ماهان شبکه ایرانیان

شکوفایی نوگرایان در عصر تمدن ضددینی

چکیده:
مقاله حاضر، متن گفتار جناب حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی، رئیس جمهور محترم در مراسم ترحیم استاد محمد تقی شریعتی در سال 1366 است. ایشان ضمن تأکید بر ماهیت الحادی تمدن غرب و تعارض اصولی آن با فرهنگ اسلام و انقلاب، راه حل مقابله با فرهنگ ضددینی معاصر را (پس از مبارزه سیاسی با استعمار) اثبات توانمندی تفکر اسلامی در جریان برخورد منطقی افکار و مهمتر از آن، ارائه و اجرای الگوهای عملی اسلامی با دو شاخصه عدالت و معنویت می داند.
 
در بینش اسلامی، عهد پایانی تاریخ، عهد دین است; بدین ترتیب، اسلام دوران طلایی خود را در آینده می نگرد، نه گذشته. اگر به گذشته نگاه می کند به خاطر این است که گذشته ظرف زمان نزول وحی است و وحی حق است که از کانون حق مطلق صادر شده است و تحت تأثیر زمان و مکان نیست و همواره هست و همواره تازه هم هست. اما در زندگی، رو به آینده دارد تلاش می کند که در سایه آن، این حق در جامعه و زندگی انسان پیاده شود.
ادیان الهی، حرکت انسان به سوی آینده را بر دو پایه شکل داده اند; یکی وحی است که در سایه آن شکل مطلوب نظام الهی مشخص می شود و یکی جهاد که در سایه آن اصول و معیارها و ارزشهای وحی در جامعه پیاده می گردد. البته دوران وحی با رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به پایان می رسد; ولی خود وحی می ماند و از آن پس، اصل امامت تضمین کننده حفظ و تبیین وحی است. امّا در زمان غیبت معصوم، اجتهاد اصیل اسلامی نظریه نظمِ مورد توجه خدا را برای زندگی انسان بر اساس ملاکهایی که در فقه و فکر اسلامی قوام یافته است، استخراج می کند و به دنبال آن، جهاد مستمر برای استقرار وحی.
اما در زمان ما (عصر جدید) خصوصیتی وجود دارد که این جهاد و اجتهاد با آنچه در گذشته بوده، تفاوت اساسی دارد. در گذشته، حاکمیت جور، ستمگری و دنیاپرستی بوده است، اما عهد بی دینی نبوده است و حتی حاکمان بیدادگر هم به نام دین بر مردم حکومت می کردند. اما ما در عصری به سر می بریم که آغاز شکل گیری آن، اعلام پایان دوران دین بود. یکی از بزرگترین سخنگویان تفکر و تمدن جدید که عهد علم را ناسخ و پایان دهنده عهد دین و ربانیت می داند، آگوست کنت است.
بنابراین امروزه باید در دو جبهه به مبارزه اساسی برخاست: یکی با عناصر وابسته به استعمار و استکبار و دیگری با امواج سهمگین الحاد و بی دینی. استعمار که حاصل عهد جدید بود، تنها درصدد تجاوز به منافع مادی و طبیعی ملتها برنیامد; بلکه درصدد خشکاندن ریشه های هویت قومی، ملی و دینی جوامع برآمد; به خصوص در کشورهای اسلامی با مواجهه با مکتب بسیار نیرومند اسلام، درصدد نابودی پایه های دین برآمد.
هنگامی که استعمار آمد، همراه خود موج ضددینی و الحاد را از دو طریق آورد: یکی از طریق تحمیل حکومتهای وابسته دست نشانده و دیگری از طریق نیروهای فکری غرب زده. جریانات فکری غرب زده و روشنفکرنما دو دسته بودند: یک دسته آنهایی که رسماً و عملا وابسته به سازمانها و محافل استعماری و استکباری بودند و دسته دیگر آنها که شاید سوءنیت هم نداشتند، ولی مرعوب و مسحور پیشرفتهای دنیای غرب بودند. این روشنفکرها در کنار حکومتها شروع به نابودکردن دین کردند. تأسیس مدارس و دانشگاههای جدید در ایران و در بسیاری از کشورهای اسلامی، برای انتقال علم و تکنولوژی و دانش غرب نبود; بلکه پایگاههای روشنفکری الحادی برای برداشتن آخرین مقاومتهای دین در مقابل تفکر و تمدن ضددینی و ضدخدایی شرق و غرب بود.
انصاف این است که حوزه های علمی شیعه یکی از بزرگترین پایگاههای مبارزه با استعمار و الحاد بوده است و از این سنگر است که مکتب مصون و محفوظ مانده است. مقام والای استاد محمد تقی شریعتی و امثال او که دست پرورده حوزه بودند، در مبارزه با الحاد و روشنفکران غرب زده، از همین جا معلوم می شود.
به هر حال، ما دوران جدیدی را برای تاریخ بشر آغاز کردیم. امروزه تعارض شرق و غرب با ما فقط در برنامه های اقتصادی، سیاست خارجی، فرهنگ و آموزش نیست; تعارض یک تعارض اصولی است. خشم استکبار از این است که ما می خواهیم سیستمی سیاسی، حقوقی و خانوادگی را بر اساس ارزشهای خودمان پیاده کنیم; اختلاف دو عهد است، نه دو کشور یا دو قدرت; عهد بی دینی با عهدی که می گویند اساس زندگی باید وحی و خدا باشد و هیچ قدرتی نباید جز خدا بر انسانها حاکم باشد.
جهادی که امروز باید در حوزه های علمیه صورت بگیرد، به مراتب گسترده تر و عمیق تر از آن چیزی است که در گذشته بوده است. باید در یک جریان سالم برخورد منطقی افکار، عظمت و قدرت و توان فکری اسلامی را ثابت کنیم. مهمتر آنکه امروز اسلام یک نظام فکری نیست که با برهان و استدلال فقط باید آن را اثبات کرد. با توجه به الحاد مدرن، باید عمیق تر عمل کنیم. امروز اسلام به صورت یک نظام الگو درآمده است. اگر ما نتوانیم ثابت کنیم که این الگو می تواند زندگی بشر را نجات دهد، ما باخته ایم و دچار خسارت شده ایم. باید الگویی بسازیم که در آن معنویت توأم با عدالت باشد که عدالت بدون معنویت دروغ است و معنویت بدون عدالت، فریب. این کاری است که به عهده همه نسل انقلابی ماست و در درجه اول، عالمان، اندیشمندان، فقیهان و فیلسوفان اسلامی، حوزه های علمی و دانشگاهها و بعد هم اقشار ملت.
 
اشاره
1. عنوانی که روزنامه برای این مقال برگزیده است، چندان همسو با هدف گوینده نیست. ایشان پایگاه اصلی مبارزه با فرهنگ الحادی غرب را حوزه های علمیه شیعه دانسته است، نه صرفاً نواندیشی دینی.
2. ایشان معتقد است که پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)، اصل امامت (در کنار دو اصل جهاد و اجتهاد) تضمین کننده حفظ و تبیین وحی است; ولی در دوران غیبت تنها به دو اصل جهاد و اجتهاد بسنده می کنند. باید پرسید که آیا در عصر غیبت نیاز به حفظ و تبیین وحی نیست؟ اگر جهاد و اجتهاد در استمرار و پایداری مکتب کفایت می کند، پس چه نیازی به اصل امامت است؟ با همان بیانی که بر ضرورت امامت استدلال شده است، می توان بر ضرورت استمرار ولایت در دوران غیبت (ولایت فقیه) نیز استدلال کرد.
3. تأکید گوینده محترم بر ضرورت تحقق اصول و آرمانهای دینی در متن جامعه و لزوم الگوسازی دینی در ابعاد مختلف اجتماعی و تفاوت اساسی الگوهای دینی و غیردینی، یکی از نکات مهم و قابل توجه در این مقاله است. شایسته است این موضوع از سوی پژوهشگران متعهد به طور جدی مورد تحقیق قرار گیرد. 
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان