ماهان شبکه ایرانیان

اخلاق و عرفان اسلامی / توجه از صنع به صانع

در جلسات گذشته ذکر شد که سیر تکاملی انسان یک سیر آگاهانه و همراه با درک و اراده است. آنچه به عنوان کمال برای یک موجود ذکر می شود ولی ارتباطی با درک و اراده و آگاهی اش ندارد کمال انسانی نخواهد بود

اشاره

در جلسات گذشته ذکر شد که سیر تکاملی انسان یک سیر آگاهانه و همراه با درک و اراده است. آنچه به عنوان کمال برای یک موجود ذکر می شود ولی ارتباطی با درک و اراده و آگاهی اش ندارد کمال انسانی نخواهد بود. بزرگ ترین دشمن حرکت تکاملی چیزی است که این آگاهی را از انسان سلب می کند؛ یعنی غفلت. پس اولین شرط برای آنکه انسان بتواند در مسیر صحیح تکامل قرار گیرد آنچه خدا خواسته و انبیا برای آن مبعوث شدند و اولیای خدا و شهدا برای آن فداکاری کردند این است که انسان از غفلت خارج شود. برای خروج از غفلت گفته شد که توجه به چند مطلب لازم است: توجه به مبدأ، توجه به معاد و توجه به مسیری که بین مبدأ و معاد است. درباره توجه به مبدأ یا به تعبیر دیگر، یاد خدا، گفته شد که این یاد [کردن] مراتبی دارد، غیر از آنکه به یاد لفظی و قلبی از آن یاد می شود. یاد قلبی هم مراتبی دارد. یاد لفظی همان ذکر لفظی «یا الله» است. به دنبالش، باید به معنای این لفظ توجه کنیم که در واقع یک ذکرذهنی است که برای هریک از اسماء و صفات معنایی در ذهن ما منعکس می شود. امامرحله عمیق ترذکر، توجه قلب است.

توجه از صنع به صانع

البته ما، بخصوص در اول کار، خواه ناخواه هر توجهی به خدای متعال پیدا کنیم از راه اسماء و صفات است. توجه به ذات برای ما میسّر نیست، مگر با توجه به اسماء و صفات. وقتی به اسماء و صفات الهی توجه کنیم این در واقع، توجه به اسماء و صفات است و لازمه اش توجه به افعال الهی است. وقتی خدا را به خالقیت یا رازقیت می شناسیم به همان فعل خدا توجه می کنیم، بخصوص اگر اسماء و صفات از قبیل اسماء و صفات فعلیه باشند، یعنی از مقام فعل انتزاع شوند، دلالت بر کاری از کارهای خدا دارند. برای اینکه ذکر از حالت لفظ و مفهوم ذهنی خارج شود و توجه قلبی حاصل شود، باید تمرین کنیم و توجه داشته باشیم که همه موجودات افعال خدا هستند، همه مخلوق خدا هستند و غیر از مخلوقیت آثاری از صفات خدا را هم در خودشان منعکس می کنند.

اگر تمرین کنیم که به موجودات از آن جهتی که فعل خدا هستند نگاه کنیم، این باعث می شود که کمتر مبتلا به غفلت شویم. هر قدر در این جهت قوی بشویم، کمتر به غفلت مبتلا می گردیم؛ زیرا همان گونه که گفته شد غفلت در اثر توجه به چیزهای دیگر است. وقتی انسان در غیر خدا تمرکز پیدا می کند از خدا غافل می شود. پس اگر بتوانیم عادت کنیم که به هر چه نگاه می کنیم ارتباطش را با خدا هم در نظر بگیریم، این مانع از آن می شود که مبتلا به غفلت شویم. البته این کار ساده ای نیست، تمرین می خواهد، ولی شدنی است. وقتی شما خط زیبایی را از یک خطاط توانا تماشا می کنید، یا به یک نقاشی زیبا از یک نقاش هنرمند یا هر اثری که از مؤثری به وجود آمده باشد می نگرید، یک وقت توجه شما متمرکز می شود در خود اثر و رابطه اش را با مؤثر در نظر نمی گیرید، اما یک وقت به این اثر نگاه می کنید و همراه با توجه به خود اثر به این هم توجه دارید که عجب نقاش زیبایی، عجب خطاط ماهری، عجب فاعل مقتدری بوده که این اثر را آفریده است! اگر این جور ما عادت

کنیم که هر کتابی را که می خوانیم توجه کنیم که عجب مؤلف خوبی داشته، یا هر ساختمانی را ببینیم یاد کنیم که عجب معمار و بنّای خوبی آن را ساخته، آن وقت به هر چیز عالم که نگاه کنیم، چون همه چیز مال خداست، حضور و تأثیر خدا را هم در همه چیز می بینیم. پس همه آثار صنع الهی، حکمت الهی، قدرت الهی، علم الهی، عظمت الهی و آثار جمال و جلال الهی اند. اگر در عین حالی که به خود آن اثر توجه می کنیم، به این جهت هم توجه داشته باشیم مبتلا به غفلت نمی شویم.

البته اولیای خدا ممکن است به مقامی برسند که فقط به خدا توجه کنند و به خود آن اثر اصلاً نظر استقلالی نداشته باشند، ولی این کار ما نیست. دست کم، در آغاز کار چنین چیزی برای ما میسّر نیست. اما ممکن است که انسان همراه توجه به اثر، به یاد مؤثر هم باشد. در این صورت، دیگر مبتلا به غفلت از مؤثر نمی شود. البته بستگی به همّتش دارد که چه اندازه عظمت و قدرت و حکمت و سایر صفات کمالیه او را به خاطر بیاورد. این همان است که می گویند: نگاه آیتی کردن به موجودات. در بین استادان و بزرگان، کسی که بهتر از همه روی این موضوع کار کرده مرحوم استاد شهید مطهری رضوان الله علیه است. ایشان روی مفهوم «آیت» و نظر انداختن به موجودات به عنوان آیت خیلی کار کرده، حتی در براهین خداشناسی هم از همین راه استفاده نموده است.

مظور از «آیه» در قرآن

به هر حال، این تعبیری است که قرآن به ما آموخته. در قرآن «آیة»، «آیات»، «آیات اللّه» و «آیاتنا» فراوان داریم، آن قدر زیاد که به این مفهوم و به این لفظ و معنایش عادت کرده ایم، دیگر جلب توجهمان نمی کند که چرا به چیزی «آیه» می گویند. وقتی می گوییم «آیات قرآن»، دیگر عادت کرده ایم؛ یعنی هر جمله ای از آن آیت است.

حالا چرا به آن می گویند آیه؟ و آیا آیه فقط به آیات قرآن گفته می شود، یا به چیزهای دیگر هم گفته می شود؟ وقتی به قرآن مراجعه می کنیم، می بینیم آیه مختص آیات قرآن نیست. در سوره انبیاء آیه 32 می فرماید: «و جعلنا السماءَ سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون.» «آسمان را سقفی محفوظ و نگه داری شده قرار دادیم» یعنی چه؟ چطور آسمان سقف است؟ منظور از این آسمان چیست؟ محفوظ بودنش یعنی چه؟ البته مفسران در این باره بحث های زیادی کرده اند. حالا عرض بنده در این جهت نیست. منظور جمله بعد است که می فرماید: «و هم عن آیاتها غافلون.» مردم از آیات آسمان غفلت دارند. آیات آسمان که آیات قرآن نیست. یعنی آسمانی که بالای سر ماست، پر است از آیات الهی و جا دارد که ما به این صورت به آن نگاه کنیم که اصلاً این ها آیات خدا هستند. کانه هر کدام از ستارگان یا هر یک از این پدیده هایی که در آسمان ملاحظه می شود گویا آینه ای است که یکی از صفات الهی را نشان می دهد. این می شود آیت. قرآن گله می کند که ما آسمان را بالای سرشان به صورت یک سقف محفوظ قرار داده ایم، اما از این آیات غفلت دارند.

حالا ما در عمرمان چقدر نشسته ایم و درباره آیات آسمان مطالعه کرده ایم و فکر کرده ایم که اینها آیات الهی هستند؟ چقدر برای این منظور وقت صرف کرده ایم. قرآن گله می کند که مردم از بالای سرشان، آسمانی که پر از آیات الهی است و ما آن را خلق کرده ایم غفلت دارند. آیات آسمان آیات قرآن نیست، بلکه هر یک از این پدیده ها یک آیت الهی است. البته این اختصاص به آیات آسمانی ندارد، «و فی الارضِ آیاتٌ للموقنینَ.» (ذاریات: 20) در زمین هم آیات خدا هست. کسانی که اهل یقین باشند، از پدیده های زمین هم به خدا توجه پیدا می کنند و آن را به عنوان یک آیت می نگرند. اگر ما یاد بگیریم و عادت کنیم که موجودات را همواره به این صورت، دست کم همراه با این جهت ببینیم، هیچ وقت مبتلا به غفلت نمی شویم، بلکه عوامل زیادی برای توجه ما وجود دارند. چون همه این ها ما را به سوی خدا دعوت می کنند، نشانه هایی هستند از او. چگونه می تواند نشانه کسی ما را از او غافل کند؟! آیا ممکن است عکس کسی را داشته باشید و آن عکس شما را از صاحب عکس غافل کند، در صورتی که بدانید عکس چه کسی است؟ هر قدر بیشتر به آن نگاه کنید، به صاحب عکس بیشتر توجه کرده اید، و هیچ وقت موجب غفلت نمی شود. پس اگر ما به همه موجودات عالم از آن جهتی که آیتی از آیات الهی اند نگاه کنیم و این نگاه را تمرین کنیم تا ملکه بشود، آن وقت دیگر مبتلا به غفلت نمی شویم.

به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.(1)

پس آیات اولاً، اختصاص به آیات قرآنی ندارند. آیات قرآنی را اصطلاحا می گوییم آیات تشریعی که شامل آیات تکوینی هم می شوند. آیات تکوینی هم دو اصطلاح دارند: یک اصطلاح خاص؛ امور غیر عادی؛ مثلاً، در مورد معجزات انبیا می فرماید: ما به موسی نه آیه، نه معجزه دادیم؛(2) یعنی پدیده های غیر عادی، یا همان «آیه» به معنای اخص. در اصطلاح عام، همه موجودات آیه هستند. این یک راه است برای آنکه ما مبتلا به غفلت نشویم، بلکه همه چیز عالم برای ما مذکِّر باشد.

یاد خدا و شعائر الهی

از جمله چیزهایی که می تواند مذکِّر ما باشد حوادث زمانی و ویژگی های مکانی است: «و ذکِّرهم بِأیّامِ اللّهِ.» (ابراهیم: 5) این که آدم بداند این روز چه روزی است و این چه ارتباطی با خدا دارد، خدا در این روز چه کار کرده است، توجه به زمان هم که پیدا می کند به یاد خدا می افتد. البته آن زمان هایی که اختصاص بیشتری به خدا داشته باشند بیشتر مذکِّر ما خواهند بود؛ آن ایامی که خود خدا می فرماید «ایام الله» هستند؛ ایّامی که عادتا صفتی از صفات خدا یا فعلی از افعال الهی را تداعی می کنند؛ یعنی آنچنان یاد این زمان با یاد آن فعل الهی جوش خورده و همراه شده که وقتی اسم آن روز را می برند، یاد یک فعل الهی در آن روز می افتیم؛ مانند روز مبعث؛ روزی که خداوند پیغمبر را مبعوث کرد، یا روز غدیر؛ روزی که خدا فرمود: «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» (مائده: 4) و روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران که خدا مسلمانان را بر کفّار و ایادی کفر پیروز کرد. حتی امور قراردادی هم که در اثر قراردادهایی مذکِّر شده اند، تکوینا انسان را به یاد خدا می اندازند؛ مثل عظمت دریاها و کوه ها یا زیبایی ها و حکمت هایی که در آن ها هست، اسراری که در وجود انسان است. این ها تکوینا انسان را به یاد خدا می اندازند.

بعضی چیزها به یاد انداختنشان قراردادی است؛ مثل شعائر مذهبی. صرف اینکه یک جایی مسجدی است یا در جایی گنبدی ساخته اند خود به خود یادآور خدا نیست، ولی چون قرارداد کرده اند که اینجا مسجد و جای عبادت خداست، وقتی آدم با این قرارداد آشنا باشد، به یاد خدا می افتد. اما اگر کسی اصلاً نداند مسجد چیست، مثلاً یک خارجی به یک شهر اسلامی بیاید و مناره ها را ببیند نمی داند برای چیست، احتمال می دهد مقبره یک شخص بزرگی باشد. اما آن کسانی که می دانند اینجا را ساخته اند برای عبادت خدا، طبق این قرارداد ذهنشان تداعی می کند و به یاد خدا می افتند. مردم از هر شهر و دیاری به قم می آیند، چشمشان به گنبد حضرت معصومه علیهاالسلام که می افتد، یاد چه می افتند؟ یاد اینکه یک بنده شایسته خدا در اینجا مدفون است، یاد خدا می افتند. شعائر مذهبی همه این جورند.

اینکه اهتمام شده به اینکه شعائر مذهبی را زنده نگه دارید، آن ها را احیا کنید، برای همین است که مردم با دیدن این ها به یاد خدا می افتند، چه ایّام سرور باشد، چه ایّام عزاداری باشد. مناسک حج هم به همین صورتند. «و مَن یُعظِّم شعائِرَ اللهِ فانِّها مِن تَقوی القلوب» (حج: 32) این در آیات حج و مسائل مربوط به قربانی ذکر شده است؛ کسانی که کمک می کنند که این شعائر در جامعه زنده بمانند، در واقع کمک می کنند به اینکه دیگران به یاد خدا باشند، و چه خدمتی بالاتر از این؟

لباس روحانیت هم یکی از شعائر الهی است. عزیزان عنایت داشته باشند به اینکه یک افتخار بزرگی است که انسان با همین راه رفتنش در خیابان مردم را به یاد خدا بیندازد. شما لازم نیست هیچ کاری را به صورت مستقل انجام دهید، انرژی صرف کنید، وقتی بگذارید، همین که مردم شما روحانیان را ببینند به یاد خدا می افتند. عمامه یعنی آخوند، آخوند یعنی آن که روضه می خواند یا نماز می خواند یا کارهایی که مردم را به یاد خدا می اندازد؛ کارهایی که مربوط به دین است. البته ممکن است کسانی با آخوند بد باشند، ذهنیت بدی هم داشته باشند، ولی بالاخره اول به یاد خدا و دین می افتند، بعد می گویند این شخص بد است. بالاخره، از دیدن عمامه و لباس روحانیت به یاد خدا می افتند، حتی اگر فحش هم بدهند، بدبین هم باشند. پس این از شعائر است. کسانی که با نیت صادق این لباس را می پوشند و لوازمش را هم ملتزم هستند، سعی هم می کنند که رفتارشان طوری نباشد که یک وقت خدای نکرده وهنی برای روحانیت و در نتیجه برای اسلام پیش بیاید، خوش به حالشان! با راه رفتنشان در خیابان هم عبادت خدا می کنند، مردم را به یاد خدا می اندازند. کسانی هم که رفتارشان طوری باشد که موجب وهن روحانیت باشد، آن ها هم گناه بزرگی می کنند؛ گناهشان بیش از دیگران است.

هر چه موجب این شود که توجه انسان به نحوی به طرف خدا، ذات خدا، افعال خدا و صفات خدا معطوف گردد، زمینه رشد خود انسان و انسان های دیگر را فراهم می کند. هر کس به این ها توجه کند، زمینه رشدش فراهم می شود؛ چون اصلاً حرکت حقیقی انسان حرکت به طرف خداست، و این حرکت با دل انجام می گیرد. هرقدر دل بییشتر به خدا توجه پیدا کند، معنایش این است که ما بیشتر در مسیر کمال هستیم و اگر خدای نکرده طوری باشد که دل ما آمادگی برای یاد خدا نداشته باشد، آن وقت باید بدانیم که در معرض سقوط قرار گرفته ایم. اما چنین چیزی ممکن است؟

یاد خدا؛ حیات دل

ان شاء الله که ما این جور نباشیم. اما قرآن می فرماید: این جور آدم ها هم هستند: «و اِذا ذُکر اللّهُ وَحدهُ اشمأزّت قلوبُ الّذینَ لا یُومنونَ بالاخرةِ.» (زمر: 45) وقتی خدا به یگانگی یاد می شود، کسانی که ایمان به آخرت ندارند نه تنها توجهی پیدا نمی کنند، خوشحال نمی شوند، موجب توجهشان نمی شود، بلکه اصلاً اشمئزاز پیدا می کنند؛ اصلاً ناراحت می شوند که چرا اسم خدا را شنیدیم. خودشان یاد نمی کنند، کس دیگری هم که اسم خدا را نزد آن ها ببرد و توجهشان بدهد ناراحت می شوند. کسانی که این جور هستند، قرآن می فرماید: «الذینَ لا یُؤمنونَ بالاخرةِ» کسانی هستند که به آخرت ایمان ندارند.

شاید این روزها هم در گوشه و کنار جمهوری اسلامی دیده باشید کسانی را یا از نوشته ها و گفته هایشان چنین بر بیاید که وقتی صحبت از نیاکان و ملّیت و هویّت تاریخی و از این حرف ها می شود، داد سخن می دهند، شعر می گویند، نثر می گویند، سخنرانی می کنند، مقاله می نویسند، کتاب می نویسند، جشن می گیرند، پول خرج می کنند، از بیت المال صرف می کنند، اما صحبت از خدا و شعائر الهی که باشد، ناراحت می شوند. اگر بودجه ای هم پیش بینی شده، آن را حذف می کنند. چرا؟ چون با خدا میانه ای ندارند. اگر گاهی هم صحبت از دین و این حرف ها می کنند مصلحت روزگار است، سیاست است، برای این است که رأی بیاورند، و گرنه این ها را با خدا چه سر و کاری است؟ با دین چه سر و کاری است؟ با اجداد و نیاکانشان سر و کار دارند. آداب و رسوم ملّی را زنده می کنند، اگرچه بر ضد اسلام باشد، اگرچه اثری از کفر و شرک در آن ها باشد. پول هم خرجش می کنند. اما صحبت از توحید و یگانگی و خداپرستی و دین اسلام و شعائر دینی که باشد، نه تنها رغبتی نشان نمی دهند، بلکه رویشان را هم برمی گردانند. قرآن بی خود نمی فرماید: «و اِذا ذُکر اللّه وحدهُ اشمأزّت قلوبُ الذین لا یؤمنونَ بالاخرةِ» این جور افراد وجود دارند. از این رساتر نمی شود وقتی اسم خدا را می شنوند، چندششان می آید. یا کسانی هستند که وقتی از خدا یاد می شود یا آیات خدا را به یاد آن ها می آورند، رویشان را می گردانند، «وَ مَن اظلم ممّن ذکّر بآیات ربّه ثُمّ اعرضَ عنها» (سجده: 22) نه تنها خودشان یاد خدا نمی کنند، بلکه وقتی دیگران هم خدا را به یادشان می آورند، حاضر نیستند توجهی بکنند، از کسی که آن ها را به یاد خدا انداخته تشکر کنند، چون مطلوبشان نیست، با او سر و کاری ندارند و نمی خواهند داشته باشند. دیگر ستم کارتر از این مردم چه کسی می تواند باشد؟ اینها شبیه آن است که به کسی که از تشنگی در حال هلاک شدن است یک لیوان آب گوارا بدهید و او به جای اینکه از شما تشکر کند، دست بزند آب را بریزد. دیگر از این پست تر کاری می شود؟ حیات انسانیت به یاد خداست. انسانی که با خدا آشنا نباشد، انسان نیست.

کسی که انسانیتش در شرف مرگ است، یعنی دلش با خدا آشنا نیست، مبتلا به غفلت شده، چنان به زرق و برق های دنیا دل باخته که هیچ آمادگی ندارد به خدا توجه کند؛ خودش که توجه پیدا نمی کند، شما هم که می روید او را توجه دهید، آیه قرآن با لحن زیبا برایش خوانده می شود، مطلب زیبایی از خدا و لطف و رحمت و فضل او و دعوت به توبه برایش گفته می شود تا با خدا ارتباط داشته باشد، رویش را برمی گرداند، پشت می کند. چنین کسانی هم هستند؟ لابد زمان نزول قرآن بوده اند که خداوند چنین تعبیری دارد. آیا حالا هم هستند؟ باید تجربه کرد. قرآن در چند جا به این مطلب اشاره دارد. در یک جا می فرماید: «وَ مَن اَظلَم مِمّن ذُکّر بآیاتِ ربّه» و در جای دیگر می فرماید: «ثُمَّ اعرضَ عنها.» دیگر از این ستم کارتر چه کسی می تواند باشد؟ چه ظلمی از این بالاتر که کسی آب حیات برای تشنه مشرف به مرگ ببرد و او دست بزند و آن را بریزد؟

عناد با ذکر خدا در عصر حاضر

این جور آدم ها همیشه بوده اند، در سابق و امروز. ممکن است در ظاهر به روی مبارکشان نیاورند، ولی خوششان نمی آید که شما صحبت از خدا و مرگ و قیامت و حلال و حرام و این چیزها بکنید. می گویند: «امروز دوران مدرنیته است، امروز صحبت از تکلیف و عبادت و این حرف ها نباید کرد. بشر امروز باید حقش را بگیرد. تکلیف یعنی چه؟» بشر امروز عار دارد از این که خودش را بنده بنامد، هرچند بنده خدا باشد. می خواهد آزاد باشد. آیا این ها مصداق این آیات نیستند؟ والله، از بارزترین مصادیقش هستند. ممکن است برای فریب دادن عامه مردم اظهار نکنند، ولی این ها هیچ دل خوشی از اسم خدا و دین و احکام خدا و معارف اسلامی ندارند، تلاش می کنند به هر صورتی شده، این ها به فراموشی سپرده شوند؛ یا اگر به زور هم در جامعه رواج دارند، به ظواهر اکتفا شود و به دل سرایت نکند. قرآن بخوانند، بگویند: «الله، الله»، اما معنای آیات در دل اثری نکند. «الله، الله» هم که می گویند، مثل «هورا» گفتن است، وقتی می گوید «الله» توجه ندارد الله یعنی چه، فقط خواننده را تشویق می کند. ببینید ذکر خدا چقدر تنزّل پیدا می کند! ما چقدر از حقایق دور می افتیم! چقدر به خدا و معارف دین ظلم می کنیم که یاد خدا و قرائت قرآن را در حد یک خواننده و نوازنده تنزّل می دهیم، دیگر توجه نمی کنیم که این آیه معنایش چیست و برای چه نازل شده است. همین که آن را با صوت قشنگی بخوانند یا مثلاً قاری بتواند یک آیه طولانی را بدون نفس کشیدن بخواند، برایش «الله، الله» می گوییم و کفایت می کنیم؛ یعنی به جای کف زدن، می گوییم: «الله، الله». این نشانه تنزّل ماست. «الله، الله» بگوییم، اما به معنای آیه هم توجه کنیم. «الله» که می گوییم، توجه کنیم اسم که را می بریم و چرا می بریم. شیاطین سعی می کنند آنجا که به دلایلی توجه مردم به قرآن معطوف شده، نگذارندقرآن اثرخودش را ببخشد. از این مقوله حرف هازیاداست.

جا دارد از خودمان انتقاد کنیم؛ کسانی که برای به یاد آوردن مردم و جلب توجه مردم به خدا سخنانی می گویند یا رفتارهایی انجام می دهند، اما دل خودشان غافل است. ان شاء الله هم در جامعه ما وجود نداشته باشند، ولی در جوامع پیشین، در بعضی ادیان این جور بوده؛ کسانی بودند که متصدی اجرای مراسم مذهبی می شدند، ولی خودشان توجه پیدا نمی کردند. این کار برایشان مثل یک شغل و یک حرفه بوده. چقدر آدم باید محروم باشد که این گوهر عظیم الهی در دستش باشد، آن را به دیگران ارائه کند، دیگران از آن استفاده کنند، ولی خودش از آن محروم باشد!

پس حاصل عرایضم این شد که سعی کنیم نگرشمان به همه پدیده های هستی همراه باشد با نگاه و با یاد آن کسی که این ها را پدید آورده است. اگر خط زیبایی را می بینیم، یاد خطاطش هم باشیم؛ نقاشی می بینیم، یاد نقاشش هم باشیم؛ بارانی می بینیم، یاد نازل کننده اش هم باشیم. فقط به عنوان یک پدیده طبیعی نگاه نکنیم که ابری است و بخار آبی است از دریا بلند شده و به اینجا آمده است: «هو الّذی یُنزّل الغیثَ.» (شوری: 28) اگر گیاهی می بینیم از زمین می روید، فقط به عنوان یک پدیده طبیعی به آن نگاه نکنیم: «ءَ انتم تزرعونَه اَم نحنُ الزارعون.» (واقعه: 64) آبی که می نوشیم، توجه کنیم که چه آب گوارایی است و چقدر قیمت دارد. کسانی هستند که برای یک استکان این آب باید چقدر پول بپردازند! «ء انتم انزلتموهُ مِن المُزن ام نحن المُنزلون» (واقعه: 69) آیا این آب را شما نازل کردید یا ما؟ «لو نشاءُ جعلناهُ اُجاجا» (واقعه: 70) اگر می خواستیم این آب را تلخ و شور قرار می دادیم. آن وقت چه کار می کردید؟ اگر آدم عادت کند هر چیزی را نگاه می کند، جنبه خوبی اش را و ارتباطی را که با خدا دارد ببیند هیچ وقت غافل نمی شود، چه آیات تکوینی و پدیده های هستی و چه آیات تشریعی و آیات قرآن و احکام الهی. در این صورت، همیشه به یاد خداست، همیشه در حال رشد و تکامل و سیر به آن مقصد اعلای خلقت یعنی قرب خداست. رزقنا الله و ایاکم ان شاء الله.

پی نوشت ها

1 حافظ.

2 «و لقد آتینا موسی تسعَ آیاتٍ بیّناتٍ.» (اسراء: 101)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان