوی، فقه شد، طبیعی است که دیگر قالب ها خود به خود کنار می روند. بنابراین، شما هیچ گاه نمی توانید به یک فقیه یا کسی که در این مسیر قرار گرفته است، بگویید که تو چرا ادبیات نمی دانی یا نخواندی. هیچ فقیهی، منکر ادب و ادبیات نیست؛ اما ادب و ادبیات را همان بحث های مغنی و مطوّل می دانند و اگر از آنان بخواهید که مثلاً سبک های فارسی یا مقررات علمی ادب فارسی را بخوانید، می توانند بگویند که این ها در ماهیت اجتهاد و استنباط، به کار نمی آیند و فقیه را بدان نیاز نیست. حق هم دارند!چون حوزه، چنین تعریف و برنامه ای را برای خود برگزیده است. بنابراین، اگر شما بخواهید برای ادبیات فارسی که آشنایی با آن مقدمه لازم برای نگارش است جایگاهی در حوزه درست بکنید با یک مشکل اساسی روبه رو هستید که همان تعریف حوزه و حوزوی است.
ما در حوزه پذیرفته ایم که فقیه، یعنی کسی که حکم خدا را برای مردم بیان می کند و احکام خدا عبارتند از حرام و حلال و مباح و... . بیان این تکالیف شرعیه پنج گانه، چه نیازی به ادبیات دارد؟ چرا فقیه برای بیان حکم اباحه در مورد یک شی ء، باید برود و با قالب های ادبی آشنا بشود؟ همان طور که فقیه در فقه خود، هم در مرحله استنباط و هم در مرتبه بیان، نیازی به جغرافیا دانی ندارد، نیازی هم به آشنایی با بنیان های ادبی ندارد.
ثانیا (پیش فرض دوم) سنت شفاهی یا مشافهه، در حوزه جای خود را چنان باز کرده است که به این آسانی، به دیگر رقبا (مثل قلم) میدان نمی دهد. این سنت، حتی به صورت عملی بر روی نوع نوشتن و طریقه سلوک نوشتاری حوزویان، اثر گذاشته است؛ یعنی ما گاهی که داریم می نویسیم، در واقع نمی نویسیم، سخنرانی می کنیم؛ منتها جای زبان از قلم استفاده می کنیم.
یک طلبه تحصیل کرده و فاضل در حوزه، کسی است که بتواند خوب القای مطلب بکند و قدرت بیان داشته باشد، نه کسی که خوب بنویسد.
استاد خوب، استادی است که بتواند مطلب را خوب تدریس کند؛ یعنی به بیان آورد، نه به قلم. وقتی در تعریف ما، استاد مبرز فقط کسی باشد که چند صد طلبه،پای درسش حاضر باشند، به طور طبیعی سنت کتابت را محدود می کند و از قدر و ارج آن می کاهد.
آثار کتبی مهم ما، همان هایی است که قدما نوشته اند. الان، قالب های ادبی در رتبه هایی بسیار پایین تر از قالب های علمی قرار دارند.
حالا باید دید که می توانیم در این پیش فرض ها دست ببریم یا نه؟ من این را نمی دانم؛ ولی می دانم که تا این سایه بر سر حوزه گسترده است، درخت نونهال نویسندگی، برگ و بار نمی گیرد و همچنان در حاشیه ها و کناره ها، برای خود حرکت می کند. آیا وقت آن رسیده است که تعریف دیگری از حوزه و حوزوی به دست بدهیم؟ آیا می توان سنت شفاهی را در حوزه از حالت اقتدار و انحصار، بیرون در آورد و به غیر آن هم میدان داد؟ باید نخست برای این پرسش ها، پاسخ پیدا کنیم.
رضا بابایی:
به گمان من، اول باید دید مشکل کجا است. پیدا کردن محل نزاع،در این گونه مباحث خیلی مهم است. در حل مشکل هم نباید خیلی آرمان گرایی کرد. همه مشکلات عالم،گام به گام حل و فصل می شوند. این که باید تعریف حوزه را تغییر داد یا نخست به مسئله پژوهش بپردازیم و بعد به سراغ نگارش برویم، حرف های درست و قابل تأملی است؛ ولی آیا این گونه راه حل های کلی، موجب خلع سلاح ما در این روزها و ماه ها نیست؟ یعنی ما صبر کنیم تا عده ای یا نسل های دیگری بیایند و تعریف حوزه را تغییر بدهند و بعد موضوع را مطرح کنیم؟ شاید حل اساسی مسئله همین باشد؛ ولی وقتی اولیای حوزه، همگی به اصل مسئله توجه دارند و مشکل را پذیرفته اند و حاضر به هزینه کردن هر گونه امکاناتی هستند البته در وُسع مالی و فرهنگی حوزه باز باید به آرمان ها بیندیشیم؟ من گمان می کنم، مسئله نویسندگی مثل هر مسئله دیگری، دو گونه راه حل دارد: یکی راه حل کوتاه مدت و عاجل و دیگر راه حل اساسی و آجل. راه دوم فعلاً به روی ما بسته است و نیاز به پیش زمینه ها و زمان بیشتری دارد؛ اما این دوری و دیری، نباید ما را از اندیشیدن به راهکارهای مناسب این روزگار، غافل کند. من، دو سه نکته ای که در این باره به ذهنم می رسد، عرض می کنم و توجه به این نکات را برای بهبود وضع قلمی حوزه لازم می دانم.
تصوّر من این است که فضای عمومی و ذهنیت مشترک حوزویان، در مسئله نویسندگی بسیار مهم است.این فضا، به این زودی ها قابل تغییر کلی نیست؛ ولی نشانه ها و علایمی پیدا شده است که خبر از آمادگی برای تغییرات تدریجی می دهد. اگر دقیقا بدانیم که سرچشمه مشکلات ما در این مسئله چیست، شاید بتوانیم فضا را در جهت حل آن ها، تغییر بدهیم. البته این گونه تغییرات، نیاز به اراده کسانی دارد که تصمیمات رسمی و غیر رسمی حوزه، باید به امضای آن ها برسد.
مشکل اساسی در پرورش نویسندگان ماهر و آزموده، به فضای عمومی حوزه بر می گردد. نویسنده و اهل قلم، اساسا باید یک موجود ادبیاتی باشد؛ یعنی با ادبیات کما بیش انس داشته باشد و چیزهایی از شعر و نثر و آرایه ها و شگردهای ادبی بداند. کما بیش با زبان حافظ و سعدی آشنا باشد و چند متن کهن و اصیل را خوانده باشد. از همه مهم تر این که حتی اگر هم خود ذوق ادبی ندارد، از آثار سرآمدان ذوق و هنر لذت ببرد.
زمینه کنونی در حوزه، طلبه را به این سمت و سو نمی کشاند و می شود گفت که زمین حوزه به همین جهت، برای پرورش اهل ذوق و قلم، چندان حاصل خیز نیست. برای حل چنین مشکلی راه ممکن و شدنی همین است که اولیای حوزه به کمک عده ای از اهل فن این روح را در حوزه بدمند و این فضا را ایجاد کنند. در فضاهای ادبی، خود به خود، اهل قلم پرورش می یابند؛ بدون این که حتی برنامه یا هزینه ای در کار باشد. وقتی آب و هوا مساعد بود، زمین سرسبز می شود؛ ولی در محیط های کویری، برای پرورش یک نهال هم باید سعی بسیار به کار بست.به نظر می رسد اگر با برنامه های جهت دار و ممتد، بتوانیم این روح ادبی را در فضای حوزه، بدمیم، به صورت خودکار نویسندگان بسیاری تحویل خواهیم گرفت.
نکته دیگری که باید افزود این است که آنچه تاکنون تحت عنوان کلاس های نویسندگی برگزار شده و هر برنامه دیگری که تا کنون بوده است، جواب نداده است. دلیلش هم برای همه روشن است. فعالیت هایی که تا به حال بوده، مبتنی بر پیش زمینه ها نیست. اولاً آن فضای عمومی و کلی که گفتم، هنوز پیدا نشده است. بنابراین، هر تلاشی که می شود، مثل پاشیدن بذر در زمین نامساعد است. ثانیا ما در کلاس های نویسندگی، تجربه های نخست را از سر می گذرانیم. برای همین، سرفصل ها گاهی بسیار ناشیانه است. بسیاری از طلاب، گلایه ای که از این گونه کلاس ها دارند، ناهماهنگی برنامه و سرفصل ها با اهداف است. ما هنوز یک برنامه مفید و عملی تدوین نکرده ایم و مثلاً نمی دانیم در این کلاس ها چقدر ضرورت دارد که به دستور بپردازیم. یا مثلاً آرایه ها چه اندازه در تقویت ادبی قلم، موثر است. هر استادی که به این کلاس ها می رود، برنامه خود را یا بهتر بگویم:برنامه ای که از دستش بر می آید اجرا می کند.
مشکل عمده دیگری که در کلاس های آموزش نویسندگی وجود دارد،کمبود استاد است. از میان چندین نویسنده با ذوق و هنرمندی که در حوزه داریم، تعداد معدودی از آن ها قادر به تدریس هستند. استادی که عهده دار تدریس نویسندگی می شود، حداقل باید دو شرط را حائز باشد: اولا خود نویسنده باشد؛ ثانیا نویسنده پرور باشد. استادانی که ما سر کلاس ها می فرستیم، نوعا خود نویسنده نیستند. تئوری می دانند؛ از عهده بحث های نظری هم خوب بر می آیند، ولی چون خوداهل قلم نیستند، ظرافت های لازم را در تدریس ندارند؛ مثلاً من کلاً مخالف تدریس دستور در کلاس های نویسندگی هستم؛ چون می دانم که این بحث خصوصا اگر در ابتدای مباحث بیاید جز خستگی و دلزدگی سودی ندارد. دستور زبان فارسی غیر از صرف و نحو عربی است. ما در دستور، مشکلاتی داریم که هیچ کدام حل نشده اند. استاد درس نویسندگی، اگر خود نویسنده باشد، خوب می داند که تدریس دستور، در این حجم و اندازه، هیچ گرهی از کار فروبسته ما نمی گشاید؛ سهل است که گره هایی نیز می اندازد.
حوزه باید روی همین چند نفری که توان و تجربه تدریس نویسندگی را دارند، سرمایه گذاری کند و نگذارد وقت و نیروی آن ها به هدر برود. ما هزار گونه سعی و هزینه به کار می گیریم که چند تا نویسنده تربیت کنیم؛ اما همین تعداد نویسنده ای هم که داریم، رها کرده ایم و هیچ گونه حمایت و دلالتی، در حق آنان به کار نمی گیریم.
خلاصه عرض من این شد که گام نخست دمیدن روح ادبی و ذوق به حوزه است که اگر با برنامه و مستمر باشد، حتما نتیجه خواهد داد. گام های دیگر سامان بخشی به برنامه های دروس ادبی است که واقعا وضع اسفناکی دارند.
حمید بصیریان:
ما می توانیم در این مسیر، از تجربیات دیگران استفاده کنیم. مثلاً ببینیم در درس زبان انگلیسی چه روش هایی را به کار می گیرند که دانشجو پس از مدتی تحصیل قادر به نوشتن به زبان انگلیسی می شود. با دقت در آن روش ها به یک نکته مهم دست می یابیم که همان اهتمام به کار زبان شناسی است. ما هنوز نتوانستیم زبان شناسی علمی را حتی در دانشگاه ها جا بیندازیم و از طرف دیگر، روش های سنتی هم دیگر پاسخگو نیستند.
برای شروع باید به مقطع های پایین تر مراجعه کنیم؛ مثلاً از دبیرستان. اگر در دبیرستان یا آموزش های متوسطه، سنگ بنا را درست بگذاریم، در مقاطع بالاتر مثل حوزه یا دانشگاه، تکلیف همه روشن است؛ یعنی همه می دانند که چه باید کرد و چگونه راه را ادامه داد. وقتی از اول، برنامه این باشد که محصل بتواند بنویسد، در مراحل و مقاطع بالاتر مشکل چندانی نخواهیم داشت. طبق روش های زبان شناسی، همه آرایه ها و فرمول ها در متن معنا پیدا می کنند و همه چیز عینی تر می شود. اگر مثلاً «ترکیب وصفی» را درس دادیم، باید بلافاصله بخواهیم که این ترکیب را در متن دیگران یا متنی که دانش آموز می نویسد، نشان دهد.
زبان غیر از ادبیات است. ما گاهی جهان را همان گونه که می بینیم، وصف می کنیم که کاری زبانی کرده ایم؛ اما گاهی هم جهان را در قوه خیال خود فرو می بریم و شکل خیال آلودش را ترسیم می کنیم.این دیگر کار زبان نیست؛ این جا به ادبیات رو کرده ایم. مشکل ما نثر زبانی یا نثر مرسل علمی است؛یعنی همان نثری که در کتاب های فیزیک و شیمی یا منطق و فلسفه به کار می رود؛ نه نثری که مبدأ آن قوه خیال است که نثر بلاغی می گویند. در دبیرستان ها هم وقتی از دانش آموز می خواهند انشا بنویسد او می رود سراغ نثر ادبی و خیال انگیز. در حالی که ما احتیاج به تمرین در نثر علمی داریم. باید از ابتدا تفهیم کرد که ما به چه نیاز داریم و در چه زمینه هایی باید زحمت کشید.
نثری که زبان شناسان توصیه می کنند، همان نثری است که بتوان با آن آثار علمی آفرید. سال ها پیش، زبان شناسان کشور، کتابی در دستور و کتابی دیگر در نگارش نوشتند و تحویل آموزش و پرورش دادند؛ ولی تدریس آن یک سال بیشتر دوام نیافت. چون طرفداران روش های سنتی، با آن مخالف بودند. این مشکلات ادامه یافت تا این که دوباره چاره را در این دیدند که به سراغ زبان شناسان بروند نه ادبیاتی های مصطلح.
در حوزه هم من گمان می کنم باید سنگ بنای این کار را گذاشت و رفت به سمت شکل دهی به نثر حوزوی. ما سرمایه های گرانقدری در گنجینه زبان خود داریم که البته به کارگیری و استخدام آن ها، نیاز به تدوین ضوابط و تمرین دارد. منتها از ابتدا باید طلبه را به نثر علمی عادت نداد و جلو کج سلیقگی ها را گرفت.
این را نیز بیفزایم که هر تصمیم و اراده ای نیازمند مجریان دلسوز و مبتکر است. ممکن است ما این جا بنشنیم و طرح های بکری هم ارائه بدهیم؛ ولی تا اراده جدّی به اجرای آن ها تعلق نگیرد، هیچ گامی بر نداشته ایم. من امیدوارم که با استفاده از کارشناسان ورزیده و بزرگ کشور بتوانیم بهترین برنامه را برای اصلاح وضع قلمی حوزه بریزیم؛ ولی بهترین برنامه ها، اگر به دست مجریانی بیفتد که به اهمیت و ماهیت کار توجه ندارند، سرنوشت بدی پیدا می کنند. اولین آفت در اجرایی کردن این امور، مسئله جمود فکری است. همان طور که دوستان هم متذکر شدند، در وادی ادبیات، چون مربوط به شکل و ساختار است، باید دست از سنت گرایی های افراطی برداشت. البته این به معنای ولنگاری نیست؛ ولی وقتی پای ادبیات به میان می آید، باید توجه کرد که این مقوله، چه پیشینه و چه زبان و چه فرهنگی دارد. قطعا برخی خصلت های ادبیات ما، حساسیت برخی را بر می انگیزد؛ ولی باید دید آیا این اندازه سخت گیری و تعصب در این وادی ضرورت دارد؟ وقتی جمود را گذاشتیم کنار، خواهیم دید که چه راه هایی برای پیشبرد کار در اختیار ما است که بسیاری از آن ها هیچ مشکل خاصی از حیث ذهنیت عمومی حوزه ندارد.
عبدالله حسن زاده آملی:
برای هر کاری ابتدا باید نیاز باشد تا قدمی به سویش برداریم. کارهای هنری که از گذشته تا کنون خلق شده، همه بر اساس نیازی است که احساس شده است. نویسندگی به عنوان یک کار هنری، همین گونه است. البته منظور آن نیست که هر کسی کلماتی را پشت سر هم ردیف کرد و چیزی ارائه داد، نویسنده است. نویسندگی در هر زمینه، راه و رسم خودش را دارد؛ و اگر برخوردار از ساختار ادبی زیبایی باشد، آن هنگام به عنوان کاری هنری پذیرفته می شود. میراث مکتوب ما، خود گواه بر این است. بیشتر آثار ماندگار، سترک و تناور ما، به دست عالمان دینی آفریده شده است. به هر کدام از آن آثار که روی می آوریم، آن چنان محکم و زیبا نوشته شده است که گویی دیگر بعد از آن کسی را یارای هماوردی با او نیست. از دیر باز تاکنون، این گونه آثار، سرمشق دیگران بوده و هست. قصه دیروز ما، قصه تولید بود و در هر زمینه ای فرهیخته ای قد برافراشت اثری برای همه دوران خلق کرد. اما قصه امروز ما، حال و هوای دیگری دارد. اگر نگاهی به آثار امروز بیفکنیم، خواهیم دید که دیگر از آن شاهکار آفرینی های پی درپی خبری نیست . همین که طرف می بیند می تواند کلماتی را سر هم کند و بنویسد، خود را نویسنده می خواند و حرفش را در همان قالب دست و پا شکسته می ریزد. بیشتر آثار امروز ما، نه رنگ و بویی از گذشته دارد و نه نسیمی از انواع ادبی امروز در تن آن ها وزیده است.
امروزه، کلاس های آموزشی در این زمینه در مراکز حوزوی برپا است؛ اما این آموزش ها بیشتر برای آشنایی مخاطب با آیین نگارش و ویرایش است.اگر کسی در این کلاس ها به جایی رسیده، پشتکار و همت خود او بوده است. شما هیچ مرکز آموزشی را سراغ ندارید که اعلان کند هر کس در این کلاس ها شرکت کند، بعد از چندی، نویسنده ای چیره دست خواهد شد. نگاهی به شرح حال بزرگان در گذشته و حال، گویای همین است. اگر به قله هایی دست یافتند، تلاش و همت خودشان بوده است. مرد راه بوده اند و در برابر موانع سرفرود نیاوردند. بخشی از مشکل امروز ما، ساده انگاری در این زمینه است. نویسندگی را سرسری گرفته ایم. اگر مدعی هستیم که ابلاغ معارف اسلامی بر عهده ما است، انتقال این فرهنگ باید با زبان و بیان گروه سنی مخاطب ما باشد. حال از خود بپرسیم که چه قدر با زبان و بیان این گروه ها، از کودک تا بزرگسال، آشنا هستیم؟ چه قدر در این زمینه تلاش کرده ایم و سختی ها را به جان خریده ایم؟ ما هنوز در تلفظ کلمه «رُمان» مشکل داریم.بارها شنیده ایم که می گویند «رُمّان».
با این همه، تلاش هایی را که در این زمینه صورت گرفته، نباید نادیده گرفت و از کنار آن گذشت. نویسندگی برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان، در این دودهه، در حوزه، رشد چشمگیری داشته و آثاری قابل قبول و درخور توجه خلق شده است.
حرف آخر، متولیان حوزه باید در این اندیشه باشند، اگر تحصیل معارف اسلامی ضروری و لازم است، ابلاغ آن ضرورتی دوچندان دارد. در دنیای کنونی، راه های ارسال پیام و اطلاع رسانی گسترش یافته و از تمام ظرفیت ها در این زمینه باید استفاده کرد. نخست باید دید متولی این گونه فعالیت ها کیست و از همو خواست که به وظایف خود عمل کند. نویسندگی، مانند همه شاخه های هنری و فنّی، نیاز به سازمان دهندگانی دارد که اختیار و امکانات دارند.
سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا):
جمودی که در برخی اندیشه های حوزوی وجود دارد، مانع بزرگی بر سر راه است. تا این جوّ و فضا، دگرگون نشود، تربیت صاحبان ذوق و قلم، بسیار دشوار است. اما برای عملی کردن پیشنهادهایی که به نظر من و دوستان می رسد، تأسیس نهاد مستقلی که به مثابه یک دپارتمان ادبیات و هنر در حوزه ها عمل کند، ضروری است. این نهاد، نباید از مؤسسات اقماری حوزه محسوب شود؛ یعنی در عین برخورداری از حمایت ها و عنایت های اولیای حوزه، مستقل باشد. این کار، عملی است و مشکلات چندانی هم ندارد. وقتی چنین نهاد یا مرکزی راه اندازی شد، می توان بسیاری از لوازم تربیت نویسنده را بر عهده آن گذاشت؛ از تعیین و تدوین سرفصل ها گرفته تا انتخاب مربیان و مدرسان، و همه فعالیت هایی که طبیعت این کار، طلب می کند. فایده مهم چنین مرکزی، جلوگیری از هرج و مرجی است که الان شاهد آن هستیم. متأسفانه حتی در تعیین استاد ادبیات برای مدارس هم ما مشکلات عجیب و غریبی داریم. گاهی برخی از این استادان، به دلیل ناهماهنگی و ناآشنایی با اهداف کلان و بی تجربگی، کلاس های ادبیات را به بی فایده ترین کلاس های موجود در حوزه تبدیل می کنند.وقتی در اهداف و برنامه ها و تعیین استاد، ناهماهنگی و ناپختگی باشد، دیگر بهترین کتاب های درسی هم گرهی از کار فروبسته ما نمی گشایند.
از وظایف نهادی که عرض کردم، یکی می تواند این باشد که دست به پالایش در کتب و استادان بزند. آموزش، مترتب بر زحمات و هزینه های بسیار است. چرا این زحمات و هزینه ها که سرمایه های حوزه هستند، در مسیر صحیح و مفید قرار نگیرند؟
این نهاد آموزشی باید فعال و آزاد و بیرون از مدیریت حوزه باشد. به نظر من علت شکست اکثر فعالیت هایی که تا کنون بوده است و من با برخی درگیری ذهنی و حضوری هم داشته ام، همین وابستگی به حوزه و مدیران متوسط آن است. این کار از درون حوزه؟ ممکن نیست؛ اما در هر صورت، محتاج کمک و حمایت های مادی و معنوی حوزه است. چون این نهاد، نخست باید موانع را از سر راه بردارد و اکثر این موانع، ریشه در برنامه ها و نحوه اداره حوزه دارد. اگر وابسته و آویزان به حوزه باشد، هیچ کدام از آن موانع را نمی تواند از سر راه بردارد؛ چون با تعریف و ماهیتش سازگار نیست؛ ولی اگر به آن استقلال دادیم، تعریف و ماهیت آن هم عوض می شود و می تواند طوری سلوک کند و از راه هایی برود که آن سدها را پیش روی خود نداشته باشد.
شبیه چنین نهادهایی الان در حوزه فعالیت می کنند. من نمی خواهم اسم ببرم، ولی همه می دانیم که در حوزه مؤسساتی است که حوزوی محسوب نمی شوند؛ ولی فایده آن ها به حوزه می رسد. برخی از این مؤسسات در حوزه نشر و کتاب، فعالیت می کنند و برخی در عرصه های دیگر. انصافا هم برکت داشته اند و همه برکات آن ها نصیب حوزه و طلبه و علوم دینی شده است؛ ولی جزو اقمار حوزه و به اصطلاح درون حوزوی محسوب نمی شوند. به عقیده من در ماجرای ادبیات و هنر هم، هیچ راه حلی جز این نیست. مسئولان باید بپذیرند که خود نمی توانند متولی این کار باشند؛ ولی می توانند حمایت کنند تا این فعالیت مبارک، در بیرون حوزه اما برای حوزه سامان بیاید.
محمد رضا موحدی :
نخستین نکته ای که در باب نویسندگی و کم وکیف آن در حوزه های علمیه، به نظر من می رسد، این است که در این موضوع، سرمایه گذاری در خوری نشده است. حوزه های علمیه، به دلایل گوناگون، از جمله توجه کامل و فراگیر به فقه و فقاهت، از پاره ای لوازم دیگر غافل شدند که یکی همین مسئله تربیت نویسنده است. به هر حال، فقط یک نویسنده ماهر و با تجربه می تواند محصولات علمی حوزه را نشر بدهد و به قلب و روح مخاطبان حوزه وارد کند. اگر حوزه به این بخش از وظایف خود عمل نکند، مثل این است که بهترین و مجهزترین ماشین را ساخته است؛ اما برای حرکت دادن آن در خیابان ها و میان شهرها، راننده تربیت نکرده است. به لحاظ اهمیتی که خطیب و نویسنده برای حوزه دارد، هر چه در این دو منطقه (تربیت نویسنده و خطیب) هزینه کند و وقت بگذارد، کم است.
در مورد یک نویسنده موفق حوزوی، فرض بر این است که در ابتدا بر دانش ها و معارف اسلامی، به نیکی آشنا است و دست کم آشنایی دارد. افزون بر این آشنایی، از کسی که بنا است نویسنده ای چیره دست و ماهر تلقی شود، توقع می رود که با شیوه های قدیم و جدید نویسندگی و سبک های رایج در دوران معاصر آشنا باشد. آشنایی با سبک های معاصر به ناگزیر با داستان نویسی معاصر گره می خورد و ما را ملزم می کند که در این وادی هم، گامی زده باشیم. البته همه این ها با فرض تسلط کامل نویسنده بر زبان مادری است. مع الاسف، بیشتر ما فارسی زبانان، در مورد تسلط خود بر زبان مادری، دچار نوعی اشتباه و توهم هستیم؛ یعنی چون به زبان مادری خود، سخن می گوییم گمان می کنیم که به این زبان، به خوبی هم می توانیم بنویسیم؛ در حالی که میان زبان محاوره ای و زبان مکاتبه ای، فاصله عمیقی به وجود آمده است. اصلا یکی از مشکلات ما در وادی نویسندگی، همین فاصله میان زبان گفتاری و زبان نوشتاری است. در کمتر زبانی، این همه شکاف و فاصله میان گفتار و نوشتار به چشم می خورد. بنابراین، ما نخست باید زبان مادری خود را در عرصه نوشتار بیاموزیم و به هیچ روی از این اصل ضروری، گریز نداریم. به قول ملک الشعرای بهار:
زهر بادا شیر مادر بر کسی
کو زبان مادری گم کرده است!
این پیش فرض ها و امکانات، به طور خودکار و طبیعی، برای طلبه حاصل نمی شود؛ چون طلبه از بدو ورود به حوزه تا چندین سال و حتی بیش از یکی دو دهه، فقط با متون عربی سروکار دارد. صرف و نحو و منطق و اصول و فقه و فلسفه و عرفان و تفسیر و... را به زبان عربی، آن هم بر اساس متون کهن عربی می آموزد.این کتاب ها ممکن است او را فقیه یا فیلسوف یا مفسر بکنند؛ ولی به حتم کمکی به فن نویسندگی او نمی کنند و بلکه، چنان ذهن او را تسخیر می کنند که دیگر قادر به ساختن جملات فارسی سلیس و روان نیست. از چنین دانش آموخته هایی نمی توان توقع داشت که سرمایه ها و لوازم اولیه نویسندگی را دارا باشند.
مشکل اساسی تر در این نوع فعالیت ها، این است که در میان بیشتر طلاب، اصلاً احساس نیازی به کسب مقدمات و امکانات نویسندگی دیده نمی شود. به قول حافظ:
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند؟
بر فرض که مسئولان و دست اندرکاران تربیت نویسنده، همگی مسیحادم و مشفق اند؛ اما وقتی احساس نیاز در سطح مطلوبی وجود ندارد، از این دم های مسیحایی هم، کاری بر نمی آید. بنابراین، به گمان من، نخستین گام در این زمینه، این است که این احساس نیاز را عینی کنیم و به تعبیر مولوی، تا تشنگی پیدا نشود، آبی هم به دست نمی آید:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
نکته دیگری که در تدریس نویسندگی، باید مدّ نظر قرار داد، حجم مباحث دستوری و قواعد املای فارسی و نظیر آن ها است. به عقیده من این گونه بحث ها ده درصد از نیاز هنرجویان را فراهم می کند، باقی که نود درصد کار است به خود شخص و انگیزه های شخصی او بر می گردد.
با این مقدمات می بینید که چقدر توقع بی جایی است اگر از یک مدرس ادبیات و نگارش فارسی انتظار داشته باشیم در عوض یک یا دو نیم سالِ تحصیلی، به دانش پژوهانی که پنج یا ده سال از دوره طلبگی او می گذرد و در این مدت، هیچ تجربه قلمی نیز ندارد، و آن امکانات و مقدمات را هم فراهم نیاورده، نویسندگی را تعلیم دهد. درست مثل این است که بخواهیم صرفا با تعلیم قواعد عروض (وزن شعر فارسی)و قافیه و قوالب شعری... طی دو یا چهار واحد درسی، کسی را شاعر کنیم!
طبعا غیر از علایق شخصی و انگیزه های قوی که در نهاد دانش پژوه، می بایست تقویت و هدایت شود، برنامه ریزی مدیران آموزشی و پژوهشی حوزه، برای سیستماتیک کردن این آموزش ها، ضروری است. من تا کنون ندیده یا نشنیده ام که چنین برنامه هایی در حال تدوین یا اجرا باشد و گمان هم نمی کنم به این زودی ها اولیای حوزه، برای سرمایه گذاری های کلان و قوی و مدبرانه، تصمیم بگیرند؛ ولی از همین نوع جلسات، پیدا است که همگی به اهمیت و ضرورت تربیت نویسنده، پی برده اند و دانسته اند که حوزه نمی تواند بدون رسانه قلم، به حیات علمی و خدمات دینی خود ادامه بدهد.