اسلام منهای احکام، اسلام نیست
گفتگو با پروفسور حامد الگار
استاد دانشگاه برکلی - آمریکا
کتاب نقد: استاد، تلقی و درک شما از دین چیست؟ دین را چه می بینید؟ آیا یک احساس؟ یک تجربه شخصی؟! یا بعلاوه، مجموعه ای از اعتقادات که صبغه فلسفی و معرفتی نیزدارد؟!
دکتر الگار: بسم ا... الرحمن الرحیم. "دین"، مجموعه ای است از "احکام" و "عقاید" که خدای تعالی بوسیله پیامبران وکتب آسمانی برای هدایت انسان و برای وصول به سعادت دنیوی و اخروی در پیشگاه آدمی قرارداده است. البته در قرآن کریم به حضرت پیغمبر(ص) دستور داده شده که خطاب به مشرکین بفرمایند: "لکم دینکم ولی دین".معلوم است که آنچه مشرکین داشتند، با این تعریفی که بنده عرض کردم، منافات دارد ولی آنچه در این آیه، "دین" نامیده شده، "دین" به معنی " الهی"نیست بلکه روش زندگی مشرکین، همواره مجموعه خرافات واباطیلی است که در زندگی انسانها، جای دین اصیل را می گیرد و از این نظرمی توان گفت همه کس "دین" دارد. حتی کسانی که ملحد و منکر دین هستند. ولی اینها دین اصیل نیست، حق نیست، ونمی تواند به "سعادت" بیانجامد.مجموعه ای است از افکار ناقص وخرافاتی که هیچ تکیه گاه الهی و عقلی ندارند و جا را بر دین اصیل تنگ می کنند.
کتاب نقد: بنابراین اولا دین از دنیا جدانیست و ناظر به زندگی ماست و ثانیاباید گفت که بت پرستی هم نوعی خداپرستی منحرف شده است؟
دکتر الگار: در رابطه با نکته اول شماباید بگویم کاملا همینطور است. دین بادنیا و زندگی، تنیده است و اصلا برای اصلاح زندگی و برای هدایت ما در بستردنیا آمده است. بدون وحی و بدون عمل به احکام دین، روش درست زندگی رانمی شود دانست. اما در مورد نکته دوم،نه منظورم این نیست که همه ادیان، یکی است و خداپرستی با بت پرستی مشترک است. البته بعضی رویکردهای عرفانی،این را مطرح کرده اند که از آنجا که هیچ چیز از احاطه قدرت الهی بیرون نیست،پس بت نیز نوعی از خدا و مظهر حق است و بنابراین هر کسی یا هر چیزدیگری هم که بپرستند، در واقع خدا رامی پرستند. ولی من این را قبول ندارم.برای اینکه عبادت و پرستش حق، بایداز روی شعور کافی انجام بگیرد.انتخاب، باید آگاهانه باشد و باید مطابق همان "شریعتی" که خدا برای انسانهانازل کرده، باشد. یعنی دین، چیزی نیست که انسان از خودش دربیاورد وقاعده نداشته باشد.
کتاب نقد: یعنی وحی الهی را نباید با"دین طبیعی" و... مقایسه کرد.
دکترالگار: دین طبیعی، حداکثر می تواندیک انعکاس خام از فطرت الهی باشد.خداجویی، در فطرت و نهاد همه انسانهاهست بطوری که اگر نبود، انسانها هم انسان نبودند. در کسانی که از هدایت الهی و تعالی اسلامی جدا مانده اند، این فطرت خداجویی ممکن است که اشکال غلط گوناگونی بخود بگیرد.
کتاب نقد: به سؤال قبلی برگردم. آیا دین علاوه بر جنبه باطنی و شخصی،محتوائی شناختاری و معرفتی دارد؟گرچه در بیان جنابعالی، پاسخ این سؤال، مستتر بود ولی در اینجا بعضی تئوریها و نظریه ها ترجمه می شود که تحت تاثیر تفکر رمانتیک "شلایر ماخر"معتقدند که دین، صرفا یک احساس شخصی است و این گرایش، در کشور مااخیرا بنحو سازماندهی شده ای تقویت می شود که دین، فقط نوعی احساس است و محتوای معرفتی مشخص وواضحی ندارد.
دکتر الگار: من اصلا قبول ندارم، هرگز.دین، البته تمام این ابعاد را دارد. گرچه صرفا مقداری عقاید که "حقانیت" آن رابا چند استدلال قبول کنیم، نیست وجنبه تجربی و باطنی هم دارد. اما صرفااحساس هم نیست. محتوای معرفتی قوی دارد. در قرآن مجید، هم بر تعقل وهم بر تصفیه قلب و کشف باطنی، بر هردو تاکید شده و ما نباید منکر یکی از این دو به نفع دیگری باشیم. (دین، شامل معارف عقلی، شهود قلبی و عمل شرعی است.)
کتاب نقد: پس دین، محتوای معرفتی دارد که قابل دفاع عقلانی است. یعنی می شود منطقا و با استدلال و برهان،دین را تبلیغ و تفهیم کرد و دعوت کرد.تفسیر عقلانی دارد. بله؟
دکتر الگار: همینطور است. منتهی ازطرف دیگر هم تصور نشود که فقط باصرف چند استدلال، می توان همه حقایق اساسی دین را دریافت. عقل،لازم است ولی کافی نیست. بالاخره عقل، تا نقطه ای رهنمون انسان است وبعد از آن و بالاتر از آن، مرحله ابعادفراعقلانی در کار است، که انسان بسوی"حق" پیش برود، خودش.
کتاب نقد: جنابعالی در جهان امروز، ازمیان رویکردهای عمده ای که به دین وشناخت دین وجود دارد، کدام را ترجیح می دهید؟ یعنی کدام را به حقیقت"دین"، نزدیک می یابید؟! از میان روشهای پوزیتویستی، روشهای هرمنوتیکی، پدیده شناسی، روشهای فلسفه نوتومیستی، سیستمهای الهیاتی ودر خود مسیحیت، پروتستانها، کاتولیکها...، کدام رهیافت را دقیقترمی دانید؟!
دکترالگار: فکر می کنم که اشتغال به این رهیافت ها و این اصطلاحات، برای مامسلمانان چندان مورد نیاز نیست. گویااخیرا عده ای در ایران معتقد هستند به وجود مقوله ای بنام "دین" که شامل نه تنها اسلام بلکه مسیحیت، یهودیت وادیان دیگر هم هست و حتی تعبیر"ادیان الهی" بکار برده می شود که شامل مسیحیت و یهودیت هم باشد و یا ادیان آسمانی و یا ادیان ابراهیمی.
بنده معتقد هستم که این هر سه اصطلاح، امروزه فاقد اعتبار است. به مسیحیت نگاه کنیم. به وضع فعلی مسیحیت و به مراحلی که در تاریخ طی کرده است. می بینیم که آن عناصر الهی،عناصری که از وحی سرچشمه گرفته باشد، در آن، فوق العاده کم است و بامرور زمان هم کمتر شده و باز هم کمترمی شود. یعنی مسیحیت، اکنون، یک ترکیبی از عقاید بشری و تفاسیر غلطبشری درباره "وحی" است. از آن هسته الهی، از آن هسته تنزیلی، چیزی نمانده است و بنابراین من بشدت مخالفم بااینکه اسلام را هم ردیف با مسیحیت بدانیم. در حالی که اسلام (خدا را شکر)دستخوش چنین تحریف ها و تغییراتی نشده است. یهودیت هم که خب امروز،نوعی نژادپرستی بدوی است که اسم دین روی آن گذاشته اند، آن هم دین الهی!!
به نظر بنده این تعبیرهای غیردقیق از"دین"، بسیار دشوار می نماید. این است که هر اتفاقی در غرب افتاد و یاتذبذب هایی که در عالم مسیحیت بین متکلمان مسیحی پیش آمد، حداکثربمثابه یک پدیده انسانی می تواند برای ما جالب باشد نه الاهی و دینی.
ما می توانیم درباره آنها تحقیق کنیم ولی خیال نکنیم که آنها در همان عالمی سیر می کنند که ما سیر می کنیم، آن هم در عالم اسلام. بنده می گویم سر میزگفت و گو نشستن با کشیش ها وخاخام ها باعث اتلاف وقت است.
کتاب نقد: قائلین به "بشرجدید"، به نظرشما، جاذبه های "دین" را برای این بشرجدید در چه می بینند؟!
دکترالگار: من سروکاری با "دین" ندارم.من نمی دانم "دین" چیست. من سروکارم با "اسلام" است و بس. اگرشما از من بپرسید که اسلام برای انسان امروز چه جاذبه ای دارد؟ من می توانم به سؤال شما پاسخ بگویم. مسیحیت، کمتربرای انسانها جاذبه دارد. بودیزم هم.یکی از علل پیشرفت اسلام در سراسردنیا، این است که همه بشریت دارندمی فهمند که مسیحیت و بقیه ادیان،دچار افلاس شده اند. علل توسعه اسلام و اسلامگرایی در کشورهای غربی متفاوت است و از همه مهمتر، همین عنصر فطری اسلام است. آنان که با اسلام آشنا می شوند چه می بینند؟!می بینند دینی است که کتاب الهی آن دچار کمترین تحریف نشده است. باوسواس کامل و دقیقی از آن نگهداری شده است. زندگی پیغمبر این دین(صلوات الله علیه و سلم) کاملا برای ماروشن است. گفته های ایشان، کردارایشان، مو به مو برای ما روشن است.جامعه و تمدنی که به برکت این قرآن واین پیغمبر بوجود آمده، از میان نرفته است. زنده است. دلائل جذبه اسلام،بسیار زیاد است و البته در اسلام، مساله عدالت و برادری، بقدری مهم است که کلیه کسانی که مورد تبعیض قرار گرفته اند، راه نجات را در اسلام می بینید.
کتاب نقد: به نظر جنابعالی آیا "پلورالیزم دینی" از منظر "اپیستمولوژیک" (نه ازنظر سیاسی و اجتماعی) را با " حقانیت دین خاتم"، می شود جمع کرد؟
دکترالگار: "حقانیت"، قابل دستکاری وتاویل نیست. تنها هر آنچه با قرآن وسنت نبوی، جور درمی آید، حق است.هر آنچه با آن منافات دارد، باطل است،والسلام. باقی آنچه می گویند، فقطحرف است. حضرت پیغمبر(ص)فرمودند "الکفر ملة واحدة". بنابراین،مسیحیت، بت پرستی، یهودی گری،زرتشتی گری و بهایی گری، همه اینهاگرچه با هم متفاوت هستند و شریعتهای متفاوت دارند ولی همه، "کفر" است.همه باطل است. حق با همه نیست.روشن است که با انحصار "حقانیت دراسلام"، ما دنبال از بین بردن جوامع غیراسلامی نیستیم و در اسلام، البته حقوقی برای "اهل کتاب"، برای اقلیت هایی که در جامعه اسلامی زندگی می کنند، در نظر گرفته شده است و ازنظر اسلام، هیچ مشکلی در مورد تحمل حقوق سایرین نیست و اسلام، حقوقی مسلم برای غیرمسلمانها و برای اهل کتاب، قائل است ولی این به این معنا نیست که دین آنها را قبول داریم و یاهمه، بر حق هستیم یا اینکه هر یک را به مقداری، مظهری از مظاهر حق بدانیم.من فکر نمی کنم در اینجا مشکلی باشد.این البته برای غرب، مشکل است. برای اینکه در تاریخشان، کمترین نشانه ازتحمل وجود عناصر غیرمسیحی درجوامع غربی نبوده است. آنها تظاهرمی کنند که به پلورالیزم اعتقاد دارند.خیر، اعتقاد ندارند. آنان در این مورد هم دروغگو و ریاکارند. اگر واقعا غرب به"پلورالیزم" معتقد بود، این قتل عام ها دربوسنی و در همه دنیا از چیست؟! تنهاکشوری در اروپا که واقعا یک نوع پلورالیزم طبیعی در آنجا بود و در آن،همه در کنار هم بودند، مسلمان،یهودی، کاتولیک، ارتدوکس، همه در"بوسنی" در کنار هم بودند ولی غربیهانه تنها اجازه دادند بلکه تشویق کردند که صربهای ملعون، هزارها مسلمان را قتل عام کنند. و در کشورهای اروپای غرب; در انگستان، در فرانسه و... هم برای مسلمانها، کمترین حقی قایل نیستند ولی باز هم از "پلورالیزم"، از"کثرت گرایی" و حقوق بشر، دم می زنند. من فکر می کنم اشتغال ما به این مفاهیم، کاری عبث باشد. ما در چارچوب اسلام و استفاده از منابع اسلام (قرآن مجید، سنت حضرت پیغمبر(ص)) و برای شما شیعیان،"سنت ائمه" و برای ما سنی ها تمام میراث خلفای راشدین، با استفاده از این همه منابع اصیل، ما می توانیم تمام مشکلاتمان راحل کنیم. واقعا لازم نیست به این منافقین و سفاک ها رجوع کنیم که در تاریخ، کاری جز وحشیگری نکرده اند و امروز، معلم "پلورالیزم"شده اند.
کتاب نقد: همینطور است. مساله"تولرانس"، "آزادی" و "تسامح دینی" راهم می شود از همین قبیل دانست.عده ای، بعضی از احکام و مقررات شرعی در اسلام را، محدود کننده آزادی و تسامح می دانند مثل همین که ما معتقد هستیم که ادیان دیگر، کافرهستند. کافردانستن دیگران، باپلورالیزم، جور نیست. حال بگذریم ازاینکه خود غربی ها هم به پلورالیزم،ملتزم نیستند. نظر حضرت عالی در این باب چیست؟
دکترالگار: منافاتی من نمی بینم. این که"آزادی عبادت"، برای غیرمسلمانان درکشورهای اسلامی قایل هستیم(البته باید تابع بعضی شرایط هم باشند)،به این معنانیست که بگوییم: به به،چقدردین خوبی دارید. نه.
شرع مقدس به اینها اجازه داده تاموقعی که وفادار به شرایط ذمه هستند،آزادی "عبادت" و "تربیت دینی"اولادشان را داشته باشند. اما این، به آن معنی نیست که آنها را بر حق می دانیم.کمترین منافاتی در اینجا نمی بینم. البته بعضی از شرایط ذمه را اکنون می بینیم که در ایران، نادیده گرفته می شود.نمی دانم در فقه شیعه هست یا نه؟ ولی در فقه اهل تسنن، " صلیب" نباید دربیرون از کلیسا دیده شود در صورتی که در ایران دیده ام.
کتاب نقد: برای دانشگاهیان ما چه پیامی دارید؟! حضرتعالی پیشنهادخودتان، در رابطه با "دفاع از دین" درمحافل آکادمیک چیست؟ آیا برای آنکه روشنفکران دین را بپسندند، باید آن رابه نحو خاصی تعریف کرد؟
دکترالگار: باز هم تاکید می کنم، کاری به کار "دین" کلی ندارم و فقط با "اسلام"کار دارم. و اما به شما بگویم من معتقدنیستم که اصلا لازم است از اسلام دفاع کنیم. ما نباید در موضع دفاع قراربگیریم. این اسلام است که در حال هجوم به فرهنگ جهانی است. ما بایدنشان دهیم که تنها دین اصیل، محکم ومنطقی و انسانی، اسلام است. کسانی که اسلام را دربست ببینند، خود بخود به طرف اسلام کشیده می شوند. من خودم در حدود 38 سال پیش به اسلام مشرف شدم و اسلام آوردن بنده، نتیجه تبلیغ ازطرف کسی نبود. خودم از روی تحقیق وعلاقه و تماس با مسلمانان، بتدریج بااسلام آشنایی پیدا کردم و نور هدایت نصیبم شد، الحمدلله. و فکر می کنم به همان ترتیب، بشریت بطرف اسلام،دارند کشیده می شوند. وظیفه ما این است که به این موج استقبال و به این گونه افراد کمک کنیم.
می دانید که مردم، خصوصا درآمریکا، گوششان پر است از سر وصداهای مختلف. چه بسا دعوت به اسلام، به سبک تبشیری، در میان این همه سر و صدا، گم بماند و توجه مردم برانگیخته نشود. آنچه مسلم است، این است که "اسلام" خودبخود در کشورهای غربی، دارد پیشرفت می کندو اینکه بنشینیم و در مقابل "باصطلاح روشنفکران"، حالت دفاع از اسلام رابگیریم، فکر نمی کنم امر واجبی باشد.امام خمینی (رض) اسلام را در سراسرجهان احیاء کرده اند. این هجوم است نه دفاع.
کتاب نقد: استاد، متشکرم ازاینکه وقتتان را در اختیار ما قراردادید.