ماهان شبکه ایرانیان

چاپ جدید روضة الصفا / تصحیحی برگزیده یا اثری نیازمند تصحیح؟!

روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء / تألیف میرخواند، خوامیر، هدایت ؛ به تحشیه و تصحیح جمشید کیان فر تهران: اساطیر، ۱۳۸۰؛ ۱۰ جلد در ۱۵ مجلد.

روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء / تألیف میرخواند، خوامیر، هدایت ؛ به تحشیه و تصحیح جمشید کیان فر تهران: اساطیر، 1380؛ 10 جلد در 15 مجلد.

اشاره

روضة الصفا فی سیرة الأنبیاء و الملوک و الخلفاء از مشهورترین کتب تاریخ عمومی به زبان فارسی است که آن را محمّد بن خاوند شاه معروف به میرخواند (837 903 ق) به رشته تحریر در آورده است. میرخواند در این کتاب از حوادث تاریخ جهان، از آغاز آفرینش تا روزگار خود یعنی دوران حکومت سلطان حسین بایقرا (842 911 ق) سخن گفته است و چون دست اجل او را از اتمام این اثر باز داشت، نوه دختری اش غیاث الدین خواند میر (880 942 ق) به تکمیل کار جدّ خویش اهتمام ورزید و کار او را از شرح تاریخ زندگانی سلطان حسین بایقرا تا حوادث تاریخی سال 929 ق ادامه داد. پس از خواند میر نیز رضا قلی خان هدایت (1215 1288 ق) تکمله ای بر روضة الصفا با عنوان روضة الصفای ناصری نگاشت و حوادث تاریخی را از آغاز حکومت صفویه تا سال 1270 ق ، یعنی هفتمین سال پادشاهی ناصرالدین شاه (1247 1313 ق)، شرح داد.

روضة الصفا تا به حال بارها در هند و ایران به چاپ رسیده و به دلیل اهمّیت آن بخشهایی از آن نیز به زبانهای گوناگون ترجمه شده است.1 از چاپهای این اثر در ایران چاپ سنگی ده جلدی هدایت از جمله چاپهای قابل اعتنا به شمار می رود.2 به جز چاپ هدایت، چاپ سربی این اثر به سال 1338 1339 ش نیز که با مقدّمه مرحوم عبّاس پرویز منتشر شده، حائز اهمیت می باشد.

مرحوم دکتر زریاب خویی هم تلخیص و تهذیبی از روضة الصفای میر خواند را در دو جلد به سال 1375 ش منتشر کرده است که این اثر هم در نوع خود اثری ارزشمند و در خور توجّه است.

چاپ جدید این اثر نیز در پانزده مجلّد شامل روضة الصفای میر خواند، تکمله خواند میر، و روضة الصفای ناصری جدید روضة الصفا را به دست آورد تا با مطالعه آن نکته هایی بدیع و آموزنده برای کارهای تحقیقی خود فرا گیرد. امّا با مطالعه جلد نخست این اثر، آن اشتیاق به سردی گرایید و آن پیش فرضها و گمانه ها جای خود را به افسوس و تأسّف داد. زیرا توجیهی برای ضعفهای تحقیقی اثر و اغلاط و بدخوانیهای آن پیدا نمی کرد، و در عین حال علّت اعتنای جمعی از صاحب نظران و فرهیختگان را به آن و انتخاب آن به عنوان کتابی برتر در حوزه تاریخ نمی یافت. این افسوس و تأسّف آن گاه فزونی یافت که نگارنده دریافت مصحّح محترم بیش از یک دهه از عمر گرانمایه خویش را صرف تصحیح این اثر کرده و حتما در این راه سختیها و مشقّاتی را نیز به جان خریده است. البتّه نویسنده این سطور نه قصد دارد زحمات مصحّح سخت کوش این اثر را نادیده بگیرد، و نه در داوری خود بر اساس پیش فرضهای گفته شده، و یا به عبارتی دیگر عوامل بیرونی، به قضاوت بنشیند. از همین رو در این مقاله سعی شده است با بررسی مقدّمه مصحّح و چگونگی تصحیح این اثر و نیز ذکر پاره ای از اغلاط و نارساییهای متن آشکار نماید که در تصحیح آن تا چه اندازه توفیق حاصل شده است و آیا می توان به عنوان متنی قابل اعتماد به آن نگریست، یا اینکه همواره باید مراقب بود تا در دام خطاهای آن گرفتار نیامد؟

بر همین اساس گفتنی است آنچه در این مقاله بررسی و ارزیابی می شود، تنها جلد نخست این اثر است و تمام مطالبی که در اینجا نقل می گردد از همین جلد خواهد بود و گمان می رود همین مقدار برای رسیدن به پاسخ این پرسش کافی باشد.

روش تصحیح

مصحّح محترم در باره روش تصحیح خود می نویسد: «از آغاز بر آن بودم که در تصحیح نخست اختلاف نسخ را در پانوشتها ضبط کنم و صرفا به روش تصحیح منقّح اکتفا کنم، اما کثرت نسخ خطی و اختلاف در اثر کثرت نسخه برداری، بر آن شدم که روش صرف تنقیح را تعدیل کرده از منابعی که مؤلف در تألیف سود جسته بهره مند شوم».3

1. صرف نظر از نارسایی نثر مصحّح که در جای جای مقدّمه دیده می شود و نیز صرف نظر از ابهامی که در منظور مصحّح از «روش تصحیح منقّح» وجود دارد، باید گفت: اگر به راستی کثرت نسخ خطّی و اختلاف در اثر کثرت نسخه برداری می توانست دلیلی برای کنار نهادن تمامی نسخه های موجود از یک اثر باشد، در این صورت کدام یک از آثار ارزشمندی که به دلیل اهمّیت آنها غالبا دارای نسخه های متعدّدی است، تصحیح و منتشر می شد و آیا دیگر آثار ارزشمند بزرگان علم و ادب این مرز و بوم همچون حافظ، فردوسی، مولوی، سعدی، نظامی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابن سینا، ملاّ صدرا، فارابی و ... تصحیح و منتشر می شد؟

از دیگر سو، اگر دلیل مصحّح محترم برای نادیده گرفتن نسخه های خطّی قابل قبول باشد، آیا می توان کاری را که در مورد این اثر صورت گرفته، «تصحیح» نامید؟

نیازی به گفتن نیست که در واقع بخش مهمّی از فرایند تحقیق متون، شناسایی صحیح ترین و قابل اعتمادترین نسخه های خطّی موجود از اثر است و پژوهشگر این گونه متون باید با ملاکهایی که برای شناسایی نسخه های قابل اعتماد وجود دارد نسخه و یا نسخه هایی را تهیه کند و بر این اساس به کار خود ادامه دهد و در این فرایند استفاده از تمامی نسخ موجود آن اثر نه ضرورتی دارد و نه شاید امکان پذیر باشد.

از این رو باید گفت: آنچه را که مصحّح محترم در مورد این اثر انجام داده به هیچ رو نمی توان «تصحیح» به معنای مصطلح نامید.

2. مؤلّف در تألیف این اثر از منابع زیادی استفاده کرده است و مصحّح نیز در کار خود ضمن « تعدیل روش صرف تنقیح »! از این منابع بهره برده است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که: آیا بهتر نبود به هنگام استفاده از این منابع و تطبیق متن روضة الصفا با آنها دست کم به مشخّصات آنها در پاورقی اشاره می شد و بدین ترتیب ضمن فراهم کردن زمینه ای مناسب برای اهل تحقیق به منظور مراجعه به آن منابع، اثری محققانه تر و مستندتر به خوانندگان ارائه می گردید؟4

به هر حال باید افزود خودداری از مأخذیابی در مورد کتابی چون روضة الصفا که مؤلّف در جای جای آن به منابع مورد استفاده خود تصریح کرده است و بسیاری از این منابع نیز چاپ شده و در دسترس می باشد، نمی تواند چندان مورد پذیرش متن پژوهان و صاحب نظران باشد و این نیز نقطه ضعف دیگری برای این اثر به شمار می رود.

مصحّح محترم در ادامه می گوید: «در بازنویسی متن برای حروفچینی رسم الخط امروزی رعایت شده است».5

اینکه مصحّح محترم برای رسم الخطّ امروزی چه تعریفی دارد و آیا اصولاً رسم الخطّ فارسی به آن پایه از وحدت رویّه در میان ادیبان و زبان شناسان رسیده است که ما بتوانیم بی هیچ تعریفی از رسم الخطّ امروزی آن را به کار بریم، خود سخن مستقلّی است که البتّه صاحبان فکر و اندیشه در جای خود بسیار به آن پرداخته اند و در این مقال مجال پرداختن به آن نیست، امّا هر تعریفی که برای رسم الخطّ امروزی داشته باشیم، بدون تردید یکدستی در نگارش از ارکان اصلی آن به شمار خواهد رفت و اصولاً «رسم خطّ» بدون این رکن تحقّق پیدا نمی کند، تا چه رسد به نوع امروزینش. به عبارتی دیگر به کار بردن یک واژه به صورتهای گونه گون نه با نوع امروزین رسم الخطّ سازگار است و نه با نوع دیروزینش. از این رو نگارش واژگان زیر که به صورتهای مختلف آمده حکایت از هرج و مرج در رسم الخطّ به کار رفته در این کتاب دارد و این هرج و مرج چیزی است که نه از صفحه نخست بلکه از عنوان کتاب آغاز شده است؛ چه آنکه روی جلد در نام این اثر «الانبیاء» با همزه و «الخلفا» بدون همزه آمده، و علاوه بر رسم الخطّ گیومه ای نیز برای میرخواند باز شده که فراموش شده بسته شود. البتّه شاید این اشکال متوجّه مصحّح محترم نباشد، ولی به هر حال برای خواننده دقیق و اهل فنّ جای شگفتی دارد:

جهة (235)، جهت (249)، بجهت (260)، به جهت (18)، بجهة (37)، به جهة (52) / حقیقة (66)، حقیقت (141)/ هرون (302)، هارون (286)/ اسحق (149)، اسحاق (149)/ اسمعیل (151)، اسماعیل (169)/ توریت (52)، توراة (267)، تورات (384)، توریة (370)/ کبرا (154)، کبری (154)/ خوانسالار (227)، خوان سالار (227)، خونسالار (222)/ سالها (29)، سال ها (241)/ اولوالعزم (76) / مقتضای (61)، مقتضی (67)/ مسئلت (62)، مسألت (71)/ بجا می آورد (45)، به جای می آورد (45)/ به جانب (43)، بجانب (43)/ به واسطه (140)، بواسطه (29)/ به غایت (363)، بغایت (246)/ بمثابه ای (128)، به مثابه ای (73)/ بغیر از (129)، به غیر از (130)/ بقتل آمده (28)، به قتل آمد (402)/ بقول (37)، به قول (70)/ جنّت المأوی (172)، جنّت المأوا (52)/ قضایاء گذشته (7)، قضایای گذشته (25)/ اغواء (6)، اغوا (38)/ اشیاء (26)، اشیا (61)/ انبیاء (4)، انبیا (7)/ ندایی (397)، ندائی (398)/ عالم تر (346)، عالمتر (346)/ آن گاه (67)، آنگاه (130)/ تو را (64)، ترا (130)/ اسحق ام (398)، یعقوبم (398)، ابراهیم ام (398)/ حیوة (5)، حیات (8)/ عالی مقدار (1)، عالیمقدار (17)/ آن که (51)، آنکه (51)/ در اثناء (29)، در اثنای (61)/ اینکار (224)/ آن کار (226)/ قلیل البضاعة، عدیم الاستطاعت (185)، موفور الاستقامت (1)، موزون السریرة (46) و ... .

مصحّح محترم می گوید: «در کلیه مجلّدات متن، نقطه گذاری به شیوه رایج و متداول امروزی در نگارش رعایت شده».6

در مورد نقطه گذاری نیز باید گفت: متأسّفانه تلاش مصحّح در این بخش چندان با توفیق همراه نبوده و همچون دیگر بخشهای کتاب چنین به نظر می رسد که «شیوه رایج و متداول امروزی» جای خود را به هرج و مرج، بی قاعدگی و بی نظمی داده است؛ چه آنکه در این بخش در استفاده از علائم نقطه گذاری همچون نقطه، دو نقطه، علامت پرسش و ... گاه افراط و گاه تفریط شده و گاهی نیز این گونه علائم نابجا به کار رفته است. از جمله کاربردهای نابجای این علائم، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

استفاده از علامت پرسش در جملات خبری، مانند: ص 64، س 15/ ص 92، س 4/ ص 106،س 13/ ص 122، س 6 / ص 247، س 2؛

استفاده از نقطه در جملات پرسشی، مانند: ص 153، س 9 / ص 201، س 3؛

استفاده از نقطه پیش از پایان جمله، مانند: ص 12، س 1 2/ ص 57، س 14/ ص 277، س 4/ ص 287، س 9/ ص 294، س 27؛

خودداری از نقطه گذاری در پایان جمله، مانند: ص 15، س 13/ ص 30، س 4/ ص 40، س 6/ ص 76، س 17؛

استفاده از دو نقطه پس از واژه «گفت» و پیش از «که» به صورت «گفت: که»، مانند: ص 398، س 9/ ص 404، س 2/ ص 407، س 18.

مصحّح محترم در ادامه روش تصحیح در بندی جداگانه می نویسد: «کلمات ترکیبی در حدی که به اصل کلمه لطمه وارد نشود جدا نوشته شده است».7

ناگفته پیداست که مسئله پیوسته یا جدا نویسی یکی از بخشهای مهم و یا به عبارتی، مهم ترین بخش رسم الخطّ است و چیزی جدای آن نیست که لازم باشد به شکلی مجزّا به آن پرداخت و به عنوان یکی از کارهای انجام شده روی متن از آن یاد کرد.

مصحّح محترم می افزاید: «نسخه اساس با نسخه بدل ها و چاپ سنگی مقایسه شده و اختلاف نسخ در صورت فاحش بودن در پانوشت ها ذکر شده است».8

جای بسی شگفتی است که مصحّح محترم پس از آنکه در سطور قبل به خودداری از مراجعه به نسخه های خطّی اثر اشاره کرده، در اینجا از «نسخه اساس» و «نسخه بدل ها» و «اختلاف نسخ» سخن می گوید و چنین است که وی یا اصرار دارد اثر خود را بدون در نظر گرفتن اصول اوّلیه تصحیح و به کارگیری لوازم این فنّ، «تصحیح» بنامد و یا اینکه برای مصطلحات این فنّ معنایی تازه ابداع نماید!

در پایان این بخش از مقاله باید افزود: از آنجا که در کار تصحیح، رفع ابهامات و توضیح واژگان نامأنوس می تواند به خوانندگان علاقه مند برای درک بهتر و عمیقتر متن کمک کند، چنین به نظر می رسد که اگر این اثر از این ویژگی برخوردار می بود دست کم می توانست برای این خوانندگان سودمندتر باشد. این در حالی است که حدّ اقلّ انتظار خواننده از واژه سنگین «تحشیه» بر روی جلد این است که اگر با حواشی عالمانه اساتید فقیدی چون مرحوم علاّمه محمّد قزوینی، مرحوم محدّث ارموی و مرحوم استاد همایی روبه رو نمی شود، دست کم در آنها اطلاعاتی بیابد که وی را از مراجعه به منابع بی نیاز گرداند و ابهامات متن را بر طرف کند، بگذریم از اینکه برخی از حواشی مصحّح محترم خود نیز نیازمند توضیح است9.

در همین راستا گفتنی است که بخش عمده حواشی مصحّح گرامی به ترجمه آیات متن اختصاص دارد و چنانچه هدف از این کار آشنایی خواننده با معنای آیه به منظور درک بهتر متن باشد، باید گفت در این صورت ترجمه روایات و عبارتهای عربی متن، ضرورت بیشتری می داشت؛10 چه آنکه اوّلاً مؤلّف خود در بسیاری از موارد پس از آیه به معنای آن اشاره کرده است، و ثانیا در دسترس بودن ترجمه های گونه گون از قرآن، مراجعه و فهم معنای آیات را برای هر خواننده ای به راحتی امکان پذیر کرده است.

آیات، روایات و عبارتهای عربی

بخش آیات، روایات و عبارتهای عربی این کتاب از پر غلط ترین بخشهای آن به شمار می رود و در کمتر جایی دیده می شود که عبارتی عربی کاملاً بی غلط و خالی از اشتباه باشد و این اشتباه هم در ضبط نادرست واژگان و هم در اعراب گذاری و حرکت گذاری نابجا خود را نشان می دهد. نوع اغلاطی که در این بخش به چشم می خورد حکایت از آن دارد که ناآشنایی با زبان عربی در به وجود آمدن این سهوها و خطاها نقش اساسی داشته است. زیرا چنانچه آشنایی مختصری با این زبان وجود می داشت، لغزشهایی همچون: تنوین نهادن روی فعل و یا روی کلمه ای که دارای الف و لام است، مکسور نمودن حرف نخست فعل مضارع، حرکت گذاریهای نابجای کلمات و ... پدید نمی آمد و یا دست کم تا این حدّ تکرار نمی شد.

افزون بر این گونه اغلاط، در ارجاع آیات نیز سهوها و لغزشهایی به چشم می خورد، به گونه ای که گاه اشاره به آیه با ذکر نام سوره و شماره آن در پاورقی فراموش شده و گاه نیز در این ارجاعات، اشتباهی رخ داده است.

نمونه ای از این لغزشها در زیر می آید:

ص 35، س 23: خَلَقَ الاِنسان من عجلٍ.

«خُلِقَ» درست است.

ص 49، س 17 18: هو الّذی خلقکم من نفسٍ واحدةٍ و خَلَقَ مِنها زوجِها.

اوّلاً در آیه «وجَعَلَ مِنها» آمده، نه «و خَلَقَ منها»؛ ثانیا «زَوجَها» درست است، نه «زوجِها».

ص 62، س 5: رفعناه مکانا علیّا.

آیه 57 سوره مریم است که به آن اشاره نشده است.

ص 220، س 7: و اتَّقُوا یُوما تَرجِعُون فیه الی اللّه.

«یَوما تُرْجَعُونَ...» درست است. در ضمن این عبارت بخشی از آیه 281 سوره بقره است که در پاورقی به آن اشاره نشده است.

ص 220، س 8: لاتَقَرّبُوا الزنا انه کان فاحشةً و ساء سبیلاً.

«لا تَقْرَبُوا» صحیح است. این عبارت نیز آیه 32 سوره اسراء است که در پاورقی به آن اشاره نشده است.

ص 220، س 9: وانّ علیکم لِحافظین.

«لَحافِظین» درست است. این عبارت نیز آیه 10 سوره انفطار است و در پاورقی بدان اشاره نشده است.

ص 226، س 5: و لنعلّمه من تأویل الأحادیث.

آیه 21 سوره یوسف است که به آن اشاره نشده است.

ص 230، س 18: فاَنْسَیْه الشیطانُ.

«فأَنسیهُ الشیطانُ» صحیح است. این عبارت بخشی از آیه 42 سوره یوسف است که در پاورقی جای شماره آیه علامت پرسش نهاده شده است.

ص 264، س 1 2: ذلک فضل اللّه [ و انّ الفضل بید اللّه ] یؤتیه من یشاء واللّه واسع علیم.

مصحّح در تشخیص این آیه اشتباه کرده و به همین دلیل نیز داخل قلاّب عبارتی را افزوده تا به زعم خود با بخشی از آیه 29 سوره حدید مطابق شود و حال آنکه این آیه، بدون عبارت داخل قلاّب، آیه 54 سوره مائده است. افزون بر اینکه این آیه به صورت «ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء واللّه ذوالفضل العظیم» آیه 21 سوره حدید است، و آیه 29 که در پاورقی به آن اشاره شده، اینچنین است: «.. و أنّ الفضل بید اللّه یؤتیه من یشاء واللّه ذوالفضل العظیم».

ص 277، س 20: ارکض برجلک الیمین.

واژه «الیمین» در آیه بالا (سوره ص، آیه 42) نیامده و آیه اینچنین است: «ارکض برجلک هذا» و جالب آنکه مصحّح محترم به جای آنکه این واژه را از متن بردارد و به آن در پاورقی اشاره کند، برای سازگاری ترجمه آیه با آنچه در متن آمده واژه «راست» را در داخل قلاب افزوده است!

ص 283، س 19 20: و لمّا جاء امرنا نجّینا شعیبا ... .

این آیه، آیه 94 سوره هود است و آیه 58 این سوره که در پاورقی بدان اشاره شده «و لمّا جاء أمرنا نجّینا هودا ...» است.

ص 287، س 8: انا ربُّکم الاعلی.

آیه 24 سوره نازعات است که در پاورقی به آن اشاره نشده است.

ص 316، س 23: اقراء کتابُک.

«اقرأ کتابَک» صحیح است. این عبارت، اقتباسی است از آیه 14 سوره اسراء.

ص 392، س 14 15: للّه الامر من قبلِ و من بعدِ ... .

«للّه الأمرُ مِن قبلُ و مِن بعدُ» درست است. این بخش از عبارت، از آیه 4 سوره روم گرفته شده است.

افزون بر این، به اشتباهها و لغزشهای دیگری که در این بخش به وقوع پیوسته، فهرست وار اشاره می شود (عبارت پیش از دو نقطه، عبارت نادرستِ متن و آنچه پس از آن آمده عبارت صحیح است):

ص هفتاد و پنج، س 12: سبحان من ذکر به نسیانه: ... بنسیانه.

ص هشتاد و شش، س 11: نعوذا باللّه: نعوذُ باللّه.

ص 5، س 16: و انحج بالخیر: و أنجح بالخیر.

ص 11، س 2: ما لایُدرِک کلّه لایُترِک کلّه: ما لا یُدرَک کُلُّه لا یُترَک کلُّه.

ص 25، س 16: بک اَثیب و بک اَعاقب: بک أُثیب و بک أُعاقب.

ص 30، س 12: و هو اعلم الحقیقة حال: ... بحقیقة الحال.

ص 42، س 8 9: و ما یُعِدُّ من هذا القبیل ... فتُقُبِّلُ من احدهما و لم یُتَقَبِّلُ من الآخر: و ما یُعَدُّ ... فتُقُبِّلَ ... و لم یُتَقَبَّلْ ... .

ص 51، س 15: انا علمتَ مخالفة الحبیب علی الحبیب امرِ شدید: أنا علمتُ ... أمرٌ شدید.

ص 53، س 6: ویؤید هذا انّه صارا مأمورا: ... أنّه صار مأمورا.

ص 73، س 7: یا بُنَّیَ ارکَبْ مَعْنا: یا بُنَیَّ ارکَبْ مَعَنا.

ص 93، س 11 12: بسم اللّه ... رسول ربَّ.. الی الملآء فَدَعْوَتِهُمْ الی الایمانَ و خَلَعُ الاصنام و الاُوثان ... فاَهْلَکُهم الرَّیح العقیمٌ: رسول ربِّ ... إلی الملأ فدَعَوْتُهم إلی الإیمانِ و خَلْعِ الأَوثانِ ... فأَهْلَکَهُمُ الرِّیحُ العَقیمُ.

ص 102، س 7: فاَخَذَتُهُم الرَّجفَة: فأَخَذَتْهُمُ الرَّجفَة.

ص 109، س 9: قلنا یا ذُوالقرنین: ... ذَا القرنین.

ص 142، س 8: راجَعون: راجِعون.

ص 150، س 9: یا وَیْلَنی ءاَلِدوُوَاَنا: یا وَیْلَتی ءَ أَلِدُ و أَنَا.

ص 185، س 11: من تشبه به قوم فهو منهم: من تشبّه بقومٍ ... .

ص 185، س 13: اقتضاءً بسیرَتُهُم و اتّباعا بِسُنَّتِهُم: اقتفاءً بِسیرَتِهِمْ و اتِّباعا بِسُنَّتِهِمْ.

ص 187، س 15: یا بُنَیَّ ... فکیدوا: یا بُنَیَّ ... فیَکیدوا.

ص 191، س 18 19: قال بعضِ الحُکما من لم یهجُّه الربیع و ازهاره والمزمیر و اوتاره فهو فاسد المَزاج و محتاج الی العَلاج: قال بعضُ الحکماءِ: مَن لم یهیِّجْه الربیع ... فهو فاسد المِزاج و محتاج إلی العِلاج.

ص 193، س 15 16: ا تدری لِمَ فرّقتُ بینِکَ و بَینَ یُوسِفُ ... لاَنَّکَ خفتَ الذِّئبُ ... و نظرتَ الی: أَ تَدری ... بینَکَ و بینَ یوسُفَ ...خفتَ الذِّئبَ ... و نَظَرْتَ إلی ... .

ص 195، س 10: وجودک ذنب لا یُقاسَتْ به ذنبٌ11: لا یُقاسُ به ذنبٌ.

ص 197، س 1: ... و لا الی یتیم الاّ و ذکرت یتیمی: ... وذکرتَ یتمی.

یَتْم و یُتْم مصدر و به معنای یتیم شدن است.

ص 206، س 2 3: اِنّ اللّه لا یِغَیّر بِقُوم حَتّی یِغیّروا ما باَنفِسِهُم: إنّ اللّهَ لا یُغیِّرُ بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأَنْفُسِهِمْ.

ص 215، س 11: یا لیت راحیل لم یَلِدْنی: ... لم تَلِدْنی.

ص 228: س 21 22: قال احدُهما اِنّی اَرینی ... و قال الاخَرَ اِنّی اَرانی اَحمِلُ فُوقَ رأسی... نَبِئْنا بتأویله اِنّا نَرَیکَ مِن المُحسِنینَ: قال أحدُهما إنّی أَرانی ... و قال الآخَرُ إنّی أرانی أحمِلُ فَوقَ رأسی ... نَبِّئْنا بتأویلِه إنّا نَراکَ مِن المُحسِنینَ.

ص 260، س 12 13: الی ان قضی اللّه علیهُم ما قد قضی و دعاهم الی قربة و کِرامة بالکاس الاَوفی و المنزل الاَسنی: ... علیهِم ... کَرامة بالکأس الأوفی و المنزل الأسنی.

آنچه گفته شد تنها بخشی از اغلاط و خطاهای عربی و ضبطهای نادرست قرآنی متن است و در ادامه، به شمار دیگری از اغلاط اشاره ای گذرا می شود:

و اَشرکُه: و اشرکْه (هشتاد و چهار)/ فاَخرج: فَاخْرُجْ (1)/ اللُّوح: اللَّوح (26)/ تَعلِمون: تَعلَمون (30)/ بمَخرَجین: بمُخرِجین(62)/ اللّهمّ اَرزَقنا: اللّهمّ ارزُقْنا (125)/ هلاکُهُم: هَلاکَهُم (140)/ مُصُیبُها: مُصیبُها (141)/ ربِّنا: ربَّنا (145)/ تَقَبَّلَ: تقَبَّلْ (158)/ اِنّ ابراهیمُ: إِنَّ إبراهیمَ (166)/ ملّةِ ابراهیم: ملّةَ إبراهیمَ (167)/ علی جمیع: و علی جمیع (167)/ واَرزُقُهم: وارزُقْهم (170)/ النَّبُوة: النُّبُوَّةَ (177)/ لمُولاه: لمَوْلاه (183)/ وجهُ الکاذبین: وجهَ الکاذبین (187)/ فی الاحیای: فی الأحیاء (197)/ یشتری: یَشتری (208)/ لِسارقون: لَسارقون (247)/ ببِضاعةٍ مَزجاةٍ: ببِضاعةٍ مُزجاةٍ (255)/ اَثَرَک اللّهُ: آثَرَکَ اللّهُ (256)/ علی اَحبّائهُم و اِخوانهُم: علی أَحبّائِهِم وإِخوانِهِم (262)/ اذ نَجِّیْنا اللّه: إذ نَجّینَا اللّه (282)/ اِمکثوا ... لعَلّی: اُمکثوا ... لَعلّی (296)/ فاخلِعْ: فاخلَعْ (298)/ فاسمِع: فاستَمِعْ (299)/ بَئْتا: بَیْتا (308)/ الحمدِ ... لا حُول: الحمدُ ... لا حَولَ (315)/ فِرعُونُ و قَومَه: فِرعَونُ قَومَه (316)/ و لاتُشمتْ: فلا تُشمتْ(324)/ و ...

اشعار عربی و فارسی

تمامی اشعار این کتاب در جلد نخست به جز چند بیت عربی فارسی است و بسیاری از آنها سروده شاعران نامداری چون: فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی، سنایی و ... می باشد که شایسته بود مصحّح محترم با مراجعه به دیوان این شاعران هم مأخذ اشعار را ذکر می کرد و هم در دام اشتباهها و سهوهایی که نمونه ای از آنها در زیر ذکر می شود، گرفتار نمی آمد:

ص هفتاد و شش، س 20:

فصاحت به عرف اهل کمال هست اقلال لفظ بی اخلال

وزن شعر در این بیت مختلّ است.

ص هشتاد و سه، س 4:

و اذا بدت شمس النهار و وجهة رجعت و ضوء الشمس منه کاسف

«وجهه» صحیح است، نه «وجهة».

ص هشتاد و پنج، س 3:

اذا افتخر الابطال یوما بسیفهم و عدّده ما یکسب المجد و الکرم

با توجّه به معنا و ساختار عبارت، «و عدّده ما یکسب» نمی تواند صحیح باشد و ظاهرا «وعدّوه ممّا یکسب» باید باشد.

ص هشتاد وشش، س 23:

کافتی نبود بتر از ناشناخت

«که» در ابتدای مصراع، جزء مصراع نیست و این مصراعی از بیت مولوی است که در برخی چاپها به جای «آفتی»، «علّتی» آمده. تمام بیت اینچنین است:

آفتی نبود بتر از نا شناخت تو برِ یار و ندانی عشق باخت12

ص 44، س 15:

تَغَیَّرْتِ البِلادُ و من علیها و وجهُ الارض مُغَبَّرُ قبیحُ

«تَغَیَّرَتِ البِلادُ» و «مُغْبَرٌّ» درست است. در پاورقی همین صفحه نیز چند بیت عربی آمده است که به اغلاط آن اشاره می شود:

الوجهِ الملیحُ: الوجهِ الملیحِ/ قتیلُ: قتیلٌ / قد تُضَمَّنَه: قد تَضَمَّنَه / و جاوَرْنا: و جاوَرَنا.13

ص 64، س 3:

منعم به کوه و دشت و بیان غریب نیست هر جا رسید خیمه زد و بارگاه ساخت

«بیابان» درست است، نه «بیان». این بیت از سعدی است و مصراع دوم آن اینچنین نیز آمده است:

هر جا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت14

ص 90، س 5:

عصتْ عادٌ رسولُهم فامرا عطاشا لاتبلهم السماء

«رسولَهم فأمسُوا» صحیح است.15

ص 90، س 12:

اَخترتَ رَمادا رَمَدا لایبقی من آل عاد احدا ولایترک والدا و لا ولدا

این مطلب اصلاً شعر نیست، بلکه عبارتی منثور است که می بایست در ادامه مطلب پیشین می آمد.16 علاوه بر اینکه «اِخترتَ» درست است، نه «اَخترتَ».

جالب اینکه در اینجا مطلبی به صورت شعر و در جایی دیگر یک بیت شعر به صورت عبارتی منثور آن هم مغلوط آمده: ص 214، س 14 15: «یَزاد جمالَه فی کلّ یوم ویزدادَ القلوب به افتَتانا» که باید این گونه باشد:

یُزاد جمالُه فی کلّ یومٍ ویزدادُ القلوبُ به افتِتانا

ص 118، س 22:

مردم از صورت بی جان چه تمتّع جوئید باری آن بت پرستید که جانی دارد

این بیت از سعدی است و با توجّه به وزن شعر، «بپرستید» درست است، نه «پرستید». این بیت در کلّیات سعدی چنین آمده است:

کافران از بت بی جان چه تمتّع دارند؟ باری آن بت بپرستند که جانی دارد17

ص 129، پاورقی:

به دیوان چنین گفت کامروز کار به رنج به سختی است با شهریار

«به رنج و به سختی» صحیح است.18

ص 207، س 12:

این شهر پر از حدیث و این روی نکوست دلهای جهانیان همه بسته اوست

واو در مصراع نخست زاید به نظر می رسد و مصراع باید این گونه باشد: «این شهر پر از حدیثِ آن روی نکوست».

ص 262، س 23 24:

اگر دلبر به ما جورآزمای است همانش در دل و در دیده جای است
اگر از ما دیر دیر آید به یادش حقوق خدمت ما یاد بادش

«اگر» در آغاز مصراع دوم باید به صورت مخفّف «گر» شود تا وزن شعر به سامان آید.

ص 311، س 10:

صحبت ابلهان چو دیگ تهی است اندرون خالی و برون سهی است

در مصراع دوم «سهی» درست نیست، «سیهی» مخفّف سیاهی صحیح است. در ضمن، این مصراع در حدیقة الحقیقه سنایی چنین آمده است:

از درون خالی از برون سیهی است19

ص 376، س 10:

چنین است رسم سرای غرور گهی ماتم است اندر او گاه سرور

با توجّه به وزن شعر، «گاه» در مصراع دوم نادرست و «گه» صحیح است.

اغلاط مفهومی و بدخوانیها

بی هیچ گفت و گویی آشکار است که در تصحیح متون، پی بردن به لغزشها و فهم اغلاطِ راه یافته به متن و اصلاح آنها، از اهمّیت بسیار زیادی برخوردار است، به گونه ای که باید گفت اساسا به همین دلیل است که فنّ احیای متون را «تصحیح» نام نهاده اند. بنابر این، اگر بر فرض محال بپذیریم که متنی می تواند بدون مراجعه به نسخه یا نسخه های خطّی «تصحیح» شود، بدون شکّ نمی توان با وجود اغلاط، نارساییها و بدخوانیهای فراوان آن را تصحیح خواند و حقّ آن است که به چنین کاری «رونویسی شتاب زده و کم دقّت» اطلاق شود و همچون نسخه ای که کاتبی آن را نگاشته و خود محتاج تصحیح است به حساب آورد. حال در این میان با ذکر مواردی از نارساییها و اغلاط مفهومی این کتاب، قضاوت را به خوانندگان می سپاریم تا آنان خود معلوم کنند که روضة الصفای جدید را چه باید نامید.

ص هفتاد و پنج، س 5: روضه روضه شمایم عنبرین لنایم صدق و صفا.

«لنایم» بی معنی است و ظاهرا باید «نسایم» باشد.

ص هشتاد و دو، س 1: نقاد قدرتش بر قدر خندد و مضای رضایش ره بر قضا بندد.

«نقاد قدرتش» بی معنی است و «نفاذ قدرتش» درست است.

ص هشتاد و دو، س 16 17: مربی دین است و مقوی شرح.

«مقوّی شرع» درست است.

ص هشتاد و دو، س 24 25: به ناخچ نصفت پای عدوان شکسته.

ظاهرا «به ناخن» صحیح است.

ص هشتاد و چهار، س 15 16: منتج نتایج بدیع و مبعث موالید منیع می کردند.

«می گردند» صحیح است.

ص هشتاد و هشت، س 15: از سن شباب و صیادت آثار فطانت و ذکاوت بر ناصیه حال آشکارا همی بود.

«از سنّ شباب و صباوت، آثار فطانت ...» صحیح است.

ص نود، س 4 5: لقب نبتل و منصب جلیل.

«لقب نبیل» صحیح است.

ص نود، س 11: رجای واثق به خدای فایق ثابت در پشه امید در منبت خاطر ثابت است.

از این جمله معمّاگونه معنایی دستگیر نمی شود.

ص نود و هشت، س 14: چون مجملی نگاشته اند ... .

احتمالاً «نگاشته آمد» صحیح است.

ص 7، س 20: بر مقتضی صوابدید آن مجتهد مصیّب.

مجتهد مصیب به تخفیف یاء درست است.

ص 8، س 17 18: ختم بر دعای بی شائبه ریای اولی می نماید.

«بی شائبه ریا، اولی می نماید» درست است.

ص 12، س 9: اگر اعتراضی وارد گردد اذکیا دانند که مورّد آن کیست.

«مورّد» به معنای گلگون و به رنگ گل است و در اینجا معنا ندارد. واژه صحیح در این عبارت «مُورِد» به ضمّ میم و بدون تشدید راء اسم فاعل از مصدر «إیراد» است که در اینجا به معنای آورنده و ذکر کننده است.

ص 14، س 12 13: و از محض عنایت کردگار با سهل وجهی گذشته است.

«به اَسهل وجهی» صحیح است.

ص 26، س 11: حی بالذات و محیّی غیر است.

«محیی» به تخفیف یاء اسم فاعل از مصدر «إحیاء» درست است.

ص 61، س، 21 22: در اثنای این مقال حضرت باری عزّ شأنه مَلِکی به محاکمه ایشان فرستاد و آن مَلِک ... .

«مَلِک» به معنای پادشاه و «مَلَک» به معنای فرشته است. بنا بر این با توجّه به قراین، آشکار است که در این عبارت در هر دو مورد، «مَلَک» به فتح لام صحیح است. این اشتباه در جاهای دیگر نیز تکرار شده و مصحّح محترم در مورد این واژه با حرکت گذاری، تقریبا در همه جا بر اشتباه خود پافشاری نموده است. بنگرید به:ص 130، س 18: «آن مَلِک او را 3 روز امان داد» / ص 131، س 7 8: «آن مَلِک نصیحت نمرود بنیاد کرده» /ص 406، س 2: «روزی فرشته ای ... آن مَلِک گفت».

ص 63، س 15: عیش خود را منغض گردانید.

«منغّص» به معنای تیره و ناگوار درست است.

ص 77، س 11 12: در طبقه اول طیور بودند و در اواسط آدمیان و در آخر وحوش.

«اوسط» صحیح است، نه اواسط.

ص 79، س 18 21: بعضی از اهل تاریخ گویند که نوح 7 250 ساله بود که به دعوت قوم مأمور شد و مدّت 950 سال دیگر عمر یافت و بر این تقدیر مدّت حیاتش 1450 سال باشد و مجموع زمان دعوتش پیش از طوفان و بعد از طوفان 1200 سال بود.

باید گفت: یا «اهل تاریخ» جمع و تفریق بلد نبوده اند، یا در ذکر اعداد و ارقام یاد شده اشتباهی رخ داده است. زیرا مدّت حیات نوح، با توجّه به این اعداد و ارقام، 1200 سال می شود، نه 1450 سال. از سویی دیگر اگر مجموع زمان دعوت پیش و پس از طوفان یعنی 1200 سال درست باشد و حضرت نیز در آغاز مأموریت برای دعوت قوم خویش 250 سال داشته باشد، در این صورت نمی تواند 950 سال برای مدّت عمر حضرت پس از طوفان، صحیح باشد.

ص 92، س 12: خلو در این جهان از مستحیلات است.

«خلود» صحیح است، نه خلو.

ص 95، س 9 10: و از کمال سیاستش بازار تعرض تیهو پهلو تهی کردی.

این عبارت به این صورت نامفهوم و نادرست است. عبارت صحیح اینچنین است: «و از کمال سیاستش باز از تعرّض تیهو پهلو تهی کردی» و منظور از «باز» پرنده شکاری است.

ص 103، س 12: حرامزاده ارزق چشم.

«ازرق چشم» به معنای زاغ و چشم آبی صحیح است.

ص 103، س 13: تمام ممالک و سپاه که تو داری هم از دست اگر خواهد ترا به یک ساعت از آسیب ضعیف ترین خلقی هلاک گرداند.

ظاهرا از این عبارت چیزی افتاده است و باید «هم از دست خواهی داد» باشد.

ص 104، س 3: سه نوبت بانک کرد.

«بانگ کرد» صحیح است. این اشتباه در جای دیگری نیز تکرار شده است.بنگرید به: ص 403، س 20: «چون خروس بانک کرد».

ص 121، س 10: چون صبح ملمّع نقاب چهره نورگستر، چور پیکر آفتاب و لمعان اشراقات او را مشاهده فرمود.

همان گونه که ملاحظه می شود این عبارت مبهم و نامفهوم است و صحیح آن چنین است: «چون صبحِ ملمّع نقاب، چهره نورگسترِ حور پیکرِ آفتاب و لمعانِ اشراقات او را مشاهده فرمود». ناگفته نماند که ترکیب ملمّعْ نقاب و حورْ پیکر هر دو در شعر شاعران به کار رفته است. خاقانی می گوید:

زد نفس سر به مهر صبح ملمّع نقاب خیمه روحانیان کرد معنبر طناب20

و نظامی گوید:

تا بر آن حور پیکران چو ماه چشم نامحرمی نیابد راه21

ص 136، س 1: شر ذمه قلیله ای از ایشان.

«شرذمه قلیله ای» درست است. شرذمه یک واژه است و به معنای گروه اندک می باشد.

این واژه در ص 186، س 13 نیز نادرست و با فاصله آمده است: «به زعم شر ذمه قلیلی».

ص 147، س 22: اخلان و اخوان.

جمع خلیل، «اَخِلاّء» و «خُلاّن» آمده است. پس «اخلان» صحیح نیست.

ص 166، س 5: سال آن حضرت را در حین اختتام زیاده از این نیز گفته اند.

با توجّه به مطالب قبل و بعد آشکار است که «اختتان» درست است، نه اختتام.

ص 185، س 5: قصّه ای که هدایتش مشیر به مودّت و محبّت است؛ و وسطش مبنی از شوق و هجرت و نهایتش مشتمل بر عصمت و رحمت و مغفرت است.

«قصّه ای که بدایتش مشیر به ... و وسطش مُنبئ از شوق و ...» صحیح است.

ص 190، س 7: دواعی حق و حسد.

«دواعی حقد و حسد» درست است.

ص 193، س 18: از آنچه در خیالت دیرتر کشد.

ظاهرا «از آنچه در خیال است دیرتر کشد» درست است. عبارتِ «از آنچه متصوّر است بیشتر امتداد یابد» پس از عبارتِ مذکور، قرینه خوبی برای این حدس می تواند باشد.

ص 195، س 3 4: ای برادر تو در شفقت از همه برادران بیشتری و در مردمی و مروّت از همه بیشتر.

تکرار «بیشتر» در این عبارت نمی تواند مراد مؤلّف بوده باشد و باید آن را به یکی از این دو صورت تغییر داد: «ای برادر ... بیشتری و در ... پیشتر» یا «ای برادر ... پیشتری و در... بیشتر».

ص 209، س 23: در باب تفصیل کتاب کریم بر باقی صحف سماوی حدیث فرمود.

«در باب تفضیلِ کتاب ...» درست است. در ص 210، س 2 نیز همین اشتباه تکرار شده است: «به چه سبب قرآن را بر سایر کتب انبیا ترجیح و تفصیل می دهید؟».

ص 221، س 23: مگر آنکه به زندان برده شود یا به عذابی الیم عقوبت کرده اید.

«عقوبت کرده آید» صحیح است.

ص 226، س 23: شهره آفاق در تلخی ایتام فراق.

«تلخی ایّام» درست است.

ص 228، س 20: خواب نا دیده از تلقای نفس راست آوردند و معروض رأی صدیق گردانیده طالب تغییر شدند.

«طالب تعبیر» صحیح است.

ص 231، س 20 21: مجموع گفتندی که این اضغاث و احلام است و ما تعبیر جواب شوریده عالم نیستیم.

«این اضغاثِ احلام است و ما [ به ] تعبیر خواب شوریده، عالِم نیستیم» درست است.

ص 232، س 11: به کمال صورت و لطیف سیرت.

«لطف سیرت» درست است.

ص 233، س 2: پس از بیاید هفت سال.

«پس از آن ...» صحیح است.

ص 244، س 17: به الوان اطعمه و صناف اشربه.

«اصناف اشربه» درست است.

ص 259، س 19: معلوم نیست حکمت الهی در آن منبع چه بود.

«در آن منع» درست است.

ص 265، س 8: او را از افعال ردّیه نهی فرموده.

«افعال ردیّه» یا «افعال ردیئه» درست است.

ص 266، س 8 10: هر خروس سفید ... صباح او.

«صیاح او» صحیح است. صیاح به معنای بانگ است.

ص 267، س 23: زمان هجران فرقت.

«زمان هجران و فرقت» درست است.

ص 296، س 11: هر دو به این حَکَم راضی شده.

«حُکم» صحیح است. حَکَم به معنای داور و قاضی و حُکم به معنای رأی داور و قاضی است و با توجّه به سطور پیشین این عبارت روشن است که در اینجا رأی داور و قاضی مراد است، نه خود او.

ص 304، س 7: تو آنی که مدّتی در یمان ما بودی.

ظاهرا «در امان ما بودی» صحیح است.

ص 406، س 2: مردم را از جاده مستقیم به وادی ضلالت و غواید افکندند.

«ضلالت و غوایت» درست است.

ص 414، س 5: حکیم علی الاطلاق وحی فرستاد که به شاهد و یمن قضایای عباد را به فیصل رساند.

«به شاهد و یمین، قضایای عباد را به فیصل رساند» درست است. یمین اصطلاحی فقهی و حقوقی و به معنای سوگند است. منوچهری می گوید:

قولِ او بر جهلِ او هم حجّت است و هم دلیل فضلِ من بر عقلِ من هم شاهد است و هم یمین22

ص 416، س 14: من با وی وعده کرده بودم که نسبش را بسیار گردانم و بعد از ایجاز وعده ... .

«انجاز وعده» به معنای وفا کردن به وعده، صحیح است.

ص 418، س 15: عدد عوام را به غیر از خالق الانعام کسی نمی دانست.

«خالق الانام» درست است. فرق «انام» و «انعام» ظاهرا بر کسی نباید پوشیده باشد!

اغلاط املایی

راه یابی اغلاط املایی به هر کتابی برای خواننده ناخوشایند است و گاهی حتّی اعتماد او را به اصل کتاب کم می کند. این مسئله آن گاه که پای متون در میان باشد، ناخوشایندتر است و از همین رو باید دقّت بیشتری کرد تا این گونه خطاها وارد متن نشود، هر چند که گاهی دقّت به تنهایی نیز کارساز نیست و باید با درک عمیقتر متن و وسعت بخشیدن به دایره لغات و معانی آنها از بروز چنین لغزشهایی جلوگیری کرد.

ص 9، س 1: علیهم التهیّة: علیهم التحیّة.

ص 35، س 15: مناحج: مناهج.

ص 65، س 20: ارتقاع اسلام: ارتقاء (ارتقای) اسلام.

جالب اینکه در پاورقی نیز آمده: «برخی از نسخ: ارتفاع».

ص 72، س 9: از وخامت عاقبت زاهل: ... ذاهل.

ص 115، س 24: نظارت گلشن: نضارت گلشن.

ص 124، س 21: مقیّد و مغلوب: مقیّد و مقلوب.

ص 143، س 9: حضرت وهاب بی ظنّت: حضرت وهّاب بی ضنّت.

ص 266، س 25: خطا و ذلّت: خطا و زلّت.

این اشتباه چند جای دیگر نیز تکرار شده است. بنگرید به: ص 409، س 8: «ذلّتی از وی در وجود نیاید»/ ص 411، س 14: «صدور ذلّت»/ ص 41، س 10: «بر ذلّت او تنبیهی نموده»/ ص 412، س 15: «ذلّت ترا عفو کردم»/ ص 413، س 27: «غفران ذلّت».

«زَلّت» به معنای خطا، گناه و لغزش آمده و نباید آن را با «ذِلّت» به معنای خواری اشتباه گرفت.

ص 282، س 11: چگونه گزاریم: چگونه گذاریم.

ص 292، س 18: باز گزار: باز گذار.

ص 308، س 12: قطع و صلب: قطع و سلب.

ص 389، س 20: آذرم: آزرم

ص 397، س 5: سباحت خد: صباحت خد.

ص 403، س 1: مفاخرت و مباحات: مفاخرت و مباهات.

اغلاط چاپی

وجود اغلاط چاپی شاید از جمله موارد اجتناب ناپذیری است که کمتر متنی از آن در امان می ماند، امّا کار تصحیح متون اقتضا می کند که در جلوگیری از راه یابی این اغلاط به متن، دقّت بیشتری شود.

ص صد و شش، س 12: کویند: گویند.

ص هفتاد و هفت، س 3: متأخیرین: متأخرین.

ص هشتاد و دو، س 20: بدایع غربیه: بدایع غریبه.

ص هشتاد و چهار، س 3 4: مشابهت ظل بذیّ ظلّ: مشابهت ظلّ به ذی ظلّ.

ص هشتاد و پنج، س 18: تمتشیت: تمشیت.

ص نود و چهار، س 24: خلفای عباس: خلفای عبّاسی.

ص 1، س 13: متکّای جلالت: متّکای جلالت.

ص 5، س 21: گلزار حمال: گلزار جمال.

ص 12، س 10: مطالب و مقصود: مطلب و مقصود.

ص 12، س 26: صاحت واقعه: صاحب واقعه.

ص 17، س 25: زدایل: رذایل.

ص 53، س 1: انحاح مامول: انجاح مأمول.

ص 67، س 11: فرشتگاه: فرشتگان.

ص 85، س 14: باری سبحانه او را: باری سبحانه او را.

ص 88، س 2: فساد جحود و عناد: فساد و جحود و عناد.

ص 90، س 19: چنانه: چنان که.

ص 101، س 5: اشراف و اعثان: اشراف و اعیان.

ص 110، س 17: مأجوح: مأجوج.

ص 119، س 20: هرج مرج: هرج و مرج.

ص 136، پاورقی 1: تلخیضی: تلخیصی.

ص 137، س 12: خداوند عزّ و شأنه: خداوند عزّ شأنه.

ص 205، س 23: احکم الحکاکمین: احکم الحاکمین.

ص 215، س 8: جمال او ار: جمال او را.

ص 224، س 17: استعباد جوید: استبعاد جوید.

ص 244، س 22: شیوة جاسوسی: شیوه جاسوسی.

ص 265، س 23: یهود را را: یهود را.

ص 281، س 15: متعابعتش: متابعتش.

ص 292، س 25: گذشته خبری بازیابد: گذشته خبری باز یابد.

ص 297، س 6: فرخنده اثرس: فرخنده اثرش.

ص 303، س 6: دروازها: دروازه ها.

ص 308، س 13: مرحج: مرجّح.

ص 395، س 1: متقارت: متقارب.

یادآوری

1. بسیاری از متون بر جای مانده از گذشته، به ویژه متون تاریخی و ادبی، گنجینه ای از علوم و معارف بشری است که در آفرینش آنها تبحّر و توانایی پدیدآورندگانشان در شاخه های گوناگون علوم نقشی بنیادین داشته است. از همین رو شایسته است پژوهشگران و محقّقانی وارد عرصه تصحیح این گونه متون شوند که با شاخه های مختلف علم و ادب آشنایی دارند و می توانند با درک درست متن و حلّ پیچیدگیهای آن، اثری ارزشمند و محقّقانه به جامعه فرهنگی عرضه کنند. شاید بتوان گفت راز موفقیت آثاری که از سوی عالمان ذو فنون عرصه علم و ادب و تاریخ تصحیح شده همین باشد و نیز از همین روست که می بینیم بهترین تصحیح از متون تاریخی از آنِ کسانی است که علاوه بر تاریخ دستی هم در سایر رشته ها دارند و با علوم و معارف دیگر بیگانه نیستند. در این باره بی آنکه منظور نگارنده، مصحّح محترم روضة الصفا باشد باید چنین گفت:

آن کس که نیست صاحب این پایه از علوم پای از گلیم خویش فزونتر چرا کشد؟

2. در این مقاله تا حدّ امکان از پرداختن به مسائل و موضوعات سلیقه ای و ترجیحی پرهیز و تنها به ذکر موارد توجیه ناپذیر و لغزشهای نا موجّه اکتفا شد.

3. اسامی خاصّ و بحث پیرامون درستی یا نادرستی ضبط آنها می تواند موضوع مقاله مستقلّی باشد که امید می رود پس از انتشار فهارس این کتاب آن گونه که مصحّح محترم وعده داده است بتوان در باره این بخش بهتر و بیشتر سخن گفت.

4. انتشارات اساطیر از جسورترین ناشرانی است که تاکنون آثار بزرگی را در کارنامه خود ثبت کرده است و از این بابت باید قدردان زحمات گردانندگان آن بود و چنانچه این جسارت با درایت و دقّت بیشتری نیز همراه شود، انتشار آثاری ماندگار و مورد اعتماد دانشوران و پژوهندگان را به ارمغان خواهد آورد و خدمتی فراموش ناشدنی به فرهنگ این سرزمین از سوی این ناشر رقم خواهد خورد.

5. نگارنده در این مقاله سعی داشته به ارزیابی و معرّفی کتاب مورد بحث با استناد به بخشهایی از متن بپردازد و اگر در این میان مطلبی رنجش خاطر و آزردگی مصحّح محترم را فراهم کرده، از ایشان پوزش می خواهد و احترام او را لازم می شمارد. چه آنکه باور نویسنده این سطور آن است که هر کس به هر میزان در این سرزمین تن به سختیهای جان گزای کارهای تحقیقی و فرهنگی می دهد و با این کار دست از راحت و آسایش دنیوی می شوید، باید او را عزیز و حرمتش را نگاه داشت. خداوند به ایشان توفیق و کامیابی فزونتر کرامت کناد.

پی نوشتها

1. فهرستواره کتابهای فارسی، به کوشش احمد منزوی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اوّل: 1374، ج 1، صص 622 623.

2. سبک شناسی، ملک الشعرای بهار، مؤسسه انتشارات امیر کبیر (کتابهای پرستو)، چ 4: 1355، ج 3، ص 368. فهرست کتابهای چاپی فارسی، خانبابا مشار، چ 2: 1350، ج 2، صص 2706 2707.

3. پیشگفتار مصحّح، ج 1، ص شصت.

4. با وجودی که مصحّح تصریح می کند که از منابع مؤلّف در تألیف بهره برده است، امّا در فهرست منابع تصحیح که در پایان مقدّمه آمده است جای خالی شماری از منابعی که مؤلّف به آنها اشاره کرده و در عین حال امروزه نیز در دسترس می باشد، خالی است. از جمله این منابع می توان به البدایة و النهایة ابن کثیر، تجارب الأمم ابوعلی مسکویه، مروج الذهب مسعودی، المعارف ابن قتیبه، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم ابن جوزی، اشاره کرد. افزون بر این، در برخی موارد نیز تنها از ترجمه منابع، استفاده شده و به منبع اصلی که به زبان عربی بوده مراجعه نشده است. مانند: أخبار الطوال دینوری، التنبیه و الإشراف مسعودی، السیرة النبویة ابن هشام، فتوح البلدان بلاذری، المغازی واقدی و ... .

5. همان، ص شصت و یک.

6. همان.

7. همان.

8. همان.

9. برای نمونه به توضیحات مصحّح در پانوشت صفحات 19 21 مراجعه شود.

مثلاً در پانوشت 1، ص 19 می خوانیم: «ابوعبداللّه محمّد بن اسحاق ... مؤلف کتاب در سیرت حضرت رسول (ص) که به نام سیره ابن هشام اشتهار دارد»، که این پانوشت باید این گونه اصلاح شود: کتابی که ابن اسحاق در سیر ه نبوی نوشته است، امروزه در دست نیست و سیره ابن هشام روایتی از آن سیره است که ابومحمّد عبدالملک بن هشام بن ایّوب حمیری آن را از طریق زیاد بن عبداللّه بکّایی روایت و تهذیب کرده است و این نقل و تهذیب مایه جاودانه شدن نام او به عنوان مؤلّف سیره گردید. (بنگرید به: مقاله «ابن اسحاق» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، صص 5 10).

10. در جلد نخست این اثر تنها در چند مورد ترجمه روایات نیز در پانوشت آمده، ولی معلوم نیست چرا این کار در مورد تمام روایات و عبارتهای عربی انجام نشده است؟

11. این عبارت، مصراعی از یک بیت است که در متن همچون سایر موارد در سطری مستقل نیامده تا معلوم شود مصراع است.

12. مثنوی معنوی، تصحیح نیکلسون و به اهتمام دکتر نصراللّه پورجوادی، مؤسّسه انتشارات امیرکبیر، چاپ اوّل: 1363، دفتر سوم، بیت 3781.

13. بنگرید به: تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمّد بن جریر الطبری، دارالکتب العلمیة، ط 2: 1408 ه / 1988 م، ج 1، ص 92؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، تحقیق: محمّد محیالدین عبدالحمید، دارالمعرفة، ج 1، ص 36. در مورد اعراب این ابیات، در پانوشت مروج الذهب نکته درخور توجّهی آمده که می توان به آن مراجعه کرد.

14. بنگرید به: کلّیات سعدی، به اهتمام محمّد علی فروغی، مؤسّسه انتشارات امیرکبیر، چ 10: 1376، ص 113.

15. بنگرید به: تاریخ الطبری، ج 1، ص 137.

16. بنگرید به: الکامل فی التاریخ، محمّد بن محمّد بن عبدالواحد الشیبانی، تحقیق: أبوالفداء عبداللّه القاضی، دارالکتب العلمیة، ط 2: 1415/1995، ج 1، ص 66.. کلّیات سعدی، ص 474.

17. بنگرید به: شاهنامه، به کوشش دکتر عزیزاللّه جوینی، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، ج 3، ص 255.

18. حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی، تصحیح و تحشیه: مدرّس رضوی، مؤسّسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1368، ص 455.

19. دیوان خاقانی شروانی، به کوشش دکتر ضیاءالدین سجّادی، انتشارات زوّار، چ 3: 1368، ص 41.

20. هفت پیکر، به تصحیح و تحشیه حسن وحید دستگردی، انتشارات علمی، چ 2: 1363، ص 296.

21. دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش دکتر محمّد دبیرسیاقی، انتشارات زوّار، 1370، ص 90.



*. کارشناس ارشد ادبیات عرب.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان