ماهان شبکه ایرانیان

هرمنوتیک در اندیشه امام خمینی (س)

بررسی گرایشها واندیشه های تفسیری امام خمینی (ره) در میان آثار پراکنده و سخنرانی های ایشان از بایستهایی است که پژوهش جدی را می طلبد. این گرایشها گرچه بیشتر در میان آثار عرفانی و اخلاقی آن عزیز نمودار است، اما از آنجا که در سالهای آخر حیات و در سخنرانیها انجام گرفته و از جهتی با نوشته های نخست متفاوت است، ضرورت مقایسه و بررسی را دو چندان می کند.

پژوهشی در اختصاصی نبودن زبان قرآن

بررسی گرایشها واندیشه های تفسیری امام خمینی (ره) در میان آثار پراکنده و سخنرانی های ایشان از بایستهایی است که پژوهش جدی را می طلبد. این گرایشها گرچه بیشتر در میان آثار عرفانی و اخلاقی آن عزیز نمودار است، اما از آنجا که در سالهای آخر حیات و در سخنرانیها انجام گرفته و از جهتی با نوشته های نخست متفاوت است، ضرورت مقایسه و بررسی را دو چندان می کند.

دانش تفسیر از آنجا آغاز می گردد که به دنبال کشف و روشن ساختن و تبیین نمودن کلام وحی است. (1) و طبعا تلاش می کند آنجا که کلام وحی دشوار و دیریاب باشد یا در ظاهر معنایی دارد و در باطن معنایی دیگر، معنای اصلی را کشف و پرده برداری کند.

مفسرین بزرگ برای این عمل دستورات و قواعدی تعیین کرده و راه کارهایی مشخص نموده اند، اما سئوالی که در اینجا مطرح است، آیا تفسیر و کشف مراد واقعی خداوند ممکن است و اگر کسی قواعد تفسیر را رعایت کرد می تواند به مقصود خداوند دسترسی پیدا کند؟ یا چنین چیزی اصلا ممکن نیست و نباید سراغ آن رفت.

در علم اصول فقه به مناسبت حجیت ظواهر قرآن این سئوال مطرح شده و به گوشه هایی از آن پرداخته شده اما در کلام جدید و هرمنوتیک (2) (علم تفسیر) این شبهه بطور بنیادی و عمیق مورد کاوش قرار گرفته و پرسش شده است که آیا زبان متون دینی از قواعد و دستورات ویژه ای تبعیت می کند و آیا برای فهم متون مقدس منطق خاصی است یا اینکه زبان کتابهای الهی زبان عمومی مردم است، و از قاعده ای خاص پیروی نمی کند.

به عبارت دیگر، آیا زبان قرآن زبان ویژه ای است که تنها گروهی خاص می فهمند یا زبان همه مردم است و همان راهی که مردم برای فهم معانی کلمات یکدیگر طی می کنند در قرآن همان راه طی شده است.

در سر آغاز شناخت اندیشه های قرآنی و روشهای تفسیری امام خمینی (ره) این سئوال مطرح است که آیا ایشان قرآن را قابل شناخت می داند و مانند مفسران و اصولیون قائل به عمومی بودن قواعد فهم متون است یا برای دریافت معانی قرآن منطق ویژه و قواعدی مخصوص قائل است؟

از برخی سخنان امام بویژه در نصوص عرفانی و اخلاقی ایشان، به نوعی اختصاصی بودن زبان قرآن تاکید می ورزند، تا جایی که، ایشان در جایی نوشته اند که: "فهم حقیقت قرآن جز برای ذات نبی حاصل نمی گردد" (3) و یا در تعبیر دیگری آورده اند قرآن در خطاب به کسان خاصی نازل شده و کسانی که بخواهند به آن راه یابند، تنها از طریق آنها دسترسی ممکن است. (4) و در جایی تصریح کرده اند: قرآن در حد ما نیست، در حد بشر نیست، قرآن سری است بین حق و ولی الله اعظم که رسول خداست، به تبع او نازل می شود تا می رسد به این جایی که به صورت حروف و کتاب در می آید، (5) یا در جایی دیگر طبق روایت می گویند: قرآن سر است، سر سر است، سر مستر به سر است، سر مقنع به سر است. (6)

واقعا منظور امام از این سخنان چیست؟ آیا می توان به ظاهر این کلمات بسنده کرد و گفت امام قائل است. این کتاب رمز و راز است و سر و اسرار است و مردم حق استفاده از قرآن را ندارند چون گفتگویی است رمزناک و محرمانه میان خدا و رسولش و اگر کسی بخواهد به آن معنای دستیابی پیدا کند، باید کلید این رموز را کشف کند وبه دنبال قواعد مخصوصی باشد که از دسترس همگان دور است؟ یا منظور از این کلمات چیز دیگری است و ارتباطی به بحث اختصاصی بودن فهم متون دینی ندارد؟

پیش از آنکه بخواهیم این بحث را دنبال کنیم و دیدگاه امام را در باب هرمنوتیک و نظریه اختصاصی بودن فهم متون دینی بررسی کنیم، لازم است در آغاز نظر حضرت ایشان را در باب عظمت قرآن و اهمیت جایگاه آن بشناسیم و آنگاه نگرشهای گوناگون دیگر امام مرتبط به این بحث در باب حجیت ظواهر و تحریف قرآن و اعجاز آن، مورد توجه قرار دهیم در آن صورت است که درخواهیم یافت تلقی امام از زبان قرآن چیست و درباره تفسیر به چه چیزی معتقدند و همچنین چرا امام گرایشهای گوناگونی در باب تفسیر داشته اند، گاهی با زبان عرفانی و گاه با دیدگاهی عقلانی و فلسفی سخن گفته اند و یا از منظری عام و مردمی به تفسیر جنبه اجتماعی و سیاسی بخشیده اند. (7)

جایگاه رفیع قرآن:

بی گمان قرآن کریم در جایگاه بس رفیعی قرار دارد، زیرا گوینده آن خدا و آورنده اش پیامبر ختمی مرتبت است. الفاظ و معانی از آن وحی است. (8) بدینجهت نخستین مساله برای مفسر توجه به حساسیت موضوع و جایگاه رفیع کلام خداوند است. در روایات بسیاری این حساسیت و اهمیت بازگو شده است. در روایتی از پیامبر خدا (ص) رسیده است: فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه. (9) برتری قرآن بر سایر گفته ها و نوشته ها مانند برتری خداوند متعال بر سایر آفریده هاست.

نکته دیگر، اینکه هدف و پیام قرآن در متوای محدود فکر بشر در برهه از زمان نمی گنجد و گسترده تر ازاندیشه های زمانی و مکانی انسانها نازل شده است: ان کلام الباری سبحانه لایشبه کلام الخالق. (10)

بنابراین، اگر در باب عظمت قرآن مجید تاکید می گردد و فاصله ای میان سخن حق با خلق تعیین می شود، نه بدان جهت است که معانی قرآن قابل دسترسی نیست و نمی توان پیامها و مقاصد آن را دریافت، بلکه بدان جهت است که در آن نکات بسیار دقیق و عمیق وجود دارد و نباید ساده انگاشت و سرسری گذشت. حضرت امام که بخشی از سخنانشان در این وادی آمده، صرفا به این خاطر است که اهتمام خواننده و مفسر را برانگیزانند و عظمت موقعیت این کتاب را بازگو کنند، نه آنکه بگویند از قرآن استفاده نکنید، مثلا در جایی می فرمایند:

"بدان که این کتاب شریف چنانچه خود بدان تصریح فرموده کتاب هدایت، و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارک و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان این کتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوت الفاظ و صورت حروف درآمده برای استخلاص مسجونین در این زندان دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آن را از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج کمال و قوت انسانیت و از مجاورت شیطان به مرافقت ملکوتیین، بلکه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاء الله که اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است". (11)

و در جایی دیگر در اهتمام به قرائت قرآن و فهم آن می فرمایند:

"این دستورات خدایی است. این پیامها غیبی است که خدای جهان برای حفظ استقلال کشور و بنای عظمت و سرفرازی به شما ملت قرآن و پیروان خود فرستاده، آنها را بخوانید و تکرار کنید و در پیرامون آن دقت نمایید و آنها را بکار بندید تا استقلال و عظمت شما برگردد و پیروزی و سرافرازی را دوباره در آغوش بگیرید وگرنه راه نیستی و زندگانی سراسر ذلت و خواری را خواهید پیمود و طعمه همه جهانان خواهید شد". (12)

بنابراین امام قائل است که قرآن برای خواندن و فهمیدن نازل شده و سعادت و خوشبختی فرد و جامعه به این است که انسانها با قرآن انس بگیرند و انس گرفتن هم تنها خواندن نیست، فکر کردن و فهمیدن بخشی از مراحل آن است.

تفاوت تاریخی گرایش تفسیری

نکته دیگر جهت درک بیشتر سخنان امام در تفاوت لحن و گرایش این است که اگر حضرت امام در سالهای 1318ش (مطابق با 1358ق) که کتاب سر الصلاة و یا برخی از کتابهای دیگر چون مصباح الهدایة، تفسیر سوره حمد تالیف کرده اند، چون در عالم سیر باطن بوده اند و مباحث عرفانی را دنبال می نموده اند و لذا بیشترین تاکیدات در این نوشته ها در زمینه قرآن و تفسیر مسائل معنوی و سیر و سلوکی بوده است و اگر از اصلاح فرد و توجه به جنبه های اخلاقی و تربیت انسانی و نجات از نفسانیت و رساندن به اوج کمال الهی سخن می رود و بیشترین تاکیدات ایشان در این مقوله هاست به این خاطر است که ذهن و گرایش ایشان در این موارد بوده است و نه در مسائل اجتماعی و تحولات و دگرگونی نظام فرهنگی و سیاسی.

اما در سالهای انقلاب (1356ش - 1367) این لحن دگرگون می شود و ایشان با حفظ جنبه های سابق بر جامعیت قرآن و عنایت به جنبه های فردی و اجتماعی مادی و معنوی تاکید می ورزند. ایشان در جایی می فرمایند:

"ما یک همچو کتابی داریم که مصالح شخصی، مصالح اجتماعی، مصالح سیاسی، کشورداری و همه چیزها در آن هست. البته با آن تفسیرهایی که از اهل تفسیر وارد شده است و ما به رای خودمان نمی توانیم قرآن را تاویل کنیم". (13)

و در جایی دیگر باز می فرماید:

"باید بدانیم حکمت آن که این کتاب جاوید ابدی که برای راهنمایی بشر به هر رنگ و ملیت و در هر قطب و قطر تا قیامت ساعت نازل گردیده است، آن است که مسائل مهم حیاتی را چه در معنویات و چه در نظام ملکی زنده نگه دارد و بفهماند که مسائل کتاب برای یک عصر و یک ناحیه نیست و گمان نشود قصه ابراهیم و موسی و محمد - علیهم و علی آلهم السلام - مخصوص به زمان خاصی است". (14)

این روند در سخنرانیها و پیامهای اخیر ایشان کاملا دیده می شود. اینکه قرآن هم به مادیات و معنویات توجه دارد و انسان را به تمام ابعاد تربیت کرده و مادیات و معنویات انسان را در کنار هم در نظر گرفته و به این جهت اشاره دارد که قرآن همه احتیاجات بشر را تامین می کند. در عین حال که فقیه تربیت می کند، حکیم درست می کند. اگر فیلسوف درست می کند، شمشیرزن هم درست می کند. (15) اما در نگاه مقایسه ای باز تاکید بر مسائل اخلاقی و معنوی و اهتمام به جنبه های تربیتی و هدایتی قرآن است، به همین دلیل قرآن عامل مهم تحول معنوی و عرفانی معرفی می گردد:

"تحول معنوی و تحول عرفانی که به واسطه قرآن پیدا شده است، فوق همه مسائل است. هرکس از یک بعد به قرآن نگاه کرده است. بعضی بعد ظاهرش را [بعضی] بعد مسائل اجتماعی را [و بعضی] بعد مسائل سیاسی را [و بالاخره برخی] بعد مسائل فلسفی و مسائل عرفانی، لکن آن بعد حقیقی که بین عاشق و معشوق است، آن سری که بین خدا و پیغمبر اکرم است آن یک مطلبی نیست که ماها بتوانیم بفهمیم چیست". (16)

حجیت ظواهر قرآن:

نکته دیگر برخورد امام در باب حجیت ظواهر قرآن است. نگرش امام در بحث اصول فقه نسبت به دیدگاه کسانی است که می گویند ظواهر قرآن تنها برای کسانی که قصد افهام آن را کرده اند و مخاطب به خطاب آن بوده اند، حجت است، در نتیجه برای دیگران قابل تمسک و استدلال نیست. مرحوم امام (ره) به مناسبت اثبات حجیت ظواهر نصوص دین چون قرآن و سنت، به نقد این دیدگاه می پردازد.

گرچه این دیدگاه را بطور عمده اخبارین و محدثینی مطرح کرده اند و کسانی چون آیت الله خویی (ره) (از معاصرین) در تفسیرالبیان به طور گسترده مورد نقد قرار داده اند، (17) اما حضرت امام این شبهه را از قول محقق قومی نقل می کند و پس از نقدی در خور می نویسد:

"بنای عقلا بر عمل بر ظواهر کلام است، مگر اینکه بنای گوینده بر رمز و حذف قرائن باشد و نخواهد به دیگران آن را بفهماند، وگرنه کلام قابل تمسک برای همه است و نمی توان روشی که تمام عقلا در استفاده از کلام دارند را محدود به گروهی خاص کرد. وانگهی نظریه اختصاصی بودن قرآن منوط به انگیزه و رعایت مصلحتی است، مانند اینکه کسی نامه ای را به دوست خود می نویسد و در آن از مطالبی سخن می گوید که محرمانه و سری است و احتمال می دهد در دست دشمن بیافتد و اسرار فاش گردد، لذا بصورت رمزی و با حذف قرائن می نویسد. در این صورت ظاهر کلام برای دیگران قابل استناد نیست اما در مورد قرآن چنین احتمالی داده نمی شود وانگیزه اختصاصی بودن پیام مطرح نیست تا قرآن در خطاب به گروهی خاص باشد". (18)

پس می بینیم که مبنای تفسیری امام در اصول غیر اختصاصی بودن سخن خداوند و قابل استناد بودن آن است و رسما مقوله قرآن از این بحث که به صورت رمز و سر القا شده باشد و مردم نتوانند استفاده کنند خارج می گردد. در همین قسمت، بخشی دیگر از مباحث امام در دفاع از قرآن و ضرورت مراجعه و استفاده از متن کتاب الهی نقد دیدگاه اخبارین در باب حجیت ظواهر کتاب است. این نقد شامل چند بخش می گردد:

1- ادعای تحریف در کتاب.

2- ادعای اجمال آیات قرآن به خاطر احتمال برخی از مخصصات و مقیداتی که ممکن است به دست ما نرسیده باشد.

حضرت امام به بیانی بسیار فشرده به این شبهات پاسخ می دهد و از صیانت قرآن دفاع می کند و می نویسد: "اگر کسی به تاریخ اسلام مراجعه کند در می یابد تا چه اندازه مسلمین به قرائت، حفظ و ضبط قرآن عنایت داشته اند و می تواند بفهمد که این دیدگاه چقدر سخیف و بدور از واقعیات است و آنچه در برخی از روایات در تایید این نظریه رسیده برخی از آنها ضعیف و برخی مجهول و برخی دیگر از مضامین آن نامتناسب است و گروهی از روایات آن گرچه صحیح است، اما مضمون آنها هرگز دلالت بر تحریف کتاب ندارد و نکاتی است در باب تاویل قرآن و تطبیق مصادیق بر آیات شریفه. (19)

آنگاه ایشان بر اینکه نکته اشاره می کند که این بحث گسترده است و اگر نبود که از روال بحث اصول خارج می شد به گوشه هایی از تاریخ قرآن و آنچه از حوادث جمع قرآن پیش آمده اشاره می کردم و ثابت می نمودم که قرآن مجید دقیقا همان چیزی است که هم اکنون بین دو مجلد قرار گرفته و اگر اختلافی وجود دارد اختلافی است که از ناحیه قاریان آمده و ربطی به مانزل الله و به مانزل روح الامین ندارد.

با این توضیح روشن می گردد که حضرت امام برای تثبیت پایه های تفسیر نیازمند آن است که اولا صیانت و سلامت قرآن از تحریف را اثبات کند و آنگاه حجیت ظواهر قرآن را که گروهی مورد تردید قرار داده اند به اثبات رساند.

اعجاز قرآن در نظر امام

در مرحله بعد بحث ایشان درباره اعجاز قرآن قابل توجه است، زیرا ایشان در پی اثبات اتقان احکام شریعت و ترتیب کامل این کتاب آسمانی است البته با این مقدمه که از سوی خداوند نازل شده و کسی نمی تواند مانندش را بیاورد و روشن است که این بحث رابطه تنگاتنگی با غیر اختصاصی بودن زبان قرآن دارد:

"قرآن کریم خود در چند جا معجزه بودن خود را به تمام بشر در تمام دوره ها اعلان کرده است و عجز جمیع بشر را بلکه تمام جن و انس را از آوردن به مثل خود ابلاغ کرده. امروز ملت اسلام همین نشانه خدا را در دست دارند و به تمام عائله بشری از روی کمال اطمینان اعلان می کنند که این نشانه پیغمبری نور پاک محمدی است، هرکس از دنیای پر آشوب علم و دانش مثل او را آورد ما تسلیم او می شویم." (20)

و در جای دیگر به ابعاد مختلف اعجاز قرآن اشاره و بر این نکته تاکید می کند که قرآن شریف دارای ابعاد مختلف است و به قدری جام لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران می ماند و این اعجاز بزرگ این صحیفه نورانی آسمانی است و نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت دارد که در آن دعوت و اخبار از مغیبات و احکام احکام و اتقان تنظیم عائله و امثال آن اشاره گردیده است و اگر دانشمندان صدر اسلام به فصاحت و بلاغت

قرآن اهمیت داده اند نه از این باب است که اعجاز قرآن تنها در بلاغت و فصاحت است، بلکه به این جهت است که آنان به فصاحت و بلاغت توجه داشتند وگرنه جهات مهمتری در قرآن وجود دارد که جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالی تر است. (21)

با این مقدمه به سراغ بحث اصلی می رویم ببینیم ایشان آیا تفسیر را چه می دانند و در این راستا درک حقایق و کشف مطالب قرآن را ممکن می دانند و اگر قرآن قابل فهم و ظواهر آن حجت و جامع لطایف و حقایق است، پس توجیه آن سخنان که می گفت قرآن سر است، تفسیر حقیقی و درک مربوط به پیامبر (ص) است به چه معناست؟

تفسیر در دیدگاه امام:

تفسیر قرآن در اصطلاح علمی است که درباره چگونگی نطق به الفاظ قرآن و مدلولات و احکام فردی و ترکیبی و معانی که از آن الفاظ احتمال می رود سخن می گوید. (22) و مهمترین نکته در باب تفسیر عبارت از نقش این علم در پرده برداری از مدلول لفظ و بیان معانی است، در نتیجه بیان معنای ظاهری لفظ که از ظاهر کلام به ذهن می رسد تفسیر خوانده نمی شود. تفسیر یکبار در قرآن کریم آمده و آن هم به معنای بیان و شرح آمده است: "ولا یاتونک بمثل الا جئناک بالحق و احسن تفسیرا" (23) زیرا در پاسخ مشرکان مکه که همواره پیامبر را مورد شماتت قرار می دادند و در نبوت و رسالت حضرت تشکیک می کردند، قرآن پاسخ می دهد: برای تو نیاوردیم از مثل ها مگر آنکه حقیقت را روشن کند و نشان دهد که تو به حق آمده ای و آنها بهترین بیان هستند.

اما فرق است میان استعمال کلمه در معنای لغوی و آنچه در دانش تفسیر مورد نظر است و لذا می گویند: تفسیر علمی است که از احوال قرآن از نظر دلالت بر مرادش متناسب با درک و فهم بشر بحث می کند. (24) مرحوم امام از اینکه تفسیر چنین نقشی ایفا می کند و به سراغ شرح مقاصد کتاب می رود تردید ندارد، چنانکه اگر برای تفسیر بخواهند به جهات نحو و صرف، فصاحت و بلاغت قرآن و ابعاد ادبی قرآن بپردازند و کاوش کنند مخالفت ندارند زیرا در جایی می نویسند:

"به طور کلی معنای تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد". (25)

و در جایی دیگر نوشته اند:

"تفسیر قرآن یک مساله ای نیست که امثال ما بتوانند از عهده آن برآیند، بلکه علمای طراز اول هم که در تاریخ اسلام چه از عامه و چه از خاصه در این باب کتابهای زیاد نوشته اند - البته مساعی آنها مشکور است - لکن هر کدام روی آن تخصص و فنی که داشته یک پرده ای از پرده های قرآن کریم را تفسیر کرده اند". (26)

اما روشن است که امام این نوع تفسیر را کافی برای قرآن نمی دانند، و تنها دلمشغول کردن و پرداختن و سرگرم شدن به مسائل ادبی و این قبیل مسائل می دانند و لذا مفسر را کسی می دانند که اضافه بر شرح الفاظ به راهنمایی طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت بپردازد. می گویند: باید مفسر مقصود از تنزیل این کتاب را به ما بفهماند و هدف از فرستادن انبیا و بیان کلمات را نشان دهد:

"این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیت است باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت اهتدای به عالم غیب و حیث راهنمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتی مقصد از نزول را بما فهماند، مفسر است، نه سبب نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین قصه آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اول خلقت آنها تا ورود آنها در ارض که حق تعالی مکرر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و کمالات آن و معارف آدمی آشنا می کند و ما از آن غافل هستیم. بالجمله، کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است، کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسری که از این جهت غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن نداده از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده است". (27)

البته ایشان پس از توضیحات بیشتر در این باب و اینکه چرا مفسرین از هدف اصلی تفسیر غفلت ورزیده اند می نویسند:

"بالجمله مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است چه که هریک از مفسرین زحمتهای فراوان کشیده و رنجهای بی پایان برده تا کتابی شریف فراهم آورده، بلکه مقصود ما آن است که راه استفاده از این کتاب شریف را که تنها کتاب سلوک الی الله و یکتا کتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است... باید به روی مردم مفتوح نمود". (28)

و در جای دیگر در همین راستا فرموده اند: یک طائفه از علمای تفسیر قرآن که استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قراءات و معانی لغات و تصاریف کلمات و محسنات لفظیه و معنویه و وجوه اعجاز قرآن و معانی عرفیه و اختلاف ناس در آن می دانند و از دعوات قرآن و جهات روحیه و معارف الهیه آن به کلی غافلند." (29)

بنابراین، تلقی حضرت امام در تفسیر همان چیزی است که اهل اصطلاح دارند، تنها هدف و مقصود از تفسیر و جهتگیری در شرح معانی را به جز روش معمول مفسران می دانند. ایشان قائل است پرده برداری از معانی قرآن باید در جهت معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال باشد و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دارالسرور و الخلود باشد (30) ، و دیگر سخن از نفهمیدن و یا راه و روش بخصوصی برای دریافت معانی وحی نیست و یا بحثی در انحصار فهم به گروه معینی نیست.

تحلیلی جامع از سخنان عرفانی امام در باب تفسیر:

اما ببینیم در آن طرف سخنان امام، آیا دلالت بر انحصار و اختصاصی بودن فهم و زبان قرآن دارد و آیا مطالبی که ایشان در لابلای تالیفات خود بیان کرده به این معناست که درک حقایق و کشف مطالب قرآن ناممکن است. گفتیم در برخی از بیانات مرحوم امام کلماتی آمده که نشان می دهد ایشان قائل است حقیقت قرآن برای احدی حاصل نمی گردد، نه به علوم رسمیه و نه به معارف قلبیه و نه به مکاشفه غیبیه. (31) اگر چنین چیزی باشد، دیگر تفسیر معنا ندارد و تمام آن سخنان و رهنمود دادن به مفسران بی معنا خواهد بود و اصولا به سراغ فهم و تدبر قرآن رفتن جایز نخواهد بود، چون بنابراین تلقی این درک و فهم جز برای خلص از اولیاء الله ممکن نیست، اولیایی که به حسب الذار معنویه و حقایق الهیه با روحانیت ذات پیامبر مشترک و به واسطه تبعیت تامه فانی در آن حضرت شدند که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقی کنند و حقیقت قرآن به همان نورانیت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلی کند به قلوب آنها منعکس شود. (32)

در برخی از کلمات حضرت امام که بارها تکرار شده دلیلی آمده که اتفاقا یکی از ادله اخباریون بر عدم حجیت ظواهر کتاب است. (33) این دلیل روایت مشهوری است از امام باقر (ع) که می فرماید: "انمایعرف القرآن من خوطب به". (34)

طبق این روایت مرحوم امام توضیح می دهد فهم قرآن مخصوص پیامبر است و اگر دیگران می دانند ذره ای از آن بلکه خیالاتی است که از قرآن می کنند و اطلاعاتی است که از بیرون درباره قرآن دارند وگرنه این پیامبر است که می داند، این آیات کی و چگونه نازل شده (35) و حقیقت آن چیست و این کتاب آسمانی الهی که صورت عینی و کتبی جمیع اسماء و صفات و آیات و بینات است و از مقامات غیبی آن آمده دست انسانها از فهم حقیقت آن کوتاه است و جز وجود اقدس "من خوطب به" از اسرار آن آگاه نیست. (36)

خوب اگر ظاهر این سخن بدون در نظر گرفتن سخنان دیگر امام باشد، همان ظاهر استدلال اخباریون در عدم حجیت ظواهر کتاب می شود و بحث جدی کلامی هرمنوتیک مطرح می گردد که آیا فهم نصوص دینی قواعد مخصوصی به جز قواعد محاوره و سخن عقلا دارد و آیا زبان قرآن زبان رمز و کنایه میان خدا و مخاطب مخصوصش یعنی رسول الله (ص) است؟ یا سخنان امام به خوبی توضیح داده نشده و منظور ایشان مساله دیگری است که بعدا توضیح خواهیم داد و زبان دین و زبان نصوص دینی همچون قرآن زبان عرف جامعه و ابزار فهم آن ابزار فهم کلمات جامعه است و همان روشهایی که در دلالت کلام در سخنان عقلاست در سخنان رئیس العقلا هم جاری است و در این زمینه خداوند و فرستادگانش قواعد و ابزار مخصوصی برای تفهیم و تفاهم برنگزیده اند.

روشن است کسانی که می گویند برای تفسیر و تاویل قرآن راهی جز طریق بیان رسول خدا نیست و یا می گویند برای ما قرآن قابل درک نیست، در حقیقت معتقدند، منطق فهم متون دینی اختصاصی است و تابع قواعد عام کلام نیست. و این فرق دارد با کسی که می گوید این کلام دقیق و ظریف است نیازمند مقدمات و معلومات است. کسی که می گوید قابل درک نیست در حقیقت ظواهر قرآن را حجت نمی داند و تفسیر مفسران را به جز با نقل روایات رسیده از پیامبر و اهل بیت جایز نمی داند و هر سخنی در حول و حوش کلام وحی را تفسیر به رای می داند. (37)

آیا واقعا امام خمینی چنین چیزی قائل هستند و آنچه از ایشان نقل شده در این راستاست یا کلام ایشان به معنا و مفهوم دیگری است؟

در مقدمه این نوشته بحث مستوفایی درباره دیدگاه امام درباره حجیت ظواهر قرآن و نقد دیدگاه اخباریون کردیم و دیدیم که چگونه امام در پی نقد ادله آنان و اثبات حجیت ظواهر قرآن و مختص نبودن سخن خداوند است و تمام تلاش ایشان این بود که ثابت کنند که همه کسانی که ادبیات عرب را می دانند و بفنون مربوط به تفسیر آگاه است می توانند از کلام قرآن استفاده کنند و استنباط احکام نمایند و در این زمینه قرینه و علائم بخصوصی در کلام نیامده که دیگران از آن باخبر نباشند و نتوانند به فهم مراد دسترسی پیدا کنند.

از این گذشته قرآن را کتاب هدایت مسلمین و برای عموم طبقات مردم می دانند، حال چگونه می تواند پیام اختصاصی باشد. ایشان در جایی می گویند:

"قرآن کریم اشارات بسیار لطیفی دارد، لکن چون برای عموم مردم وارد شده است، یک صورتی گفته شده است که هم خواص از آن ادراک کنند، هم عموم از آن ادراک کنند. قرآن کریم مرکز همه عرفانهاست. مبدا همه معرفتهاست، لکن فهمش مشکل است." (38)

یا در جایی دیگر در تاکید بر این نکته که قرآن مال همه طبقات است و اختصاصی به طبقه خاصی ندارد و فراخور همگان نازل شده می فرمایند:

"قرآن مثل انسان می ماند که یک موجود است که همه چیز دارد، منتهی مثل یک انسان بالفعل می ماند. قرآن یک سفره ای است که خدا پهن کرده برای همه بشر، یک سفره پهنی است، هرکه به اندازه اشتهایش از آن می تواند استفاده کند. اگر مریض نباشد که بی اشتها باشد... از قرآن استفاده می کند". (39)

یا در جایی دیگر در تاکید بر این نکته که هم عامی می تواند از قرآن استفاده کند هم فیلسوف و عارف، می فرمایند: "این کتاب و این سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحی تا قیامت کتابی است که تمامی بشر عامی، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده می کنند، یعنی کتابی است که در عین حال که نازل شده از مرحله غیب به مرحله شهود و گسترده شده است پیش ما جمعیتی که در عالم طبیعت هستیم، در عین حالی که متنزل شده است از آن مقام و رسیده است به جایی که ما بتوانیم از او استفاده بکنیم، در عین حال مسائلی در او هست که همه مردم عامی و عارف و عالم و غیر عالم از او استفاده می کند." (40)

بنابراین مشکل بودن و دقیق نمودن حرفی است و غیر قابل ادراک بودن سخن دیگری است. از سوی دیگر بخشی از سخنان امام که پیش از این به گوشه هایی اشاره شد در باب اهمیت قرائت و ضرورت تدبر و فهم قرآن بود، که اگر زبان قرآن اختصاصی باشد، معنا ندارد در آن تدبر تشویق شود (41) ، به نمونه ای از این سخنان توجه شود:

"و دیگر از آداب مهمه قرائت قرآن تفکر است و مقصود از تفکر آن است که از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود کند و چون مقصد قرآن چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از هم مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را ... به دست آورد." (42)

اگر امام معتقد است به اینکه قرآن قابل استفاده برای عموم نیست معنا ندارد بگوید از ادب قرآن تدبر است و تدبر هم برای جستجوی مقصد و مقصود است. پس آن سخنان امام در باب غیر قابل دسترس بودن معانی حقیقی قرآن را چگونه تفسیر کنیم، اینکه ایشان می گوید قرآن سر است، سر سر است به چه معنایی حمل کنیم؟

بنظر می رسد که امام با حفظ این اصل که قرآن غیر اختصاصی است و فهم قرآن مربوط به یک گروه و عده نیست، معتقد است همانطوری که قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن آن بطن ها. (43) اما افراد به اندازه علم و معرفت و استعدادهای خود از این خزینه لایتناهای عرفان الهی و بحر مواج کشف محمدی (ص) بهره بر می دارند و به دیگران می رسانند، مثلا فلاسفه با بررسی رموزی که خاص این کتاب الهی است و با اشارات از آن مسائل عمیق گذشته براهین فلسفه الهی را کشف و حل کرده در دسترس اهلش قرار می دهند، و وارستگان صاحب آداب قلبی و مراقبات باطنی رشحه و جرحه ای از آنچه قلب عوالم دریافت فرموده برای تشنگان این کوثر به هدیه می آورند. (44) اما جایی و مرحله ای هم وجود دارد که دیگر علوم رسمیه و معارف قلبیه و مکاشفه غیبیه هم کارساز نیست و ذات نبی ختمی مرتبت را لازم دارد تا در محفل انس قاب قوسین به آن حقایق دسترسی پیدا کند (45) و این منافاتی با قابل فهم بودن و حجیت ظواهر و استفاده همگان از لطایف قرآن ندارد و لذا ایشان تصریح می کنند:

"قرآن یک نعمتی است که همه ازش استفاده می کنند، اما استفاده ای که پیغمبر اکرم می کرده است از قرآن غیر استفاده ای است که دیگران می کرده اند: "انما یعرف القرآن من خوطب به" (46) دیگران نمی دانند ماها یک ذره ای یک چیزی یک خیالاتی پیش خودمان داریم، آن که قرآن برش نازل شده می داند چیست، چه جور نازل شده، کیفیت نزول چیست؟ چه مقصد در این نزول است و محتوای آن چیست و غایت این کار چیست، او می داند، آنهایی هم که به تعلیم او تربیت شده اند، آنها هم برای خاطر تربیت او می دانند. هنر انبیا این بوده است که مسائل را، مسائل دقیق عرفانی را با یک لفظی می گفتند که هر کسی یک جوری ازش خودش می فهمیده، ولی واقعش مال آنهایی است که بالاتر از این افقشان است و این هنر در قرآن از همه جا بالاتر است". (47)

از این گفته کاملا استفاده می شود منظور ایشان از حدیث: انما یعرف القرآن، اختصاصی بودن فهم قرآن و منطق خاص داشتن نیست و فرق است میان اینکه بگویم زبان قرآن زبان اختصاصی است و تنها گروهی خاص از آن می فهمند و ظواهر قرآن برای دیگران حجت نیست با اینکه بگوییم درک صحیح قرآن دارای مراتب و نیازمند شرایط و مقدمات است، مانند اینکه کسی که می خواهد کتاب ادبی را بخوبی درک کند، باید اطلاع درستی از مفاهیم تخیلی و شعری و ذوقیات ادبی داشته باشد، کسی که می خواهد کتب عرفانی را درک کند باید اصطلاحات عرفا را بداند، کسی که می خواهد براهین فلسفی را بفهمد باید منطق خوانده باشد و با شکل قضایا آشنا باشد، در مورد قرآن نیز این مطلب صادق است که برای درک درست از آن نیازمند مقدماتی است.

بدین جهت این نکته مورد پذیرش همه قرآن پژوهان است که علم تفسیر و درک صحیح و کامل قرآن نیازمند آگاهی به قواعد تفسیر است. حتی برخی از آنان رعایت قواعد را رعایت ادب تفسیر دانسته اند (48) و گفته اند همانطور که انجام هر کاری در زندگی مبتنی بر روشی و رعایت اسلوب و قواعد خاصی است، در تفسیر هم ادب فنی اقتضا می کند که مفسر به قواعد و مقدمات تفسیر توجه کند، مثلا سیوطی (م 911ه) در کتاب التجیر فی علم التفسیر (49) و در الاتقان فی علوم القرآن (50) از ادب تفسیر سخن می گوید و از آن مهمتر که حضرت امام بارها به آن اشاره می کند مساله آراستگی به فضائل و تخلق به اخلاق الهی برای دریافت حقایق و تاثیر در قلب است. از این عنوان در علوم قرآن به ادب نفسی و علم موهبت یاد شده و دانشمندان بسیاری چون راغب اصفهانی، زرکشی و صغیر (51) در ضرورت آن در علم تفسیر تاکید کرده اند، خود حضرت امام به این مساله اهمیت بسیار داده اند و بارها این مساله را یادآور شده اند به عنوان نمونه در جایی فرموده اند:

"مادامی که انسان در حجاب خود هست نمی تواند این قرآن را که نور است و به حسب فرمایش خود قرآن نور است، نور را کسانی که در حجاب هستند پشت حجابهای زیاد هستند، نمی توانند ادراک کنند، گمان می کنند که می توانند، لکن نمی توانند، تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خودبینی هاست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است... لیاقت پیدا نمی کند انسان که این نور الهی در قلب او منعکس بشود. کسانی که بخواهند قرآن را بفهمند و محتوای قرآن را، نه صورت نازل کوچکش را، محتوای قرآن را بفهمد و طوری باشد که هرچه قرائت کنند بالا بروند و هرچه قرائت کنند به مبدا نور و مبدا اعلی نزدیک شوند، این نمی شود، الا اینکه این حجابها برداشته بشود." (52)

اما این سخن ارتباطی با نظریه اختصاصی بودن فهم متون دینی ندارد، حتی این کلام بیانگر محدودیت فهم و تفسیر برای کافران ندارد تا چه رسد به مسلمان غیر مهذبی که حجابهای بسیار بر دل آنان آویخته شده باشد. زیرا مساله آراستگی و تخلق مربوط به مقدمات فهم و موثر در قواعد زبان نیست. بخشی از آیات قرآن در خطاب به مشرکان و اهل کتاب و افراد منافق و معاند است. و لذا آنها در برابر این دسته از آیات عکس العمل نشان می دادند و گاه متنبه می شدند و ایمان می آوردند و یا در فهم برخی کلمات چند و چون می کردند یا آنچنان در دل آنها تاثیر می گذاشت که می گفتند این کلام سحر است. (53) خوب اگر این فهم و ادراک اختصاصی باشد نباید آنها مورد خطاب قرار گیرند و نتوانند بفهمند و در چند و چون معنای آن سخن بگویند، با اینکه چنین نبود و نیست و مساله فهم و تفسیر اختصاصی نیست به همین دلیل علامه طباطبایی روایات تفسیری که از پیامبر و اهل بیت در معانی آیات رسیده را جنبه ارشادی و تعلیمی می داند و منظور از بیان آنها را توضیح مطالبی می داند که اگر انسانها دقت کنند و به جنبه های مختلف کلام عنایت ورزند به آن می رسند و آن توضیحات بگونه ای نیست که بدون وجود آنها درک معانی آیات ممکن نباشد و اگر تدبر و دقت نشود قابل فهم نباشد. (54) حضرت امام هم نیز نقش خودسازی و وارستگی در تفسیر را برای انعکاس نور در قلب و لیاقت پیدا کردن برای عمل و محجوب نشدن از فیوضات ربانی می داند و نه فهم و درک تفسیر و از این کلمات به هیچوجه اختصاصی بودن فهم قرآن برای گروه خاصی استفاده نمی شود. و اگر ایشان در صدر همین سخنان تعبیر به ادراک کرده و گفته اند نمی توانند ادراک کنند، با توجه به سخنان دیگر امام به معنای تصدیق و اشباع شدن و درک کامل و یقین حاصل است. مساله دیگری که نباید از نظر دور داشت، اینکه امام معارف قرآن را در دو بخش تقسیم می کند، برخی آیاتی که مربوط به احکام ظاهریه و مربوط به نصایح است که همه می فهمند و آنهایی که معانی بلندی دارد و نیازمند اتصال معنوی و تحول عرفانی است، در این صورت متعمقین و کسانی که در اتصال به نور و معنویت نبی هستند می فهمند و فهم آنها دیگر فهم عبارات و کلمات ظاهری نیست، معانی غیبی و تاویلات و بطون معانی است که از آن تعبیر به حقیقت قرآن شده و لذا ایشان در جایی دیگر درباره گروه دوم می گویند:

"در حقیقت قرآن به همان نورانیت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلی کند به قلوب آنها منعکس شود بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار ... و از کتاب وحی الهی کسی که تحمل این قرآن را می تواند کند وجود شریف ولی الله مطلق علی بن ابی طالب علیه السلام است و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزل از مقام غیب به موطن شهادت و تطور به اطوار ملکیة و تکسی به کسوة الفاظ و حروف دنیاویه". (55)

اما جالب تر از همه اینها اینکه حضرت امام در تحلیلی مساله نرسیدن و نیافتن حقیقت قرآن را به پیش از نزول قرآن و تنزل یافتن معانی و در مقام واحدیت می داند و معتقد است استفاده از الفاظ بشری پس از نزول قرآن مساله فهم را ساده کرده است و در آن صورت قرآن کتاب همگان شده است. دقت در این بخش از سخنان امام شبهه اختصاصی بودن فهم را بکلی برطرف می کند و روشن می نماید که منظور از نفهمیدن و درنیافتن حقیقت قرآن برای سطحی از مردم حتی عارفین و مکاشفین مربوط به الفاظ و ارتباط سمعی و بصری کلام نیست، بلکه در جایگاه و موقعیت دیگری است و از این سخن نمی توان استفاده کرد تفسیر قرآن منطق ویژه ای برای فهم کلام دارد:

"فهم عظمت هر چیز به فهم حقیقت آن است و حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزل به منازل خلقیه و تطور به اطوار فعلیه از شئوون ذاتیه و حقایق علیه در حضرت واحدیت است و آن حقیقت کلام نفسی است که مقارعه ذاتیه در حضرات اسمائیه است و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیه و نه به معارف قلبیه و نه به مکاشفه غیبیه مگر به مکاشفه تامه الهیه برای ذات مبارک نبی ختمی - صلی الله علیه و آله - در محفل انس "قاب قوسین" ، بلکه در خلوتگاه سر مقام"اوادنی" (56) و دست آمال عائله بشریه از آن کوتاه است مگر خلص از اولیاء الله که به حسب انوار معنویه و حقایق الهیه با روحانیت آن ذات مقدس مشترک و به واسطه تبعیت تامه فانی در آن حضرت شدند، که علوم کاشفه را بالوارثه از آن حضرت تلقی کنند، و حقیقت قرآن به همان نورانیت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلی کند به قلوب آنها منعکس شود، بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار". (57)

بنابراین، سخن از تفسیر و فهم معانی نیست، سخن از دریافت حقایق باطنی مربوط به قبل از تنزل به منازل خلقیه است و این چیزی نیست که نه مردم به آن مکلف باشند و نه قرآن در سخن گفتن خود در احکام و معارف از مردم عادی طلب کرده باشد.

بدین روی در یک جمعبندی از سخنان حضرت امام باید قائل شد که ایشان همانطوری که در بحث حجیت ظواهر قرآن مطرح کردند، فهم قرآن از منطق خاصی تبعیت نمی کند و تفسیر قرآن همواره بر مبنای نظام عمومی سخن گفتن عقلا مبتنی است و نه بر اساس منطقی ویژه. البته این کتاب با اینکه با زبان مردم نازل شده و قرآن به آن تصریح کرده است: "و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه" (58) اما مردم هم باید قواعد و شرایط سخن را رعایت کنند و از اصول منظم تفسیر پیروی نمایند. اما روشن است کسانی که بخواهند قرآن در جان و دل آنها اثر بگذارد و قرائت آنها تبدیل به نوری گردد و به تعبیر روایات (59) (که در سخنان امام هم اشاره شده بود) بالا رود، باید حجابهای نفسانی را کنار بگذارند و خودبینی نداشته باشند وگرنه در پشت پرده انانیت و شهوت آنان محجوب خواهد شد.

همچنین قرآن افزون بر ظاهر کلمات و داشتن معانی آشکار دارای بطون و تاویلات است و فهم آن دارای درجات که برخی از آنها برای عارفان به حق وصالش میسور و برخی اتصال با مبدا نور و قرار گرفتن در مقام غیب لازم دارد، اما این مقام ارتباطی به تفسیر و درک ظاهر کلام ندارد و مربوط به حقیقت و بطون معانی است.

والسلام

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان