ماهان شبکه ایرانیان

نظریه ای زمینه گرا درباب توجیه معرفتی*

دیوید انیس استاد فلسفه در دانشگاه بال استیت (Ball State) است. وی در این مقاله درخصوص مناقشه مبناگرا انسجام گرا گزینه ای جدید، یعنی زمینه گرایی (contextualism)، را ارائه می کند

اشاره

دیوید انیس استاد فلسفه در دانشگاه بال استیت (Ball State) است. وی در این مقاله درخصوص مناقشه مبناگرا انسجام گرا گزینه ای جدید، یعنی زمینه گرایی (contextualism)، را ارائه می کند. این نظریه هم دیدگاه باورهای ذاتا پایه را در معنای مبناگرایانه اش و هم این نظریه را که انسجام برای توجیه کافی است، رد می کند. او استدلال می کند که توجیه، نسبت به هنجارهای (norms)متنوع کنش های اجتماعی امری نسبی است.

* * *

1. مبناگرایی، انسجام گرایی، و زمینه گرایی

مبناگرایی نظریه ای است که می گوید هر گزاره تجربیِ موجّهی در نهایت باید دست کم قدری از توجیه خود را از دسته ای ویژه از گزاره های پایه که دست کم درجه ای از توجیهشان مستقل از حمایتی است که این گزاره ها ممکن است از دیگر گزاره ها به دست آورند اخذ کند. چنین مبناگرایی حداقلیای، به قطعیت (certainty)یا اصلاح ناپذیری (incorregibility)نیاز ندارد؛ منکر قابل تجدیدنظر بودن (revisability)تمامی جملات نمی باشد، و نقش مهمی برای توجیه درون نظام یا انسجام منظور می کند.(1) اعتراضات اصلی به مبناگرایی عبارت بوده اند از (الف) انکار وجود جملات پایه، و (ب) این ادعا که حتی اگر چنین گزاره هایی اسطوره ای (mythical)نبودند باز هم چنین پایه تضعیف شده ای هرگز تمامی جملاتی را که ما به نحو متعارف آنها را موجه می دانیم توجیه نمی کرد.

در برابر مبناگرایی نظریه انسجام گرایی توجیه قرار داشته است. براساس انسجام گرایی، یک گزاره موجه است اگر و تنها اگر با گونه ای مشخص از نظام جملات انسجام داشته باشد. اگرچه میان انسجام گرایان در تبیین چنین انسجام و نشان دادن نظام خاصی از گزاره ها اختلاف نظر بوده است، عناصر کلیدی در این تبیین ها هماهنگی (consistency)، ارتباط(connectedness) ، و جامعیت (comprehensiveness)بوده است. اعتراض اصلی به این نظریه این بوده است که صرف انسجام در مجموعه ای هماهنگ و جامع از گزاره ها، برای توجیه کافی نیست.(2) نظریه پردازان توجیه معرفتی گرایش داشته اند که بر مبناگرایی و انسجام گرایی تأکید کنند و عموما نظریه سوّم یعنی زمینه گرایی را یا ندیده اند و یا بدان بی اعتنایی کرده اند. زمینه گرا وجود گزاره های پایه به معنای مبناگرایانه اش و نیز کفایت انسجام برای توجیه را انکار می کند. براساس زمینه گراییْ هر دو نظریه، مولفه های زمینه ای را که درخصوص توجیهْ اساسی هستند نادیده می گیرند. در آنچه ذیلاً می آید، گونه ای نظریه زمینه گرا را بسط می دهم.(3)

2. مواجهه نمونه اساسی با اعتراضات

نمونه اساسی توجیه که در اینجا بسط داده می شود مربوط به موردی است که شخص بتواند با اعتراضات مشخصی مواجهه شود. اعتراضاتی که شخص باید با آنها مواجه شود، خواه مواجه شده باشد و خواه مواجه نشده باشد در رابطه با اهداف خاصیْ نسبی است. و از آنجاکه مسأله مربوط به توجیه معرفتی است، اهداف هم بالطبع معرفتی خواهند بود. ممکن است پذیرش جمله ای نسبت به یک هدف معرفتی، معقول (reasonable)باشد ولی نسبت با هدف دیگر چنین نباشد. دو هدف از اهداف معرفتی، داشتن باورهای صادق (true beliefs)و اجتناب از باورهای کاذب است. دیگر اهداف معرفتی همچون اصل سادگی (simplicity)، حفظ باورهای موجود، به حداکثر رساندن قدرت تبیین (explanatory power)به عنوان اهداف فرعی نسبت به دو هدف [اصلی [صدق و اجتناب از خطا در نظر گرفته می شوند.(4)

با فرض این اهداف، اگر کسی (s) ادعا کند گزاره ای (h) صادق است ممکن است اعتراض کنیم که: (الف) s در موقعیتی نیست که به h آگاه باشد، یا (ب) h کاذب است. (الف) را در نظر بگیرید. فرض کنید ما از s می پرسیم که چگونه به h آگاه شد و او با ارائه دلایل متعدد )e1, e2,..., en( برای صدق h به ما پاسخ می دهد. ممکن است اعتراض کنیم که یکی از دلایل اوe1- تا -enکاذب است، e1 تا en پشتیبانی کافی برای h فراهم نمی آورند، و استدلال نمودن خاص s از طریق e1 تا en برای h مغالطه آمیز است، یا اینکه شاهد (i) وجود دارد بگونه ای که تلفیق [= پیوستگی [ e1تا en با iپشتیبانی کافی برای h فراهم نمی کند. این اعتراضات می تواند نسبت به دلایلش برای e1تا enو نیز پاسخهایش به اعتراضات ما مطرح شود.

مواردی هم وجود دارد که لازم نیست شخص دلایلی برای این ادعا که h صادق است ارائه دهد. اگر s ادعای دیدن یک کتاب قهوه ای را در اطاق نماید معمولاً نیاز به دلیل نداریم. ولی ممکن است همچنان اعتراض کنیم که آن شخص در موقعیتی نیست که آگاه باشد با این استدلال که مثلاً آن شخص در چنین موقعیتهایی موثق [= قابل اعتماد] (reliable) نمی باشد. بنابراین حتی در مواردی که بطور کلی نیاز به دلیل نداریم اعتراضاتی که در مقوله های (الف) و (ب) قرار می گیرند می توانند مطرح شوند.

لزوم توانایی شخص در مواجهه با همه اعتراضات ممکنی که در مقوله های (الف) و (ب) قرار می گیرند، شرطی بسیار قوی است. ممکن است در زمانهای خیلی بعد، شاهدی (evidence)به عنوان نتیجه پیشرفتهای دانش تجربی ما کشف شود که صدق گزاره h را به پرسش فراخواند. گرچه ما در حال حاضر، این شاهد را واقعا نداریم، به لحاظ منطقیْ امکان آن وجود دارد، پس این یک اعتراض ممکن نسبت به h در زمان حاضر است. اگر شخص می باید با اعتراض مواجه نشود، لازم است موقعیت معرفتیش متفاوت و بهتر از آن کسی باشد که در حال حاضر در آن است، یعنی باید شاهد جدیدی برای پاسخ دادن به اعتراض داشته باشد. اعتراض کنندگان هم باید در موقعیت بهتری برای طرح اعتراضات باشند. ولی اعتراضات مطرح و پاسخ داده شده نباید نیاز به شرکت کنندگانی داشته باشد که در موضع معرفتی جدید باشند. آنچه مورد سؤال قرار گرفته این است که آیا شخص در موقعیت فعلیش ، در باور به hموجه است یا نه. بنابراین شخص باید فقط به اعتراضات فعلی پاسخ دهد، یعنی اعتراضات مبتنی بر شواهد فعلی و در دسترس.

صرف بیان سؤالی که در یکی از مقولات ما قرار می گیرد موجب تبدیل آن به اعتراضی که sباید بدان جواب دهد نمی شود. برای نیاز به پاسخْ داشتن، اعتراض باید اظهار یک شک واقعی باشد. پیرس (Peirce) معتقد است شکْ وضعیتی دشوار و برآورده ناشده است که می کوشیم خود را از آن رها سازیم. «چنین شکی محصول پدیده ای شگفتی آور است، تجربه ای که یا یک انتظار را ناکام می گذارد یا اخلال در عادت انتظار ایجاد می کند.»(5) همانطور که دیویی (Dewey)می گوید تنها وقتی که «فریادها، خردکردنها، به هم زدنها، و... حوادثی که روند متعارف رفتار آرام را برهم می زنند» رخ دهد، آن شک پیش می آید.(6)

پس برای آنکه s بتواند برای پاسخ به یک اعتراضْ قابل اطمینان باشد، باید شکی واقعی وجود داشته باشد که توسط یک وضعیت واقعی زندگانی پدید آمده است. با فرض اینکه احتمالات ذهنی ای (subjective probabilities)که شخص بدان قائل می شود نگرش های معرفتی واقعی وی را منعکس می سازند و اینکه اینها محصول مواجهه او با جهان هستند، می توان نکته فوق را به این نحو بیان کرد: s ملزم به پاسخ به اعتراض نیست اگر معمولاً سؤال کنندگان از s، احتمال آن را ضعیف بدانند.

اگر اعتراض باید بیان شکی واقعی باشد که توسط صداهای گوشخراش یک موقعیت واقعی زندگانی پدید آمده است، در این صورت چنین اعتراضاتی اساسا منطقه ای در مقابل فراگیر خواهند بود. اعتراضات فراگیر کلیّت باورهای مورد اعتقاد در یک زمان مشخص یا تمامی حوزه باورها را به پرسش می خواند، در حالی که اعتراضات منطقه ای باوری خاص را مورد سؤال قرار می دهند. نمی خواهیم بگوئیم امکان تحقق وضعیتی واقعی که موجب برانگیخته شدن اعتراض فراگیر شود وجود ندارد. اگر تشعشع هسته ای سوّمین جنگ جهانی تجربه شده باشد، رشدی سریع در میزان خطای باورهای ادراکی (perceptual beliefs)مربوط به بینایی وجود خواهد داشت و ما به عنوان یک گروه نسبت به آنها مردّدتر خواهیم بود.

باید چنین فرض شود که مخاطبان اعتراض کننده دارای اهداف معرفتی صدق و دوری گزیدن از خطا هستند. اگر آنان جستجوگران انتقادی صدق نبودند اعتراضات مناسبی را برنمی انگیختند. برای مواجهه با اعتراضs ,i باید به نحوی پاسخ دهد که در گروه معترض، انکاری عام و نه ضرورتا فراگیر نسبت به i یا دست کم به رسمیت شناختن عام موقعیت تضعیف شده iبه عنوان یک اعتراض ایجاد کند.

در مورد اخیر s ممکن است مثلاً اشاره کند که اگرچه i امکان دارد صادق باشد، ولی این فقط حمایت e1 (یکی از دلایلش برای باور داشتن به h) را به مقدار خیلی کمی کاهش می دهد و بنابراین او هنوز در باور داشتن به h موجه خواهد بود. البته راههای فراوانی وجود دارد که s با آنها می تواند از عهده یک اعتراض برآید. امکان دارد نشان دهد که آن از نوع (الف) یا (ب) نیست و بنابراین مربوط نمی باشد. ممکن است پاسخ دهد که این یک سخن بیهوده است که توسط شکی واقعی برانگیخته نشده؛ یعنی دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم صادق است. ممکن است از معترض درباره دلایلش بپرسد و می تواند در پاسخ، هر اعتراضی، از نوع (الف) یا (ب) را مطرح کند. باز هم این دادوستد مبتنی بر اعتراضات و پاسخهای حقیقی است.

3. ماهیّت اجتماعی توجیه

هنگامی که درباره موجه بودن s در باور به h سؤال می شود، این امر باید نسبت به یک مسأله زمینه (issue-context)مورد بررسی قرار گیرد. فرض کنید علاقمندیم بدانیم که آیا جونز، فردی عادی که آموزش پزشکی ندیده، درباره اینکه بیماری فلج اطفال توسط یک ویروس ایجاد می شود اطلاعات عمومی ای دارد یا نه. اگر پاسخ او به سؤال ما به گونه ای باشد که نشان دهد او مقاله حاوی نظرات ساک (salk) در این خصوص را به یاد دارد، در این صورت پاسخش به اندازه کافی خوب است. او به قدر کافی به وظیفه خود درخصوص مسأله - زمینه عمل کرده است. ولی فرض کنید که متن، امتحانی برای درجه پزشکی (M.D) است. در اینجا توقع خیلی بیشتری داریم. اگر نامزد مذکور صرفا همان مطلب را بیان کند می فهمیم که معرفت او خیلی کم است. بنابراین ممکن است شخصی در باور به hنسبت به یک مسأله زمینه موجه باشد ولی نسبت به مسأله زمینه دیگر غیرموجه.

مسأله زمینه چیزی است که یک مسأله خاص مربوط به h در آن مطرح شده است. این است که سطح فهم و معرفتی را که s باید به ظهور برساند و همین است که یک گروه معترضِ مناسبْ را معین می کند. به عنوان مثال در زمینه امتحان برای درجه پزشکی، مجموعه مناسبْ افراد سطح معمولی آموزش ندیده نیستند بلکه افراد دارای صلاحیت پزشکی اند. اهمیت (ارزش یا سودمندی) همراه با پیامد پذیرش h هنگامی که کاذب است و رد h هنگامی که صادق است، جزئی از مسأله زمینه است. فرض کنید مسأله این است که آیا یک داروی مشخص، به علاج یک بیماری بدون آنکه اثرات زیان بخش داشته باشد کمک می کند یا نه. تقاضای ما در چنین حالتی به مراتب بیش از موردی است که سؤال در مورد چنین کمکی به حیوانات باشد. در هر دو مورد گروه معترض مناسب محققان واجد شرایط یکی است ولی آنان به شواهدی فوق العاده زیادتر از مورد قبلی نیاز دارند. محققان درواقع شرایط توجیهی نسبت به اهمیت موضوع را تقویت یا تضعیف می کنند. اگر پذیرش h هنگامی که h کاذب باشد نتایج قابل انتقادی به بار آورد، محقق ممکن است سطح اهمیت مورد نیاز در آزمودن h را افرایش دهد.

انسان یک حیوان اجتماعی است ولی با این وصف وقتی نوبت به توجیه باورها می رسد فیلسوفان مایلند این واقعیت را نادیده بیانگارند. درحالی که این یک شاخصه زمینه ای (contextual factor)است که هیچ نظریه توجیه قابل قبولی نمی تواند آنرا نادیده بگیرد. طبق نمونه زمینه گرایانه توجیه که در بالا بدان اشاره رفت، هنگام سؤال درباره اینکه شخص s در باور به hموجه است ما باید این را نسبت به مسأله زمینه خاصی که سطح دانش و معرفت مورد نیاز را معین می کند بسنجیم. این به نوبه خود گروه معترض مناسب را معین می کند. s برای موجه بودن در باور به h نسبت به مسأله زمینه، s باید قادر باشد با تمامی اعتراضات جاری واقع در (A) و (B)که بیان کننده شکلی واقعی درباره گروه معترض متخصّص است در جایی که معترضان جستجوگران انقلابی حقیقت هستند روبرو شود. بنابراین اطلاعات اجتماعی باورها، اطلاعات و نظریه های دیگران نقش مهمی در توجیه ایفا می کنند، زیرا به نوبه خود معین می کنند که چه اعتراضاتی مطرح خواهد شد، چگونه شخص بدانها پاسخ خواهد داد، و چه پاسخ هایی را معترضان خواهند پذیرفت.

شاید مولفه ای که در نظریه توجیه بیش از همه مورد غفلت قرار گرفته است کنش های اجتماعی واقعی و هنجارهای توجیه یک فرهنگ یا جامعه انسانی است. فیلسوفان به اصول عام و پیشینیِ توجیهْ توجه کرده اند. اما این مطلب را در مورد زمینه تحقیق علمی در نظر بگیرید. قطعا در روش ها و فنون کشف و آزمایش علمی اصلاحاتی بوده است. فرض کنید در زمان t مطابق با بهترین روش ها که جستجوگران انتقادی حقیقت آن را برای کشف و آزمایش یک قلمرو علمی تجربی گسترش داده اند، S نظریه T را می پذیرد. بی معنی خواهد بود که بگوییم S در پذیرش Tموجه نیست چون در زمانی بعدْ اصلاح آن فنون به پذیرش نظریه ای متفاوت خواهد انجامید. بنابراین S در پذیرش Tنسبت به معیار tموجه است.

اگر ما موردی همچون مثال پیشین را بررسی کنیم که دو دسته مختلف موجود به جای دو زمان مختلف در یک زمان مطرحند باز هم همان نتیجه بدست می آید. فرض کنید S یک فیزیکدان کره زمین است و بر مبنای بهترین روشهای پیشرفته توسط فیزیکدانهای کره زمین، Tدر زمان t می پذیرد. فیزیکدانان پیشرفته تر و ناشناخته برای ما در همزاد کره زمین T را رد می کنند. S همچنان در پذیرفتن Tموجه است.

برای تعیین اینکه S در باور به h موجه است باید معیارهای واقعی توجیه در جامعه انسانی ای را بررسی کنیم که او بدان تعلق دارد. به گونه ای مشخصّتر، ما بامشخص کردن یک مسأله زمینه که در یک جامعه انسانی G با اعمال اجتماعی و هنجارهای توجیه خاص مطرح شده است معین می کنیم که آیا s در باور به h موجه است یا نه. این امر سطح دانش و معرفتی را که انتظار می رود S داشته باشد و معیارهایی را که او باید برآورده سازد معین می کند. گروه معترض مناسب، زیرمجموعه ای از Gاست. S برای موجه بودن در باور به h، باید به گونه ای قادر به روبرو شدن با اعتراضات آنان باشد که کنش ها و هنجارهای آنها را برآورده کند.

نتیجه این می شود که نظریه توجیه باید صورت طبیعی یابد [= طبیعی شود]. ما در بررسی توجیه باورها نمی توانیم اعمال اجتماعی واقعی و هنجارهای توجیه یک دسته را نادیده بگیریم. روانشناسان، جامعه شناسان و انسان شناسان این مطالعه را آغاز کردند ولی باید کار خیلی بیشتری گیرد.(7)

نیاز به صورت طبیعی دادن (naturalize)به نظریه توجیه در فلسفه علم جدید به رسمیت شناخته شده است. اثبات گرایان (positivists)بر منطق علم تجربی ساختار نظریه ها(structure of theories)، تایید(confirmation)، تبیین (explanations) به طور انتزاعی و جدا از علم تجربی بدانگونه که واقعا بدان پرداخته می شود تاکید کرده اند، ولی نکته اصلی فلسفه علم جدید، این است که چنین رویکردی ناکافی است. علم تجربی از آن حیث که عمل می شود موجب پیدایش باورهای موجه در مورد جهان می گردد. بنابراین بررسی عمل واقعی که در طول زمان تغییر کرده است نمی تواند نادیده انگاشته شود. لذا گرایش فعلی در فلسفه علم به سوی یک واقع گرایی (realism)تاریخی و روش شناختی (methodological)است.(8)

از این واقعیت که توجیه به اعمال و هنجارهای اجتماعی یک گروه مربوط است نه این نتیجه بدست می آید که قابل نقد نیستند و نه اینکه توجیه به نحوی ذهنی است. اعمال و هنجارها، معرفتی اند و لذا به لحاظ اهدافشان، دارای صدق و دوری از خطا هستند. تا بدانجا که در دستیابی به این اهداف ناتوان باشند، قابل انتقاد خواهند بود. به عنوان مثال مردم کپله (Kpelle)در افریقا بر مرجعیت (authority)بزرگسال ترها بیش از ما تکیه می کنند. ولی این مرجعیت درصورتی می تواند مورد سؤال واقع شود که دریابند به بسیاری از باورهای ادراکی کاذب منجر می شود. اعتراض به یک عمل البته باید واقعی باشد؛ یعنی شک باید نتیجه ناسازگاری یا بروز مشکل در تجربه ما درباره جهان باشد. افزون بر این، چنین اعتراضاتی همواره منطقه ای، در مقابل فراگیر، خواهند بود. برخی اعمال یا هنجارها و تجربه های ما درباره جهان این نتیجه را به بار می آورد که عمل دیگر، با مشکل مواجه است. اگر چه پیش فرض یک اعتراض واقعی برخی رفتارهای مقبول است ولی این امر، ما را متعهّد به گونه ای ذهنیت گرایی (subjectivism) نمی کند. همانطور که زبان - مشاهده نظریه بی طرف (neutral)در علم وجود ندارد، وضعیت معرفتی معیار بی طرف نیز وجود ندارد که کسی بتواند آن را برگزیند. ولی در هیچ مورد این نتیجه به دست نمی آید که عینیت (objectivity)و انتقاد عقلانی (rational criricism) مفقود است.(9)

4. استدلال بر تسلسل

فیلسوفانی که مبناگروی را پذیرفته اند عموما نوعی استدلال تسلسل را در حمایت از آن عرضه کرده اند. دو فرض اساسی در این استدلال، انکار نظریه انسجام در توجیه و انکار کفایت مجموعه ای متشکل از بی نهایت دلیل برای توجیه یک باور است. ولی افزون بر مبناگروی گزینه دیگری برای نتیجه این استدلال وجود دارد. یک نظریه زمینه گرا از نوعی که در بالا ذکر شد، تسلسل را متوقف می کند و در عین حال به گزاره های پایه به معنای مبناگرایانه نیازی ندارد.

فرض کنید خانواده جونز بدنبال صندلی قرمزی هستند تا آنرا جایگزین صندلی شکسته خانه خودشان کنند. بدینسان مسأله زمینه این نیست که آیا آنها می توانند سایه های ظریف آن رنگ را تشخیص دهند یا نه. و این یک آزمایش فیزیکی آزمایش فیزیکی هم نیست که انتظار داشته باشیم که شخصْ معرفت تفصیلی درباره مفهوم انتقال نور و رنگ داشته باشد. به علاوه، اهمیت زیاد، متمرکز بر یک شناسایی صحیح نیست. آقای جونز که مفاهیم ادراکی و نگاه متعارف لازم را داراست به یک صندلی قرمز در جلو و چند قدمی خود اشاره می کند و می گوید «صندلی قرمز اینجاست». گروه معترض مناسبْ متشکل از ادراک کنندگان متعارف است که شناخت کلی از شرایط معیار ادراک و خطای ادراکی دارند. عموما در چنین شرایطی که ما با آن آشنائیم هیچگونه اعتراضی وجود نخواهد داشت. ادعای او به عنوان امری موجّهْ مورد قبول قرار می گیرد. ولی فرض کنید کسی اعتراض کند که نور قرمزی بر آن صندلی پرتو می افکند و در نتیجه ممکن است قرمز نباشد. هنگامی که این امر واقعیت داشته باشد اگر جونز نتواند به این اعتراض پاسخ دهد در این صورت در موقعیت شناختیِ کافی قرار ندارد. ولی فرض کنید او در موقعیتی است که پاسخ دهد در مورد نور اطلاع دارد اما همچنان صندلی قرمز است زیرا دیروز آنرا در نور عادی دیده است. در این صورت ادعای او را می پذیریم.

یک باور به نحوی زمینه گرایانه پایه است اگر با فرض یک مسأله زمینه، گروه معترض مناسبْ نیاز به فردی نداشته باشد که برای بودن در وضعیتِ معرفتْ داشتن، دلایلی برای آن باور داشته باشد. اگر گروه معترض نیاز به دلایلی داشته باشد، در این صورت،آن باور در این زمینه دیگرْ باوری پایه محسوب نمی شود. بنابراین در اولین موقعیت فوق الذکر، باور جونز به اینکه یک صندلی قرمز در اینجا هست باوری پایه به نحوی زمینه گرایانه است ولی در موقعیت دوم چنین نیست.

موردی را در نظر بگیرید که یا گروه معترض از S نمی خواهد که دلایلی برای باورش به h به نحوی که در موقعیتِ معرفتْ داشتن قرار گیرد داشته باشد و ادعای او را می پذیرد و یااین که آنان به دلایلی نیاز دارند و ادعای او را می پذیرند. در هیچیک از این دو مورد، تسلسل دلایل وجود ندارد. اگر یک گروه معترض مناسب که اعضای آن جویندگان انتقادی حقیقت هستند در یک مسأله زمینه خاصی هیچگونه شک واقعی نداشته باشند، در این صورت باور شخص موجه است. آن باور در برابر آزمونی که معترضان مطرح کرده اند تاب آورده است.

5. اعتراض هایی بر این نظریه

در مورد نظریه متن گرایانه پیشنهادی اعتراضات بسیاری وجود دارد و اشکال اصلی آنها این است که شرایط مقرره برای توجیه خیلی سخت است. این اعتراضات عبارتند از:

اول) براساس نظریه مطرح شده، لازمه اینکه کسی در باور به h موجه باشد این است که قادر به مواجهه با تعداد محدودی از اعتراضاتی که در مقوله های A و B قرار می گیرند باشد و این، بدان معناست که تمایز میان موجهْ بودن و نشان دادن اینکه کسی موجه است نادیده گرفته شود. موجهْ بودن صرفا برآورده ساختن اصول توجیه است ولی نشان دادن اینکه کسی موجه است استدلال بر این است که او این اصول را برآورده ساخته، و این خیلی پرزحمت تر است.(10) به عنوان مثال ممکن است Sشاهدی داشته باشد که باور او به h را موجه می کند هرچند نتواند آن را بیان کند. در چنین موردی S قادر به نشان دادن این که موجه بوده است نیست.

دوّم) اگر لازمه موجه بودن شخص در باور به h این باشد که او بتواند با این اعتراض که h کاذب است مقابله کند، در این صورت این تئوری تمایز میان توجیه و صدق را نادیده می گیرد. یک فرد می تواند در باور به گزاره ای موجه باشد اگرچه آن باور کاذب باشد.

و سرانجام، این نظریه S را ملزم می دارد که در موقعیتی باشد که به هر نوع اعتراض با دیدگاههای متفاوت پاسخ گوید. و این البته الزام خیلی زیادی است. به عنوان مثال فرض کنید دو دانشمند تجربی در دو کشور مختلف بدون آگاهی از کار یکدیگر یک آزمون تجربی را انجام می دهند. اولین دانشمند، S1، به نتیجه ای دست می یابد و h را استنتاج می کند. دوّمین دانشمند، S2، (به دلیل اندازه گیری غیردقیق)، آن نتیجه را بدست نمی آورد. الزام S1 به اینکه از آزمون تجربی S2 مطلع باشد و بتواند آنرا ابطال کند تحمیل بار مسئولیتی غیرواقعی بر او برای موجه بودن باور اوست. این به معنای افزودن شرط شکست پذیری (defeasibility)بر دیگر شرایط توجیه است. یک رویکرد برای مواجهه با مسأله گتیه این بوده که شرطی دیگر بر سایر شرایط افزوده شود و آن این است که به منظور دست یابی به معرفت، افزون بر داشتن باور صادق موجه، توجیه نباید شکست بخورد. اگرچه مشخصه های مختلفی برای شکست پذیری ارائه شده است ولی مؤلفه محوری یا بیان غیر متعین آن این بوده که گزاره i شواهد توجیه e که فراهم آورنده hاست را شکست می دهد تنها در جایی که i صادق است و تلفیق i و e حمایت کافی از h را فراهم نمی آورد.(11) به هر حال براساس نظریه زمینه گرایانه ای که مطرح شد، S برای موجه بودن در باور خود به hباید بتواند با این اشکال که شواهد شکست دهنده ای وجود دارد مواجه شود.

در پاسخ به اعتراض اوّل می توان گفت که نظریه پیشنهادیْ تمایز میان موجه بودن و نشان دادن اینکه کسی موجه است را نادیده نمی گیرد و لازمه اش هم این نیست که S بتواند معیارهای توجیه را بیان کند و آنها را برآورده سازد. آنچه لازم است این است که او بتواند با اعتراضات واقعی مواجه شود. البته گاهی اوقات ممکن است لازم باشد که S درباره معیارها به بحث بپردازد، ولی همواره اینچنین نیست. افزون بر این، مثال مورد بحث به دلیل آنکه باور موجه نیست نمی تواند یک مثال نقض باشد. موردی را در نظر بگیرید که نسبت به یک مسأله زمینه ما از Sتوقع داریم که در باور خود به h دلایلی داشته باشد. فرض کنید وقتی از او درباره اینکه چگونه می داند یا دلایل او چیستند سؤال می شود قادر به بیان چیزی نباشد. ما قطعا او را به عنوان کسی که در باورش موجه است در نظر نمی گیریم. ممکن است نتوانیم همه شواهد خود برای h را به وضوح بیان کنیم، ولی ملزمیم این کار را در مورد برخی از شواهد انجام دهیم. صرف اینکه برای h شاهد داریم کافی نیست؛ باید آن را به عنوان شاهد در نظر بگیریم، و این ما را «در فضای منطقی ادله و توجیه و توانایی توجیه آنچه شخص می گوید» قرار می دهد.(12)

پاسخ به اشکال دوم: اولین نکته در پاسخ به این اشکال بعدی این است که توجیه معرفتی ادعایی نسبت به معرفت می سازد . به لحاظ معرفتی موجه بودن در باور به h، به این معناست که در وضعیت معرفت به h باشیم. به علاوه، اگر اهداف توجیه معرفتیْ، صدق و اجتناب از خطا است در این صورت شخص نباید گزاره های کاذب را بپذیرد. از منظری معرفتی، انجام چنین امری قابل اعتراض است. بنابراین خطا بودن h دست کم مخالف موجه بودن شخص است.با این همه،این تبیین پیشنهادی در خصوص زمینه گرایی ، تمایز میان صدق و توجیه را نادیده نمی گیرد. مواجهه و برخورد با یک اعتراض مستلزم نشان دادن اینکه آن اعتراض، غلط است نمی باشدبلکه لازمه اش فقط موافقت کلی درباره پاسخ است. بنابراین آن اعتراض هنوز می تواند صادق باشد. بدینسان Sممکن است در باور به hموجه باشد چون با وجود این که h در واقع کاذب است sمی تواند با اعتراض مواجه شود. به علاوه،اعتراض هنگامی مستلزم پاسخ است که بیانگر شکی واقعی باشد و از آنجا که ممکن است اعتراض کنندگان از کذب h آگاه نباشند امکان دارد این اعتراض مطرح نگردد . بنابراین s ممکن است در باور به h موجه باشد هرچند که h کاذب باشد.

به هر حال این وضعیت پیچیده است، چون مواردی وجود دارد که در آنها کذب h دلالت بر این دارد کهS در باور به h موجه نیست. فرض کنید جونز در یک میهمانی است و نمی داند که آیا دوستش اسمیت در آنجا هست یا نه. حضور اسمیت اهمیت زیادی ندارد، جونز صرفا نمی داند او آنجا هست یا نه. شاید بد نبود که با اسمیت گپی بزند. او به اطراف می نگرد و از چند میهمان پرس وجو می کند. آنها اسمیت را در آنجا ندیده اند. در چنین وضعیتی، جونز در باور به اینکه اسمیت در آنجا نیست موجه است.

اکنون تصور کنید جونز یک افسر پلیس است و در میهمانی بدنبال اسمیت،به عنوان یک فرد مشکوک به ترور، می گردد. صرفِ جست وجو کردن گاه و بیگاه و پرس وجو از چند میهمان قطعا کافی نیست. اگر معلوم شود که اسمیت در یکی از کمدها مخفی شده است ما نتیجه نخواهیم گرفت که اگرچه باور جونز خطا از آب درآمدولی او در باور خود موجه است چرا که وی بدلیل عدم بازرسی گسترده ترْ سهل انگاری فاحشی را از خود بروز داده است. مواردی وجود دارد که در آنها نسبت به یک مسأله زمینه نیاز به این داریم که شخص S خود را در چنان موقعیت معرفتی ای قرار دهد که h خطا از آب درنیاید. در چنین موردی خطا بودن h غیرقابل اغماض است. S برای موجه بودن در باور به h در موارد غیرقابل اغماض باید قادر به مواجهه با این اعتراض که h کاذب است باشد. ولی در موارد قابل اغماض، چنین چیزی مورد نیاز نیست.

فرض کنید h یک نظریه خیلی پیچیده علمی است و S خود را در بهترین موقعیت، به لحاظ شاهد، در آن زمان قرار می دهد. حتی اگر صدق h خیلی مهم باشد، کذب h قابل اغماض است. پیچیدگی موضوع و این واقعیت که S خود را در بهترین موقعیت ممکن قرار داده است S را به لحاظ کذب h مقصر نمی داند، بنابراین او کماکان موجه است. ولی نه همه موارد قابل اغماض با hپیچیده سروکار دارند و نه افراد همیشه در بهترین وضعیتِ ممکن هستند. فرض کنید اسمیت برادر دوقلویی دارد که کاملاً شبیه به اوست ولی تنها فرد زنده ای که این را می داند برادر اوست. به علاوه هیچ سندی مبنی بر اینکه برادر دوقلویی بوده است وجود ندارد. اگر جونز کتابی را به خانه اسمیت برگرداند و اشتباها آن را به برادر او بدهد (درجایی که مسأله زمینه صرفا این است که آیا او کتاب امانتی را برگردانیده است یا نه، ولی اینکه او آنرا به چه کسی داده است اهمیت چندانی ندارد) همچنان در باورش به اینکه آنرا به دوستش اسمیت داده است موجه است. اگرچه جونز می توانست خود را در موقعیت بهتری قرار دهد (با پرسشهایی درباره دوستیشان) ولی هیچ دلیلی برای اینکه در این زمینه بررسی بیشتری کند وجود نداشت. مردم عموما درباره این برادر دوقلو آگاهی ای نداشتند و اسمیت متوجه هیچگونه رفتار ویژه ای نشد. با فرض چنین مسأله زمینه ای اعضای گروه معترضِ مناسبْ انتظار ندارند که جونز، وارسی بیشتری کند. بنابراین اگر باورش خطا از آب درآید هیچ کوتاهی ای از خود نشان نداده است.

بدینسان قابلِ اغماضْ بودنْ بستگی دارد به مسأله زمینه، و انتظاراتی که گروه معترض مناسب - با این فرض که معیارهای توجیه و اطلاعاتشان در دسترس است از S دارند. بخش عمده ای از همگون سازی معیارهای معرفتی ما مثل موارد معیارهای قانونی و اخلاقی فراگیریِ شرایطِ قابلِ اغماضْ بودن است. چنین شرایطی به مقدار زیادی متکی به زمینه است و صورت بندی قوانین بیان آنها اگر غیرممکن نباشد بغایت دشوار است. در کل، ما شرایط قابل اغماضْ بودن را مورد به مورد فرا می گیریم. شخصْ تنها نیاز به این دارد که قصورهای اخلاقی و قانونی را در نظر داشته باشد تا پیچیدگی کامل اغماض ها را دریابد، عرصه ای که به رغم اظهارات مشهور آستین (Austin)در سالهای پیشین هنوز باید بررسی و مطالعه شود.

در پاسخ به سومین اعتراض، باید توجه کرد که توجیه معرفتی نباید سرسری گرفته شود. پذیرش h نسبتا مشخص می کند که من به چه چیزهای دیگری باور خواهم داشت یا آنها را انجام خواهم داد. به علاوه من می توانم با اکاذیبم اذهان دیگران و در نتیجه دیگر باورها و افعال آنان را بیالایم. بنابراین لازمه توجیه معرفت شناختی این است که مدعیاتمان از آزمون نقد عبور کند. این نکته برخی فیلسوفان را برانگیخته است تا شرط شکست پذیری را به دیگر شرایط توجیه بیفزایند.(13)

با این وصف، نظریه زمینه گرا که در بالا ارائه شد چنین نمی کند. ممکن است گزاره شکست دهنده i وجود داشته باشد، ولی S لازم است با این اعتراض مواجه شود تنها اگر گروه معترض آن را مطرح کند. برای اینکه آنها آنرا مطرح سازند، i باید بیانگر شکی واقعی باشد. ولی کاملاً ممکن است افرادی که جهت تحقیق گزاره ها برانگیخته شده اند از i بی اطلاع باشند.

گذشته از آن، مفهوم قابل اغماضْ بودنِ معرفتی در مورد شاهد شکست دهنده کاربرد دارد. فرض کنید شاهد شکست دهنده i وجود دارد. ممکن است S در باور به h در مسأله زمینهْ موجه باشد حتی اگر نتواند با آن اعتراض مقابله کند. نسبت به موضوع زمینه، گروه معترض ممکن است متناسب با معیارهای توجیه خود و اطلاعات در دسترسْ انتظار آگاهی S از i را نداشته باشد. شاید مسأله مربوط به h خیلی پیچیده باشد. بنابراین ناتوانی او از مقابله با شاهد شکست دهندهْ قابلِ اغماض است.

در مورد آزمون تجربی می توانیم مسأله زمینه هایی را تصور کنیم که انتظار داشته باشیم اولین دانشمند تجربی از آزمون تجربی دانشمند دیگر مطلع باشد. ولی همه مسأله زمینه ها چنین اقتضایی ندارند. در عین حال، ممکن است همچنان لازم بدانیم که او باید در وضعیتی باشد که اگر از آزمون تجربی دیگری مطلع گردید بتواند درباره آن چیزی بگوید. به عنوان مثال، ممکن است اشاره کند که این قلمرو را به خوبی می شناسد، این آزمون تجربی را چندین بار انجام داده و نتایج مشابهی از آنها بدست آورده است و این آزمون ها به گونه ای در شرایط دقیقا کنترل شده ای انجام شده است، بنابراین او دلایل بسیاری برای باور به تکرارپذیری این آزمون تجربی با نتایج مشابه دارد. بدینسان باید اشتباهی در آزمون تجربی مغایر وجود داشته باشد. به نظر می رسد لازم دانستن اینکه دانشمند تجربی به گونه ای حداقلی قادر به پاسخ باشد چندان مورد نیاز نیست.

6. چکیده

زمینه گرایی جایگزین نظریه های سنتی مبناگرا و انسجام گرا است که وجود گزاره های پایه در معنای مبناگروانه اش را مردود می شمارد (اگرچه گزاره های پایه زمینه گرایانه را می پذیرد) و نیز این را که انسجام آن گونه که به صورت سنتی تبیین شده برای توجیه کافی است انکار می کند. هر دو نظریه مولفه های زمینه ای را که نسبت به توجیه، اساسی هستند همچون مسأله زمینه و در نتیجه ارزش h، اطلاعات اجتماعی، اعمال اجتماعی و هنجارهای توجیه را نادیده می گیرنددر حالی که ماهیت اجتماعی معرفت نمی تواند نادیده انگاشته شود.

پی نوشت ها

*. مشخصات کتابشناختی این مقاله به قرار زیر است

David Annis, A Contextual Theory of Epistemic Justification, in: 1. American Quarterly 15 (1978): 213-19. 2. The Theory of Knowledge, Classical and Contemporary Readings, Second Edition, ed: Louis P. Pojman, Wadthworth Publishing Company, 1999.

1. درخصوص بحث مبناگرایی نک به:

William P. Alston, "Has Foundationalism Been Refuted"?, James W. Cornman , "Foundationalism Versus Nonfoundational Theories of Empirical Justification"; David B. Annis, "Epistemic Foundationalism".

2. آخرین مباحث مطروحه در باب انسجام گرایی در کتابهای زیر آمده است:

Keith Lehrer, Knowledge, chaps. 7-8; Nicholas Rescher, "Foundationalism, Coherentism, and the Idea of Cognitive Systematization, "Nicholas Rescher, "The Coherence Theory of Truth."

برای نقد نظریه انسجام گرایی لرر نک به:

Cornman , "Foundational Versus Nonfoundational Theories of Empirical Justification,"

و نیز نک به نقد من بر لِرِر در:

Philosophia 6 (1976): 209-13.

برای نقد دیدگاه رشر نک به:

Mark Pastin, "Founationalism Redux,"

این متن هنوز به چاپ نرسیده است ولی خلاصه آن در

The Journal of the Philosophy 61 , (1974): 709-1O.

آمده است.

3. به لحاظ تاریخی، زمینه گرایان اصلی و مهم عبارت از پیرس، دیویی و پوپر هستند. ولی اشارات، پیشنهادها و نظریه های زمینه گرایانه در منابع زیر آمده است:

Rebert Ackermanr Belief and Knowledge; Bruce Aune, Knowledge: Mind and Nature; John Austin, Sense and Sensibilia (London, 1962); Isaac Levi, Gambling With Trutn (New York, 1967); Stephen Toulmin, The Uses of Argument (London, 1958) and Human Understanding (Princeton, New Jersey, 1972) ; Carl Wellman, Challenge and Response: Justification in Ethics (Carbondale, Illinois , 1971); F, L. Will, Induction and Justification, Ludwig Wittgenstein, Philosophical Investigations (New York, 1953) and On Certainty.

4. برای بحث از اهداف معرفتی نک به:

Levi, Gambling With Truth.

5. C.S. Pierce, Collected Papers, vol . 6. ed. Charles Hartshorne and Paul Weiss (Harvard, 1965), P. 469.

6. John Dewey; Knowing and the Known (Boston, 1949), P. 315. see also Wittgenstein's On Certainty.

7. به عنوان نمونه نک به:

Michael Cole et al. The Cultural Context of Learning and Thinking (New York, 1971).

8. درخصوص ضرورت نظریه توجیهی طبیعی شده در فلسفه علم

Frederick Suppe, "Afterword- 1976"

در دومین ویرایش اثرش با نام

The Structure of Scientific Theories (Urbana , Illinois, 1977).

9. برای بحث از عینیت در علم تجربی و نبود زبان - مشاهده نظریه بی طرف نک به:

Frederick Suppe's "The Search for Philosophic Understanding of Scientific Theories" and his "Afterword- 1976" in The Structure of Scientific Theories.

10. آلستون در "Has Foundationalism Been Refuted?" به بیان این تمایز پرداخته است.

و نیز بنگرید به دیگر مقاله او "Two Types of Foundationalism."

11. بهترین بحث درخصوص شکست پذیری در این اثر آمده است

Wilfrid Sellars, Science, Perception and Reality, p. 169. Carl Ginet, "What Must Be Added to Knowing to Obtain Knowing That One Knows." Synthese 21 (1970):163-86.

کتابنامه

Alston, William. "Concepts of Epistemic Jusrification. "Monist 68 (1985).

Alston, William. "Two Types of Foundationalism". Journal of Philosophy 73 (1976). Also in his book Epistemic Justification Essays in the Theory of Knowledge. Ithaca, N Y : Cornell

Armstrong, D.M. Belief, Truth and Knowledge. Cambridge. Cambridge University Press, 1955.

Ayer, A. J. The Foundations of Empirical Knowledge New York: St . Martin's Press, 1955.

Baergen, Ralph . Contemporary Epistemologey Fort Worth: Harcourt Barace, 1955. Chapter 5.

Blanshard, Brand. The Nature of Thought. London: Allen & Unwin, 1939.

Blanshard, Brand. The Nature of Thought. 2 vols. London: Allen & Unwin, 1940.

Bonjour, Laurence. The Nature of Empirical Knowledge. Cambridge, MA: Harvard University Press, 1985.

Bradley, F. H. Essays on Truth and Reality. Oxford: Oxford University Press,1914.

Butchvarov, Panayot. The Concept of Knowledge. Evanston, IL: Northwestern University Press 1970.

Chisholm, Roderick. The Foundations of Knowing. Minneapolis: University of Minnesota Press , 1982.

Chisholm, Roderick. and Robert Schwartz, eds. Empirical Knowledge. Englewood Cliffs, NJ: Prentice- Hall, 1973.

Dancy, Jonathan, and Ernest Sosa, eds, A Companion to Epistemology. Oxford: Blackwell, 1992.

Everitt, Nicholas, and Alec Fisher. Modern Epistemology. New York: McGraw- Hill, 1995.

Ewing, A. C. Idealism: A Critical Survey. London: Methuen , 1934.

Foley, Richard. The Theory of Epistemic Rationality. Cambridge, MA: Harvard University Press, 1987.

Goldman, Alan H, Empirical Knowledge. University of California press, 1988.

Goldman, Alvin . Epistemology and Cognition. Cambridge, MA: Harvard University Press, 1986.

Goodman, Michael, and Robert Snyder, eds. Contemporary Readings in Epistemology. Upper Saddle River, NJ: Prentice Hall, 1993.

Haack, Susan. Evidence and Inquiry: Towards Reconstruction in Epistemology. Oxford: Blackwell, 1993.

Lehrer. Keith. Knowledge. Oxford , England: Clarendon press, 1974.

Lehrer, Keith. Theory of Knowledge. Boulder, Co: Westview, 1990.

Lewis , c. I. An Analysis of Knowledge and Valuation. La Salle, IL: Open Cpurt, 1946.

McGrew, Timothy J. The Foundations of Knowledge. Lanham, MD: Littlefield Adams, 1995.

Moser, Paul. Empirical Justification. Boston: Reidel, 1985.

Moser, Paul, ed. Empirical Knowledge. Totowa, N J: Rowman & Littlefield, 1986. Pappas, George, ed. Justification and Knowledge. Dordrecht, Netherlands: Reidel, 1979.

Pappas, George, and Marshall Swain, eds. Essays on Knowledge and Justification. Ithaca, NY: Cornell University Press, 1978.

Pojman, Louis P. What Can We Know? An Introduction to the Theory of Knowledge. Belmont, CA: Wadsworth, 1995.

Pollock, John. Contemporary Theories of Knowledge. Totowa, NJ: Rowman & Littlefiekd, 1986.

Rescher, Nicholas. The Coherence Theory of Truth. Oxford, England: Clarendon Press, 1973.

Russell, Bertrand , "On the Nature of Truth" Proceedings of the Aristotelian Society. 1906-1907.

Sellars, Wilfrid. Science, Perception and Reality. London: Routledge & Kegan Paul, 1963.

Sellars, Wilfrid, "Givenness and Explanatory Coherence. "Journal of Philosophy 70 (1973).

Sosa, Ernest. "The Foundations of Foundationalism." Nous 14 (1980).

Sosa, Ernest. Knowledge in Perspective: Selective Essays in Epistemology. Cambridge: Cambridge University Press, 1991.

Steup, Matthias. An Introduction to Contemporary Epistemology. Upper Saddle River, NJ: Prentice Hall, 1996.

Van Cleve, James. "Foundationalism, Epistemic Principles and the Cartesian Circle." Philosophical Review 88 (1979).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان