مفهوم تربیت
ضروری می نماید که تعریف روشنی از مفهوم تربیت، ارائه شود تا خواننده با مفهوم و محتوای آن، آشنا شود. واژه «تربیت» از ریشه ی عربی «ربی» به معنی تهذیب کردن، توجیه نمودن، سیاست و رهبری کردن و تغذیه دادن آمده است. و فعل «ربا» به معنی ازدیاد و رشد و نمو می باشد. اما واژه ی تربیت (Education) از ریشه ی لاتینی آن به معنی رهبری کردن است. اما تعریف اصطلاحی آن از دیدگاه علمای تربیت، دارای تعاریف مختلفی است و هرکدام از آنها بر حسب مکتب و بینش خود، تعریفی را ارایه داده اند؛ جز اینکه همگی آنها در یک معنی مشترکی، با همدیگر اشتراک دارند.
جولز سیمون (Jules Simon)(1) از علمای تربیت فرانسه، تربیت را چنین تعریف می کند: «روشی است که به وسیله ی عقل، عقل دیگر و قلب به صورت قلب دیگری در می آید».
پستا لوژی (Pesta Lozz)(1764 - 1827) می گوید: «تربیت و رشد و تکامل، تناسب همه ی نیروهای کودک است. (جسمی، روحی، فرهنگی و...)».
اسپنسر (Spencer)(1902) فیلسوف انگلیسی، تربیت را «آمادگی انسان برای زندگی کامل» تعریف می کند.
کانت(1724 - 1804) می گوید: «هدف از تربیت، روشی است که انسان را به کمال مطلوب و ممکن برساند».
در واقع یک تعریف جامع که می توان از مجموعه ی این تعاریف، خلاصه گیری کرد این است که: «تربیت، آمادگی افراد انسانی برای یک زندگی اجتماعی هدف دار است» به عبارت دیگر تربیت، راه و عملکردی است که رابطه ی دانش آموز را با محیط خود، هموار می سازد تا اینکه او بتواند در آنجا زندگی کند. این تعریف، بیشتر در دیدگاه علمای تربیت عصر جدید، مطرح است. اما از نظر مربیان قدیمی، تربیت روشی است که به وسیله ی آن دانش آموز، معلومات زیادی در موارد مختلف آموزشی به دست می آورد؛ و هر چقدر معلومات بیشتری داشته باشد او در سطح تربیتی خود، ارتقاء می یابد.
در واقع مربیان دیروزی، تربیت را تنها انباشتن معلومات نظری می دانند؛ بی آنکه آنها در قلمرو زندگی و عملی اجتماعی، پیاده کرده و تجربه نمایند. به نظر برخی از علمای قدیمی، تربیت، تنها تمرین فکری و عقلی است. این نظریّه بیشتر به دیدگاه ارسطو، فیلسوف یونانی، ناظر است که تربیت را به نوعی تمرین و آزمایش عقلی می دانست.
خلاصه ی این نظریّه این است که عقل و دستگاه فکری دانش آموز باید تمرین و آزمایش خاصی داشته باشد. چنانچه چنین تمرینی برای رشد و تکامل جسمی نیز لازم است. زیرا همان طور که عضلات بدن به وسیله ی ورزش و حرکات اندامی، رشد و تکامل می یابد همانطور ملکات عقلانی نیز با تدریس موارد سخت و مشکل، تقویت یافته و تکامل می یابد. این نظریه علم را نوعی تمرین عقلانی می داند که تأثیر فراوانی بر ذهن آدمی می گذارد. از این دیدگاه، علم به سه بخش متمایز تقسیم می شود. علوم ریاضی، خصلت تحلیل و آنالیز را تقویت می کند. تاریخ با حافظه ی آدمی سر و کار دارد و آنرا قوی می سازد؛ چنانچه شعر هم تخیّل را تقویت می بخشد. اما امروزه این نظریه، مردود شده است زیرا روان شناسان و علمای فیزیولوژی، تقسیم شدن دستگاه عقلی و مغز را به بخش های مختلف و ملکات گوناگون را کاملاً رد می کنند و هرگز وجود چنین بخش هایی را در مغز قبول ندارند.
آنچه برای ما مهم است دیدگاه تربیتی امام علی علیه السلام است که در پرتو نظریات جدید، بتوانیم از آراء و اندیشه های امام، استفاده کنیم و بهره ببریم.
دیدگاه تربیت امام علی علیه السلام
به نظر امام، گروه مربیان و دانشمندان، چند نوع هستند که تنها یک صنف آنها صنف مطلوب و معقول می باشد. این گروه مربیان با آن مفهوم تربیتی که مورد نظر امام است قابل تطبیق می باشد.
اصولاً دانشمندان، چندین هدف را در تعلیم و تعلّم خود در نظر می گیرند.
1. عده ای تحصیل را بدان جهت انتخاب کرده اند که با دیگران مجادله و مبارزه و عناد نمایند.
2. دسته ای برای فخرفروشی و بزرگ نمایی، تحصیل می کنند.
3. نوع سوم تنها برای فهمیدن و عمل کردن.
«امّا الاوّل فَانَّکَ تَراهُ مُماریا لِلرِّجالِ فی اندیة المَقالُ قَدْ تسر بَلْ بِالتَّخَشُّع و تَخَلّی عَنِ الوَرَعِ فدق الّله حیزومه و قطع منه خیشومه.
و اما الثّانی، فَانّهُ یَسْتَطیلُ عَلی اشباهه مِنْ اشکالِهِ و یَتَواضِعُ لِلاغْنیاءِ مِنْ دونِهِم. فَهُوَ لحلوانهم هاضِمٌ و لِدینِهِ حاطِمٌ، فَاغْمَی الّله بَصَرِهِ و محی مِنَ العُلَماءِ أثَرِهِ.
و امّا الثّالِثُ فَتَراهُ ذاکابَةٍ حُزنٍ قامَ اللَّیْل فی حندسه و انحتی فی برنسه، یَعْمَلُ و یَخْشی، فَشَدَّ الّلهُ أرْکانِهِ و أعْطاهُ یَوْمَ القِیامةِ أمانِه»(2).
«گروه نخست، تو آنها را در محافل دانش، با مردان به جدال می پردازد به ظاهر لباس خشوع پوشیده، اما در واقع برهنه از لباس تقوی است، خداوند او را خار می سازد و غرورش را می شکند.
روه دومی به امثال و نظایر خود، بزرگی می فروشد و غرور می ورزد و اما به ثروتمندان دون پایه، تواضع کرده و سر فرو می آورد. چنین فردی همواره دور شیرینی می چرخد و مشتری خوان نعمت ثروتمندان می شود ولی متأسفانه دین و تقوایش را نابود می کند. خداوند چشم بصیرت چنین فردی را کور می سازد و آثار او را در سلک عالمان نابود می کند.
اما گروه سوم را همواره می بینی که محزون و غمگین اند. شبها را به قیام شب و عبادت می پردازند و در لباس عبادت خم می شوند همواره عمل (نیک) انجام می دهند. و از خدا می ترسند خداوند اساس (شخصیت) چنین آدمی را محکم می کند. و در روز قیامت (از عذاب) امانش می دهد».
علی علیه السلام علم را برای علم و یا چیز دیگر نمی خواهد. او علم را تنها برای تغییر و تحوّل کیفی و رشد و کمال می خواهد. به این جهت او هرگز به کمّیّت علمی، معتقد نیست بلکه به کیفیّت و عمق فهم آن را باور دارد و به آن علم، معتقد است که در دارنده آن نوعی خویشتن شناسی و تقوا، حاکم باشد.
آری، منظور و هدف نهایی در نظر امام، انسان و کمال انسانی اوست ؛ زیرا انسان، «موجود کامل» است که هستی های دیگر از طبیعت و جاندار به نفع او آفریده شده اند. در حدیث قدسی آمده است: «کُنْتُ کَنْزا مَخْفیّا فَاَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرِفَ فَخَلَقْتَ الخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَف».
«من خزانه پنهانی و مخفی بودم، خواستم که شناخته شوم. پس آفریدگان را آفریدم که شناخته شوم».
علی علیه السلام در قطعه ی زیبایی، اهداف تربیت را چنین بیان می کند:
«فَالّله سبحانه قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الانْسانَ خَلَقَ الکَوْنَ و رَتَّبَهُ أحْسَنَ تَرْتیبٍ و نَظَّمَهُ أجْمَلَ تَنْظیمٍ و مهَّدَ الارْض و أتَمَّ مَرافِقَها عَلی أکْمَلِ الوُجُوهُ فَخَلَقَ فیهَا الهَواء الطلق و أجْری فیهَا العُیُونَ و الانْهار و أعَدَّ أنْواعَ الاطْعِمَة و الاشْربة و مِنْ کُلِّ الثَّمَرات و أنْبَتَ فِیهَا النبات و الزهر مختلفا ألوانه و بعد أنْ أتَمَّها و جَمَعَ فیها ما تَشْتَهِی الانْفُس و تَلَذُّ الاعْیُن أخْرَجَ اِلَیْهَا الانْسان و أسْکَنَهُ فیها عَلی أنْ یَکونَ خَلیفَتِهِ فی أرْضِهِ یَحْیا فی کَنَفِها و یَعیشُ فی خَیْراتِها و یَمْضی فی اقْوالِهِ و أفْعالِهِ و نَوایاهُ و مَقاصِدَهُ وِفْقَ أحْکام الّله سُبْحانَهُ و اَرادَتَهُ»(3).
«خداوند، پیش از آنکه انسان را بیافریند، جهان را خلق کرد و آن را با بهترین نسق و زیباترین نظام، مرتب ساخت و بیاراست زمین را برای زندگی آماده ساخت و همه راه ها و مرافق حیات را به بهترین صورت روی آن فراهم کرد. هوای آزاد آفرید و نهرها و چشمه سازهای فراوان در آن جاری ساخت و انواع نعمتها، غذاها، فراهم آورد و از هرگونه گیاه و سبزی و گل و ریحان یا رنگهای گونه گون خلق کرد.
آنجا که افرینش آن به اتمام رسید، از همه جوانب، زندگی و شرایط آن فراهم شد، انسان را به وجود آورد و در زمین اش اسکان داد تا جانشین او گردد تا در زمین زندگی کند و از خیرات آن بهره مند شود و سرانجام زندگی، اقوال و افعال خود را طبق احکام خداوندی انسجام بخشد».
علی علیه السلام در این روایت پرمعنی، نسل های انسانی را مخاطب قرار داده است که زندگی، آزاد است اما هرگز از قید و زنجیری، خلاص نمی شود جز آنکه دقیقا در طبیعت خود و در قانون مندی خود جریان داشته باشد؛ زیرا طبیعت و زندگی، همواره در تکامل است. به نظر امام علیه السلام ، زندگی، همواره یک جریان انقلابی دارد. تنها کسانی در این میدان، پیروز هستند که از مسیر قانون مندی آن حرکت نمایند و زمام سرنوشت خویش را به دست بگیرند. او با این نوع ایمان آگاهانه، در جای دیگر اعلام می کند:
«فَانَّکَ اَوَّلُ ما خُلِقْتَ جاهِلاً ثُمَّ عَلِمْتَ و ما أکْثر ما تجهل مِنَ الامْر و یَتَحَیِّرُ فِیهِ رأیک و یَضِلُّ فِیهِ بصرک ثمّ تَبْصِرَة بعد ذلک»(4).
«چه تو که نخست آفریده شدی، نادان بودی سپس دانا گردیدی، و چه بسیار است آنچه نمی دانی و در حکم آن سرگردانی و بینشت در آن راه نمی یابد. سپس آن را نیک می بینی».
در این بیان، این حقیقت، روشن استکه زندگی و زمان، تابع قانون تطوّر و تحوّل ست و تعلیم و تربیت، آن وقت مفید خواهد شد که انسان کاملاً عامل محیط را در نظر بگیرد و همواره از ذخایر اندیشه ها استفاده کند و بهره بگیرد.
در نظر امام علیه السلام هدف تربیت، ایمان به قانون مندی تطوّر عقلانی و آمادگی پذیرش عامل محیطی از جانب دانش آموز است.
طبیعت کودک دانش آموز
اگر بخواهیم طبیعت کودک را مورد مطالعه قرار دهیم ضرورت دارد که از دو جهت مورد بحث باشد یکی از نظر بیولوژیکی (مطالعه ی زیست شناسی انسان و ویژگیها و خصوصیات وی) و دیگری از نظر روان شناسی (بررسی روان، غرایز، انگیزه ها و نیازمندی های روانی).
زیست شناسی کودک
اگر بدانیم که مسأله ی «تربیت»، درست از لحظه ی تولد انسان تا آخرین لحظات عمر او ادامه دارد؛ قطعا می فهمیم که هر کدام از ما در هر دوره ای از حیات زیستی مان که زندگی کنیم، یک دانش آموز و طالب کمال و سوژه ی تربیتی می باشیم. جزاینکه دوران کودکی، حساس ترین مرحله ی تربیتی حیات بشر می باشد. زیرا کودک، آمادگی فراوانی برای تربیت دارد و اساس شخصیت او در این دوره شکل می گیرد. اگر مانعی در این دوره جلوی ترقّی و تحوّل تربیتی و کیفی کودک را بگیرد قطعا شخصیت او را نابود ساخته و حقوق اساسی وی را پایمال کرده است.
در اینجا اشاره به یک نکته ی مهم، ضرورت دارد و آن این است که منظور از دوران تربیتی کودک، دروه ی اجتماعی است نه فیزیولوژیکی. زیرا جوامعی که کودک در آنها تربیت می یابد کاملاً متفاوت است. اگر جامعه، جامعه ی متمدن و مترقی باشد قطعا دوران کودکی، مقداری طولانی بوده و کش دار خواهد شد. بر خلاف جامعه ی ابتدایی و عقب مانده که در آنجا دوران کودکی، کوتاه است. زیرا علوم و مهارت ها و روش هایی که برای آماده سازی و پذیرش تربیتی کودک لازم است، کاملاً با جامعه های ابتدایی، تفاوت دارد. البته نه از جهت کمّیّت و تعداد علوم و مهارتی که برای تربیت کودک در شهر یا جامعه ی بزرگ، ضرورت دارد بلکه حتی از نظر کیفی نیز چنین است. بر خلاف کودک جامعه ی ابتدایی و عقب مانده.
بنابراین، دانش آموزی که ما از آن صحبت می کنیم آن کودکی است که همواره در مرحله ی کودکی اجتماعی به سر می برد. کودک، دو خاصیت زیستی دارد: تکیه بر دیگری و نرمی و ظرافت. امّا تکیه و اعتماد به دیگری از هنگام تولد انسان، همراه اوست زیرا کودک انسان به طور طبیعی، ضعیف و ناتوان است و این ناتوانی، او را وادار می سازد تا به دیگران تکیه کند. حتی این خصلت در کودک و نوزاد انسانی بیشتر از نوزاد حیوانات دیگر به چشم می خورد. اما از جنبه ی اجتماعی، عدم استقلال انسان و تکیه و اعتماد او به دیگران، به جهت احتماعی بودن و نیاز مردم به یکدیگر در تسهیل امور زندگی و ضرورت تعاون و همکاری در زمینه ی پیشبرد زندگی اجتماعی است (الانسان مدنیٌّ بالطّبع).
و اما نرمی و ظرافت. البته نرمی و ظرافت نه نرمی و لطافت شمع است بلکه منظور از نرمی و ظرافت، آن حالت خاصی است که کودک را برای تکامل و تحوّل و تغییرپذیری تدریجی برای به دست آوردن رشدی که در تدبیر امور زندگی و معاش، ضرورت دارد آماده می سازد. یعنی کودک بتواند راه آموزش و کمال را تدریجا از راه آزمایش و تجربه و از خلال تجربه به دست آورد. و طبیعی است که این تمرین و تجربه، توان به دست آوردن مهارت ها و استعدادهای خاص زندگی را میسّر می سازد. و در پرتو چنین مهارت هایی است که انسان می تواند شرایط طبیعی و اجتماعی را برای رسیدن به اهداف گوناگون خود، به صورت ابزاری درآورده و سلطه ی خود را بر جامعه، هموار سازد.
امام علی علیه السلام این دو ویژگی دوران کودکی را در وصیّت نامه ی خود به امام حسن علیه السلام چنین تبیین می کند:
«یا بُنَیَّ اِنّی لَمّا رَأَیْتَنی قَدْبَلَغْتُ سِنّا و رَأَیْتَنی ازدادَ وَ هْنا، بادَرْتُ بِوَصیَّتی ایّاکَ خِصالاً مِنْهُنَّ. انّی خِفْتُ اَنْ یُعَجِّلَ بی أجَلی قَبلَ اَنْ أفضی الَیْکَ ما فی نَفسی و انْ انقص فی رَأْیی کَما نَقَصْتُ فی جِسْمی اوْ یَسْبِقُنی الَیْکَ بَعْضُ غَلَباتِ الهَوی و فِتَنِ الدُّنیا فَتَکونَ کَالصَّعْبِ النُّفُور، فَاِنَّ قلب الحَدَث کَاالارضِ الخالیَة ما ألْقی فیها شَی ءٌ قبلته، فَبادِرتک بالادب قَبلَ انْ تعسو قلبک و یَشْتَغِلَ لک. لِتَسْتَقْبِلَ جَدَّ رَأْیُک ما قد کفاک اهلُ التَّجارُب بغیبة و تجربة، فتکون قد کَفَیْتُ مؤنة الطلب و عوفیت من علاج التَّجرُبَة»(5).
«پسرکم، چون دیدم سالیانی را پشت سر نهاده ام و به سستی در افتاده بدین وصیت برای تو پیشدستی کردم، خصلتهایی را در آن بر شمردم. از آن پیش که مرگ بشتابد و مرا دریابد و آنچه در اندیشه دارم به تو ناگفته ماند. یا اندیشه ام نیز همچون تنم نقصانی به هم رساند. یا پیش از -نصیحت- من پاره ای خواهشهای نفسانی بر تو غالب گردد. یا فریبندگیهای دنیا تو را بفریبد. پس همچون شتری باشی گریزان و -سرسخت و نابه فرمان- و دل جوان همچون زمین ناکشته است. هرچه در آن افکنند، بپذیرد. پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت هوائی دیگر گیرد، تا با رسایت قاطع روی به کار آری و از آنچه خداوندان تجربت، در پی آن بودند و آزمودند، بهره برداری و رنج طلب از تو برداشته شود و نیازت بر آزمون نیافتد».
امام علیه السلام در این قطعه ی زیبا، خصلت اعتماد و تکیه به دیگران را با جمله ی «فتکون قد کفیت مؤنة الطلب» بیان می کند. یعنی او (امام حسن علیه السلام ) از دیگران در مورد این مسایل و پرسش ها سؤال خواهد کرد؛ لذا در پاسخ به چنین سؤالاتی، او خود پیش از دیگران به ارشاد و پاسخگویی پرداخته است.
اما تعبیر او از نرمی و لطافت کودک بدین عبارت است (او یسبقنی الیک بعض غلبات الهوی و فتن الدنیا کالصعب النفور فان فلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها شی ءٌ قبلته). با این جمله، امام به دوران لطافت و ظرافت و مرحله ی تکامل تدریجی انسان اشاره می کند.
این دو ویژگی خصلت زیست شناسی انسان را نشان می دهد.
ادامه دارد
قال النبی صلی الله علیه و آله : |
«مَنْ صَبَرَ عَلی سُوء خُلْقِ اِمْرَأَتِهُ أَعْطاهُ اللّهُ مِنَ الأَجْرِ ما أَاعْطی أَیُّوبَ عَلی بَلائِهِ، وَ مَنْ صَبَرَ عَلی سُوءُ خُلْقِ زَوْجِها أَعْطاها اللّهُ مِثلَ ثَوابِ آسِیَة بِنْتَ مُزاحِمْ». |
پیامبر گرامی اسلام فرمود: |
«هر کس به بد خُلقی زنش صبر کند، خداوند به او پاداشی می دهد مانند اجر حضرت ایّوب، و هرکس از زنان به بد خلقی شوهرش صبر نماید، خداوند به او مثل ثواب آسیه را عطا می کند». |
(شیخ طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 213). |
1. (1896 - 1814)
2. ادیب، علی محمد حسین، منهج التربیة عندالإمام علی، ص 32، دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان، بی تا.
3. همان، ص 33.
4. دکتر سید جعفر شهیدی، ترجمه نهج البلاغه، ص 299.
5. نهج البلاغه ترجمه شهیدی، ص 297.