ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق و حقوق / قواعد حقوقی و اخلاقی در روابط افراد خانواده

برخلاف آنچه بعضیها تصور کرده اند، خانواده تنها یک سازمان حقوقی نیست و قانون توانائی ایجادنظم را در آن ندارد

برخلاف آنچه بعضیها تصور کرده اند، خانواده تنها یک سازمان حقوقی نیست و قانون توانائی ایجادنظم را در آن ندارد. خانواده سازمانی است مخلوط از قواعد حقوقی و اخلاقی که نمی توان آن دو را از هم جدا ساخت. در این اختلاط نیز غلبه با اخلاق است.زیرا نه تنها بیشتر قوانین راجع به آن ضمانت اجرای موثر ندارد، بلکه آنچه هست از اخلاق مذهبی و اجتماعی ناشی شده و در مقررات دولتی نفوذ کرده است (1) .

در تنظیم روابط زن و شوهر اخلاق بیش از حقوق حکومت می کند. در این رابطه سخن ازعواطف انسانی و عشق و صمیمیت و وفاداری است و حقوق برای حکومت کردن بر آنهاناتوان است. به زور اجرائیه نه مرد را می توان به حسن معاشرت با زن واداشت، نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداری به او مجبور کرد. بر این اتحاد معنوی تنهااخلاق می تواند حکومت کند و حقوق ناگزیر است به جای اتکاء به قدرت دولت، دست نیازبه سوی اخلاق دراز کند (2) .

قرآن مجید هدف از مزاوجت زن و شوهر را سکون و آرامش تعیین کرده است و فرموده:

(و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه...) (3) .

«از جمله آیات الهی این است که از جنس خود شما همسرانی برای شما آفرید تا درکنار آنها آرامش بیابید».

و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا. و در میان همه انسانهاعموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبی و روحانی دارد به دنبال آن اضافه می کند:

«و در میان شما مودت و رحمت برقرار ساخته است ».

به راستی وجود همسران با این ویژگیها برای انسانها که مایه آرامش زندگی آنهاست، یکی از مواهب بزرگ الهی محسوب می شود. این آرامش از اینجا ناشی می شود که این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفائی و نشاط و پرورش یکدیگر می باشند به طوری که هر یک بدون دیگری ناقص است و طبیعی است که میان یک موجود و مکمل وجود اوچنین جاذبه نیرومندی وجود داشته است.

و در آیه دیگر می فرماید: (هن لباس لکم و انتم لباس لهن) (4) .

«زنان برای شما لباسند و شما برای آنان لباس هستید».

مراد این است که زن و مرد مانند لباس، مانع از ظاهر شدن صفات زشت و خصال ناپسند یکدیگر می شوند و همچنان که لباس بدن را از سرما و گرما و عوارض خارجی حفظ می کند، زن و مرد هم حافظ یکدیگر در مقابل حوادث خارجی هستند و عفاف یکدیگررا محفوظ می دارند و باید مایه آرامش یکدیگر باشند.

بنابراین فلسفه نکاح در مرحله اول، تولید نسل است. لکن ازدواج تنها مبتنی براین فلسفه نیست چه حتی اگر زن یا مرد یا هر دو عقیم باشند، باز استقرار علاقه زوجیت موجب حفظ عفاف و تشکیل خانوده وایجاد همفکری و مصاحبت تواند بود.

به تعبیر استاد شهید «مطهری »: «قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقمند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه ای که به اشیاء دارند. علاقه ای که انسان به اشیاء دارد از خودخواهی او ناشی می شود، یعنی انسان اشیاء را برای خودمی خواهد به چشم ابزار به آنها نگاه می کند، می خواهد آنها را فدای خود و آسایش خود کند، اما علاقه زوجیت به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگری را می خواهد، از گذشت و فداکاری درباره دیگری لذت می برد» (5) .

دانشمند سویسی «مارسل بوازار» درباره «برابری و حقوق زن » می نویسد:

«اسلام هم به مردان و هم به زنان توجه دارد و با آنان به صورتی «تقریبابرابر» رفتار می کند. عموما هدف مشخص شریعت اسلام، حمایت است.شریعت تعریفهای دقیقی از حقوق زن به دست می دهد و به تضمین آن توجه فراوان مبذول می دارد، قرآن کریم و سنن نبوی دستور می دهد که با زوجه با عدالت و مهربانی و حسن نیت رفتارشود، بدین ترتیب از ازدواج مفهومی اخلاقی تر را اراده می کنند و سرانجام با اعطای بعضی مزایای حقوقی به اعتلای مقام زن مسلمان می پردازد بنابر حدیث نبوی حقوق زن «مقدس » است و ذاتا مشتمل است بر برابری در مقابل قانون، مالکیت شخصی خصوصی وحق وراثت » (6) .

در میان هر ملت، خانواده نماینده و مظهر اخلاق عمومی است. احساسات پاک انسانی و درندگیهای حیوانی، هر دو در این کانون به اوج خود می رسند. آنچه در خا نواده باید به وجود آید، عشق و مهربانی و حسن نیت است، و هیچ نیروئی جز اخلاق و ایمان نمی تواند بر این عواطف حکومت کند. الزام مرد به تامین معاش خانواده و تربیت فرزندان و تکلیف زن و فرزندان نسبت به خوشروئی بامرد و اطاعت او، از قواعداخلاقی است که حقوق به عاریت گرفته. اخلاق حکم می کند که زن پس از فوت شوهر، به احترام یادگارهای او، مدتی عده نگه دارد. و به مرد فرمان می دهد که در اداره خانواده با زن همکاری کند و این کانون را بیهوده ترک نگوید (7) .

غرض، محیط خانواده کانون احساسات و عواطف است و طبعا مقیاسی که در این محیطباید به کار رود، با مقیاس سایر محیطها متفاوت است، یعنی همانگونه که در«دادگاههای جنائی » نمی توان با مقیاس محبت و عاطفه کار کرد، در محیط خانواده نیز نمی توان تنها با مقیاس خشک قانون و مقررات بی روح گام برداشت، در اینجا بایدحتی الامکان اختلافات را از طریق اخلاقی و عاطفی حل کرد و لذا قرآن مجید دستورمی دهد که (و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما) (8) .

«اگر ترس از پیدایش شقاق و اختلاف بسیار بین زن و شوهر داشته باشید، یک داوراز جانب خانواده شوهر و یک داور از جانب خانواده زن معین کنید، تا به اختلاف رسیدگی کند، اگر زن و شوهر یا دو داور قصد اصلاح داشته باشند، خداوند میان آنان سازگاری و توفیق برقرار می سازد».

در محاکم قضای طرفین دعوا مجبورند برای دفاع از خود، هرگونه اسراری که دارند،فاش سازند. مسلم است که اگر زن و مرد در برابر افراد بیگانه اسرار زناشوئی رافاش سازند، احساسات یکدیگر را آنچنان جریحه دار می کنند که اگر به اجبار دادگاه به منزل و خانه باز گردند، دیگر از آن صمیمیت و محبت سابق خبری نخواهد بود وهمانند دو فرد بیگانه می شوند که به حکم اجبار باید وظائفی را انجام دهند. ولی در محکمه صلح فامیلی یا اینگونه مطالب به خاطر شرم حضور مطرح نمی شود و یا اگربشود چون در برابر آشنایان و محرمان است، آن اثر سوء را نخواهد داشت.

بیشتر فقها نظر حکمین را تنها در مورد سازش و رفع اختلاف میان دو همسر،لازم الاجراء دانسته اند و حتی معتقدند اگر حکمین شرائطی بر زن یا شوهر بکنند،اخلاقا لازم الاجراء است اما در مورد جدائی، حکم آنها به تنهای نافذ نیست (9) .

سرپرستی در نظام خانواده در قرآن مجید می خوانیم که : (الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله...) (10) .

«مردان به جهت فضیلت طبیعی که نوعا دارند، و به واسطه آن که نفقه و هزینه زندگانی زن را متعهدند، بر زنان سرپرست هستند. یعنی حق سلطه و وظیفه حمایت دارند. شایسته زنانی هستند که مطیع بوده و در غیاب شوهر حافظ عفت خود و مال شوهران خویش باشند که حفظ آنها را خداوند خواسته است...».

از این آیه شریفه چند حکم استفاده می شود:

الف ) ریاست خانواده با مردان است و این حق برای مردان از جهت نوعی فضیلت جسمانی و روانی و همچنین از جهت وجوب تکلیف انفاق لازم گردیده است. در ذیل این آیه، احادیث زیادی وارد شده است که به موجب آنها زنان باید نسبت به شوهران خودفرمانبردار باشند و برخلاف اذن آنان هیچ عملی جز افعال واجب نمی توانند انجام دهند.

ب ) برای زنان شایسته، دو صفت مذکور است: یکی اطاعت کامل که از آن به «فتوت » که به معنی خضوع و نهایت فروتنی است، تعبیر شده و دیگر حفظ غیب درحدیثی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که :

«ما استفاد امرء مسلم بعد الاسلام فائده اعظم من امراه مسلمه تسره اذا نظرالیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه فی نفسها و ماله اذا غاب عنها» (11) .

«برای مرد مسلمانی پس از افتخار تدین به دین اسلام، هیچ فائده ای بزرگتر ازفائده زن مسلمان نیست که هرگاه به او نظر افکند با نگریستن در روی او وبامعاشرت وی خوشحال شود و چون به او فرمان دهد، اطاعت نماید و چون از او دورباشد نفس و عفت خود و مال شوهرش را حفظ کند».

ج ) نفقه زن بر عهده مرد است و باید مناسب با وسع خود هزینه زندگی او رابپردازد.

د ) بنابر مطالب مندرج در آیه شریفه و حدیث شریف، زن طبعا در مرد، جویای حمایت و قدرت نمائی و سخاوت و محبت است. مرد هم از زن نشاط و اطاعت و عفاف وحفظ مال می خواهد. اگر هر یک از زن و مرد چهار هدف خود را منظور دارند، بنیان خانواده محکم و استوار می ماند و اگر هرکدام بعضی از این هدفها را ملحوظ ندارد،صلح و صفا از خانواده رخت بر می بندد و هر دو ناراضی می شوند و نفرت و گریز، جای سازش و حسن معاشرت را می گیرد. مخصوصا نبودن روح اطاعت در زن و مسلط بودن زن برمرد، موجب نافرمانی فرزندان نسبت به پدر و مادر می شود افراد خانواده که ضعف پدررا در سلطه حس کنند، مادر را صالح برای فرماندهی نمی شناسند و د رنتیجه طغیان می کنند و علیه مصالح خویش و منافع خانواده قیام می نمایند یا کانون خانواده راترک می گویند. به همین دلیل در روایات، از زن سلیطه یعنی مسلط بر مرد بسیارنکوهش شده است (12) .

در مواردی که حقوق دستورهای کلی می دهد مثلا به موجب مواد 1103 و 1104 قانون مدنی، زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت با یکدیگرند و باید در تشیید مبانی خانواده و تربیت اولاد خود همکاری کنند و یا بر طبق ماده 1177 «طفل باید مطیع ابوین خودبوده و در هر سنی که باشد باید به آنها احترام کند» مصادیق آن نوعی الزام اخلاقی است.

ولی آیا تکلیف زن را در پرستاری از شوهر بیمارش، یا الزام مرد را در رساندن فرزندانش به مدرسه، می توان تنها الزام حقوقی دانست؟ بدون شک انجام این کارهالازمه حسن معاشرت و همکاری صمیمیانه زن و شوهر در تربیت اولاد است، اما برای الزام به هر یک از آنها نمی توان در دادگاه اقامه دعوی کرد. همچنین اگر طفلی پاس احترام پدر را نگه نداشت و از فرمان او خودداری کرد، چگونه حقوق می تواند اجرای آن را تضمین کند؟ و برفرض که از لحاظ نظری بتوان از قوای عمومی در چنین مواردی یاری خواست، آیا عملا نیز قدرت دولت می تواند روابط بین زن و شوهر یا پدر و فرزندرا به طور شایسته منظم کند؟

پس در اینگونه امور، جنبه اخلاقی بر آثار حقوقی آنها غلبه دارد. پس در خانواده نمی توان حقوق و اخلاق را از هم جدا ساخت و مرز بین قواعد آن دو را به دقت ترسیم کرد (13) .

پی نوشت ها:

1- فلسفه حقوق، ج 1، ص 417.

2- فلسفه حقوق، ج 1، ص 417، دکتر کاتوزیان.

3- سوره روم، آیه 21.

4- سوره بقره: 187.

5- نظام حقوق زن در اسلام، ص 9 - 17.

6- انساندوستی در اسلام، ص 81 و 82.

7- فلسفه حقوق، ج 1، ص 418.

8- سوره نساء: 34.

9- تفسیر نمونه، ج 3، ص 376.

10- سوره نساء: 34.

11- با کمی تفاوت، کنزالعمال، ج 16، ص 272، ح 44410.

12- خزائلی، احکام قرآن، ص 65 و 66.

13- فلسفه حقوق، ج 1، ص 418 و 419.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان