مقدمه
قرآن مجید برای نزول خود اهدافی را ذکر کرده است. این اهداف در سه مجموعه قرار می گیرند: بخشی ناظر به بعد بینش و فکر انسان است، بخشی دیگر به گرایش های انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مد نظر قرار داده است. گزارشی از این سه بخش در پی می آید:
الف - اهداف قرآن در بعد بینش
1- رهایی از غفلت
قرآن مجید یکی از اهداف خود را نجات انسان از غفلت معرفی می کند: «تنزیل العزیز الرحیم لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون » (یس:6); قرآن فرستاده خدای شکست ناپذیر و مهربان است تا کسانی را که پدرانشان بیم داده نشده اند بیم دهی; زیرا ایشان غافل اند. در این آیه، نجات مردم از غفلت، هدف قرآن تلقی شده است و برای تحقق چنین هدفی می فرماید: باید مردم بیم داده شوند تا به هوش آیند و از غفلت رهایی یابند.
انسان برای رسیدن به کمال واقعی خود، باید در چندراهی ها، راه صحیح را برگزیند و برای گزینش، باید به راه های گوناگون و سود و زیان هر یک توجه داشته باشد; ولی گاهی انسان در اثر سرکشی غرایز، به گونه ای می شود که تا حد حیوان تنزل می کند و از توجه به راه های گوناگون غافل می شود. این غفلت ریشه بسیاری از گمراهی ها و انحرافات است. قرآن مجید در توصیف جهنمیان می فرماید: «اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون » (اعراف:179); این گروه با آنکه چشم و گوش و عقل دارند از آنها بهره نمی گیرند; همانند چهارپایان، بلکه از آنان نیز گمراه ترند; زیرا اینان غافلان اند.
انسان در اثر غفلت، اصلا توجه خود را به خدا، معارف حق و راه های تکامل از دست می دهد، تا چه رسد به آنکه آنها را برگزیند و بدان ها دل بندد و در مسیر آن ها حرکت کند. قرآن می فرماید: برخی انسان ها از خدا، (1) آخرت (2) و آیات الهی، (3) که نقش بسزایی در سعادت آنان دارد، غافل شده اند، باید به آن توجه کنند.
2- به یادآوردن فراموش شده ها
خداوند بزرگ از راه فطرت، عقل و وحی، حقایقی را در اختیار بشر قرار داده، ولی انس با دنیا، لذایذ مادی و وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی سبب شده است که آن حقایق را فراموش کند. قرآن یکی از اهدافش به یاد آوردن آن حقایق است: «ان هو الا ذکر للعالمین » (تکویر:29); قرآن برای جهانیان جز یادآوری چیز دیگری نیست.
قرآن مجید بر این باور است که انسان ها امور بسیاری را فراموش کرده اند. خداوند متعال، (4) نعمت های او، (5) آیات الهی، (6) پیمان و میثاق خدا، (7) معارف و احکامی که از سوی پروردگار در اختیارشان قرار گرفته است، (8) معاد و روز جزا (9) و اعمالی که خود انجام داده اند (10) اموری است که انسان در طول زندگی خود آنها را فراموش می کند و ضرورت دارد که کسی آنها را یادآوری کند. برخی از انسان ها گاه در اثر فراموشی خدا، خود را نیز فراموش می کنند و دچار از خود بیگانگی می شوند; «نسوالله فانساهم انفسهم » (حشر:19); خدا را فراموش کردند، خداوند هم آنان را نسبت به خودشان دچار فراموشی ساخت.
انسانی که خود را فراموش می کند دیگری را، که بر او حاکم شده و در او نفوذ کرده است، خود می پندارد. او فکر می کند که خودش می خواهد و خودش تصمیم می گیرد، ولی در واقع، او نیست که تصمیم می گیرد; هوای نفس، شیطان و انسان هایی که او را مسخ کرده اند به او دستور می دهند، دردهای دیگران را، که دشمنان او هستند، درد خود می داند و درمان آنها را درمان خود می پندارد; زیرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هوای نفس و شیطان می رود و می گوید: دلم می خواهد، خودم چنین تشخیص داده ام; «کالذی استهوته الشیاطین فی الارض حیران » (انعام:71); مانند کسی که شیطان ها او را فریفته اند و عقل و دلش را ربوده اند سرگردان است، «کالذی یتخبطه الشیطان من المس » (بقره:275); مانند آن که شیطان او را مس کرده، در او نفوذ نموده، تحت سلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج کرده است و توان حرکت در مسیر تکامل خود را ندارد.
قرآن راه نجات از خودفراموشی و از خود بیگانگی را «یاد خدا» و فراموش نکردن او می داند. اگر انسان خدا را به یاد آورد خداوند هم او را یاد می کند: «فاذکرونی اذکرکم واشکروا لی و لا تکفرون » (بقره:153); پس مرا (خدا را) یاد کنید، من هم شما را یاد می کنم و مرا سپاس گویید و کفر نورزید. اگر خدا انسان را یاد کند از خودفراموشی نجات می یابد.
3- ارائه بینش های صحیح و ضروری
انسان ها در شناخت خدا و جهان دچار برداشت های نادرستی شده اند و در بسیاری از موارد، شناخت صحیحی از جهان، خود و خدا ندارند، چنان که در موارد بسیاری نمی توانند با اتکاء به ابزارهای شناخت بشری شناخت های لازم را به دست آورند; «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» (اسراء:85) قرآن مجید می فرماید: ما قرآن را فرو فرستادیم تا همه شناخت های صحیح و لازم برای هدایت انسان به کمال واقعی اش را در اختیار او قرار دهیم; «و انزلنا الیک الکتاب تبیانا لکل شی ء.» (نحل:89) اصلا دلیل آمدن پیامبران: همین بوده است که بشر از دست یابی به همه شناخت های لازم و صحیح، که برای سعادت وی ضروری می باشد، ناتوان است.
4- ارائه دلایل روشن بر بینش های صحیح و ضروری
انسان برای پیمودن مسیر صحیح کمال نیازمند آن است که راه درست و صحیحی را، که به کمال واقعی او منتهی می شود، به او نشان دهند و بر صحیح بودن آن راه، دلیل روشن و قطعی نیز داشته باشد تا عقلش سیراب گردد، به پیمودن مسیر او را فرمان دهند و در طول راه دچار تردید و توقف یا عقب گرد نشود و در برابر شهوات و وساوس شیطانی از حیث عقلی نلغزد. قرآن کریم هم راه راستین تکامل را نشان می دهد و هم با پشتوانه دلایل روشن و یقین آور، استواری آن را تضمین می کند. قرآن کریم در آیاتی به این حقیقت اشاره می کند: «و بینات من الهدی و الفرقان » (بقره:185)، «قد جاءکم برهان من ربکم.» (نساء: 174)
البته نشان دادن راه به دو صورت ممکن است: نخست آنکه کلیه جزئیات موضوع از سوی قرآن بیان شود و بر آن استدلال گردد. دوم آنکه راهی برای به دست آوردن جزئیات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال کند; مثلا، راه امامت را در اختیار ما قرار دهد و بر آن استدلال نماید و ما از طریق آن راه، جزئیات را به دست آوریم، بدون آنکه برای هر مساله نیازمند استدلال باشیم. هرچند این آگاهی ها غیر از ایمان به آنهاست، ولی علم زمینه ایمان را فراهم می سازد و اگر بسیار شفاف باشد و به آن معتقد شود زمینه ساز خشیت از خداست; «انما یخشی الله من عباده العلماء» (فاطر:28); همانا بندگان دانشمند از خدا می ترسند.
5- تبیین حق از باطل
تبیین مسائل اختلافی و ارائه معیاری برای شناخت حق از باطل در مسائل اختلافی و مشتبه، یکی دیگر از اهداف قرآن است: «و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه » (نحل:64); و ما کتاب را بر تو نازل نکردیم، مگر برای آنکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند برایشان روشن سازی; «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس وبینات من الهدی والفرقان » (بقره:185); ماه رمضان است که در آن، قرآن برای هدایت مردم و ارائه نشانه های روشن هدایت و معیار تشخیص حق و باطل نازل شده است.
با آنکه بسیاری از حقایق از طریق دل، عقل و وحی در اختیار انسان قرار گرفته، ولی وساوس شیطان (11) به شکل های گوناگونی جلوه حق را مشوه می کنند، حتی در حقایق روشن نیز اختلاف ایجاد می نمایند، به گونه ای که گاهی انسان های پاک سرشت نیز از تشخیص حق به طور کامل، ناتوان می شوند. قرآن، که کتاب هدایت هر انسان پاک سیرت است، برای زدودن زنگارهای وساوس شیطانی از چهره حقیقت، گاه خود به بیان حقایق مورد اختلاف می پردازد و گاه میزان و معیار تشخیص حق و باطل را بیان می کند; مانند ارجاع به اهل ذکر در آیه شریفه «فاسالوا اهل الذکر» (نحل: 42) و یا آیاتی که بر اعتبار عقل، تجربه و حجیت قول پیامبر و امام وجود دارد.
6- تدبر در آیات قرآن
تدبر و دقت در آیات قرآن در فهم آن نقش بسزایی دارد و در روایات نیز بر آن تاکید فراوان شده و خواندن بی تامل و بی تدبر، بدون خیر واسف بار نامیده شده است. درآیه شریفه 29سوره ص می فرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته »; کتاب پربرکتی فرو فرستادیم تا در آیاتش تدبر کنید. در آیه 83 سوره نساء فهم اعجاز قرآن در هماهنگی را منوط به تدبر دانسته است و در آیه ای دیگر می فرماید: آیا در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دل ها قفل زده شده است؟ (12) از دو آیه اخیر استفاده می شود که تدبر در قرآن زمینه پی بردن به حقانیت آن را فراهم می سازد و انسان را به راه صحیح دست یابی به کمال رهنمون می شود، مگر کسانی را که در اثر گناه بر دل هاشان قفل زده باشند.
7- تفکر
قرآن مجید از «تفکر» بسیار ستایش کرده است و خود از طریق یادآوری یا بیان و توضیح آیات (13) با مثال ها و توصیف های گوناگون (14) و با گزارش کردن داستان ها، به بهترین بیان، (15) سعی دارد که انسان را به فکرکردن وادارد تا با اندیشیدن درباره زندگی دنیا و آخرت (16) مسیر تکاملی خود را شکل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنیا و جاودانگی آخرت پی ببرد و فریفته دنیا نشود و دنیا را هدف قرار ندهد.
قرآن در خصوص اینکه هدف از نزول آن تفکر و اندیشیدن است، می فرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون » (نحل:44); و قرآن را به سوی تو فرو فرستادیم تا آنچه را نازل شده است برای مردم تبیین کنی و شاید بیندیشند.
8- به کارگیری عقل و فهم
عقل و دل انسان بسیاری از حقایق را درک می کند و در عمق جان به آن اعتراف دارد، ولی حاکمیت هواهای نفسانی بر عقل، مانع از توجه به این حقایق و اعتراف به آنها می شود. یکی از اهداف نزول قرآن زمینه سازی برای به کارگرفتن عقل و فهم است: «انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون » (یوسف:2); ما کتاب خویش را به صورت خواندنی عربی فرو فرستادیم تا شاید عقل را به کار بندید. در آیه دیگری، می فرماید: «انظر کیف نصرف الآیات لعلهم یفقهون» (انعام:65); بنگر که چگونه آیات را بیان می کنیم، شاید که دریابند و حقایق را فهم کنند.
از آیات شریفه می توان این نکته را استفاده کرد که قرآن با ذکر مقررات الهی، (17) هشدار نسبت به تلاش شیطان برای گمراهی بشر، (18) توجه دادن به معاد (19) و ذکر مثال ها (20) در صدد است تا زمینه به کاربندی عقل را در درک حقایق فراهم سازد.
9- آگاهی از یگانگی خدا
انسان تا به مرحله «توحید در الوهیت » نرسد و معتقد نشود که جز خداوند متعال موجود دیگری شایسته پرستش نیست، اهل نجات نخواهد بود. به همین دلیل، همه پیامبران: مردم را به توحید در الوهیت دعوت می کردند. قرآن مجید نیز، که هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدی است، یکی از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحید در الوهیت قرار داده است و می فرماید: «هذا بلاغ للناس... لیعلموا انما هو اله واحد» (ابراهیم:52); این (قرآن) بیان رسائی برای مردم است... تا آنکه بدانند که خدا یگانه معبود و موجود شایسته پرستش است.
از مجموع آنچه که در بعد بینش ذکر شد، چنین نتیجه می گیریم که قرآن در مرحله اول سعی دارد که انسان را از غفلت و بی خبری نجات دهد،سپس امورفراموش شده رابه خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمینه به کارگیری عقل و آمادگی برای فهم حقایق را فراهم می آورد. پس از آن نیز بینش های ضروری و صحیح را در اختیار او قرار داده و بر آن استدلال می کند، مسائل مورد اختلاف راتوضیح می دهد وانسان راتامرحله «توحیددرالوهیت »، که سعادت او در گرو اعتقاد به آن است، به پیش می برد.
ب اهداف قرآن در بعد گرایش
1- پند دادن
برای آنکه انسان مسیر صحیح سعادت را انتخاب کند، علاوه بر بیرون آمدن از عالم غفلت و فراموشی و به دست آوردن بینش های صحیح و ضروری، باید دل او نیز در گرو آن بینش ها قرار گیرد، ولی توجه به مادیات و پیروی از هواهای نفسانی دل انسان را سخت و او را سنگ دل می سازد و آمادگی پذیرش حقایق را از او می ستاند. در چنین موقعیتی، ضروری ترین عنصر مورد نیاز عاملی است که دل او را رام کند و به حالت فطری نخستین بازگرداند. آن عامل، «پند و موعظه » است. به همین دلیل، یکی از نام های قرآن «موعظه » می باشد و در آیات گوناگون از اینکه هدف قرآن موعظه کردن است سخن به میان آورده است; مانند: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم » (یونس:57); ای مردم، شما را از سوی خداوندگارتان پندی آمد.
پذیرش حقایق غیر از آگاهی از حقایق است. کم نیستند افرادی که با آنکه حقیقت برایشان روشن گشته، از پذیرش آن سرباز می زنند و در برابر آن مقاومت و حتی جبهه گیری می کنند. قرآن مجید از افراد و گروه هایی نام می برد که در برابر ادعاهای حق انبیا: در عین یقین داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و تسلیم نشده اند و بویژه، برتری طلبی و ستمگری آنان سبب شده است که حاضر به پذیرش حقایق نشوند: «جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما وعلوا» (نمل:14); آیات الهی را در عین آنکه بدان ها یقین داشتند، به دلیل ستمگری و برتری طلبی، انکار کردند. از این رو، نقش «موعظه » دقیقا این است که زمینه را برای پذیرش دل و تسلیم شدن در برابر حقایق فراهم سازد.
نکته شایان توجه آنکه موعظه های قرآنی صرفا بر اموری که شهرت دارد (مشهورات) و مورد قبول توده مردم است متکی نمی باشد، بلکه آنچه در مواعظ قرآنی رعایت می شود تکیه بر امور صحیح و درستی است که فهم آن آسان و همراه با تعابیری است که دل را تحت تاثیر قرار می دهد. به عنوان مثال، به این موعظه قرآن توجه کنید: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی وفرادی ثم تتفکروا ما بصاحبکم من جنة.» (سبا:46) روی سخن در این موعظه با منکران نبوت است که با نزول قرآن به عنوان معجزه الهی و درخواست همانندآوری، نبوت پیامبر اسلام(ص) برایشان به اثبات رسیده، ولی برای بهانه جویی یا در اثر شبهه ای که مغرضان مطرح کرده بودند، چنین می پنداشتند که پیامبر(ص) - نعوذ بالله - جن زده شده یا تحت تاثیر نیروهای دیگر، تصور کرده که پیامبر است.
قرآن از مرحله استدلال، که همانندآوری است، گذشته و می فرماید: چون شما در مقام استدلال نتوانسته اید همانند قرآن بیاورید پس پیامبری رسول گرامی(ص) ثابت شده است; ولی برای آنکه دل های آنان را تسلیم این حقیقت کند، می فرماید: «بگو من شما را فقط به یک چیز موعظه می کنم: برای خدا به پاخیزید و به تنهایی و یا با هم اندیشی درباره نبوت پیامبر(ص) بیندیشید و ببینید که او جن زده نیست. اگر از نیروی تفکر خود، به دور از تعصب، کمک بگیرید نبوت او را تصدیق خواهید کرد. موضوع «موعظه » در این آیه مطلب حقی است که قبلا بر آن استدلال شده و در اینجا به طریقی آسان و روشن و به منظور رام ساختن دل ها، راه زدودن و تحت تاثیر اغراض و انگیزه های مخالف حق قرار نگرفتن را نشان می دهد.
2- انذار و تبشیر
فعالیت های اختیاری انسان در اثر آگاهی و انگیزه، جامه عمل می پوشد. برای حرکت انسان ها در هر مسیر (اعم از حق و باطل) صرف آگاهی کافی نیست، بلکه علاوه بر آگاهی، انگیزه نیز لازم است و تا انسان نسبت به کارهای خیر، انگیزه و نسبت به کارهای ناشایست، دافعه ای باطنی نداشته باشد، در مسیر صحیح قدم نمی گذارد و به پیش نمی رود. انسان باید در کنار سیراب شدن عقل با توجه به نتایج و عواقب کارهای خوب و بد، تمایل قبلی به خیرات و نفرت و انزجار نسبت به شرور و زشتی ها داشته باشد. این نیز در پرتو «انذار» و «تبشیر» حاصل می شود. این همه تاکید قرآن بر بهشت و جهنم و ذکر جزئیات و تفاصیل پاداش ها و کیفرهای آن جهانی، علاوه بر حقانیت آن، برای نقش عظیم آن در جهت دادن و به تلاش واداشتن انسان است.
بجز انسان های متعالی، که عبادت را تنها به دلیل شایستگی خدا برای عبادت یا محبت و یا سپاسگزاری انجام می دهند، بیشتر انسان ها شوق به بهشت و یا بیم از جهنم عامل حرکت آنها در جهت عبادت خداست. افزون بر این، انذار و تبشیر برای انسان هایی که در اثر کجروی ها بیان استدلالی و موعظه برایشان سودی ندارد، هشداری است که گه گاه آنان را از مسیر انحرافی خویش باز می دارد. قرآن مجید یکی از اهداف خود را انذار و تبشیر معرفی می کند و می فرماید: «انزل علی عبده الکتاب ... لینذر باسا شدیدا من لدنه ویبشر المؤمنین » (کهف:1و2); خداوند بر بنده خویش کتاب را فرو فرستاد... تا از عذاب سخت پروردگار بیم دهد و مؤمنان را بشارت گوید.
3- درمان بیماری های روحی
زدودن زنگارهای دل، هم برای باورداشت سخن حق ضرورت دارد و هم برای ارتقا در نردبان تکامل و قرب به خدا نقش اساسی ایفا می کند. قرآن کریم یکی از اهداف خود را شفابخشی اعلام کرده و می فرماید: «یا ایها الناس قد جاءتکم... شفاء لما فی الصدور» (یونس:75); ای مردم، از سوی خدا برایتان... بهبودبخش بیماری های روحی آمد. تعبیر «شفاء لما فی الصدور» عام است و هرگونه بیماری درونی، خواه کفر و نفاق و گمراهی باشد و خواه دیگر امراض باطنی را، که مانع از رشد معنوی انسان است، دربر می گیرد.
در آیه شریفه چهاردهم از سوره مطففین، قرآن دلیل تکذیب معاد و روز جزا از سوی انسان های گناهکار و تجاوزگر را زنگارگرفتگی دل هایشان می داند. در آیه دهم سوره بقره نیز دلیل نفاق و نیرنگ بازی منافقان را بیماری دل آنان می داند. به هرحال، تا ظرف دل از زنگار بیماری گناهان و کارهای ناشایست پاک نشود، بهترین معارف هم اگر در آن جای گیرد، آلوده به شرک و نفاق می شود و ثمربخشی خود را از دست می دهد. قرآن درصدد است که ظرف دل را پاک سازد و بیماری های آن را بهبود بخشد. تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنین اثری دارد که در روایات آمده است: دل ها همچون فلزات زنگار دارند، زدودن زنگار آنها با استغفار و تلاوت قرآن میسر است.
4- هدایت پذیری و پندپذیری
اگر عقل سیراب شود، دل رام می گردد و ظرف دل از زنگارها و بیماری ها پالوده شود، آماده پذیرش هدایت قرآن و تسلیم در برابر موعظه و پند آن می شود. این هدف دیگری است که در آیات مطرح شده است. قرآن می فرماید: «ام یقولون افتراه. .. بل هو الحق من ربک... لعلهم یهتدون » (سجده:3); یا آنکه می گویند: قرآن را به دروغ به خدا نسبت می دهد...، بلکه قرآن حق است و از سوی خداوندگار تو است... تا شاید هدایت پذیرند. در آیه دیگری می فرماید: «کتاب انزلناه الیک... لیتذکر اولوالالباب » (ص:29); کتابی به سوی تو فرو فرستادیم... برای آنکه خردمندان از آن پند گیرند.
5- تقوا
یکی از اهداف قرآن ایجاد تقوا در انسان ها است. قرآن می فرماید: «قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون » (زمر:28); قرآن عربی را، که در آن هیچ کژی نیست، فروفرستادیم تا شاید تقوا پیشه کنند. «تقوا» یکی از عناصر مهم در بینش قرآنی و در اصل، به معنای «خودپایی » است. انسان همواره در برابر خطرات، خود را می پاید و مراقب خویش است. این خودپایی می تواند در برابر عذاب جهنم، خشم خدا و از دست دادن کمالاتی باشد که انسان می تواند به آنها برسد. به همین دلیل، به نحوی بر «ترس » هم دلالت دارد. و اینکه گاهی تقوای الهی یا تقوای از جهنم را به ترس از خدا یا جهنم معنا می کنند بر همین اساس است، وگرنه معنای اصلی آن «ترس » نیست. در اینجا این سؤال مطرح می شود که «ترس از خدا» به چه معنا است؟ «ترس از خدا» می تواند به دو صورت مطرح شود:
نخست آنکه از معصیت خدا برحذر باشد; زیرا معصیت خدا منشا همه عذاب های اخروی و عقوبت های دنیوی است.
دوم آنکه خطر همیشه جسمانی نیست، محرومیت از رحمت و دوری از محبوب برای انسان های برجسته بالاترین رنج است. انسان هایی که مراحلی از کمال را طی کرده اند بدین دلیل از معصیت خدا دوری می کنند که نگران دورماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غیر خدا بیمناکند و تقوای آنکه آنان راهمیشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار می دهد و نسبت به غفلت از خدا ترسانند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غیر خدا بیمناکند و تقوای آنکه آنان را همیشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار می دهد و نسبت به غفلت از خدا ترسانند.
تقوا هم در مرحله فکر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. اولین مرحله تقوا در بعد نظری، «حقیقت طلبی » است تا انسان گرفتارباطل نشود. چنین کسی وقتی با قرآن مواجه می گردد بدان هدایت می شود ووقتی آیات خدا ومعجزات الهی رامی بیند، تسلیم آن می گردد و بدان ها ایمان می آورد. حضرت سلمان; با آنکه در محیط کفر و شرک متولد شد و در آنجا رشد کرد، ولی حقیقت طلبی و تقوای او موجب شد که در پی یافتن آیین حق برآید و سرانجام، به پیامبر اسلام(ص) برسد و ایمان آورد. قبلا گفتیم که قرآن می خواهد حقیقت طلبی را در انسان تقویت و شکوفا سازد.
بالاترین مراحل تقوا نیز برترین درجات کمال است که انسان را شایسته آرامش یافتن در جوار رحمت حق می سازد: «ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل بهشت در باغ ها و کنار نهرهای بهشت اند، در منزلگاه صدق و حقیقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جادوانی متنعم اند.
اولین مرحله تقوا در بعد عمل نیز آن است که آنچه را طبق فطرت خویش زشت می یابد از آن اجتناب می کند. این نوع تقوا را می توان «تقوای فطری » نامید; زیرا فطرت آن را به انسان الهام می کند، ولی این اولین مرحله تقوا در مرحله عمل است. پس از اسلام آوردن نیز تقوا مطرح است. اما کسانی از مراحل بالاتر هدایت قرآن برخوردار می شوند که مراتب دیگر تقوا را داشته باشند.
در قرآن مجید، آنچه انسان باید خود را از آن دور نگه دارد، مشخص گردیده است; و لذا آن جمله خداوند معاد آتش دوزخ فتنه ای که فقط ظالمان را در بر نمی گیرد، وضعیت حاضر و آینده هرکس می باشد. پرداختن به همه این مواردونکته سنجی های موجود در آنها بافرصت محدود این مقاله سازگار نیست. بنابراین، تقوا دارای درجات است،و هرچند همه موارد آن مدنظر قرآن می باشد ولی به نظر می رسد در آنجا که تقوا هدف نزول قرآن است، مرحله اولیه تقوا نیست; زیرا اگر چنان خصلتی (حقیقت طلبی) در انسان نباشد، از ابتدا به قرآن گوش فرانمی دهد.
ج اهداف قرآن در بعد عمل
1- شکرگزاری
انسانی که به این مرحله رسیده است خود را با انبوهی از نعمت های خدا روبرو می بیند و آماده می شود تا در برابر این همه نعمت شکرگزاری کند. او اگر به نعمت ها توجه نداشته باشد و یا از صاحب نعمت غافل باشد در صدد شکرگزاری برنمی آید. قرآن در آیات خود با برشمردن نعمت ها و توجه دادن به این نکته که همه آنچه در اختیار انسان است، از خداست، این زمینه را فراهم می سازد. در چنین موقعیتی است که انسان حق شناس به ولی نعمت خود توجه می کند و در می یابد که همه چیز از اوست و جز نعمت های او چیز دیگری از خود یا دیگری ندارد. به شکرگزاری آن ذات اقدس مشغول می گردد و تا آنجا پیش می رود که حتی عبادت خویش را برای خوف از دوزخ یا شوق به بهشت انجام نمی دهد، بلکه انگیزه شکرگزاری از نعمت های بی شمار خدا او را به عبادت وامی دارد. (21)
2- داوری بحق در مسائل مورد اختلاف
یکی دیگر از اهداف قرآن حل مسائل مورد اختلاف در مرحله عمل است. فطرت پاک انسان وی را به رعایت عدالت و اعطای حقوق دیگران فرامی خواند و در مقابل تجاوزطلبی، او را از این کار باز می دارد. پیامبران: از یک سو، با انذار و تبشیر، زمینه کنارزدن تجاوزطلبی و عمل به خواست فطرت الهی و پاک انسان را فراهم می سازند و از سوی دیگر، در موارد اختلاف بین انسان ها قضاوت می کنند و مصداق حقوق دیگران را تعیین می نمایند. البته پس از هر پیامبری در طول تاریخ، انسان ها دچار انحراف شده اند و با آنکه مسائل حقوقی برایشان روشن بوده، حقوق دیگران را نادیده گرفته و به آنان ستم روا داشته اند.
همچنین به تدریج، با ایجاد انحراف در دین خدا و یا برداشت های ناروا از تعالیم دین، انسان های دیگر را گمراه ساخته و افراد را دچار اختلاف کرده اند. در چنین وضعیتی، فقط ایمان به خدا راهگشای مؤمنان می گردد. قرآن مجید، که پس از پیامبران فراوان گذشته رسیده، یکی از اهدافش قضاوت در مسائل اختلافی بین مردمان است. بنابراین، هدف قرآن در یک مرحله، تبیین مسائل مورد اختلاف از نظر فکری و در مرحله دیگر، قضاوت بحق در مسائل مورد نزاع است تا از انحراف بشر در مقام عمل جلوگیری به عمل آید. در آیه 213 از سوره بقره هدف بعثت همه انبیاء و نزول کتب آسمانی قضاوت، در مورد مسایل مورد اختلاف مردم دانسته شده است و این نکته مطرح شده است که پس از آمدن پیامبران نیز مردم به دلیل تجاوزطلبی اختلاف کردند و در آیه 64 از سوره نحل می فرماید «و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه » ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای آنکه موارد مورد اختلاف میان مردم را برایشان توضیح دهی و بیان کنی.
3- تثبیت مؤمنان
خداوند می فرماید: «قل نزله روح القدس من ربک بالحق لیثبت الذین آمنوا» (نحل:102); ای رسول، بگو این آیات را روح القدس از جانب پروردگارت به حقیقت و راستی آورد تا اهل ایمان را در راه خدا ثابت قدم گرداند.
نزول وحی و تداوم آن، عامل ثبات مؤمنان در مسیر خویش و نلغزیدن به جهات انحرافی است. هرچند تثبیت در مرحله «قلب » نیز مطرح شده، ولی ثبات قدم در مسیر دین و تکامل بیش تر ناظر به مشکلاتی است که در مقام عمل پیش می آید و انسان را در ادامه راه دچار تزلزل می کند. قرآن مجید با تقویب روحیه و توجه دادن بشر به خداوند و قدرت بی نظیر وی و نیز پاداش عظیم مجاهدان، امدادهای غیبی فرشتگان و ذکر داستان های پیامبران: و مجاهدان گذشته، زمینه ثبات قدم مؤمنان و پیامبر(ص) را در مقام عمل فراهم می سازد.
4- برپایی جامعه عادلانه
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط » (حدید:25); همانا پیامبران خود را با دلایل و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم عدالت را به پا دارند.
عدالت و قسط، هر دو با رعایت حقوق دیگران و دست یابی هرکس به حق خویش مرتبط است، ولی قسط بیش تر ناظر به پیاده کردن قوانین عادلانه است. قرآن مجید هدف نزول کتاب های آسمانی، از جمله قرآن، را اقامه قسط می داند، آن هم قسط عمومی که به دست خود مردم برپا شود; بدین معنا که هدف، رشددادن جوامع است تا آنجا که مردم، خود انگیزه اجرای عدالت پیدا کنند و آن را اجرا نمایند.
5- حاکمیت قوانین خدا
«انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله » (نساء:105); ای پیامبر، ما قرآن را بحق به سوی تو فرو فرستادیم تا بدانچه خدا با وحی بر تو پدیدار ساخته است، حکم نمایی.
عدالت مورد نظر قرآن و اجرای آن (قسط) تنها در سایه قوانین الهی امکان پذیر است. از این رو، در این آیه شریفه هدف از نزول قرآن را حکم نمودن پیامبر(ص) در بین مردم، طبق دستور و رای خدا می داند. اجرای احکام دینی از یک سو، بر اساس قوانین عادلانه است و از سوی دیگر، به دست عادل ترین انسان ها به اجرا درمی آید. در نتیجه، در مراحل قانون گذاری و اجرا، ضامن عدالت اجتماعی است.
6- حاکمیت دین خدا بر سایر ادیان
«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله » (فتح:28); او رسول خود (محمد(ص)) را با قرآن و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب گرداند.
حاکمیت دین خدا و غلبه آن بر سایر ادیان، که هدف ارسال پیامبر گرامی اسلام(ص) است، از دیگر اهداف اجتماعی نزول قرآن است. این نکته با توجه به خاتم پیامبران بودن آن حضرت روشن تر می شود. نکته شایان توجه اینکه از آنجا که سعادت واقعی انسان در قرب به خداوند متعال است و قرب به خداوند بستگی کامل به حاکمیت دین حق بر جامعه بشری دارد و تمام مراحل پیشین و حتی اجرای عدالت و امنیت عمومی برای آن است که مردم آزادانه به عبادت خالص الهی بپردازند و به بالاترین مراحل قرب الهی دست یابند، قرآن مجید می فرماید: خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده است که آنان را جانشینان و وارثان زمین گرداند، دینی را که برای آنان پسندیده ست برایشان مستقر سازد، به آنان امنیت ارزانی دارد تا تنها او را بپرستند و همتایی برای او در نظر نگیرند. (22)
7- خروج از ظلمت ها به سوی نور
«کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور» (ابراهیم:2); این قرآن کتابی است که ما به سوی تو فرستادیم تا مردم را به امر خدا، از ظلمات (جهل و کفر) بیرون آوری و به عالم نور برسانی.
«نور» و «ظلمت » در این آیه مصادیق فراوانی دارد که از یک سو، کفر و نفاق و زنگارهای دل و هرگونه عاملی را که موجب دوری و جدایی از خداست و از سوی دیگر، مراتب قرب به خداوند از آغاز تا پایان را دربر می گیرد. بنابراین، مراتب گوناگون تقرب به خداوند مصادیق گوناگون خارج شدن از ظلمت ها به نور است که یکی از اهداف قرآن به شمار می آید.
8- هدایت به راه های امن و صراط مستقیم
«قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام... ویهدیهم الی صراط مستقیم » (مائده:15 و16); برای هدایت شما نوری عظیم و کتابی با حقانیت آشکار آمد. خدا با آن کتاب هرکه را در پی رضا و خشنودی او ست به راه های سلامت و صراط مستقیم رهنمایی می کند.
قرآن کریم، که نوری از سوی خداوند متعال است، کسانی را که در پی کسب خشنودی خدا باشند به راه هایی که از هر نظر سلامت است و کسی را که در آن پای نهد به سلامت به سر منزل مقصود - که خداست - می رساند، هدایت می کند. این راه ها می تواند در طول یکدیگر و نیز در عرض هم باشند. کسانی که در این راه ها قدم می زنند در هر قدم، از ظلمتی رهایی یافته و به نوری نایل می شوند و سرانجام، از سبل امن به شاهراه هدایت (صراط مستقیم) راه نمون می شوند.
9- ورود به رحمت ویژه الهی و هدایت به ذات او
«یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما» (نساء:174 و 175); ای مردم، برای هدایت شما از جانب خدا برهانی محکم آمد و نوری تابان به سوی شما فرستادیم. پس آنان که به خدا گرویدند و به او متوسل شدند به زودی، آنها را به جایگاه رحمت و فضل خود در خواهد آورد و به راه راست رهنمایی می نماید.
مؤمنانی که به این ریسمان نورانی الهی چنگ زنند و پناه برند خداوند، خود، ایشان را در رحمت و فضل ویژه اش وارد می سازد و از صراط مستقیم ویژه ای، ایشان را به ذات اقدس خود راهنمایی می کند. آنان در این جهان از هم نشینان خدا و در سرای آخرت نیز در پایگاهی رفیع و راستین در آستان مقدس الهی خواهند بود. در آیه دیگری می فرماید: «ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل تقوا در باغ ها و کنار نهرهای بهشت منزل گزیده اند، در منزلگاه صدق و حقیقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانی متنعم اند.
قرآن مجید در کنار اهدافی که برای خود برمی شمرد، موانعی را نیز برای بهره مندی از قرآن و رسیدن به اهداف آن مطرح کرده است. در این بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره مندی از آن مطرح می گردد:
الف - شروط بهره مندی از قرآن
قرآن مجید در کنار اهدافی که برای خود برمی شمرد، شروط و موانعی را نیز برای بهره مندی و رسیدن به آن اهداف مطرح کرده است. در این بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره مندی از قرآن را مطرح می کنیم:
1- در پی علم و یقین بودن
یکی از شروط مهم برای بهره مند از قرآن آن است که انسان در پی دست یابی به علم و یقین باشد، بخواهد به حقایق پی برد و بر گمان و حدس و امثال آن تکیه نکند. قرآن مجید در پاسخ به مشرکان و در مقام نفی شرک، همواره می گوید که آنان دنبال گمان، تقلید و شک اند و نسبت به مدعای خویش یقین ندارند; اگر راست می گویند دلیل قاطعی بر مدعای خود بیاورند. به هر حال، اگر کسانی به دنبال هواهای نفسانی خود باشند و یا بر اساس گمان و شک بخواهند زندگی خود را بنا نهند، از قرآن بهره ای نخواهند برد. در آیه 11 سوره توبه می فرماید: «قد فصلنا الایات لقوم یعلمون.» در آیه 11 بقره نیز می فرماید: «قد بینا الایات لقوم یوقنون.» مشابه این، آیاتی است که چنین بیانی دارند:«لقوم یفقهون » (انعام:98)، «لقوم یتفکرون » (یونس:24)، «لاولی الالباب » (آل عمران:190).
2- در اختیارداشتن قلب خود
در آیاتی از قرآن مجید می فرماید: «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب » (ق:37); در این، پند و تذکری است برای آن که دارای قلب هوشیاری باشد.
انسان در اثر گناه و یاغفلت گاهی قلب و دل خود را در اختیار شیطان،هوای نفس، غرایزحیوانی وانسان های منحرف قرارمی دهد و آنان دلش را می ربایند. کسی که دل ندارد - یعنی، دل را به دیگری سپرده است واو هرگونه که می خواهد بر آن حکم می راند - نمی تواند از قرآن بهره مند شود. کسی از قرآن بهره مند می شود که بر دل خود مسلط باشد. در روایات آمده است که اگر شیاطین پیرامون دل پرسه نمی زدندوآن رااحاطه نمی کردندانسان می توانست به ملکوت جهان نظر کند و حقایق هستی را دریابد. باید دل در اختیار انسان باشد تا آن را در اختیار قرآن و حقایق آن قرار دهد; در نتیجه، متاثر شود و به سوی کمال خویش حرکت کند.
3- حیات و زنده(دل) بودن
در آیه 70 سوره یس می فرماید: «لینذر من کان حیا»; قرآن نازل شده است تا کسانی را که زنده اند بیم دهد. برخی انسان ها مرده اند و مرده را هرقدر صدا بزنی، موعظه کنی یا حقایق را برایش بازگو کنی اثری نخواهد داشت. انسان هایی که در اثر گناه بر قلب هاشان مهر خورده و راه نفوذ معارف حق را بر خود بسته اند وقتی حقایق و آیات الهی را می شنوند، ذره ای تاثیر در آنان نمی نهد; گویا چنین حقایقی را نشنیده اند. منافقان مظهر کامل این حالت مردگی و مؤمنان حقیقی مظهر کامل زنده دل بودن اند. قرآن مجید می فرماید: «ا و من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» (انعام: 122); آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن در بین مردم حرکت می کند مانند کسی است که در تاریکی ها به سر می برد و از آن خارج نیست؟
انسان های زنده، که باتقوا هستند، با نور خدا حرکت می کنند و در برخورد با شیاطین، هوشیارانه عمل می نمایند: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون » (اعراف:201); اهل تقوا را چون وسوسه و خیالی از شیطان به دل رسد، همان دم خدا را به یاد آورند و همان لحظه بصیرت و بینایی پیدا کنند.
4- در پی خشنودی خدابودن
انسان ها در هر عملی که انجام می دهند، علاوه بر علم و آگاهی، انگیزه ای نیز دارند و باید داشته باشند، ولی انگیزه ها در افراد و موقعیت های گوناگون متفاوت است; گاهی کارها برخاسته از انگیزه های حیوانی و نفسانی مانند سیرکردن شکم و تامین لذایذ مادی است و گاهی انسان فراتر از سطح حیوانات قرار می گیرد. در این صورت، انگیزه های مادی نمی تواند محرک اصلی او باشد و آنچه در پی آن است موضوعی فراتر از تامین لذایذ مادی خواهد بود. در این میان، آنان که عشق به حقایق دارند با کشف مطالب علمی دل خوش می شوند و حداکثر با درک مفاهیمی که از معنویات حکایت دارد، سرمست می شوند; ولی اگر انسان با خدا آشنا شود، خدا را خوب بشناسد و به او معتقد گردد بالاترین لذت برای او خشنودی خداست; نه در انجام اعمالش انگیزه دنیوی دارد و نه امیدی به نعمت های بهشتی و نه خوفی از عقوبت های اخروی در خود می یابد. چنین افرادی حتی اگر خدا نعمت های بهشتی را هم در اختیارشان قرار ندهد یا عقوبتشان کند از او ست برنمی دارند; زیرا خشنودی خدا برایشان از همه چیز بالاتر است.
خداوند درباره اینان می فرماید: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ... و یهدیهم الی صراط مستقیم » (مائده:16); خداوند کسانی را که در پی خشنودی او باشند... به وسیله قرآن به راه های امن هدایت می کند و آنان را به صراط مستقیم رحمت و قرب خویش رهنمون می گردد.
5- تقوا
(در این زمینه در قسمت اهداف قرآن در بعد گرایش سخن گفته شد. بدان جا رجوع کنید.)
6- خشیت و خوف
یکی دیگر از شروط بهره مندی از قرآن، که مرتبط با انذار و بیم دادن قرآن می باشد، خوف و خشیت است. در سوره یس، پس از آنکه هدف قرآن را انذار و بیم دادن مردم می داند و متذکر می شود که منافقان از انذار قرآن بهره ای ندارند، می فرماید: «انما تنذر من اتبع الذکر و خشی الرحمن بالغیب فبشره بمغفرة و اجر کریم » (یس:11); فقط کسی از بیم دادن تو بهره می برد که پیرو قرآن باشد و از خداوند رحمان خشیت داشته باشد، پس او را به آمرزش و پاداش ارجمند الهی بشارت ده. در سوره طه نیز می فرماید: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الا تذکرة لمن یخشی » (طه:1-3); ای پیامبر، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را بسیار به رنج و زحمت اندازی، جز آنکه این کتاب یادآور و پند برای کسانی است که دارای خشیت اند. در سوره ق نیز می فرماید: «فذکر بالقرآن من یخاف وعید» (ق:45); با قرآن کسی را پند بده که از وعده های عذاب و کیفر الهی ترسان است.
در قرآن «خشیت » نسبت به خداوند مطرح شده، ولی «خوف » بیش تر در خصوص عذاب جهنم و گاهی در مورد خداوند یا مقام خداوندگار به کار رفته است. به همین دلیل، گفته اند: «خشیت » احساس ترسی است که از درک عظمت خدا برای فرد حاصل می شود و قرآن می فرماید: «هرکس عظمت خدا را درک کند و در اثر درک عظمت الهی بیمناک شود انذار قرآن برایش سودمند است و درک عظمت خدا موجب می گردد که همه موجودات جهان در پیش چشم انسان کوچک شود.» (23) ترس از عذاب های اخروی نیز زمینه بهره گیری از انذار قرآن را فراهم می آورد. کسی که ترسی از عذاب ندارد به آن دلیل است که ایمان و اعتقادش به معاد ضعیف است و چنین کسی انذار برایش سودی ندارد، ولی آنان که ایمانشان به معاد مستحکم است ترس از معاد در پرتو انذار انبیای الهی: و قرآن زمینه کناره گیری از گناه و پاک و پالوده ساختن آنان را فراهم می سازد واز مخلصان می شوند. قرآن مجید در وصف انسان های برجسته و باایمان، بویژه انبیای الهی:، می فرماید: «انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار» (ص/46); آنان را با یاد معاد از آلودگی ها آمیزه شرک، پاک، ناب و خالص کردیم.
7- ایمان و نیکوکاری
در نجات و سعادت انسان، طبق بینش قرآنی، ایمان بدون عمل و عمل بدون ایمان نقشی ندارد، بلکه این دو با هم سعادت بشر را تامین می کنند. از این رو، قرآن دو شرط دیگر برای بهره مندی از قرآن را «ایمان » و «احسان » دانسته است. در سوره لقمان، آیه 2 و3 می فرماید: «تلک آیات الکتاب الحکیم هدی وبشری للمحسنین »; این است آیات کتاب حکمت آموز که هدایت و بشارت برای نیکوکاران است. در آیه 120 سوره هود نیز می فرماید: «و جاءک فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمؤمنین »; برای تو در این کتاب، حقیقت، موعظه، یادآوری و پندی برای مؤمنان آمده است.
8- طلب راه درست
در برخی از آیات قرآن می فرماید: این قرآن برای کسانی پند و اندرز و یادآوری است که بخواهند راه درست را در پیش گیرند. قرآن هیچ کس را به صورت جبری و اتفاقی هدایت نمی کند; تا کسی خودش نخواهد که مسیر صحیح را بپیماید قرآن نیز دست او را نمی گیرد. اصولا در درمان بیماری های روحی اولین قدم تمایل فرد بیمار است; اوباید خود به بیماربودن خود باور داشته و در پی علاج خویش برآید; دست کم، آمادگی داشته باشد که به راهنمایی ها و درمان هایی که قرآن در اختیار او قرار می دهد جامه عمل بپوشاند. اما اگر کسی هدفش جز این باشد خواندن قرآن و فهم محتوای آن برایش سودی ندارد و چه بسا زیان آور هم باشد.
قرآن مجید درباره قوم هود می فرماید: «اما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی » (فصلت:17); ما قوم ثمود را هدایت کردیم، ولی آنان کوری را بر هدایت برگزیدند. قرآن مجید در آیه 27 سوره تکویر، پس از زدودن شبهاتی که در مورد رسالت پیامبر(ص) و حقانیت قرآن مطرح شده است، می فرماید: «ان هو الا ذکر للعالمین لمن شاء منکم ان یستقیم »; قرآن جز یادآوری و پندی برای عالمیان نیست، (البته) برای کسی از شما که بخواهد راه راست را در پیش گیرد.
9- ایمان به خدا و تمسک به قرآن
شرط دیگری که در بهره مندی از قرآن مطرح است ایمان به خدا و تمسک بدان است. در آیه 175 سوره نساء می فرماید: «و انزلنا الیکم نورا مبینا فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما»; به سوی شما نوری روشنگر فرو فرستادیم، اما آنان که به خدا ایمان آوردند و به قرآن چنگ زدند پس خداوند آنان را در رحمت و فضل خود وارد می کند و آنان را از راهی مستقیم به سوی خود هدایت می نماید.
ایمان به خدا اساس تمام ارزش هاست و هر عملی که بدون ایمان انجام گیرد هیچ نقشی در سعادت انسان ایفا نمی کند. چنگ زدن به تعالیم قرآنی نیز تنها راه وصول به هدف نهایی قرآن است. آگاهی دادن به وسیله انذار و تبشیر و انتخاب راه درست و رعایت تقوا برای آن است که انسان در پرتو تعالیم قرآن به خداوند رهنمون شود. استفاده از تعالیم قرآن زمینه چنین رشد عظیمی را، آن هم به دست خدا، فراهم می سازد. در آیه ای دیگر می فرماید: «انما تنذر من اتبع الذکر» (یس:11) ; ای پیامبر(ص)، تو فقط کسی را بیم می دهی و بیم دادنت در او مؤثر واقع می شود که پیرو قرآن باشد و از دستورات آن پیروی کند.
10- سجده و تسبیح
یکی دیگر از شروط بهره مندشدن و رسیدن به اهداف قرآن نهایت تذلل و عبودیت در برابر خداست. سجده مظهر تام عبودیت بنده در برابر خداست و در روایات آمده که اگر انسان بداند در هنگام سجده خداوند چه قدر به او عنایت دارد حاضر نمی شود سر از سجده بردارد. سجده بر خدا معلول درک عظمت خدا و رابطه انسان با اوست. اگر خداوند کمال مطلق است و علم، قدرت، رحمت، حیات و دیگر اوصاف او بی نهایت است و انسان در پی کسب کمال می باشد، وقتی بالاترین و کامل ترین موجود را می یابد، نهایت کرنش و تذلل را در برابر او اظهار می نماید، بویژه اگر آن موجود خداوندگار او باشد و هستی خود را حقیقتا از او دریافت کند.
در سوره سجده آیه 15 می فرماید: کسانی به آیات الهی ایمان می آورند که وقتی آنان را به آیات خداوندگارشان توجه می دهند به سجده می افتند و او را تسبیح می کنند. در آیه 107 سوره اسراء می فرماید: «ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان یبکون و یزیدهم خشوعا»; کسانی که پیش از این دانش و معرفت در اختیارشان قرار داده شده است وقتی آیات قرآن بر آنان تلاوت می شود به سجده می افتند و اشک می ریزند. همین اظهار بندگی بر خشوع آنان می افزاید.
تسبیح و تنزیه خداوند نیز یکی دیگر از شروط بهره مندی از قرآن است. کسی که خداوند را منزه از هرگونه نقص و آلودگی بداند سخن او را نیز، که قرآن است، کامل ترین و بی نقص می داند و آنگاه است که در پذیرش و تسلیم در برابر آن دچار تردید نمی شود. پذیرفتن و باورداشتن قرآن به عنوان سخن بی عیب و نقص پروردگار زمینه را برای فهم، عمل و بهره گیری از آن و در نهایت، رسیدن به بالاترین اهداف قرآن فراهم می سازد.
11- شب زنده داری
در آیه شریفه 15 سوره سجده یکی دیگر از شرایط بهره مندی از قرآن را شب زنده داری می داند. شب زنده داری از دیدگاه قرآن عامل بسیاری از موفقیت هاست. در آیه سوره 79 سوره اسراء به پیامبر گرامی اسلام(ص) می فرماید: «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا»; و پاسی از شب را بیدار و متهجدباش و نماز شب را، که خاص توست، به جای آور که خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند. در آیات اول سوره مزمل نیزمی فرماید:«قم اللیل... انا سنلقی علیک قولا ثقیلا»; ای پیامبر(ص)، شب را به پاخیز... ما گفتاری گران سنگ بر تو می افکنیم.
شب زنده داری هم صفای روحی برای پذیرش حقایق فراهم می سازد و هم انسان را برای صعود به قله های رفیع معنویت کمک می کند. به همین دلیل، قرآن مجید می فرماید: وقتی چنین افرادی با قرآن برخورد می کنند، به دلیل صفای باطنیشان، آماده اثرپذیری از قرآن می باشند.
12- انفاق
تامین نیازمندی های مردم، آن هم تنها با انگیزه الهی و بدون چشم داشت و یا ریا و به عنوان انجام وظیفه و بر اساس احساس مسؤولیت در برابر خداوند، یکی دیگر از شروطی است که در آیه 16 سوره سجده برای بهره مندی از قرآن ذکر شده است. انفاق در بینش قرآنی با تامین نیازهای نیازمندان در نظام های غیر الهی بسیار متفاوت است. انسان مؤمن انفاق را به این دلیل انجام می دهد که خداوند او را موظف به انجام آن کرده و نگران انجام وظیفه است. در این صورت، حالات گوناگون فردی و اجتماعی در انگیزه او خللی وارد نمی کند. او خود را مالک ثروت و امکاناتی که در اختیار دیگران قرار می دهد، نمی داند، بلکه معتقد است که این ثروت و امکانات حق نیازمندان است که باید در اختیار آنان قرار دهد. از سوی دیگر، آن را عطیه الهی می داند که خدا در اختیار او قرار داده تا به صاحبانش برساند.
به همین دلیل، قرآن مجید می فرماید: «و مما رزقناهم ینفقون » (بقره:3); از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند. بر اساس چنین بینشی، انسان انفاق کننده هیچ چشم داشتی ندارد و می داند در صورتی وظیفه اش را انجام داده است که ریاکارانه انفاق نکند و نیاز نیازمندان را به گونه ای برآورده می کند که حیثیت و منزلت اجتماعی آنان حفظ شود و تلاش برای تامین نیازمندان، با شرط مذکور، بی شک، انسان انفاق کننده را مشمول عنایات خداوند و بهره مندی از قرآن می کند. در آیه مزبور، انفاق یکی از شروط بهره مندی از هدایت قرآن و اوصاف متقین دانسته شده است.
ب موانع بهره مندی از قرآن
1- ظلم
یکی از موانع بهره مندی از قرآن «ظلم » است. در بینش قرآن، «ظلم » تنها ستمگری نسبت به دیگران نیست، بلکه رکت بر خلاف جهت کمال خویش نیز نوعی ستمگری است و آنکه به دیگری ستم می کند در واقع، دو نوع ظلم مرتکب شده، هم به دیگران ستم کرده است و هم به خود. و به این وسیله، خود را از رسیدن به کمال واقعی خویش محروم کرده است. به همین دلیل، در قرآن مجید شرک و بت پرستی نوعی ظلم و ظلمی بزرگ قلم داد شده است: «ان الشرک لظلم عظیم » (لقمان:13); زیرا شرک بالاترین و بزرگ ترین عامل دوری از خدا و فاصله گرفتن از کمال حقیقی است. اگر «ظلم » ندادن و نادیده گرفتن حق دیگران است در بیان قرآن مجید، فقط انسان ها مشمول آن نیستند، بلکه این موضوع شامل هر موجود دیگری نیز می شود و به همین دلیل، قرآن از کسانی نام می برد که به آیات الهی ظلم کرده اند: «بما کانوا بآیاتنا یظلمون » (اعراف:9); ظلم به آیات الهی به معنای نادیده گرفتن وانکار آنهاست که خداوند فرمود: «هیچ کس جز ستمگران آیات ما را انکارنمی کنند: «و مایجحد بآیاتنا الاالظالمون.» (عنکبوت:49)
به هر حال، ستمگری در مرحله اول سبب می شود که فرد، قرآن و حقانیت آن را منکر شود، هرچند یقین داشته باشد که قرآن حق است: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا.» (نمل:14) در مرحله بعد، به جای آنکه از قرآن بهره برد و بیماری های روحی اش شفا یابد و مشمول رحمت خدا شود، قرآن جز بر زیان و خسرانش نمی افزاید: «و لایزید الظالمین الا خسارا» (اسراء:82); قرآن ستمگران را جز زیان نمی افزاید.
2- دروغ گویی و گناه کاری
یکی دیگر از موانع بهره مندی از قرآن دروغ گویی و گناه کاری است. گاهی انسان در اثر عواملی مرتکب گناهی می شود و یا دروغی می گوید، ولی زود پشیمان می شود و توبه می کند و مشمول رحمت خدا واقع می شود. اما گاهی در اثر تکرار گناه و یا دروغ گفتن، دروغ گویی و گناه کاری در او تبدیل به یک صفت می شود. تکرار گناه و تکرار دروغ سبب می شود که انسان گناه کار و دروغ گو آیات الهی را بشنود، ولی از آن بهره مند نگردد و بلکه بر گناه خویش اصرار ورزد و از آیات قرآن روی بگرداند، به گونه ای که گویا نشنیده است.
تکرار گناه «استکبار» را به همراه می آورد و استکبار، تسلیم حق نشدن و تسلیم حق نشدن، مهر و قفل بر دل می زند و کسی که بر دل او مهر زده شود بهترین موعظه ها و حکمت ها هم در آن اثرنخواهدکرد. چنین انسانی حتی اگر در قرآن تدبر کند و بیندیشد از قرآن سودی نمی برد: «ا فلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها.» (محمد:24) استکبار قفل دل است، ولی چنین انسانی علاوه بر آنکه بردلش قفل ومهرزده شده است، در گوشش نیز وقر (سنگینی) وجود دارد و شنیدن و نشنیدن آیات برایش یکسان است.
3- استکبار
استکبار از جمله موانع بهره مندی از قرآن است. در آیه شریفه 15 سوره سجده می فرماید: «کسانی که استکبار ندارند به قرآن ایمان می آورند.» استکبار و خود را برتر از حق و حقیقت دانستن سبب می شود که انسان با آنکه حق را شناخته است، تسلیم آن نشود و راه سعادت را به روی خود ببندد. قرآن مجید در آیات فراوانی از مقاومت مستکبران در برابر دعوت انبیای الهی: سخن گفته است و متذکر می شود: «مستکبران با آنکه حقانیت پیامبران را دریافته بودند، تسلیم دعوت ایشان نشدند، بلکه با آنان به مبارزه پرداختند.» شیطان نخستین مستکبری است که قرآن از او نام می برد. استکبار شیطان سبب شد با آنکه می دانست دستور خدا حق است و حضرت آدم(ع) لیاقت خلافت خدا را دارد، حاضر به سجده کردن بر او نشود.
استکبار در برابر قرآن سبب می شود که انسان نه تنها تسلیم قرآن نشود، بلکه برای توجیه برخورد خویش، به قرآن نسبت ناروا بدهد. ولید، یکی از شاعران عصر نزول قرآن، ابتدا حقانیت قرآن را دریافت و به آن اعتراف کرد، ولی در اثر وسوسه، تحریک و تشویق سران کفر، در مقام استکبار برآمد و گفت: «قرآن چیزی جز سحر برگزیده نیست ».(مدثر: 24) قرآن مجید یکی از علل برخورد خصمانه یهود با مسلمانان و برخورد مسالمت آمیز مسیحیان با مسلمان را مستکبرنبودن پیروان واقعی حضرت مسیح(ع) می داند و می فرماید: «ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا و انهم لایستکبرون » (مائده:82) ; این برخورد دوستانه مسیحیان با مسلمانان بدان دلیل است که برخی از مسیحیان، کشیش و راهبان اند و ایشان استکبار ندارند.
کسی که با استکبار با قرآن برخوردکند به آیاتی که بر او تلاوت می شود،هیچ توجهی نمی کند، گویا از قرآن هیچ نشنیده است: «و اذاتتلی علیه آیاتناولی مستکبرا کان لم یسمعها کان فی اذنیه وقرا.» (لقمان:7)
4- نادیده گرفتن اعمال ناشایست گذشته
کسی که می خواهد از قرآن بهره مند شود باید آلودگی های روحی خود را بزداید و برای این کار ضرورت دارد که نوعی بازنگری نسبت به اعمال گذشته خویش داشته باشد. آنان که اعمال گذشته خود را نادیده می انگارند و یا اعمال اشایست خود را اندک می شمارند از قرآن بهره ای نمی برند. در روایات آمده است که اگر کسی اعمال ناشایست خویش را اندک شمارد و با خود بگوید که اگر فقط با این گناه مؤاخذه شوم مساله ای نیست، خداوند آن گناه را بر او نمی بخشد. (24)
فراموشی اعمال ناشایست گذشته سبب می شود که وقتی آیات الهی به کسی تذکر داده می شود، از آن روی برگرداند و به آن توجهی نکند. روشن است که چنین انسانی از قرآن بهره ای نخواهد داشت. قرآن مجید در این زمینه می فرماید: «و من اظلم ممن ذکر بآیات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فی آذانهم وقرا.» (کهف: 57)
5- باورنداشتن آخرت
یکی از شرایط بهره مندی از قرآن ایمان به آخرت است. هر قدر ایمان انسان به آخرت قوی تر باشد، بهره مندی اش از قرآن بیش تر خواهد بود و هر قدر این ایمان ضعیف گردد اثرپذیری او از قرآن کم تر می شود. در آیه چهارم سوره بقره، شرط هدایت پذیری از قرآن یقین به آخرت معرفی شده است. آیه 45 سوره ق می فرماید: کسی از قرآن متذکر می شود که از وعده های ناگوار آخرت بیمناک باشد. «فذکر بالقرآن من یخاف وعید» در آیه 45 و46 سوره اسراء می فرماید: «و اذا قرات القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالاخرة حجابا مستورا و جعلنا قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فی آذانهم وقرا»; آنگاه که قرآن را تلاوت می کنی، بین تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پوششی قرار می دهیم و بر دل هایشان پرده ها و در گوش هاشان سنگینی می نهیم تا قرآن را نفهمند.
قبلا نیز یادآور شدیم که، خداوند در وصف انسان های صالح و برجسته می فرماید: «انا اخلصناهم بخالصة ذکری الدار» (ص:46); ما آنان را با عنصری خالص کننده خالص و ناب کردیم و آن عنصر، یاد معاد است.
6 و7- کفر و شرک
در آیات متعددی از قرآن مجید، کفر مانع بهره گیری از قرآن معرفی شده است. در آیه 47 سوره عنکبوت می فرماید: «و ما یجحد بآیاتنا الا الکافرون »; جز کافران کسی آیات ما را انکار نمی کند. در آیه 31 سوره سبا می فرماید: «و قال الذین کفروا لن نؤمن بهذا القرآن »; کافران گفتند که ما هرگز به این قرآن ایمان نمی آوریم. کفر موجب تکذیب آیات و معارف الهی می شود و تکذیب حقایق قرآنی نپذیرفتن و تسلیم نشدن در برابر آن را به دنبال دارد: «بل الذین کفروا یکذبون و اذا قری ء علیهم القرآن لایسجدون.» (انشقاق:28 و29) شرک نیز سبب می شود که انسان مشرک نه تنها از بیانات قرآن پند نگیرد، بلکه با شنیدن قرآن بر نفرتش نسبت به قرآن و معارف حق آن افزوده شود: «و لقد صرفنا فی هذا القرآن لیذکروا ومایزیدهم الا نفورا» (اسراء:41); به همین دلیل است که با شنیدن آیات به مجادله می پردازد تا موضع گیری خویش را در برابر حقایق قرآنی حق جلوه دهد: «و لقد صرفنا فی هذا القرآن للناس من کل مثل و کان الانسان اکثر شی ء جدلا.» (کهف: 54) چنین انسانی دوست ندارد که آیه یا سوره ای بر مسلمانان از سوی خدا نازل شود: «ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب و لا المشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم.» (بقره:105)
8 و9 و 10- پیروی از هوای نفس، مسخره کردن آیات و یاوه گویی
ریشه اصلی مخالفت با حق و حقایقی که پیامبران 7 می آوردند پیروی از هوای نفس است. تمایلات نفسانی، انسان را به خوی حیوانی دعوت می کند و قرآن و معارف دینی او را به سوی کمالات انسانی فرامی خواند. کسانی که به هر دلیل، هوای نفس خویش را اله و معبود خود قرار می دهند و آن را بر عقل و دل خود حاکم می کنند، از قرآن و معارف آن سر باز می زنند و از آن بهره مند نمی شوند. در آیه 16 سوره محمد(ص) می فرماید: «و منهم من یستمع الیک حتی اذا خرجوا من عندک قالوا للذین اوتوا العلم ماذا قال آنفا اولئک طبع الله علی قلوبهم واتبعوا اهوائهم »; ای پیامبر، برخی از آنان کسانی هستند که به تو گوش فرا می دهند، آنگاه که از نزد تو بیرون روندبه آنان که اهل دانش اند می گویند: پیامبر(ص) اندکی پیش چه گفت؟ خداوند بر دل های اینان مهر نهاده و اینان از هواهای نفسانی خویش پیروی کرده اند که چنین سخنانی می گویند.
کسی که هوای نفس خویش را مدار حرکت، فعالیت، موضع گیری و پذیرش یا عدم پذیرش قرار می دهد، با آنکه می داند حقیقت جز آن است که او عمل می کند، مسیر باطل را ادامه می دهد و با آگاهی، دچار گمراهی می شود: «ا فرایت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علی علم »; آیا می بینی آن را که هوای نفس اش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته - و پس از اتمام حجت - گمراه ساخته است؟ چنین کسی دیگر راهی برای هدایت نخواهد یافت; زیرا همه راه ها و ابزارهای شناخت خود را آگاهانه از کار انداخته است. او سخن حق قرآن را نمی پذیرد و آن را مسخره می کند، ولی یاوه ها را با بهای گزاف می خرد تا با آن دیگران را گمراه سازد: «و من الناس من یشتری لهوا الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا ... و اذا تتلی علیه آیاتنا ولی مستکبرا.» (لقمان:6 و7)
پی نوشت ها:
1- اعراف: 205
2- روم:7
3- اعراف:136
4- بقره: 152
5- فاطر:3
6- طه:126
7- مائده: 14
8- اعراف: 165
9- اعراف: 51
10- کهف:57
11- نساء: 82
12- محمد: 24
13- بقره: 221
14- حشر: 21
15- اعراف:176
16- بقره:219
17- انعام: 51
18- یس: 62
19- جاثیه: 5
20- عنکبوت:43
21- «... و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار»، (محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 69)
22- نور: 55
23- علی(ع) در وصف انسان های با تقوا می فرماید: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم »; خدا نزد اهل تقوا بزرگ جلوه کرده، عظمت او را درک کرده اند و باورشان آمده است. درنتیجه، آنچه جز خداست در چشمانشان کوچک جلوه کرده است. (نهج البلاغه، خطبه 193)
24- «من الذنوب التی لایغفر قول الرجل لیتنی لا اوءاخذ الا بهذا» (محمدتقی مجلسی، همان، ج 15، باب 43، ص 312، روایت 20612)