مدیر علمی
هر پدیده ای در جهان، فلسفه و مبانی خاص خود را داراست؛ حقوق نیز به عنوان یک پدیده اجتماعی که ناشی از روابط اجتماعی و حاکم بر آنهاست، بنیاد و مبنایی دارد. از اینرو مکتب حقوقی اسلام فطرت و طبیعت انسانها را در بنیان حقوق دخیل دانسته و معتقد است که مقررات الزام آور حقوقی باید بر اساس این عامل مهم استوار باشد.
پس حقوق از منظر اسلام بنیادی فطری و الهی دارد؛ یعنی همان ارزشها و اصول معنوی ای که به دلیل هماهنگیشان با طبیعت انسانی، اسلام بر آنها ارج می نهد. این نگرش اسلام را می توان از گفتار قرآن بخوبی استنباط نمود: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لا یعلمون»؛ (روم، 30) ای بشر با نهایت اخلاص به این دین که مجموعه ای از مقررات و قواعد حاکم بر رفتار و کردار بشر است، روی آور؛ چه این دین هماهنگ با فطرت خداست؛ فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. هرگز آفرینش خدا دگرگون نشود، زیرا این دین با این نظام حقوقی، با آفرینش و فطرت همسویی دارد. ولی چه باید کرد که مردم بیش از این نمی دانند.
از دیدگاه قرآن آن نظام حقوقی ای استوار، درست و شایسته حکومت بر زندگی انسانهاست که بنیاد الهی داشته باشد. از سوی دیگر در پی تحولی که در بینش فلسفی حقوق در قرن بیستم رخ داد، این نکته بر ما مسلم شد که بینش فلسفی اسلام درباره بنیاد حقوق نه تنها به زعم برخی، اسطوره ای متعلق به بایگانی تاریخ نیست بلکه یکی از تحول یافته ترین جریانهای فکری حقوقی در قرن بیستم به شمار می رود.
اما حقوق برگرفته از فطرت یعنی چه؟ «حقوق طبیعی» مجموعه اصول اساسی مربوط به زندگی اجتماعی است که در طبیعت بشر به عنوان یک موجود اجتماعی صاحب اندیشه، اختیار و متمکن از تمیز وجود دارد.
نظریه حقوق طبیعی بیش از هر چیز دیگر، از تندرویهای مکتبی که در قرن هفدهم و هجدهم رونق خاصی یافته بود، لطمه دید؛ یعنی از «مکتب کلاسیک حقوق طبیعی» که برخی ترجیح داده اند آن را «مکتب عقلیگری حقوق طبیعی » بنامند. البته همه کسانی که در قرن بیستم بر ضد پوزیتویسم برخاستند، در زیر عنوان حقوق طبیعی گرد نیامده اند؛ مثلاً «ژرژ سٍل» و «دوگی» نیز از طرفداران حقوق طبیعی اند ولی مکتب خود را هرگز بدین نام نخوانده اند؛ بلکه مکتب ایشان به «بیوسوسیولوژیک» معروف شده است.
قبول فلسفه و مبنای فطری و طبیعی برای حقوق به منزله انکار وجود قوانین نمی باشد و کسانی که معتقد به وحی و نبوت می باشند، معتقدند که بشر هرگز به تنهایی نمی تواند قانونگذار مطلق باشد و کشف قوانین فطری را نیز نمی توان تنها به عقل بشری واگذار نمود؛ چرا که اختلاف برداشتها و تناقضات عقلا همگی حکایت از نارسایی عقل آنان در کشف قوانین صحیح حقوقی می کند. این در حالی است که قرآن کریم بالاترین تفاوت بین قانونگذاری خالق را با قانونگذاری مخلوق در این می داند که در نوع اول ، «اصل عدم اختلاف» در سیستم قانونی شریعت جاری است؛ لذا می فرماید: «و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً»؛ (نساء، 82) اگر این قرآن هم از سوی غیر خدا بود، در آن اختلاف زیادی بود.
در دین مبین اسلام، نظام حقوقی با رسالت پیامبر شکل می گیرد و پس از رحلت ایشان به امت مسلمان ارث می رسد. اسلام می خواهد همه انسانهای موجود در کره زمین به یک امت واحد بشری مبدل گردند. پس نظام حقوقی اسلام، یک نظام مبتنی بر جهان بینی توحیدی است که مبنای همه بینشها و اندیشه ها در نظامهای فردی و اجتماعی آن می باشد. اسلام است. از این رو در مبحث حقوق بین الملل نیز بی طرف نمانده است؛ بلکه طرز تفکر «مونیسم» یعنی برتر شمردن حقوق داخلی بر حقوق بین الملل بخوبی از آن استنباط می گردد؛ زیرا نظام حقوق فطری و الهی با ضوابط کلی خود به حکومت اسلامی جهت می دهد و عملکرد آن را در روابط بین الملل و پذیرش تعهدات خارجیش روشن می گرداند و به عبارتی واضحتر در یک نگرش سیستمی به جهان آفرینش و پذیرش وحدت آفریدگار به نتایجی از جمله: وحدت در قوانین طبیعی، وحدت در فطرت بشری، وابستگی و اتخاذ نیازها و ضرورتهای اجتماعی با توجه به ضرورتها و نیازهای فطری انسان و وحدت در خط مشی و آیین زندگی می رسد.
خداوند متعال در آیات قرآنی نیز در خطاب به جهانیان می فرماید: «یا ایها الناس إنی رسول الله الیکم جمیعا» (اعراف، 158) و یا می فرماید: «ان الدین عند الله الاسلام» (آل عمران، 12)؛ این آیات پیام روشنگری است که افق دید آخرین دین آسمانی را نشان می دهد و یقیناً پیام آور نظامی جهان شمول جهت رفع نیازهای عامه مردم در اقصی نقاط جهان است.
دانته شاعر ایتالیایی در نخستین کتابش تحت عنوان «اندر سلطنت»، اندیشه یک کشور جهانی را چنین معرفی می کند: «دولت جهانی برای بهبود وضع کنونی جهان لازم است و چنین دولتی باید بر اساس چیزی که وجه مشترک همگان است، حکومت کند».
حال پرسش ما این است که این وجه مشترک همگانی در بین ملل جهان چیست؟ ویژگیهای نژادی است یا طبقاتی یا مسلکی یا قولی؟! یا هیچ یک از این ویژگیها ملاک نمی باشد و آنچه در فطرت و طبیعت همه انسانها به ودیعه نهاده شده است، وجه مشترک همگان است؟ آری این است مبنای نظام حقوق طبیعی اسلام که می تواند همه ملتها، اقوام و نژادهای مختلف را حول محور فطرت و سرشت انسانها جمع نموده و در همه اعصار پاسخگوی روابط داخلی و بین المللی و تعهدات، قراردادها و نیازهای بشری باشد.
______________________
Rationalism