شاهکار آفرینش
هرکس تو را شناخت غم از جان و سر نداشت
سر داد و سر ز پای تو یک لحظه بر نداشت
عشق رخت به خرمن عشاق بی قرار
افروخت آتشی که خموشی دگر نداشت
داند خدا که شعله عشق تو گر نبود
کانون پر شراره هستی شرر نداشت
ای ماه من! زمانه پس از ختم انبیا
بهتر ز ذات پاک تو دیگر پسر نداشت
باشد خدا علی و تو را نیز نام اوست
باغ حیات، از تو گلی خوبتر نداشت
بالله تجلیات جمال تو گر نبود
از جلوه و جمال خدا کس خبر نداشت
تیغ تو گر نبود، شجاعت یتیم بود
داد تو گر نبود، عدالت پدر نداشت
در کارگاه خلقت اگر گوهرت نبود
نخل تناور بشریت ثمر نداشت
تو شاهکار دستگه آفرینشی
عنوان نامه شرف و فضل و بینشی
آغاز عدل از تو و پایان آن به تو
بود او تنی که بی تو بر اندام، سر نداشت